فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره شنیدنی رهبرانقلاب از روز ۲۲بهمن۱۳۵۷
لحظاتی از حضور ایشان در جمع راهپیماییکنندگان در سال ۱۳۶۵ در دوران ریاست جمهوری
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
امام خامنه ای (مد ظله العالی)، در بیانیه گام دوم انقلاب خطاب به ملت ایران به ویژه جوانان:
پیش از همه چیز، نخستین توصیهی من امید و نگاه خوشبینانه به آینده است. بدون این کلید اساسیِ همهی قفلها، هیچ گامی نمیتوان برداشت...شما جوانان باید پیشگام در شکستن این محاصرهی تبلیغاتی باشید. در خود و دیگران نهال امید به آینده را پرورش دهید. ترس و نومیدی را از خود و دیگران برانید. این نخستین و ریشهایترین جهاد شما است.
مطالعه متن کامل👇
http://farsi.khamenei.ir/message-content?id=41673
به امید خدا با قدرت میریم جلو 😎💪
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی
#لبیک_یا_خامنئی
@javane_enghelaby
Alireza Ghorbani - Az Khoone Javanane Vatan [128].mp3
3.13M
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده
در سایۀ گل بلبل ازین غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کج رفتاری ای چرخ! چه بد کرداری ای چرخ!
سر کین داری ای چرخ! نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ!
از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مشتی گرت از خاک وطن هست به سر کن
غیرت کن و اندیشۀ ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو سینه سپر کن
چه کج رفتاری ای چرخ! چه بد کرداری ای چرخ!
سر کین داری ای چرخ! نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ!
از دست عدو نالۀ من از سر درد است
اندیشه هر آن کس کند از مرگ، نه مرد است
جانبازی عشاق نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است
چه کج رفتاری ای چرخ! چه بد کرداری ای چرخ!
سر کین داری ای چرخ! نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ!
#حادثه_تروریستی_زاهدان
#تاجران_امنیت
#مرزبانان_شهید
@javane_enghelaby
اظهارات عجیب مشاور رئیس جمهور پس از حادثه تروریستی اتوبوس سپاه: انتقام نمیگیریم!
آقای آشنا کسی هم از شما و دولت که با انفعالتون هسته ای رو نابود کردید انتظاری نداره چون کار کردن شما لیبرال ها مساوی از بین رفتن مملکت هست.. ولی اگه مثل همیشه مشتاق مذاکره کردن باشید به تروریستا تحویلتون میدیم تا با مذاکره و نرمش قهرمانانه و احتمالا با یکم فشار ایمیلی قضیه رو حل کنید و از تروریستا دیه بگیرید.
در ضمن رهبری وظایف اصلی انقلاب رو به ما جوون ها محول کردند این ماییم که کشور رو پیش میبریم ماییم که انتقام خون جوون هامون رو از تروریستا میگیریم ماییم که منافقین رو رسوا می کنیم و این شماهایید که رفتنی هستید فقط خداکنه بعدا جوابی برای شهدا بخاطر سبک شمردن خونشون داشته باشید...
#آشنا
#بی_کفایتی
#تسامح
#دیپلماسی_لبخند
@javane_enghelaby
تیر خلاص رهبری به حامیان لوایح استعماری و کسانی که ادعا می کنند رهبری موافق تصویب این لوایح است:
"جوانان عزیز در سراسر کشور بدانند که همهی راهحلها در داخل کشور است. اینکه کسی گمان کند که «مشکلات اقتصادی صرفاً ناشی از تحریم است و علّت تحریم هم مقاومت ضدّ استکباری و تسلیم نشدن در برابر دشمن است؛ پس راهحل، زانو زدن در برابر دشمن و بوسهزدن بر پنجهی گرگ است» خطایی نابخشودنی است؛ باید گذشته را درست شناخت و از تجربهها درس گرفت."
#اللهم_احفظ_امامنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای جذاب تشرف راننده کامیون خدمت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)
ماها چندبار آقامون رو دیدیم و نشناختیم؟ 😔😭
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@javane_enghelaby
#برگ3⃣1⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
دشت های سوزان/شب سوم
در چهره های ریش سفیدان اضطراب موج می زد و همگی از پیشامدهای آینده در هراس بودند. یکی از شیوخ گفت:
"بدران به نیابت از شیخ عاصف رفته بود بلید به نیابت حرف می زد، نه به رای خودش!"
