روزی سرمزار امیر نشسته بودم دیدم جوانی با ظاهری حزباللهی مانند کنار من آمد و گفت: «شما با این شهید نسبتی دارید؟!» گفتم: «من برادرش هستم»، او گفت: «حقیقتش من از اول مسلمان نبودم اما بنا به دلایلی به اجبار و به ظاهر مسلمان شدم اما قلباً مسلمان نشده بودم تا اینکه برحسب اتفاق عکس برادر شما را دیدم، وقتی عکس را دیدم حال عجیبی به من دست داد. انگار این عکس با من حرف میزد، پس از آن قلباً به اسلام روی آوردم و الآن مدتی است که هر پنجشنبه به اینجا می آیم.»- بهشت زهرا/ قطعه29.
شهید امیر حاج امینی
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
@javane_enghelaby
امام خامنه ای (مد ظله العالی): فراموش نکنید که مسألهی فرهنگی، مسألهی خیلی مهمی است. همهی این کارها یکطرف، #فرهنگ هم یکطرف. اگر ما به یک نفر کمکی بکنیم، اما همانطور که به او کمک میکنیم، بگوییم: بگیر زهرمارت کن! آیا او با ما دوست میشود یا دشمن؟ ممکن است اول بگوید: آقا خیلی ممنون، نوکرت هم هستم؛ اما در دلش میگوید: مردهشوی شکلت را ببرند، خودت زهرمار کن! یک وقت هم هست که میروید میگویید قربانت بروم، من که نتوانستم به تو خدمتی بکنم، شرمندهی تو هستم، چه کار کنم؟ انشاءالله خدا به هر دومان کمک کند. آیا او با شما دوست میشود یا دشمن؟ من نمیگویم شما زبانی کار کنید. نه، باید عملی کار کنید. بنیاد باید عملی کار بکند؛ اما کار فرهنگی را اینطوری تشبیه کنید. ۱۳۶۹/۷/۲۴
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
کیومرث پوراحمد در مراسم ختم خشایار الوند: چهل ساله یه روز خوش نداشتیم، همش سختی...
رضا کیانیان در مراسم ختم پوراحمد: چهل و پنج ساله داریم در بحران زندگی میکنیم...
معتمد آریا در مراسم ختم کیانیان: پنجاه ساله دارید برامون توقف ایجاد میکنید...
پرستو صالحی در مراسم ختم معتمدآریا: خدایا چرا خوبا رو زود میبری اونوقت یه سریا عمر نوح میکنن؟
مهناز افشار در مراسم ختم پرستو صالحی: من هنوز جزو پیرزنان کشورم هستم...
سام درخشانی در مراسم ختم مهناز افشار: عبور از خط قرمزها رو در هشتاد سالگی انقلاب به فال نیک میگیریم...
و این چرخه تا انقراض نسل این موجودات عجیب و غریب که به سلبریتی مشهورند، همچنان ادامه دارد...
⚠️فقط لطفا ایندفعه که کیومرث پوراحمد اومد واسه فیلمش مجوز بگیره بهش بگید مجوز حرام است، مکروه است که لااقل بیخودی تهمت نزده باشه...
#سلبریتی_بیسواد
#اپوزیسیون
#چهل_سالگی
#پایداریم
@javane_enghelaby
امام خامنه ای (مد ظله العالی): اروپاییها باید بگویند چگونه خواهند توانست از منافع ما دفاع کنند -که اسمش همان بسته است- امّا این را جزو موضوعات اصلی کشور قرار ندهید؛ بستهی اروپایی بیاید، نیاید. ما کارهایی در کشور داریم، مقدوراتی در کشور داریم، این مقدورات بایستی تحقّق پیدا کند؛ دنبال این مقدورات بروید؛ گره نزنید بهبود اقتصاد کشور را به چیزی که از اختیار ما خارج است. ۹۷/۴/۲۴
📢 خواهش میکنم هر طور میتونید و ازهر طریقی که براتون مقدوره این صحبت هارو نشر بدید تا دروغ منافقان درباره موافقت رهبر با fatf از افکار عمومی خارج بشه...
