🌷🕊🌹🌴🌹🕊🌷
#دلنوشته
#پنجره زیباست اگر بگذارند
#چشم مخصوص #تماشاست اگر بگذارند
من از اظهار نظر های #دلم فهمیدم
#عشق هم صاحب #فتواست اگر بگذارند …
#شهدا ...
میدونم #گنه کارم
میدونم از #شرمساری حتی نباید #اسمتونو به زبونم بیارم ...
#اما_شما
#آره_شما
#ای_شهدا
یه نیم #نگاهی هم به #من بکنید ...
🕊 #شهدا
🕊🌹 #همیشه
🕊🌹🕊 #نگاهی
🌴
♦️ #دلنوشته
سلام ✋
چقدر امروز دلتنگ راهیان نورم...
بریم بشینیم رو خاک... پابرهنه...
زیر آفتاب ... تا یه ذره بفهمیم چی
کشیدن تا به اینجا برسیم ... 😔
🌹 اینجا تمام لالههایش بیپلاکند
#جانفدا
#راهیان_نور
🌷در زندگـــــی ...
دنبالِ ڪسانی حرڪت ڪنید ،
ڪہ هرچه به جنبههای خصوصیترِ
زندگـی ایشـان نزدیڪ شوید
تجلـی ایمـــان را بیشتـر ببینیـد .
#شهید مظلوم _آیت_الله_بهشتی
┄┅─✵🕊✵─┅┄
#دلنوشته
#شهید نمیشوےاگر
#شبیه_ترین شهدانباشی
خودت را شبیه ترین ڪن
تا #شهیدت ڪنند
رفاقت تا شهادت
#سردار_عاشورایی_خیبر_همت 🚩
جنازهی #حاج_همت سه روز گم شد.
چندتا از رفقا و همرزمای نزدیکش در به در دنبال پیکر حاجی بودن.
از این سردخونه به اون سردخونه،
از این معراج به اون معراج،
دستِ آخر #حاجی رو بین شهدای #لشکر۳۱_عاشورا پیدا کردن.
از روی بادگیر و زیرپوش و چراغقوهی تو جیبش.
ولی من میخوام بگم، چه سرّی بود که توی #خیبر عاشورایی بجنگی، همهی نیروهاتو فدا کنی و فقط خودت باشی و خودت، مثل اربابت امام حسین علیهالسلام هم به #شهادت برسی و توی لشکر عاشورا پیدات کنن!!؟؟؟
بعد اونوقت چشاتم اختصاصی خدا واسه خودش بخواد،
چون اون چشما نامحرم ندید و فقط خدا رو دید...!!؟؟؟
#دلنوشته
#شهید_همت
#حاج_همت
#سردار_خیبر
#سیدالشهدای_جنگ
#شهدای_اسفند_۴۰۱
10.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#دلنوشته
💢دختر شهید محمد قنبری
در مراسم تشییع پدرش:
🔹ما پشت این انقلاب میمانیم
و از ولایت دفاع میکنیم.
مردم آگاه باشید راه ما راه
شهادت است ، راه ما، اطاعت
از ولی امر زمان است...
کاری نکنید فردای قیامت شهدا
یقه شما رابگیرند وبگویند روی
خون ما پا گذاشتید.
🔻همین پارسال بود، یک روز شبیه همین روز ها با این تفاوت که آن روزها من هم میتوانستم تو را ببینم.
قبل ظهر بود، از پشت تلفن به تو گفتم دلم شور تو را میزند.
🔻با خیال راحت گفتی :نگران نباشم، تا یک ساعت دیگر برمی گردی پیش من و حسین.
🔻و از همان ساعت تا همین حالا دقیقه ها و ثانیه ها باهم رقابت دارند که نداشتن تو را به رخ من بکشند.
🔻از امروز من اگر بپرسی، مثل هر روزم گذشت؛ به یاد تو، به یاد تک تک رفتار هایت، تک تک خاطراتت.
🔻به اینکه چقدر آدم "تو نگران نباش من درستش می کنم" زندگی من بودی.
🔻به صبوریت ، آرامشت ، منطقت، بی حاشیه و زلال بودنت.
🔻این روز ها نشان بی نشان تو رو از نگاه غمبار رفیق هایت میگیرم.
🔻چشم هایی که یک سال ندیدن رفیق مشتی و بامرامشان را فریاد میزنند. همان رفیقی که زمین سنگین بود از معرفتش، همان که خاک پای رفیقانش را سُرمه چشم می کرد و بودنشان را نور دل.
🔻خودت بهتر میدانی که جای خالی تو برایشان مصداق این بیت شده
🔻" انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
آنقدر که خالی شده بعد از تو جهانم ..."
🔻در چشمان بعضی از ان ها، خاطرات روزی را که متهم تو بودند را میشود دید و از سکوت بهت زده شان میتوان فهمید که هنوز نمک گیر مرام و برادری و دستگیری تو مانده اند.
🔻عاقبت به خیری ات را ثمره دعای مادرانی میبینم که تو باعث شدی جگرگوشه شان دست از خلاف بکشد و سر به راه بشود.
