Abozar Roohi - Salam Farmande (320).mp3
7.34M
گل دخترا🧕🏻
گل پسرا👱🏻♂
💥این روزها سرود " سلام فرمانده" غوغا کرده💥
ما هم برای شما #پویش داریم.😇
با سرود "سلام فرمانده" #دابسمش اجرا کنید،
و برای #جوانه_نور بفرستین.📲
❗️مهم نیست متولد دهه0⃣9⃣ باشی یا دهه0⃣8⃣
‼️مهم اینه که به عشق ✨امام زمان✨ تمامقد بایستی و دست بر سینه بذاری و ...💌
✔️ نکته: زمان کلیپتون 1⃣ دقیقه باشه کافیه.
👇👇راههای ارتباطی👇👇
🌐 آیدی ما در ایتا و شاد:
@Rah_Velayat
🌐 آیدی ما در واتساپ:
http://wa.me/+989160448348
#پویش
#ویژه_نوجوان
#سلام_فرمانده
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 لبخوانی سلام فرمانده
✔️ ارسالی از نوجوان انقلابی و پر احساسمون، نگار ذاکری ۱۲ ساله از تهران 🦋
پاینده باد ایران 🇮🇷✌️
#پویش
#دابسمش
#سلام_فرمانده
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔔 زنگ قرآن
شروع هفته با تفسیری از آیات کریمه قرآن 🎋
سوره همزه
#زنگ_قرآن
#عذاب_وجدان
🔰 کانال ویژه نوجوانان:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
✉️ در زمان عصبانیت، قبل از هر عکسالعملی "مکث" کنم.
#قرار_هفتگی
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
هـیچگاه خودت و زندگیـت
را با کسی #مقایسه نکن!!!💚
""مـقایسه فـلاکت مـیآورد""
🌿 #ثـروتمند واقعی کسی هست که ،
بدون مـقایسه زندگی میکند و از
آنچه هست و آنچه دارد، خـشنود است.👌💐
#مثبت_باش
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوبی بیجواب نمیمونه.💝
پس چه خوبه که اگر از دستمون برمیاد درحق دیگران خوبی کنیم و گرهی از کارشون باز کنیم.😇💖
شاید یه موقعی هم ما به خوبی بقیه نیاز داشتیم.😊
خوبی دلتون کم نشه.❤️🧡💛💚💙💜
#زنگ_تفریح
#انیمیشن
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
❇️ داستانک/سوال و جواب ساده
رسم هرسالهمون این بود که روز عید فطر بعد از نماز عید به دیدن همسایهها میرفتیم.🏘
این چند سال هم که بخاطر کرونا نرفته بودیم، حسابی دلمون تنگ شده بود.😷💓
پدرم گفت حالا که وضعیت کرونا بهتر شده، خوبه که به چند تا از همسایهها سربزنیم.🧔
منم گفتم دلم میخواد به خونه دوستم زهره برم.😃
وقتی به خونه زهره رفتم بعد سلام و عیدمبارکی نشستیم به حرف زدن.💁♀
بحث زکات فطره شد که امسال چقدره 💶
یهویی زهره قیافهش خیلی ناراحت شد.
گفتم چی شده.😞
گفت پدرم اصلا زکات فطره نمیده و من موندم چکار کنم!!!
🔻وظيفه خودمه فطریه رو بدم یا نه⁉️
#احکام
~~~~~~~~~
🔸هر سوالی داری بپرس
🆔https://eitaa.com/daylami68
#احکام
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
💭مجموعه داستانهای کوتاه نورا و مادربزرگ 👱🏻♀👵🏻
🎬قسمت چهارم:
نورا با احتیاط مسواک ژلهای رو روی دندونای نوید میکشید:
"نچ نچ نچ. هنوز در نیومده، کرم خوردشون."😵
مامانبزرگ گفت:
"دندونای شیری، اگه مراقبت نشه، زود پوسیده و سیاه میشه. باید ببریمش دندونپزشک. "👩🏼⚕
داداش کوچولو غرولند میکرد و دهنشو کج و کوله میکرد و میبست.