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی
#رسانه_باشیم
@javane_enghelaby
@khamenei_ir
زندگی چیز دیگری شده است، تا به نامت رسیدهایم حسین!
عشق سوغاتِ کربلاست اگر مزهاش را چشیدهایم حسین!
هر دلی را به دلبری دادند، هر سری را به سَروَری دادند
ما که هر وقت گفتهایم خدا، از خدایت شنیدهایم: حسین
سلام به همگی 😊✋
اگه خدا بخواد ارباب طلبیدن و عازم کربلام... فکر نکنم تو این یک هفته بتونم پست بذارم، سعی میکنم حتی الامکان بذارم تا کانال از کار نیفته اما اگه یه وقت خبری نشد، نگران نشید 😄
دعاگوی همه عزیزان هستم، حلال کنید 🌹
ارادتمند: جوان انقلابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما چاره ای جز جنگ نداریم، سر میز مذاکره نشستن برای ما خواری، ذلت و افتضاح به دنبال داره و نسل آینده رو به لجن میکشه. تا بیت المقدس باید جنگید...
شهید محمد ابراهیم همت
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
@javane_enghelaby
HazrateMah.mp3
10.65M
تو ماه آسمون دنیایی
امام همه غریبایی
نگاهت طراوت بارونه
پناه دلای پریشونه...
حامد زمانی
شهادت امام هادی (علیه السلام) تسلیت 😭😭😭
@javane_enghelaby
#برگ3⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب چهارم
معین التجاره گفت:
"من که نمی فهمم تو چه می گویی!"
مطرود گفت:
"خیلی سهل و ساده است، یک به صد معامله مال من؛ به جایش از مالیات یک به ده شیخ مزعل خلاص می شوی."
"هنوز نه به دار است نه به بار، نرخ معین می کنی! کدام معامله؟"
مطرود گفت:
"هیچ نباشد، هفته ای یک جهاز انگلیسی از شط وارد کارون می شود و به ناصری می رود، این برای تو معامله نیست؟"
"از کجا معلوم شیخ مزعل از مالیات من بگذرد؟"
مطرود گفت:
"مطرود در خصوص دو چیز هیچ وقت بی ربط حرف نمی زند. یکی پول، یکی زن."
معین التجار خندید و زد روی زانوی مطرود.
"الحق که شیطان باید شاگرد تو باشد. قبول است."
*خزعل در حال تمرین تیراندازی در نخلستان حاشیه شط بود و مطرود هم هربار تفنگ او را آماده می کرد و به دستش می داد. خزعل تفنگ را از مطرود گرفت و شاخه خرمایی را روی نخل نشانه رفت و شلیک کرد.
شاخه خرما به زمین افتاد. مطرود گفت:
"احسنت! حقا کع شیخی و بزرگی براندازه شماست."
حتی خزعل هم نفهمید که این جمله تحریک دشمنی و کینه او با مزعل خواهد بود. پرسید:
"جوابش چی بود؟"
مطرود گفت:
"مستر ویلسون به شما دلگرم تر است تا شیخ مزعل، قبول کرد که یک به ده تجارت جهاز عبوری را به شیخ مزعل بدهد."
خزعل گفت:
"مزعل هم گویا بیشتر تمایل دارد من به تهران بروم تا این جا باشم."
مطرود گفت:
"حکم شاه او را سر دو راهی گذاشته، که آن هم، خاطر جمع باشید!
مستر ویلسون بعد این قرارداد حکم را ملغی می کند...مگر مطرود مرده باشد که شیخش به تهران برود."
این تملق به دل خزعل نشست و انرژی تازه ای به او داد و نشانه گرفت و مرغی را در هوا زد. مطرود زد زیر خنده. خزعل گفت:
"فقط ترکان می تواند مزعل را راضی به این کار کند."
