#خنده_حلال
ﭘﺴﺮﻩ ﺍﺳﻢ ﭘﺮﻭﻓﺎﯾﻠﺶ
Ali Ali Ali Ali Ali
ﺑﻬﺶ ﭘﯿﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺍﺳﻤﺖ ﺍﮐﻮ ﺩﺍﺭﻩ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺷﺪﻩ !؟؟؟😐
ﮔﻔﺖ نه.ﺍﺳﻤﻢ ” ﭘﻨﺠﻌﻠﯽ ” ﮐﻨﺎﺭﻫﻢ ﭘﻨﺞ ﺗﺎ ﻋﻠﯽ ﻧﻮﺷﺘﻢ😐
ﻣﻤﻠﮑﺖ که ﻧﯿﺴﺖ,ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﻐﺰﻫﺎﺳﺖ !😂😂😊😊😂😂
@jihadmughnih
#یک_شب_کنار_سکینه(س) ✨
#داستان_واقعی 🌿
#صحبت_با_آقا_درتنهایی
وسط راه ایستادیم.
مامان_گوشی کو؟
من_نمدونم...توی گردنتون نیست؟
_نه...توکیف هم نیست...
به ناچار مامانم گفتن:
سرهمین عمود وایستا...توی خاکی...تا من برم...فکرکنم وقتی داشتیم از اون تجمع نوحه سرایی رد میشدیم خوردم زمین و گوشی ازکیف توی گردنم افتاد...😔همینجامنتظر باش...
قبول کردم از اون جاده ی شلوووغ و پر جمعیت اومدمبیرون و توی خاکی واستادم و جمعیت انبوه رو که همه بلااستثناء به سمت #حرم امام حسین میرفتند رو میدیدم...
مادرمهم چمدون رو داده بودن دست من و خودشون با سرعت هرچه تمام تر به عقب برگشتند...🏃🏿♀🏃🏾♀
خودم رو با دیدن جمعیت سرگرم کردم که کم کم شروع کردم به حرف زدن...
اونم با آقا امام زمان(عج)
_آقاجان شمااز اول سفر هوای مارو داشتین یک کاری کنید گوشی پیداشه و...
توی داستانهای مختلف خونده بودم که اهل بیت برای کسانی که خیلی دوستشون دارند یک فرصت خالی میزارن تا باهاشون حرف بزنند...
یک فرصتی که طرف باشه و خودشون...
منم با وجود اینکه تنها بودم اما حس غم نمیکردم و از این فرصت استفاده میکردم...💖
@jihadmughnieh
#ادامه_دارد...
نگاه کنین 🙃
#گوشیش دستشه🤳❣
حرفی دارین بگین!
تلفنی📱 یا بهش پیام بدین📧 ...
شهدا #زنده_ترین_ها هستن.
پس حتمااااا میخونه...💞
#رفیق_شهید
@jihadmughnieh
#بیقرار_شهادت
آقا گفتند: گذشت کن!💞
به خانه 🏠که رسیدم میگفتند بچهها در زمین فوتبال⚽️ باهم درگیر شدهاند، بعدا مشخص شد که محمد حسین را زدهاند! بینی او شکسته شده بود. 🤕
محمد حسین همیشه مظلوم و ساکت بود و برای من هم این اتفاق سبب رنجش قلبی شد، چرا باید او را می زدند؟!😔😔
فردای آن روز میگفتند که محمد حسین شکایت کرده از دست همان دو برادر! 🙁
تصمیم داشتیم که او را از این شکایت منصرف کنیم ولی ظاهرا پیش از بینی، دل او شکسته شده بود💔 و تصمیم به رضایت نداشت.
چند روز بعد به طور اتفاقی رفته و رضایت داد و غائله به پایان رسید.
بعدها برادرم میگفت: محمد حسین هم به دیدار رهبر معظم انقلاب❣ مشرف شده و وقتی از آقا خواسته تا توصیهای به او بکنند آقا با لبخندی فرموده:
《پسرم اهل گذشت باش و گذشت کن...》
راوی : یکی از اعضای خانواده شهید
#شهید_محمدحسین_مومنی🌹
@jihadmughnieh
🚫نمیشه بگی !!!!!
نمیشه بگی من هم #فیلم_اسلامی دوست دارم و هم فیلم مستهجن🎞
نمیشه بگی من هم #شهید_گمنام رو دوست دارم و هم سلبریتی🕺
نمیشه بگی من هم #ائمه رو دوست دارم و هم ماهواره📡
نمیشه بگی من هم #ایران رو دوست دارم و هم غرب🇬🇧🇱🇷
نمیشه بگی من هم #خدا رو دوست دارم هم شیطان👿
یادت باشه رفیق...
شرط #عاشق نیست با یک دل ، دو دلبر داشتن !