_ببین مادربزرگ! حتی یه ذره هم سفید نشد. ☹️
نوید زد زیر گریه و انگشت نورا رو گاز گرفت.
_آااااخ. انگشتم...😩
مامان از آشپزخونه داد زد:
"خستهش کردی پسرمو، خوب گازت گرفت."🙃🙂
نورا گفت:
"دندونپزشک نمیخواد. چند روز براش مسواک بزنم، درست میشه."🤓
مادربزرگ گفت:
"دخترگلم! اینهمه لکه با چند روز مسواک زدن که پاک نمیشه. تازه پوسیدگیشو چی میکنی؟ "😲
نورا گفت:
"نمیدونم دیگه. باید از اول مراقب دندوناش بودیم!!!!!"
مادربزرگ گفت:
"نورا جان. کارای زشتی که ما آدما انجام میدیم درست مثل همین کرم خوردگیهاست. اثر عمیقش روی روح و جانمون باقی میمونه. انجام دادنش یه لحظهاست. ولی پاک شدنش چی؟"❌❗️
نورا گفت:
"ای بابا. حالا روح و جانو هم باید ببریم دندون پزشک؟"🤷🏼♀
نوید خندید و دوباره دندونای سیاهشو به همه نشون داد. 👦🏻
#پوسیدگی
#پاکی
#نورا_و_مادربزرگ
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
3⃣ اگر میخواید با نمونه اجرا آشنا بشید، این دختر خانوم بهتون آموزش میدن.👌
👇👇 راههای ارتباطی 👇👇
🌐 آیدی ما در ایتا و شاد:
@Rah_Velayat
🌐 آیدی ما در واتساپ:
http://wa.me/+989160448348
#پویش
#دابسمش
#سلام_فرمانده
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 سرود سلام فرمانده
✔️ ارسالی از خواهران قراباغی؛ نازنین زهرا، نازنین فاطمه و نرگس خانم از فامنین 😍
ماشاءلله به این خانواده انقلابی و فعال ☺️👏👏👏
دست امام زمان (عج) یارتون 🤲
#پویش
#دابسمش
#سلام_فرمانده
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• #رمان_ریحانه #قسمت_48 استکانهای چای رو جمع میکنم تا به آشپزخونه ببرم. ترانه
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈•
#رمان_ریحانه
#قسمت_49
همراه ترانه و سمانه، تو حیاط باصفای خونه عمهاینا نشستیم.
به جز چند دقیقه اول که خوش گذشت، باقی این مدت رو با حس آزاردهنده از پچپچهای سمانه و ترانه درباره موضوعی که نمیدونم چی هست، گذروندم.
با وجود کنجکاوی، اما اصلا دلم نمیخواد برای دونستنش پیش قدم بشم. یه جورایی بهم برخورده.
چشم ازشون برمیدارم و نگاهم رو به گوشه باغچه میدوزم؛ درست جایی که هانیه مشغول نوازش گلهای خوش رنگ تاجخروسی هست.
هانیه که متوجه سنگینی نگاهم میشه، لحظهای سرش رو بلند میکنه و باهام چشم تو چشم میشه. اما بلافاصله با ناراحتی روش رو برمیگردونه.
یادم به نیم ساعت پیش و اصرارهای هانیه برای بازی کردن میافتم.
خب چیکار میکردم؟! اون لحظه دوست نداشتم بازی کنم، میخواستیم با سمانه و ترانه حرف بزنیم؛ اون هم بدون حضور هیچ کس دیگهای تو جمعمون.
اما الان نظرم عوض شده بود، یعنی از وقتی که مطهره بازیش با هانیهرو ول کرد و رفت داخل، دلم برای تنهایی هانیه سوخت.