درست هم می گفت. چون ترکان خاتون از او خواسته بود به بهانه ای از فیلیه بیرون برود تا او بتواند با مزعل بیشتر حرف بزند، بلکه بتواند او را راضی کند. اما وقتی به مزعل اصرار کرد. عصبانی شد. گفت:
"می دانی با عبور جهاز انگلیسی از کارون، همه طوایف علیه فیلیه می شورند؟"
ترکان خاتون گفت:
"هنوز فراموش نکرده ای که حکم شیخ الشیوخی خوزستان مال شیخ محمد بود؟!"
"ولی مستر ویلسون با این تقاضا در واقع، حکم جنگ طوایف بزرگ را به من داده."
ترکان خاتون گفت:....
ادامه دارد....
@javane_enghelaby
May 11
ای پیامبر! با کفّار و منافقین پیکار کن و بر آنان سخت بگیر! جایگاهشان جهنم است، و بد فرجامی است!
تحریم، ۹
@javane_enghelaby
بهش می گفتن: آخه تو که پسر نیستی، چه جوری می خوای بجنگی؟! می گفت دفاع از وطن که زن و مرد و پیر و جوون نداره. هر کی باید هر کاری از دستش بر میاد بکنه. با اینکه سنش خیلی کم بود اصلا از جنگ و جبهه نمی ترسید. به کسایی هم که می ترسیدن می گفت: وقتی دشمن اومده تو شهرتون، چرا نشستید و هیچ کاری نمی کنید؟! همه باید مبارزه کنن.
شهیده سهام خیام
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
@javane_enghelaby
بنشستهام من بر درت تا بوک برجوشد وفا
باشد که بگشایی دری گویی که برخیز اندرآ
غرقست جانم بر درت در بوی مشک و عنبرت
ای صد هزاران مرحمت بر روی خوبت دایما
ماییم مست و سرگران فارغ ز کار دیگران
عالم اگر برهم رود عشق تو را بادا بقا
امروز ما مهمان تو مست رخ خندان تو
چون نام رویت میبرم دل میرود والله ز جا
ای بر درت خیل و حشم بیرون خرام ای محتشم
زیرا که سرمست و خوشم زان چشم مست دلربا
افغان و خون دیده بین صد پیرهن بدریده بین
خون جگر پیچیده بین بر گردن و روی و قفا
آن کس که بیند روی تو مجنون نگردد کو بگو
سنگ و کلوخی باشد او او را چرا خواهم بلا
مولانا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@javane_enghelaby
#برگ4⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب چهارم
"طوایف غلط می کنند مخالفت کنند! حتی پدرت هم از پادشاه حکم مستقیم نداشت. مخالفت با تو مخالفت با شاه است، گذشت آن دوره ای که طوایف حویزه یال و کوپالی داشتند. الان، هم شاه پشت توست، هم دولت فخیمه بریتانیا. شیخ الشیوخ اگر جسارت نداشته باشد، به کار حکمرانی نمی آید، که هیچ، حتی در داخل فیلیه هم اختیار ندارد."
خشم مزعل فروکش کرد. پیدا بود کاملا تحت تاثیر قرار گرفته بود.
گفت:
"اول باید شیخ عاصف گوشمالی شود تا شیوخ بلاد دور افتاده هم جرات نکنند مقابل شیخ مزعل بایستند."
ترکان خاتون گفت:
"معقول این است که دست به کار جمع آوری مالیات بشوی. اول مطرود را برای جمع کردن مالیات محمره بفرست!"
"مطرود !؟...چرا مطرود؟"
"این ثامری سرگردان، نبض ویلسون را توی دستش دارد، میتوانی از او استفاده کنی، ولی هیچ وقت به اش اعتماد نکن."
مزعل تازه به یاد آورد که مطرود به همراه خزعل به شکار رفته است. همراهی آن ها با یکدیگر می توانست مقدمه توطئه های آینده علیه او باشد.
