37.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساواکی های جمهوری اسلامی!
مسئولینی که باعث وهن مکتب و نظامند و بدون هیچ عملکرد مثبتی، با وقاحت کی بود کی بود من نبودم راه می اندازند و آخر کار حق به جانبانه استعفا میدهند...
#ساواک
#استعفا
#دولت
#نماینده_سراوان
@javane_enghelaby
از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام
گل کرد خارخار شب بی قراری ام
تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو
دیدم هزار چشم درآیینه کاری ام
گر من به شوق دیدنت از خویش می روم
از خویش می روم که تو با خود بیاری ام
بود و نبود من همه از دست رفته است
باری مگر تو دست برآری به یاری ام
کاری به کار غیر ندارم که عاقبت
مرهم نهاد نام تو بر زخم کاری ام
تا ساحل قرار تو چون موج بی قرار
با رود رو به سوی تو دارم که جاری ام
با ناخنم به سنگ نوشتم: بیا، بیا
زان پیشتر که پاک شود یادگاری ام
قیصر امین پور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@javane_enghelaby
#برگ6⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب دوم
مطرود گفت:
"حالیه به جای مرافعه از شیخ الشیوخ عیادت کنید که ناخوش احوال است."
بعد رو به شیخ عاصف کرد و گفت:
اگر شیخ عاصف قوه آمدن به فیلیه را ندارد، یکی را به نیابت بفرستد برای دستبوس شیخ جابر.»
شیخ عاصف گفت:
"الله شیخ الشيوخ خوزستان را شفا بدهد!" جماعت آمین گفتند. مطرود رو به صالح کرد:
"صالح! زود به طایفه ات برگرد و به زائرعلی بگو خودش را به فيليه برساند."
مطرود منتظر پاسخ نماند و به تاخت دور شد. صالح و حداد نیز سوار اسب شدند و به همراه وریده به راه افتادند. بدران با تفنگ به سمت وریده نشانه رفت و شلیک کرد. تیر به بند عقال وریده اصابت کرد و باز شد و افتاد. وریده و بقیه ایستادند. وریده از اسب پیاده شد و بند عقال را برداشت و به بدران که حدود یکصد متر با او فاصله داشت، نگاه کرد. بدران فریاد زد:
«وای به روز زائرعلی اگر یک مو از سر مسعد کم شود!»
وریده بند عقال را در مشت فشرد و سوار اسب شد و تاخت. جماعت اطراف بدران بلند خندیدند و او را تحسین کردند. ثامر گفت:
"با این شیرین کاری ات تفنگ به تو میرسد بدران!"
جماعت هم تأیید کردند. درست است، به بدران می رسد!
شیخ عاصف تفنگ را از روی کرسی برداشت و به بدران داد و پیشانی و شانه او را بوسید. بدران نیز خم شد و پای شیخ عاصف را بوسید و ثامر را در آغوش گرفت.
اما حالا که شیخ جابر، شیخ الشیوخ خوزستان در گذشته بود و بدران از مراسم ختم او در فیلیه برگشته بود و زائر علی بزرگان حویزه را برای رفع کدورت دعوت کرده بود، بدران در مخالفت با شیخ عاصف، سخن میگفت.
همه ریش سفیدان حویزه دورتادور اتاق نشسته بودند. شيخ عاصف بالای اتاق به مخده تکیه زده بود و بدران کنار در نشسته بود. یکی وارد شد و برای شیخ عاصف قلیان آورد. شیخ عاصف رو به بدران گفت:
من دعوت دشمن را رد نمی کنم، زائرعلی که جای خود دارد." بدران گفت:
"اگر از من می خواستید به جنگ زائرعلی بروم، سهل تر بود تا به دعوتش!"
یکی از شیوخ با تندی رو به بدران کرد و گفت: هر جا پدرت با انگلیسی ها می جنگید، زائر على جلودارش بود حالا..."
بدران گفت:" اصرار من برای حفظ حرمت شیخ عاصف است." شیخ عاصف گفت :" به حرمت من برو علی الخصوص حالا که شیخ جابر مرده، نباید تخم کینه توی طوایف این بلاد سر باز کند."
بدران به احترام بلند شد و بیرون رفت. شیخ عاصف صدایش را بلند کردرو کرد:
دلیر ترین جوانهای حریزه را هم با خودت ببر!"
ادامه دارد...