صدای خنده خاص و نسبتا بلند ترانه نگاهم رو به سمت خودش کشوند؛ سمانه هم لبخند به لب داشت. ناخودآگاه من هم خندم گرفت.
رو به سمانه پرسیدم:
چی شده؟
«هیچی»ای تحویلم داد و باز هم زیر لب چیزی به ترانه گفت.
اینبار ترانه از خنده پخش زمین شد.
رفتارشون واقعا آزاردهنده بود. احساس کردم با بیشتر موندنم کنارشون، خودمو سبک میکنم.
بی درنگ از جام بلند شدم و به طرف هانیه رفتم.
هانیه که دلِ پُری ازم داشت، به محض اینکه بالای سرش رسیدم از جا بلند شد و به طرف خونه راه افتاد.
صدا زدم بیا بازی کنیم آجی.
اما بی حرف راهشو گرفت و رفت.
فکر کنم خیلی دلش رو شکستم. از رفتارم واقعا پشیمون و ناراحت بودم.
الان که نه، ولی حتما باید از دلش دربیارم.
کنار سمانه و ترانه هر چقدر هم بهم خوش بگذره، اما هیچ کدومشون برام مثل هانیه و مطهره نمیشن.
نیم نگاهی به ترانه و سمانه انداختم. همچنان مشغول بگو بخند مرموز خودشون بودن.
ترجیح دادم من هم پشت سر هانیه برم داخل تا اینکه مثل یه آدم مَچَل و بیخبر از همه چیز، کنار سمانه و ترانه بنشینم.
#رمان
رمان اختصاصی کانال جوانه نور
✍️به قلم م. بابایی
⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈•
#رمان_ریحانه
#قسمت_50
نیم ساعت تمام داشتم به رفتارم با هانیه و رفتار ترانه و سمانه با من و البته موضوع مرموز مورد بحثشون فکر میکردم.
عصبانی و ناراحت بودم، دیگه دلم نمیخواست ترانه با ما به خونمون بیاد.
اصلا همینجا بمونه و تا دلش میخواد با سمانه پچ پچ کنه!
با اینکه خونه عمه رو از خونه همه فامیلها بیشتر دوست دارم، اما به محض اینکه بابا مارو به آماده شدن برای برگشت به خونه دعوت کرد، انگار در قفسرو برام باز کرد.
از پذیرایی، به اتاقی که ساعد و سعید توش مشغول بازی با آتاری و هانیه و مطهره مشغول تماشای بازی اونها بودن، نگاه کردم.
نیم ساعت تمام هانیه و مطهره گفتن حالا «نوبت ما هست» و اونها هم گفتن «باشه الان».
ساعد هم سن و سعید بزرگتر از من بودن، برای همین باهاشون راحت نبودم و اگه تمام مکالمات سالانهم باهاشون رو جمع میکردم، شاید به ده خط هم نمیرسید.
اما هانیه و مطهره اینطور نبودن. صدای «اَاَاَه» بلند و کشیده ساعد نشون میداد که بالاخره هانیه و مطهره، حرصشون از این نیم ساعت «وعده سر خرمن» شنیدن رو خالی کردن.
دیدن چهره شاکی ساعد که با حرص سیم آتاریرو تو پریز جا میده و چهره متعجب سعید به نوار بازیای که دست هانیه هست، خنده به لبهام میاره.
بابا همینطور که نشسته، اسم بچههارو هشدارگونه صدا میزنه.
عمه وساطت میکنه و دست آخر با پادرمیونی عمه، هانیه و مطهره در حالی که دست هرکدومشون یه نوار بازی آتاری هست، از اتاق خارج میشن.
همزمان ترانه هم با ساک دستی که وسایلش رو داخلش گذاشته از اتاق دیگه بیرون میاد و آروم کنارم مینشینه.
دوباره یاد رفتار نیم ساعت پیششون میافتم. ازطرفی دوست ندارم همراهمون بیاد و از طرفی نمیتونم چیزی بگم چون نمیخوام مامان اینارو حساس کنم. شاید بعدا خودش بهم گفت که داستان چیه.