گفت:
"نبض ویلسون!؟...مطرود کجاست؟"
مطرود و خزعل که از شکار برگشتند، یکی از مردان جلو دوید و افسار اسب خزعل را گرفت و گفت:
"شیخ الشیوخ بی شماست. خیلی هم عصبانی است."
مطرود به تندی پایین پرید. افسار اسب را به مرد داد و به داخل تالار دوید. مزعل روی مخده بالای تخت تکیه داده بود و قلیان می کشید. مطرود سلام کرد، اما مزعل پاسخ نداد و خیره به او نگاه کرد. مطرود جلوتر رفت.
"بنشین!"
مطرود آرام و ترسیده نشست.
"خطایی کردم شیخ مزعل؟"
"اگر خطایی نکردی چرا می ترسی؟"
مطرود گفت:
" این ترس از هیبت نگاه شماست."
همین کافی بود که مزعل کمی آرام شود. گفت:
"تو سال ها مباشر مورد وثوق پدرم بودی."
"فقط نوکر وفاداری بودم و خواهان خیر و صلاح شیخ الشیوخ."
"پس بگو ببینم با پیشنهاد مستر ویلسون خیر و صلاح ما در چیست؟"
مطرود باید فکر می کرد تا پاسخی بدهد که مزعل دوست داشت بشنود. اما مجالی برای فکر کردن نداشت. فقط باید با احتیاط نظر می داد.
گفت:
"شما خوب واقفید که اگر جهاز انگلیسی به ناصری برسد، باعث آبادانی و رونق این بلاد می شود، فقط یک مانع هست که ممکن است شیوخ طوایف توهم کنند که شما دست انگلیسی ها را توی خوزستان باز گذاشته اید در حالی که شیخ جابر چنین کاری نکرد."
مزعل گفت:
"پس تو موافقی، درسا مثل ترکان خاتون."
"ایشات هم خیر و صلاح شیخ الشیوخ را می خواهند.
ادامه دارد....
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر مراقب نباشید رسانه ها باعث خواهند شد تا از افراد تحت ستم متنفر باشید و افراد ستمگر را دوست بدارید...
به بهانه حمله تروریستی به مسجد مسلمانان در نیوزلند 😔
#نیوزلند
#اسلام_هراسی
#حمله_تروریستی
@javane_enghelaby
از شما میخواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود؟ چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشتههای دور باشد نه مسائل روز؟ ... میخواهم از خود بپرسید که چرا سیاست قدیمی هراسافکنی و نفرتپراکنی، اینبار با شدّتی بیسابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟ چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟ مگر چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامهی قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایهی تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین میگردد؟ ۱۳۹۳/۱۱/۱
بازخوانی بخشی از نامه امام خامنه ای (مد ظله العالی) به جوانان اروپا و آمریکا
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
توانستیم سال ۹۷ را با موفقیت به پایان برسانیم یعنی:
ملت شریف ایران یادتان هست می توانستید گوشت بخرید؟ ما موفق شدیم قیمت گوشت را قدری بالا ببریم که شما خوابش را هم نبینید...
یادتان می آید دم عید آجیل توی خانه هایتان بود؟ ما موفق شدیم قیمت آجیل را به جایی برسانیم که شب عید با مهمان هایتان سماق بمکید...
یادتان می آید میخواستیم عزت را به پاسپورت ایرانی برگردانیم؟ اما موفق شدیم طوری عزت را به لجن بکشیم که هرجا رفتید تحقیرتان کنند...
یادتان می آید قسم خوردیم خدمتگذارتان باشیم؟ حالا موفق شدیم کاری کنیم که مسئولین بر گرده تان سوار شوند...
یادتان می آید وعده دادیم صد روزه اقتصاد را درست کنیم؟ خوشبختانه موفق شدیم طوری اقتصاد را فلج کنیم که کارخانه های ایرانی بعد از ۸۰ سال تولید از کار بیفتند...