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رامبد جوان در دفاع از تبلیغ دارویی مهناز افشار:
مردم خودشون شروع کنن به خواسته هاشون عمل کردن و حکومت فکر نکند دانای کل هست. چهارتا آدم هم قرص بخورن بمیرن عیب نداره بعد درست میشه دیگه"
بله آقای جوان، چهار نفر بمیرن که اتفاقی نمیفته! بالاخره جون آدما از پول که مهم تر نیست... فقط خیلی دوست دارم بدونم چه دلیلی واسه گفتن این حرف ها داشتید؛ نکنه واقعا فکر کردید انقلاب قرار نیست چهل سالگی رو ببینه و دارید برای نظام بعدی جای پا محکم میکنید؟!
در ضمن، بعید میدونم با توهین به مردم بتونید فصل بعدی خندوانه رو بسازید چون دیگه طرفداری نخواهد داشت. مگر یک عده مثل خودتون که هر دفعه و سر هر ماجرایی یه فاز می زنید...
#رامبد_جوان
#بازی_با_جان_مردم
#خندوانه
#توهین
@javane_enghelaby
امام خامنه ای: من بههیچوجه حرفها و تحلیلهای کسانی را که گاهی در برخی از مطبوعات یا رسانهها از انحراف نسل جوان سخن میگویند قبول نمیکنم. اینطور نیست. اگر گاهی اشتباه و خطایی از جوان سر بزند، با توجّه به دل پاک و نورانی او این اشتباه کاملاً قابل جبران است. اینها چرا صلاح و پاکدامنی و پارسایی و صداقت جوانان را نمیبینند؟ چرا شور و شعور جوانان را نمیبینند؟ به چند خطای معدود جوان چشم میدوزند و درست در همان مجرایی که دشمنان میخواهند و میپسندند، سخن میگویند یا قلم میزنند. ۸۲/۶/۲۶
#اللهم_احفظ_امامنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
بعد از آموزش های سخت، پایین کوه که میرسیدیم، حاج احمد خرما گرفته بود دستش،به تک تک بچه ها تعارف میکرد.
وقتی بر میداشتم، گفتم: "مرسی برادر!"
گفت: "چی گفتی؟!" فهمیدم چه اشتباهی کردم؛ اما دیگر دیر شده بود! ظرف خرما را داد دست یکی دیگه، گفت: "بخیز! "تو اون سرما، تو برف، بیست متر سینه خیز برد. دیگه توان نداشتم، ولو شدم. گفت: "باید بری." ضربه ای به پشتم زد که ... بعداً به حاج احمد گفتم به خاطر یک کلمه،
برای چی منو زدین؟ گفت: ما رژیم طاغوتی رابا فرهنگش بیرون کردیم، ما خودمون فرهنگ داریم، زبان داریم. شما نباید نشخوارکننده کلمات اجانب باشید. به جای این حرف ها بگو خدا پدرت رو بیامرزه!"
خاطره ای از جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
@javane_enghelaby
علی مطهری ۱۲ دی : آنهایی که میگویند فتنه ۹۸ در راه است بگویند که دوباره قرار است چه فتنهای بر پا کنند؟!
رهبر انقلاب ۲۱ آذر :
همه حواسشان را جمع کنند؛ ممکن است برای سال ۹۸ نقشه کشیده باشند!
و اینگونه است که مسئولین نامحترم با بی شرمی تمام جلوی سخنان رهبر می ایستند و به ایشان اهانت میکنند.
فقط آقایان این را هم بدانند که ملت دهان توهین کننده به رهبرش را خرد میکند..
خدا رسوا کند هر چه منافق فتنه گر است...
#علی_مطهری
#فرزند_ناخلف
@javane_enghelaby
#برگ7⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب دوم
در محوطه بزرگ جلو خانه شیخ زائرعلی چند دیگ غذا روی آتش قرار داشت.و هرکس برای آماده کردن غذا مشغول کاری بود. زائر علي از کنار آنها عبور می کرد و به کار آنها نظارت داشت. در دیگی را باز کرد و از آن چشید. گفت:
"فلفل و ادویه اش را زیاد کن تا عطرش همه دشت را بگیرد."
در همین هنگام، حداد سر رسید و با لال بازی با پدر صحبت کرد. چهره شیخ درهم شد و عصبانی به راه افتاد و گفت:
"غلط کرده !"
زائر علی به تندی می رفت و حداد هم به دنبال او می دوید. به جلو اصطبل رسیدند. وریده سوار بر اسب از اصطبل بیرون آمد، زائرعلی به تندی افسار اسب را گرفت:
"کدام گوری میروی، این آشوب از جهل و نادانی توست دختر!"
وریده گفت:
"مهماندار کسی شده ای که دخترت را نشانه گرفته بود!؟ "
زانرعلی گفت: "بیا پایین تا ندادم فلکت کنند، یالله"
وریده از اسب پیاده شد و به سمت خانه رفت.