@jihadmughnieh
🍃🌷🍃
#دلنوشته
✅👈میتــرسم از خــودم‼️ زمـانی که؛
"دلِ مــادر خـودم" را میشــــکنم
و در عـین حـال بر احوالِ
"دلِ #مادران_شهدا" گریـه میکنم...
✅👈میتــرسم از خـودم زمانی کـه؛
به #نامحرم نگــاه میکنم!
و در عیـن حال هیات میروم
و بر #امام_حسین اشک میریزم
و از #شهدا دم میزنـم...
✅👈میترسـم از خـودم زمانی که؛
از اهل بیت و شهدا دم میزنـم
و نمـازم #اول_وقت نیست...
✅👈میترسـم از خودم زمانی که؛
#عاشق_شهادت هستم
و #اخلاق و #ادب ندارم...
#تکلیف_مدار نیستم...
✅👈میترسـم از خـودم زمـانی که؛
از عشقِ #امام_خامنه_ای دم میزنـم
و به حرف ها و خواسته هایشان بی توجهـم...
✅👈میترسـم از خـودم زمانی که؛
#ریش یا #چادر میگذارم
ولی گفتگو با #نامـحــرم برایم عادی شده...
✅👈میترسم از #خـودم زمانی کـه؛
حرفـ هایـم با #عملــم فرسنـگ ها فاصله دارد...
#امان_از_نفس_توجیه_گر
#غفلت
پ.ن
به قول یکی از شهدا که مےگفتن
مواظب همین کارای خورده ریز باشین! یه موقع شهادت رو ازتون دور نکنه
#نسئل_الله_منازل_الشهداء
🍃🌸🍃
#میترسم_از_خودم 😔😔😔
@Modafeaneharaam
@jihadmughnieh
شهید جهاد مغنیه
#یک_شب_کنار_سکینه(س) ✨ #داستان_واقعی 🌿 #صحبت_با_آقا_درتنهایی وسط راه ایستادیم. مامان_گوشی کو
#یک_شب_کنار_سکینه(س)
#حیا...🌿🙃
یاد زنداداشم وهمسایش افتادم که باما اومده بودن اما تقریبا ده تا عمود جلو تر بودن
باخودم گفتمکاش لااقل میتونستم خودم رو به اونها برسونم اما الان باید کنار این عمودمنتظر باشم...
جمعیت انبوه رو نگاه میکردم...افرادی که شوق رسیدن به #ارباب براشون خستگی نذاشته بود 😃
اما #حیای دخترانه ام نمیذاشت به چهره ی #آقایون نگاه کنم پس یک نگاه اجمالی داشتم اونم به کسایی که رد شده بودند وجلوتر از من بودند.
نمیدونم چند دقیقه گذشته بود...توی دلم یاد حضرت سکینه و رقیه افتادم و دلم شور برداشت...
آه دختر ارباب هم یک شب توی بیابون تنها بود😭
اما تنهایی او کجا وتنهایی من کجا...
به پشت سرم نگاه کردم و سعی کردم اون بیابون بزرگ رو بدون چراغ و جمعیت تصور کنم...عین کربلا...توی اون شب سرد که رقیه(س) گم شده بود...
خیلی دلم شکست💔
مخاطب بعدیم دو تا دسته گل ارباب بودند...سکینه(س)و رقیه
بهشون خیلی ارادت داشتم...😇
زمزمه کردم:
بله...الان میفهمم که چی کشیدید...اصلا مگه میشه آدم بیاد کربلا وسختی نکشه؟؟به ولله نمیشه...کرب و بلا یعنی گریه وبلا...
از وقتی شما اهل بیت اینجا سختی کشیدین...این معنی برای دوستانتون هم محقق شده💞
اینها آرومم میکرد...اما از غریبی اهل بیت اشک تو چشمام جمع شد...
پاهام کم کم خسته شد😪
ساعت نداشتم اما فکر میکردم که خیلی از رفتن مادرم گذشته ...حداقل نیم ساعت...
چمدون رو دنبال خودم کشیدم تا حداقل یک چیزی پیدا کنم که روش بشینم...
هول و اضطراب نذاشته بود که مادرم یکجای خوب برای نشستن من در نظر بگیرن...ناچار یک تیکه کارتن پیداکردم و روش نشستم و به چمدون تکیه دادم...
کم کم فکر و خیال سراغم اومد...
موبایل که احتمالش خیلی کمه پیداشه🤔
اما...
مامانم چی شدن؟
چرا انقدر دیر کردن؟
مگه چقدر راه بود؟
اگه گم شده باشن چی؟😱اگه اتفاقی افتاده باشه؟😰
تو دلم گفتم...
#ادامه_دارد...