یکی دیگر گفت:
"منازعه با فیلیه در این وضع و حال به صلاح ما نیست."
شیخ دیگری گفت:
"من توصیه می کنم، بدران چند صباحی در ناصری اقامت کند و شیخ عاصف پیک آشتی برای شیخ مزعل بفرستند، بلکه خشمش فروکش کند."
بدران آرام بلند شد و رو به همه ایستاد بعد رو به آسمان کرد و گفت:
"خدایا اگر بناست پیری و کبر سن، خوف و هراس به دل بیاندازد و ترس همدم آدم شود، هیچ وقت مرا پیر نکن."
و به تندی از جمع دور شد و در تاریکی بیابان محو گشت. شیخ عاصف حرف آخر را زد:
" رفتن بدران به ناصری، فرار به حساب نوشته می شود. فرستادن پیک آشتی برای شیخ مزعل هم، زبونی مردان حویزه...تنها یک راه نی ماند، اتحاد با زائر علی و همراه کردن قسمعلی زرگانی. شورا تمام!"
گرکهی از مردان فیلیه در حال آماده کردن اسب خزعل بودند و وسایل و مایحتاج سفر را آماده نی کردند، خزعل سر رسید و از دیدن صحنه جا خورد. جلو رفت. گفت:
"شما چه غلطی می کنید؟! کسی گفت اسب را از طویله بیرون بیاورید؟ عمه دست از کار کشیدند و ترسیده ایستادند. مطرود از پشت سر به خزعل نزدیک می شد.
یکی از مردان گفت:
"شیخ مزعل امر فرمودند، مایحتاج سفر شما را مهیا کنیم."
"شیخ مزعل؟!"
"بله شیخ!"
"سفر به کجا!"
مطرود جلو آمد گفت:
"تهران، شیخ مزعل دستور دادند حکم شاه انجام شود."
خزعل برگشت و نگاهی تند به مطرود انداخت و به سرعت وارد کاخ شد. مطرود موذیانه رد او را با نگاه پی گرفت. بعد به سمت اندرونی کاخ رفت. مطرود وارد راهرو شد و پشت در اتاق ترکان خاتون ایستاد و در زد صدای ترکان خاتون را از داخل اتاق شنید:
"کیه؟"
"منم، بانو مطرود!"
ترکان خاتون در را باز کرد:
"چی شده؟"
"شیخ خزعل!"
"خزعل چی شده؟"
مطرود گفت:
"عصابانیست، شیخ مزعل حکم کرده وسیله سفرش را مهیا کنند."
ترکان لحظه ای فکر کرد بعدگفت:
"پس به همین خاطر صبح سحر همراه مادرش به شکار گاه رفت."
ادامه دارد...
@javane_enghelaby
هرگز مؤمنانی که بدون عذر از جهاد بازنشستند با آنان که به مال و جان در راه خدا جهاد کنند یکسان نخواهند بود، خدا مجاهدان (فداکار) به مال و جان را بر بازنشستگان (از جهاد) بلندی و برتری بخشیده و همه (اهل ایمان) را وعده پاداش نیکو فرموده، و خداوند مجاهدان را بر بازنشستگان به اجر و ثوابی بزرگ برتری داده است.
نساء،۹۵
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما انتقام خون شهیدان مان را از دولتهای عربستان و امارات خواهیم گرفت...