#رمان
رمان اختصاصی کانال جوانه نور
✍️به قلم م. بابایی
⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
شهید آوینی:
"فرشته ها برای بالا رفتن و پرواز پَر می خواهند🕊
اما...
من با این پوتین ها هم می توانم بالا بروم !
و
حالا تو هم میتوانی با چادرت
پرواز کنی و بالا بروی"😍👌
#پای_درس_شهدا
#حجاب
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 به جمع نوجوانان #جوانه_نور بپیوندید:
✔️ ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه سوم واتساپ 👇:
https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نمایی نزدیک و زیبا از قله دماوند😍
#ایران_زیبا
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 به جمع نوجوانان #جوانه_نور بپیوندید:
✔️ ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه سوم واتساپ 👇:
https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔸️ زحمت، رحمت...
#گفته_های_ناب
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 به جمع نوجوانان #جوانه_نور بپیوندید:
✔️ ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه سوم واتساپ 👇:
https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃آموزش سایه دادن سه بعدی
با برنامه اینشات
#آموزش
#اینشات
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
💢 معرفی اکران فیلم مناسب نوجوان
4⃣ زمزمهی آب
قالب: داستانی
مناسب برای: کودک و نوجوان
موضوع: جنگ نرم
مدت زمان: 00:28:00
نوع بلیط فروشی: اختیاری
کارگردان: علی امیدوار
تهیهکننده حقیقی: داود رسولیان
تهیهکننده حقوقی: مركز گسترش سينماي مستند و تجربي
💠 خلاصه اثر:
اين فيلم، تلاش چند کودک را براي دستيابي به گنجي در دل خليج فارس نشان ميدهد. ماجرا با تقابل اين بچهها با کودکي اماراتي بر سر نام واقعي خليج فارس يا خليج عربي، به اوج ميرسد و در نهايت تلاش کودکان ايراني براي دستيابي به نقشه گنج به موفقيت ميرسد.
👇👇👇
جهت دانلود به سایت اکران مردمی مراجعه نمایید:
Ekranmardomi.ir
#جشنواره_عمار
#اکران_فیلم_نوجوان
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان:
✔️ ایتا👇🏻:
https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻:
https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
•┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
💭 مجموعه داستانهای کوتاه نورا و مادربزرگ👱🏻♀👵🏻
🎬 قسمت پنجم:
_عجب بوی آش رشتهای! هووووم! 😌😋
مادربزرگ داشت پیاز پوست میکند:
"فعلا شکمتو صابون نزن. اگه درس نداری بشین کمک."
_در خدمتگزاری حاضرم قربان!👩🏻🍳
نوید👶🏻 تاتیتاتی، دور و بر سینی پیازها میچرخید.
_اوووه. اینهمه پیاز؟🧅🧅🧅
_آخه بوش تا هفت خونه🏘 اونورتر میره.
دلم میخواد برای همسایهها هم ببرم.
پیاز داغ زیادی میخوام واسه تزیین کاسهها.🥣
_منم که عاشق کشک و پیاز داغ....😋
وای خدا... دهنم آب افتاد.🤤
نورا یک پیاز گُنده برداشت.
مادربزرگ گفت:
"بذار یه چیز جالب بهت نشون بدم دخترم.