یادتان می آید برای وضعیتتان اشک تمساح ریختم؟ حالا که به لطف برجام و دولت تدبیر همه زیر خط فقرید، لکسوس سوار میشویم، توچال میرویم، بیت المال را با بچه هایمان هپل هپو می کنیم و به ریش شما هم قاه قاه می خندیم...
ملت شریف ایران ، یادتان می آید...؟؟!!
#جهانگیری
#وقاحت
#بی_کفایتی
#ارباب_وعده_ها
#تقریبا_هیچ
@javane_enghelaby
دشت ما گرگ اگر داشت نمی نالیدیم
نیمی از گله ما را سگ چوپان خورده...
@javane_enghelaby
#برگ5⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب چهارم
"خوب ، جواب طوایف خوزستان چیست؟"
حالا وقتش بود تا مزعل را هم به سمت توافقات خودش با مستر ویلسون و معین التجار متمایل کند. گفت:
"جسارتا برای آن راه حل دارم."
"بگو؟!"
مطرود کمی راحت تر نشست و گفت:
"شما اعلام کنید که به جز جهاز تجاری، هیچ جهاز جنگی حق عبور ندارد. از انگلیسی ها هم بابت سهم التجاره خراج بگیرید به نفع مسلمین...
یک به ده خوب است؟"
مزعل خندید. گفت:
"پیداست همه قرارها را هم گذاشته ای، و اگر تجار داخله معترض شدند؟"
مطرود گفت:
"حکم کنید تجار مسلمین بدون دادن سهم التجاره، می توانند با جهاز انگلیسی جنس و کالا به ناصری و محمره وارد کنند."
مزعل پرسید:
"این پیشنهاد خودت است یا معین التجاره؟"
"از عقل ناقص حقیر است، این حکم، شیوخ طوایف را هم ساکت می کند."
"و خزعل را هم از رفتن به تهران آسوده می کند!"
مطرود گفت:
"این منت همیشگی شما بر سر شیخ خزعل می ماند... جسارتا سهم حقیر هم بسته به کرامت شیخ الشیوخ است."
"ترکان خاتون می گفت، مطرود را برای جمع آوری مالیات محمره روانه کنم، همین کافی نیست؟"
"بانو حسن ظن دارند، ولی من مسئولیت های سنگین تر از این هستم."
مزعل گفت:
"موافقت مرا به ویلسون اعلام کن، با معین التجار هم هر موافقی کرده ای، سهم شیخ فیلیه است، مالیات محمره هم بماند تا بعد."
مطرود جا خورد. گفت:
"معامله با معین التجاره!؟ حاشا و کلا، نمک شیخ الشیوخ را بخورم و..."
"برو بیرون تا قیر مذاب توی حلقت نریختم،... بیرون!"
مطرود بیش از آن که بترسید، دلخور شد و بیرون رفت.
ویلسون در اتاق تلگراف خانه رو به پنجره ایستاده بود و متنی را برای متصدی تلگراف می خواند و از پنجره بیرون را نگاه می کرد که یک کشتی لنچ با پرچم انگلیسی از کارون عبور می کرد.
"با احترامات فائقه به عرض پادشاه می رساند، به دلیل آن که شیخ خزعل به مثابه دست راست شیخ الشیوخ خوزستان، در حال رتق و فتق امور این بلاد حساس است و آمدن ایشان به دربار شاهانه کمیت امور را لنگ می کند، به همین خاطر شیخ محمد، پسر بزرگ شیخ جابر راهی تهران شده و عنقریب به پابوس سلطان صاحبقران خواهد رسید. گرچه ایشان ممکن است گلایه هایی داشته باشد، اما می تواند همان جا بماند تا برای نوکری آستان مبارک مقبول واقع شود. ویلسون_خوزستان_سنه۱۳۱۲ هجری قمری"
ادامه دارد...
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواص در همه جا مایه اذیت هستند و بیشترین هزینه رو در هنگام آسایش و راحتی دارند. از انصاف و عدل بدشون میاد و در مشکلات و بلایا از همه کم صبر تر و نق زدن تر هستن...
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی
@javane_enghelaby