#حادثه_تروریستی_زاهدان
#یاران_خرازی
#پاسداران_شهید
@javane_enghelaby
آقای بروجردی! برجام تصمیم نظام نبود، تحمیل به نظام بود؛ درست عین حکمیت... 👇
امیرالمومنین ع جنگ را برده بود. در دقیقه 90 برخی شعار تعامل سر دادند و اصلا یادشان رفت معاویه همان فرزند هند جگرخوار است. علی ع را به پای میز "مذاکره" کشاندند و جنگ برده اش را ناتمام گذاشتند. هر چه علی ع گفت "مذاکره" خدعه دشمن است، اینها میخواهند جنگ باخته را دوباره ببرند کسی گوش نکرد که نکرد. تازه حاضر نشدند مالک را که نماینده علی ع بود به مذاکره بفرستند. گفتند مالک جنگ طلب، خشن و غیر منعطف است. سرآخر پایشان را در یک کفش کردند که الا و بلا باید ابوموسی اشعری برای مذاکره برود. علی ع گفت من به ابوموسی مطمئن نیستم. آنها گفتند شما بدبین هستی. ابوموسی خوب و انقلابی ست. علی ع گفت من به نتیجه این مذاکرات خوشبین نیستم. شما به هدفی که ازین مذاکرات دارید نمیرسید. گفتند در مذاکرات خوشبینی و بدبینی معنا ندارد. علی گفت باشد مذاکره کنید، این هم تجربه ای میشود برای مردم که بفهمند به ترسوها و آنها که پای مقاومت ندارند نباید اعتماد کرد. مذاکره ابوموسی و عمر و عاص شروع شد
تا مدتها متن مذاکرات محرمانه بود.علی (ع) مالک را فرستاد تا به ابوموسی بگوید ما پشتیبان توایم، مبادا به عمرو عاص اعتماد کنی، او شیطان بزرگ است... ابوموسی ابرو در هم کشید و به مالک گفت: شما توهم توطئه دارید، عمروعاص مودب و باهوش است. اگر او به من قولی دهد به او اعتماد میکنم. روز اعلام نتیجه مذاکرات حکمیت شد. در مذاکرات محرمانه با هم non paper البته به طور شفاهی امضا کرده بودند که هر دو علی ع و معاویه را عزل کنند و امر را به رای عمومی بگذارند. در مسجد عمروعاص اول به ابوموسی تعارف زد. گفت تو بزرگ مایی. ابوموسی خندید و بالای منبر رفت و گفت: چنانکه این انگشتر را از دست در می آورم علی ع را از خلافت عزل میکنم. بعد پایین آمد و با لبخند به عمروعاص بفرما زد. عمروعاص بالا رفت و گفت چنانچه این انگشتر را از دست در میآورم علی ع را خلع و چنانچه دوباره این انگشتر را به دست میکنم معاویه را نصب مینمایم! ابوموسی خشکش زده بود.اما علی ع از همان ابتدا خوشبین نبود. اینچنین معاویه جنگ باخته را با مذاکره برد...
#برجام
#بی_کفایتی
@javane_enghelaby
#برگ4⃣1⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب سوم
ترکان خاتون به سرعت خود را به تالار کاخ رساند. صدای خزعل را می شنید که مزعل را صدا می کرد. وارد تالار شد. خزعل با دیدن ترکان خاتون به طرف او رفت. پرسید:
"مادرم کجاست؟"
ترکان خاتون گفت:
"با مزعل به شکار رفته."
خزعل گفت:
"شما هم خبر دارید؟"
"نه!"
"پس به مزعل بگو جنازه مرا روی اسب بگذارد و به شاه تحویل دهد."
خزعل چنان مطمئن و قاطع این را گفت که ترکان خاتون فکر کرد حتما باید چاره ای برای خزعل بیاندیشد، وگرنه حوادث تلخی اتفاق خواهد افتاد. خزعل به تندی خارج شد. مطرود آرام به ترکان خاتون نزدیک شد و گفت:
"بانو نباید اجازه بدهید تخم کینه میان دو برادر رشد کند."
ترکان خاتون با غیظ رو به مطرود کرد:
"تخم کینه را تو کاشتی حرام لقمه، اگر به من بود که..."
مطرود گفت:
"هرکاری می کردید، شاه پی گیر حکم می شد...حالا هم دیر نشده، باید راه حل مشکل را پیدا کنیم، همان طور که مشکل شیخ محمد را حل کردید!"
ترکان خاتون لختی سکوت کرد. بعد گفت:
"مستر ویلسون؟"
"بله بانو! مستر ویلسون منتظر است به مناسبت حکمرانی شیخ مزعل، برای ضیافت شام دعوتش کنید."
ترکان خاتون گفت:
"همین امشب ضیافت به پا می کنیم. از مزعل هم می خواهیم، حکم شاه را تا بعد از ضیافت به تعویق بیاندازد."
دو مستخدم دیس غذا را آوردند و وارد اتاق غذا خوری شدند. ویلسون، ترکان خاتون، مزعل و خزعل و مطرود دور میز مشغول خوردن شام بودند. مستخدمان دیس های پلو با قلیه ماهی و آش ابودردا را روی میر گذاشتند. ویلسون گفت:
"اوم...خیلی خوشمزه است، من باید یک روز آشپز شما را قرض بگیرم."