@jihadmughnieh
🖤 سخننگاشت| رهبرانقلاب: شخصيت حضرت عبدالعظيم یک شخصیت علمی و جهادی بوده است
▪️سالروز وفات حضرت عبدالعظيم حسنی
💻 @khamenei_maaref
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰 لوح | نَفَسکُش
🔻رهبر انقلاب: اینکه یک پلیسی با خونسردی ، زانویش را بگذارد روی گردنِ یک سیاهپوست و نگه دارد و فشار بدهد تا جان بدهد، چیز جدیدی نیست؛ طبیعتِ آمریکایی این است؛ این کاری است که آمریکا با همه دنیا تا حالا میکرد. ۹۹/۳/۱۴
💻 @Khamenei_ir
پیامبراکرم(ص):
عاشق ودوستدار هرچیزی که باشی با همان #مشحور میشوی...❣
🌀تصور زیبایی هست...
مشحور شدن با رفیق شهیدت ، یعنی با #جهاد
#رفیق_شهید
@jihadmughnieh
#بیقرار_شهادت
شهید بازی💞
خاطره ای که در ذهنم باقی مانده شهید و زن شهید بازی بود
من اصلا باورم نمیشد که حامد برود سوریه اصلا همیشه شوخی میکردم .
یک روز به حامد گفتم :
اصلا به من نمی آید زن شهید بشوم اصلا بلد نیستم .😄
حامد گفت :
اشکالی ندارد بیا یاد میگیرم.🙂
خوابید و چادرسیاهی را بر تنش کشید و گفت :
حالا تمرین کن و هرچه می خواهی بگو☺️
اون روز دو نفری خیلی خندیدیم...
راوی : همسر شهید
#شهید_حامد_بافنده🌹
@jihadmughnieh
《مراقبت》
#قله_ای 🏔که چند بار فتح شود؛ بی شک روزی #تفریحگاه_عمومی 🏕میشود !
مواظب دلت❤️ باش...
@jihadmughnieh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_عشق_شهید_جهاد
#کلیپ
@jihadmughnieh
✨﷽✨
✅علت تاکید روایات به وضو گرفتن با آب سرد
✍از روایات اهل بیت عصمت علیهم السلام چنین برداشت میشود که آب گرم در وضو کراهت داشته و وضو با آب سرد افضل و بهتر از آب گرم است.
1⃣زیرا میکروب هایی که بر اعضاء وضو قرار دارند و ممکن است نفوذ جلدی پیدا کرده و وارد بدن شوند. اما فرمانهای آب سرد آنها را نابود میسازد و هر چه آب سردتر باشد اکسیژن آن بیشتر و فعالیت میکروب کشی آن زیادتر است.
2⃣وقتی مقداری آب سرد بر اعضای وضو میریزیم، آن عضو سرد شده و جریان خون برای گرم کردن آن قسمت با سرعت و شدت بیشتری به سوی آن قسمت حرکت میکند و باعث طراوت و شادابی پوست و بدن میشود. همانطوریکه امروز با ماساژ قلب احیاء انجام میشود و بیمار به زندگی برمیگردد شستن و دست کشیدن روی اعضای وضو هم باعث تسریع جریان خون در بدن میشود.
❣امام صادق علیه السلام فرمودند:
کسى که وضو بگیرد و با حوله اعضاى وضو را خشک کند، یک حسنه براى او نوشته میشود، اما کسى که وضو بگیرد و صبر کند تا دست و رویش خود خشک شوند، سى حسنه براى او نوشته میشود. زیرا اگر وضو با آب سرد صورت پذیرد و پس از آن از خشک کردن آن اجتناب شود،
بدن در برابر سرمائی که در اثر خشک نکردن آب وضو حس میکند، خود به خود درجه حرارتش بالا میرود تا آب وضو را خشک کند، که همین تحریکات حرارتی باعث باز شدن منافذ زیر پوست میشود و اکسیژن بیشتری به بافتهای پوست و مقداری هم عضلات زیر پوست میرسد و باعث نیرو و نشاط میگردد.
♨️شاید جالب باشد که بدانید اعضایی که در وضو شسته میشوند،حدود هشتاد درصد اعصاب حسی بدن هستند، به طوریکه که اگر به جای وضو انسان تمام بدنش را کامل بشوید، چیز زیادی نسبت به تحریک وضو،به دست نمیآید. به همین خاطر در روایات به دائم الوضو بودن و تجدید وضو با آب سرد برای فرو نشاندن خشم و آرامش اعصاب و نشاط بدن، تاکید زیادی شده است.
📚بحارالأنوار، جلد۸۰، صفحه۳۱۴، روایت۲، باب۵
📚 پزشکی های قرآن
✅کانال استاد قرائتی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
http://eitaa.com/joinchat/3818061843C235cbc6c5e
شهید جهاد مغنیه
#یک_شب_کنار_سکینه(س) #حیا...🌿🙃 یاد زنداداشم وهمسایش افتادم که باما اومده بودن اما تقریبا ده تا عم
#یک_شب_کنار_سکینه (س)
#صبر ✨
تو دلم گفتم...