زائرعلی گفت:
"از خانه بیرون بیایی، گیس هایت را میدهم دم آتش همین اجاقها..."
و آتش زیر اجاق ها آن قدر روشن می ماند تا خورشید در افق غروب به زردی زد. اما هیچ خبری از بدران و همراهانش نشد. صالح عصبی از کنار دیگ های غذا گذشت. دستور داد اجاق ها را خاموش کنند. آشپزان منتظر کنار دیگها ایستاده بودند. صالح به طرف خانه دوید. وارد خانه شد. زانر علی در کنار چند نفر از ریش سفیدان نشسته بود و قلیان
می کشید، با ورود صالح، زائر علي نیم خیز شد:
"آمدند؟"
صالح گفت: "نخیر با رفتاری که توی فیلیه از بدران دیدم، بعید است بیایند"
زائر علی قلیان را کنار گذاشت و بلند شد وگفت:
" بگو غذا را میان رعيت تقسیم کنند، بقیه هم بروند سر زندگی شان
ریش سفیدان قبیله بلند شدند و از اتاق بیرون رفتند. دیگ های غذا را پشت گاری ها بار زدند. گاری های غذا به راه افتادند. بقیه افراد دعوت شده قبیله نیز سوار بر اسب شدند و رفتند. زائر على ایستاده بود و با اندوه نگاه می کرد. وریده به همراه حداد از پشت سر به او نزدیک شد وریده گفت:
"برای پدر، رسوایی از این بزرگتر دیگر امکان ندارد."
زائر علی گفت:
"بعد از این، میان ما و شیخ عاصف شمشیر حکم می کند."
و سریع برگشت و بی آن که در چشمان وریده نگاه کند، وارد خانه شد، حداد با لال بازی چیزهایی به وریده گفت. وریده نگاهی به او انداخت و بی هیچ جوابی دور شد. حداد نگران به اطراف نگاه کرد. در همین حال گروهی سوار را دید که به تاخت نزدیک می شدند. حداد دید که صورت خود را پوشانده اند و به گاری های غذا که رسیدند، حمله کردند. شمشیرها در هوا می چرخید و هر که سر راهشان بود، می کشتند. فرمانده شان به یارانش فریاد زد:
"شما گاری ها را ببرید، بقیه دنبال من بیایند."
سواران به خانه زائر علی نزدیک شدند. حداد که مات مانده بود، با نزدیک شدن آنها فریاد کشید و به سمت خانه دوید...
ادامه دارد...
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا یک چیزی بگویید دلمان آرام شود...
#اللهم_احفظ_امامنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
امروز سالگرد صدور فرمان کشف حجاب توسط رضا خانه. پروژه ای که ایده و طرحش صهیونیستی بود و اجراش بر عهده عمال انگلیس، و همه و همه برای تبدیل شدن زنان و مردان ایران به موجود بی دین و بی خاصیتی که بله قربان گوی استکبار هست. اون سالها بانوان عفیف و باغیرت از جون مایه گذاشتن برای حفظ سنگر حجاب و تو دهنی به دشمن و حالا بعد از ۸۰ سال این سنگر به ما رسیده... چقدر شهید از ارزشمند ترین دارایی شون گذشتند تا چادر از سر ما نیفته. اما یک عده دارن تلاش میکنن تا به اسم آزادی پروژه ناتمام رضا قلدر رو تمام کنن و زن رو با اشیا دیگه مساوی قرار بدن غافل از اینکه چادر هویت و جزئی از وجود دختر ایرانیه و نمیشه با چندتا فیلم و شلوغ بازی اون رو ازش گرفت. چادر من سلاح منه، سلاحی که به قول شهید صمدی دشمن ازش وحشت داره و مانع اصلی برای اهداف اون به حساب میاد. و کلام آخر: از چادرم سنگری می سازم و سربازانی تربیت میکنم که دشمن از هراسشان لحظه ای آسوده نخوابد...
#حجاب
#با_افتخار_چادری_ام
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد
زمین کارزار ما تلاویو است، تهران نه..
شعرخوانی آقای محمد حسین ملکیان در حضور رهبر انقلاب
@javane_enghelaby
#برگ8⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب دوم
چند نفر از افرادزائر علی از اطراف به میدان آمدندو با سواران در گیر شدند. صالح و زائر علی و حداد از خانه بیرون آمدو کنار پدر ایستادو گفت:
"این جور دعوت شما را اجابت می کنند!"