و خندید. ترکان خاتون هم خندید و گفت:
"شنیده بودم که رجال بریتانیای کبیر، گاماس گاماس جلو می آیند و تا مطبخ کاخ هم نفوذ می کنند."
ویلسون گفت:
"این از مهمان نوازی شماست که برای رجال بریتاتیا تا مطبخ هم راه باز می کنید."
همه خندیدند، به جز خزعل که گفت:
"در مقابل این مهمان نوازی، متاسفانه قدر دانی نمی بینم."
ویلسون این بار نخندید. گفت:
"شما یک ضرب المثل دارید که می گوید،تا بچه گریه نکند، مادر به اش شیر نمی دهد."
ادامه دارد...
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این صفحه بسته خواهد شد...
#اسرائیل_بیست_وپنج_سال_آینده_را_نخواهد_دید
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای (مد ظله العالی): مسئولان، دوست و دشمن را بشناسند و فریب نخورند؛ دشمن گاهی دندان نشان میدهد، گاهی مشت و گاهی لبخند میزند؛ اینها فرقی ندارند و لبخند آنها هم از سر دشمنی است.
#اللهم_احفظ_امامنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
#برگ5⃣1⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب سوم
مزعل دلخور گفت:
"اما بنی کعب طفل نیست که گریه کند."
مطرود گفت:
"منظور شیخ مزعل این است که..."
مزعل با تندی به مطرود نگاه کرد:
"خودم می توانم منظورم را بگویم!"
ترکان خاتون باید وارد گفتگو می شد تا بحث بیخ پیدا نکند. خندید.
"حالا به خاطر آشپز کاخ به جان هم نیافتیم. غرض مزاح بود."
ویلسون که لقمه بزرگی در دهان داشت، گفت:
"وقتی شما وارد اصل مطلب می شوید، من خیلی راحت ترم تا با گوشه و کنایه بخواهیم حرف بزنیم."
مطرود سریع گفت:
"بفرمایید! مشکل حل سد. نگفتم با مشورت با مستر ویلسون، می توانیم همه مشکلات را حل کنیم؟!"
ویلسون گفت:
"البته نیمی از مشکلات را."
خزعل پرسید:
"نیم دیگرش چیست؟"
ویلسون نگاهی به مزعل انداخت و گفت:
"این مشکل در عین سادگی کمی پیچیده است، کاش به جای ترکان خاتون، شیخ مزعل این درخواست را می کرد."
مزعل گفت:
"فکر نمی کنم در اصل قضیه تفاوتی باشد."
ویلسون گفت:
"تفاوتش در این است که من هم راحت تر می توانم از شیخ المشایخ تقاضا کنم."
مزعل کمی نگران شد. پرسید:
"تقاضای چی؟"
"آزادی کشتی رانی در کارون جنوبی"
همه از این پیشنهاد شگفت زده شدند، بجز مطرود که لبخند زد. مزعل دست از غذا کشید و بلند شد.
"امکان ندارد!"
ویلسون یک لحظه هم دست از خوردن بر نداشت. گفت:
"یعنی جان برادرتان، ارزش این تقاضا را ندارد؟"
مزعل نگاهی به خزعل انداخت و در مانده از سالن بیرون رفت. خزعل خشمگین از رفتار مزعل بشقاب خود را پس زد. ویلسون رو به ترکان خاتون پرسید:
"واقعا تقاضای من غیر ممکن است؟"
ترکان خاتون پیشاز آن که به مخالفت با در خواست ویلسون فکر کند، به راه حلی برای راضی کردن مزعل می اندیشید.
"در شرایطی که طوایف بزرگ از حویزه تا شوش و زرگان و خفاجیه، هنوز با شیخ الشیوخ بیعت نکرده اند، این تقاضا حکم تجاوز به حقوق این بلاد را دارد."
ویلسون حالا قاشق غذا را زمین گذاشت و با دستمال لبش را تمیز کرد و گفت:...
ادامه دارد...
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با همین فرمون پیش بریم، توپ که گرون بشه میگن ورزش سرطان زاست 😉
@javane_enghelaby
و [ما] در هيچ شهرى هشداردهنده اى نفرستاديم جز آنكه خوشگذرانان آنها گفتند ما به آنچه شما بدان فرستاده شده ايد كافريم و گفتند ما دارايى و فرزندانمان از همه بيشتر است و ما عذاب نخواهيم شد.