کاش داداشم مهدی هم بود...اگه اون بود مطمئناکمک دست مون میشد...
یادکربلای اولمون افتادم که باهم رفتیم...
یاد وقتی که اون هم بود و چقدر روم #غیرتی میشد ونمیذاشت کسی نگاه چپ بهم بکنه...
این فکر دوباره بهم ریخت منو
اشکم بیشتر شد و گفتم
سکینه جان💞
اگه من تو بیابون الان تنها موندم😞مطمئنم #مردهای_محرمم الان حالشون خوبه...مطمئنم که سالم و زنده اند اما شما😭...
تو اضطرابتون باز مردی نداشتید که دلتون بهش خوش باشه...😔💔
اشکم که ریخت و بالای پوشیه ام خیس شد...ولی احساس صمیمیت فوق العاده ای با دختر #ارباب حس میکردم☺
اینا رو داشتم با خودم تکرار میکردم که...
یکهو چند تا پسر نوجوون عرب از جلوم رد شدن...
از همون جایی که چشمم کار میکرد میدیدم دارن شوخی میکنن ومیخندن
اما...
به من که رسیدن...
دستشونو دراز کردن سمتم من رو به هم نشون دادن و باحالت #تمسخر چند کلمه بلند بلند گفتن و قهقهه زدن💔
اینجا بود که تنهاییم تجدید شد😰
عصبانیت هم اضافه شد😡😡
دیگه نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم
😭😭😭😭
سکینه جان...😭
یادم رفته بود...
تو بازار هم بهتون خندیدن نه؟!...😔
یادم رفته بود تو شام هم خندیدن نه؟!
توکوفه!!!!!!!!!😣😓
پوشیه ام مثل یک دستمال خیس به صورتم چسبیده بود...
بلند شدم ایستادم بیقرار و#مضطر شده بودم...اطراف عمود پرسه میزدم که دیدم آقایی درحالیکه بچه یکی دوسالش بغلش خوابه داره از کنار جاده میاد...
تاکنارم رسید گفتم:
آقا میتونید گوشیتون رو بدید به مادرم زنگ بزنم؟من نمدونم چرا انقدر دیر کردن...
بامهربونی پرسید:مادرت کجاست دخترم؟😊
_اونجایی که #حاج_مطیعی داشتن روضه میخوندن گوشیشون افتاد رفتند تا پیداش کنند...
_اوووووووو توی این جمعیت شلوغ اربعین؟خیلی بعیده پیداشه...😲😳
_شما گوشی دارید تا به مادرم زنگ بزنید؟ببینم گوشی رو پیدا کردن یانه؟
_بله دخترم؛ولی اونقدر شارژ ندارم تا تماس وصل شه...باید برگردیم ایران تابتونم گوشیمو شارژ کنم ولی بزارامتحان کنم...🤔
@jihadmughnieh
#رفقا
لفت ندید 😔
لااقل قبل بیرین پیوی خادم مشکل رو بگید❤️🙏🏻
@jihadmughnieh
#بیقرار_شهادت
همسایه ی بهشتی💞
قبل از عملیات کربلای 8، با گردان رفته بودیم مشهد.
یک روز صبح دیدم سید احمد از خواب بیدار شده، ولی تمام بدنش می لرزید.😣 گفتم:«چی شده؟»😨
گفت: «فک می کنم تب و لرز کردم.»
بعد از یکی دوساعت، به من گفت: «امروز حتماً باید بریم بهشت رضا.»
اتفاقا برنامه آن روز گردان هم بهشت رضا علیه السلام بود.
از احمد پرسیدم:«چی شده که حتما باید بریم بهشت رضا؟»🤔
با اصرار من، تعریف کرد:
«دیشب خواب یک شهید را دیدم که به من گفت: تو در بهشت همسایه منی!
من خیلی تعجب کردم، تا به حال او را ندیده بودم. گفتم: تو کی هستی و الان کجایی؟ گفت: من در بهشت رضا هستم.»💗😔
احمد آن روز آن قدر گشت تا آن شهید را که حتی نام او را نمی دانست، پیدا کرد و بالای مزار آن شهید با او حرف ها زد.❣
راوی : همرزم شهید
#شهید_سید_احمد_پلارک🌹
@jihadmughnieh
درود و سلام به مادری که فرزندی از جنس مقاومت را بار آورد✊
لحظه لحظه قد کشیدن او را با درس ایستادگی در آمیخت
و در گوش او لالایی غیرت عباس (ع) را خواند ...😔
و پدری که شهادت را برای پسر ارثیه گذاشت❣
پدری که خود آیینه تمام مقاومت بود تا الگویی باشد برای مسیر فرزندش جهاد✋
#خانواده_ی_مقاومت
@jihadmyghnieh