بعد با تفنگ یکی از سواران را زد. صالح و زائرعلی نیز دو نفر دیگر را زدند. افراد دیگری به زائر على اضافه شدند. حداد نیز با شمشیرمی جنگید و در موقعیت های مناسب یکی را می زد. جنگ سختی در گرفت. صالح به سراغ فرمانده آنها رفت. افراد زائرعلی که غافلگیر شده بودند، یکی پس از دیگری افتادند. وریده چند نفر را با تیر زد. یکباره ضربه ای به سرش خورد و افتاد. زائر على وریده را دید و به کمک او رفتند. یکی که می خواست وریده را با طناب ببندد، به دست زائر علي کشته شد. یکی دیگر با شمشیر به طرف زائر على هجوم برد و او را از پشت زد و زخمی کرد. فرمانده که با صالح در حال جنگ بود، فریاد زد:
"همه جا را آتش بزنید!"
دو نفر به کمک فرمانده آمدند و با صالح درگیر شدند. فرمانده مهلت یافت که عقب نشینی کند. چند نفر خانه ها را به آتش کشیدند. زن ها و بچه ها جلو خانه ها شیون می کردند.
بدران سوار بر اسب جلوتر از بقیه و در کنار ثامر یورتمه می رفت. از دور آتش را دیدند. بدران گفت:
"آنجا منزل زائرعلی نیست؟ "
"چرا!"
"انگار آتش گرفته!"
ثامر گفت:
"شاید به افتخار ماست!"
اما صدای فریاد و شیون از دور دست شنیدند و از همان محل گروهی سوار را دیدند که به سمت غرب می تاختند، بدران ایستاد.
گفت:
"به بیت زائر على حمله شده."
بعد بی درنگ تاخت و بقیه نیز به دنبال او حرکت کردند. بدران پیاپی به اسب هی می زد و سرعت می گرفت. به محل درگیری رسیدند چند خانه در آتش می سوخت. همزمان با ورود آنها، چند سوار که وریده را روی اسبی بسته بودند، از محل دور شدند. بدران و افرادش وارد میدان شدند. زائرعلی زخمی در گوشه ای افتاده بود. صالح با دیدن بدران، جا خورد. حداد با لال بازی چیزهایی به پدر گفت و بدران را نشان داد.
صالح بهت زده بود:
" بدران!"
بدران پياده شد. به طرف زائر علی رفت و او را بلند کرد. افراد بدران برای خاموش کردن آتش کمک کردند. بدران جای زخم را نگاه کرد. گفت:
"زیاد عمیق نیست، کدام طایفه بودند؟"
زائر علی فقط توانست بگوید:
" وریده را نجات بدهید، نگذارید بیت زائر علی بی حیثیت شود."
حداد چیزهایی گفت که بدران نفهمید. صالح بلند شد و به طرف اصطبل درید که چند نفر اسب ها را از آن بیرون آورده بودند و مشغول خاموش کردن آتش بودند. بدران گفت:
"وریده کجاست؟"
ادامه دارد...
@javane_enghelaby
29.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رضا خان، روحت شاد؟!
#رضاخان
#جنایت
@javane_enghelaby
وقتی میگیم استحاله فرهنگی، یعنی همین که آهنگ با انگشت که بخشی از متنش رو در عکس بالا مشاهده میکنید، بشه بهترین آهنگ پاپ سال ۹۷.. و البته نقش وزارت فرهنگ رو که مثل آب خوردن و بدون نظارت به این آهنگ های بی محتوا مجوز میده نباید در این استحاله نادیده گرفت. وزارت جان بخاطر خواب عمیقت خدا قوت ✋
#استحاله_فرهنگی
@javane_enghelaby
می گفت: طوری تلاش میکنم که اگر روزی امام زمان فرمودند یک فرمانده توپخانه میخواهم، بفرمایند محمود بیاید...
شهید محمود رادمهر
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای روحانی، امروز: چه کسی موشک را در ایران ساخته؟ هاشمی. قدرت دفاعیمان یادگار هاشمیست.
ولی تا اونجایی که ما یادمونه آقای هاشمی میگفتن واسه اینکه مثل ژاپن و آلمان پیشرفت کنیم باید خلع سلاح بشیم...
آقای روحانی شما خودتون تو ایام انتخابات قدرت دفاعی و موشک رو له کردید، حالا که با تکیه به همین موشک ها شدیم قدرتمند ترین کشور منطقه، میزنیدش به نام خودتون و پدر معنوی تون؟؟ واقعا که خیلی جالبه
چطور قدرت موشکی یادگار کسیه که برای تموم کردن جنگ جام زهر به امام داد و از برجام بخاطر برداشتن سایه جنگ از سر ملت حمایت کرد؟
#هاشمی
#جنگ
#موشک
@javane_enghelaby