🔻آری، عاقبت بخیری ات، یعنی همین که در این دنیای بمیر بمیر، تو، شهید شدی...
حرف برای گفتن زیاد است اما مجالی برای نوشتن نیست.
🔻واقعیت این است که نیمی از تو شبیه ماه همواره پنهان بوده و هست
گمنامی را دوست داشتی اما خدا طوری تو را خرید که آشنای همه شدی.
🔻از تو بابت یادگاری ای که برای دنیای بعد از خودت برایم گذاشتی ممنونم و از تو میخواهم که کنارم باشی و دلگرمم کنی به بودنت تا نترسم از تنهایی بزرگ شدن پسرمون آقا حسین.
🔻احمدجان بگذار حرف دلم را بزنم
من هرروز،
دلم تنگ می شود برای همه ی آنچه که روزگار بدهکار من مانده از با تو بودنم و کنار تو زیستنم.
🔻احمدم، نفر اول زندگی کسی بودن زیباست و من چه خوشبخت بودم که نفر اول زندگیم تو بودی و هستی ،مردی به زلالی دریا و صداقت باران و استقامت کوه.
🔻جای خالی تو را عزیزم، تک تک نفس هایم و دانه به دانه ی ضربان قلبم، هر لحظه فریاد میزنند.
#عاشقانه_شهدایی
#دلنوشته
شهیداحمد کشوری نیا
✳️حافظان امنیت ✳️
💌#دلنوشته
🔵همسر شهید مدافعحرم یدالله ترمیمی
بذار به اندازهی تمام این روزها که نمیبینمت، ۵۰بار ببوسمت! بهم قول دادی زود برمیگردی و همیشه جایی ماموریت میرفتی، شوخی میکردی میگفتی عمودی میرم افقی برمیگردم و به قولت عمل کردی و زودتر از بقیه برگشتی اما ایندفعه شوخیات به جدی تبدیل شد و به قول خودت افقی برگشتی⚰😔
وقتی برگردوندنت، برای اولینبار خواستم ببینمت! یاد خوابم افتادم که حدود یکسال قبل خواب دیدم. بهم خبر میدن یــــداللهام شهید شــــده و توی تابوت میارنش که چندتا تابوت شهیــــد دیگه هم بود و من میرم بــــالای سرش! میخوان تابوتو بــــاز کنند؛ توی دلــــم میگم خــــدا کنه عزیزِ مــــن نباشه و از خواب، بیــــدار میشم😥
لحظهای که میخوان تابوتو باز کنن، این جملات تماما درون من میپیچه که کاش اونی که توی تابوته، یدالله نباشه اما انتظار به پایان میرسه و چهره نورانیتو میبینم و تمام امید من، یکباره به ناامیدی تبدیل میشه اما قیافهات مثل موقعهایی بود که میخوابیدی و من به چهره آرومت دقایقی خیره میموندم و لذت میبردم و دستمو آروم میبرم سمت صورتت تا نازت کنم💞
یادمه همیشه صورتت گرم بود و خیلی وقتها میگفتی صورتمو بزارم روی صورتت اما ایندفعه، تا دستم به صورتت رسید، از سردی بدنت دل من مثل یه تیکه یخ ریخت! دیگر برایم هیچ چیز مهم نبود! انگار تمام دنیا برایم تمام شد! چقــــدر در وجودم به پستی دنیا پی بُردم که چندهفته قبل با هم برنامههای آینــــدهمان را مــــرور میکردیم ولی حالا، همــــهچی خلاصه شد در یک جعبــــهی چوبــــی😭
یدالله تو گفتی زود برمیگردم! راست گفتی زود برگشتی ولی خوشمرام! رواست که چندسال بگذرد و روی ماهت را نبینم؟!🥀❤️
ای همنفس!
ای همسفـــر! کجایی؟
#شهید_نشی_میمری
#شهید_نظر_میکند_به_وجه_الله
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
#شهدا_در_قهقهه_مستانه_شان_و_در_شادی_وصلشان_عند_ربهم_یرزقون_اند
✍ #دلنوشتــــــه
گفت: راستی جبهه چطور بود؟؟
گفتم : تا منظورت چی باشه ...
😄😄
گفت: مثل حالا رقابت بود؟؟ گفتم : آره ...
گفت : در چی؟؟ گفتم :در خوندن نماز شب...
گفت: حسادت بود؟؟ گفتم: آره ...
گفت: در چی؟؟ گفتم: در توفیق شهادت ...
گفت: جرزنی بود؟؟😉😉 گفتم: آرره ...
گفت: برا چی؟؟ گفتم: برا شرکت در عملیات ...
گفت: بخور بخور بود؟؟ گفتم: آره ...😊😊
گفت: چی میخوردید؟؟ گفتم: تیر و ترکش ...
گفت: پنهان کاری بود ؟؟گفتم: آرره ...
گفت: در چی ؟؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها ...
گفت: دعوا سر پست هم بود؟؟گفتم: آره پس چی ...
گفت: چه پستی؟؟ گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین ...