ببین! هر لایه پیازو که جدا میکُنی، یه پرده سفید نازک بهش چسبیده!!!! میبینی؟"😊
نورا با تعجب گفت:
"اه! چه باحال! چطور تا حالا ندیده بودم؟"🤨
بعد لایه اول پیازش را با دقت جُدا کرد: "ایناهاش!"😃
مادربزرگ گفت:
"من که فکر میکنم همین پوشش کمک میکنه تا آلودگی از لایهها عبور نکنه.❌
به خاطر همینه که وقتی پیازو بُرش میدیم و اون پوشش ناقص میشه، در زمان کوتاهی میکروبها رو به خودش جذب میکنه و میشه یه پیاز آلوده. "♨️♨️♨️
یکدفعه صدای گریه نوید بلند شد.😫
مامان از توی هال داد زد: "چی شددددد؟"
مادربزرگ مشت نوید را باز کرد و یک تکه کوچک پیاز گاز زده از توی مشتش بیرون آورد.🙃🙂
#پوشش
#نورا_و_مادربزرگ
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
🔻متن شعر سلام فرمانده🔻
عشق جانم امام زمانم
عشق جانم امام زمانم
عشق جانم امام زمانم
عشق جانم
⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷
دنیا بدون تو معنایی نداره
عشق روزگارم
وقتی که تو باشی دنیامون بهاره
دنیای بدون تو معنایی نداره
عشق روزگارم
وقتی که تو باشی دنیامون بهاره
⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷
سلام فرمانده
سلام از این نسل غیور جامانده
سـلام فرمانده
سیدعلی دههی نودیهاشو فراخوانده
سلام فرمانده
⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷
بیا
جون من بیا
بیا یارت میشم
هوادات میشم
گرفتارت میشم
علی بن مهزیارت میشم
با همین قد کوچیکم خودم، سردارت میشم
⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷
بیا
جون من بیا
بیا یارت میشم
هوادات میشم
گرفتارت میشم
علی بن مهزیارت میشم
با همین قد کوچیکم خودم، سردارت میشم
⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷
سلام فرمانده
سلام از این نسل غیور جامانده
سـلام فرمانده
سیدعلی دههی نودیهاشو فراخوانده
سلام فرمانده
⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷
نبین قدم کوچیکه
پاش بیفته من برات قیام میکنم
نبین قدم کوچیکه
مثل میرزا کوچک کارو تمام میکنم
نبین قدم کوچیکه
از صف 313 تا بهت سلام میکنم
⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷
نـبین کمه سنم
تو فقط صدام بزن ببین چیکار برات میکنم
نبین کمه سنم
با همین دستای کوچیکم همش دعات میکنم
نبین کمه سنم
بأبی انت و أمی همه رو فدات میکنم
همه رو فدات میکنم
⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷
سلام فرمانده
سلام از این نسل غیور جامانده
سـلام فرمانده
سیدعلی دههی نودیهاشو فراخوانده
سلام فرمانده
⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷
عهد میبندم
روزی لازمت بشم
عهد میبندم
حاج قاسمت بشم
عهد میبندم
مثل بهجت و مثل سربازای گمنام خادمت بشم
عهد میبندم
که میمونم پای کار این نظام
کاشکی مثل حاج قاسم من به چشم تو بیام
من به چشم تو بیام
⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷
هزار و صد و اندی ساله
همه عالم دنبال مهدیاند
غصه سربازو نخور آقا
سربازات هزارو چهارصدیاند
⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷⊶⊰✾⊱⊷
سلام فرمانده
سلام از این نسل غیور جامانده
سـلام فرمانده
سیدعلی دههی نودیهاشو فراخوانده
سلام فرمانده
سلام فرمانده
#سلام_فرمانده
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 لبخوانی سلام فرمانده
✔️ ریحانه مرشدی ۱۴ ساله از شهر قم اینو برامون فرستادن 🦋
با دیدن این نوجوونهای طراز انقلاب به وجد میایم.😍
عاقبت به خیر باشید.☘
#پویش
#دابسمش
#سلام_فرمانده
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 لبخوانی سلام فرمانده
✔️ اجرای بسیار زیبای مهسا عربشاهی ۱۰ ساله از کاشان 🦋
ماشاءلله به شما نوجوان انقلابی 🇮🇷☺️
#پویش
#دابسمش
#سلام_فرمانده
🔰به جمع ✨جوانهنوریها✨ بپیوندید:
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
@javaneh_noor
•✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•