سبأ، ۳۴و ۳۵
#اشرافی_گری
@javane_enghelaby
«بسیجی خامنهای بودن، از سرباز خمینی بودن سختتر است و صد البته شیرینی بیشتری هم دارد...
ما نه امام را دیدیم، نه شهدا را؛ با این حال هم پای امام ماندهایم. هم میخواهیم شهید شویم، به این فکر میکنم این شانهها تا به کی تحمل این بار مسؤولیت را خواهند داشت؟ و این قلب تا به کی خون دل خواهد خورد؟
میدانی؟ غربت بسیجیهای خامنهای را تنها آغوش مهدی (عج) تسکین خواهد بود...»
پیام شهید محمد حسین حدادیان به دوستش 😔
#اللهم_ارزقنا_توفیق_الشهادة_فی_سبیلک
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای (مد ظله العالی): آتش به اختیار یعنی جوان ها و گروه های مؤمن هرکاری که بریشان میسر است انجام دهند. دشمن ضعیف است...
#اللهم_احفظ_قائدنا_الخامنئی
@javane_enghelaby
#برگ6⃣1⃣
#کتاب_خوانی
#دشت_های_سوزان
شب سوم
"قصد من فقط رونق ناصری و بازرگانی داخله خوزستان است."
مطرود سخن ویلسون را تکمیل کرد.
"قطعا مستر ویلسون قصد ندارد جهاز جنگی وارد کاروان کنند."
ویلسون گفت:
"منظور فقط کشتی های تجاری و کالاهای بازرگانیست."
خزعل رو به ترکان خاتون کرد و گفت:
"اگر مستر ویلسون این قید را در قرار داد متعهد بشوند، خوب، از نظر من بلا مانع است."
ترکان خاتون لحظه ای فکر کرد. هنوز مطمئن نبود که این قید مزعل را راضی کند.
" شما چند روز مهلت بدهید."
ویلسون با خنده گفت:
"شما ضرب المثل دیگر دارید که می گوید، عجله کار شیطان است."
ترکان خاتون آرام به سمت اتاق مطرود رفت و در زد. اما صدایی نشنید. دوباره در زد. بعد آرام در را باز کرد. صدای مطرود را از پشت سر شنید که به طرف او می آمد.
"بانو! اگر امری بود، می فرمودید بنده خدمت می رسیدم."
ترکان خاتون جا خورد.
"کشیک می کشیدی؟ شیطان!"
وداخل شد و مطرود هم به دنبالش رفت و چاپلوسانه گفت:
"من به همین دلیل توی کاخ هستم تا گزندی به خاندان شیخ مرحوم نرسد."
ترکان خاتون یک باره برگشت و روبروی مطرود ایستاد و خیره نگاهش کرد. مطرود هم در طول سالیان نشان داده بود که نگاه ترکان خاتون را بیشتر می فهمد تا زبانش را. فهمید که ترکان خاتون چیزی از او می خواهد و حالا مطرود باید دل بانو را به دست آورد. ترکان خاتون می دانست که در نهایت باید به گرانفروشی مطرود بدهد، اما تحقیر او کمی آرامش می کرد. مطرود گفت:
"چی باعث شده که بانوی محمره را این طور هراسناک ببینم؟"
ترکان خاتون دندان به هم فشرد و گفت:
"من نه در سرزمین های عثمانی و نه در ایران، رذل تر از تو کسی را نمی شناسم. الان هم شک ندارم که آتش این فتنه از گور تو بلند می شود."
مطرود موذیانه گفت:
"کدام فتنه بانو!؟"
"خزعل و مزعل روز گاری برای هم جان می دادند و حال نزدیک است تا تشنه جان هم بشوند."
"زیر خاک باشم و آن روز را نبینم!"
"تا فردا به تو مهلت می دهم تا چاره ای پیدا کنی."
ترکان خاتون دست در لیفه کرد و کیسه ای زر بیرون آورد و گفت:
"این هم انعامت."
مطرود کیسه را نگرفت. لبخندی کاسبکارانه زد و کمی عقب رفت و گفت:
"پسران شیخ جابر برای من که مطرود زمین و آسمان هستم، بیشتر از این ها ارزش دارند، چه رسد به ترکان خاتون که می خواهند سیاست همه خوزستان را در پس پرده داشته باشند."
ادامه دارد...
@javane_enghelaby