گفت: آوازم می خوندید؟؟ گفتم: آره ...
گفت: چه آوازی؟؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل ...
😢😭
گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ گفتم: آره که بودیم ...
گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب ...
😭😭
گفت: استخر هم می رفتید؟؟ گفتم: آره ...
گفت: کجا؟؟ گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون ...
گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آره ...
گفت: کجا؟؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه...
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟؟😁😁 گفتم: آره چه جورم ...
گفت: کی براتون برمی داشت؟؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه ...
گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟😂😂 گفتم: آره میزدیم ...
خندید و گفت: با چی؟؟ گفتم: هنگام بوسه برپیشونی خونین دوستان شهیدمون😢
سکوت کرد...گفتم: بگو ...بگو ...
زیر لب گفت:
شهدا شرمنده ام ...😢😢
#شهدا
#جانباز
✍ #دلنوشتــــــه
گفت: راستی جبهه چطور بود؟؟
گفتم : تا منظورت چی باشه ...
😄😄
گفت: مثل حالا رقابت بود؟؟ گفتم : آره ...
گفت : در چی؟؟ گفتم :در خوندن نماز شب...
گفت: حسادت بود؟؟ گفتم: آره ...
گفت: در چی؟؟ گفتم: در توفیق شهادت ...
گفت: جرزنی بود؟؟😉😉 گفتم: آرره ...
گفت: برا چی؟؟ گفتم: برا شرکت در عملیات ...
گفت: بخور بخور بود؟؟ گفتم: آره ...😊😊
گفت: چی میخوردید؟؟ گفتم: تیر و ترکش ...
گفت: پنهان کاری بود ؟؟گفتم: آرره ...
گفت: در چی ؟؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها ...
گفت: دعوا سر پست هم بود؟؟گفتم: آره پس چی ...
گفت: چه پستی؟؟ گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین ...
گفت: آوازم می خوندید؟؟ گفتم: آره ...
گفت: چه آوازی؟؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل ...
😢😭
گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ گفتم: آره که بودیم ...
گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب ...
😭😭
گفت: استخر هم می رفتید؟؟ گفتم: آره ...
گفت: کجا؟؟ گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون ...
گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آره ...
گفت: کجا؟؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه...
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟؟😁😁 گفتم: آره چه جورم ...
گفت: کی براتون برمی داشت؟؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه ...
گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟😂😂 گفتم: آره میزدیم ...
خندید و گفت: با چی؟؟ گفتم: هنگام بوسه برپیشونی خونین دوستان شهیدمون😢
سکوت کرد...گفتم: بگو ...بگو ...
زیر لب گفت:
شهدا شرمنده ام ...😢😢
#شهدا
#جانباز
✳️حافظان امنیت ✳️
.
بسم رب الشهدا
.
با معرفت
آن دم آخری
لا اقل
«رویت را برمیگرداندی»
چه کاری بود آخر
این چشم در چشم شدنت
.
حالا
«با نگاه خیره ی جا مانده ات چه کنیم مرد؟»
که هی میخراشدمان
که هی مینوازدمان
که هی میسوزاندمان
.
زخمی شده ایم بخدا
دست نگاهت بد سنگین است خوش انصاف
میماند ردش به روی صورت
آن قَدَر نواخته ما را
که ورد زبان مان شده شرمندگی
.
دیگر
«دزد شده ایم»
«از بس دزدیده ایم چشمان مان را»
تا چشم در چشمت نشویم
وصیت هایت کم نبود؟
که زیر بارشان کمرهایمان گرفت و زانوهایمان کم آورد
نوبت رسیده به چشم هایمان که درد بگیرد؟
تا کی بچرخانیمشان
که نگاه در نگاهت نشویم؟
.
خدا خیرت بدهد اخوی
«زیادی نگاهت به آسمان بود»
سر به هوا بودنت کار دست مان داد
کاش آن دم آخر
حواست را کمی جمع میکردی
و هنگام رفتن
کوله ات را
سلاحت را
وصیت هایت را
و « نگاهت را هم »
می بردی با خودت
که اینگونه ما آشنایان به حرف و
غریبه ها به عمل را
«شرمنده نکنند»
و هی تنبلی هایمان را به رخ مان نکوبند
.
#محمود_مرادزادگان
.
پ ن :
طبق معمول
#دلنوشته ای که همین اواخر نوشتم ش
پ ن :
ممنون از دوست عزیزی که این عکس رو برای این متن پیشنهاد کرد
پ ن :
اونجایی دزد شدیم
دزدی دیدیم
دزدی کردیم
.
که نگاه مون رو از نگاه شهدا دزدیدیم
.
#شهید_ابراهیم_هادی#شهیدهمت
#شهید_صیاد_شیرازی#شهید_مصطفی_چمران#شهید_چمران#شهید_محمود_کاوه#حاج_احمد_متوسلیان#حاج_حسین_خرازی#شهید_حسین_خرازی#شهید_احمد_کاظمی#شهید_آوینی#تهران#شلمچه#فکه#کانال_کمیل#شهید_باکری#شهید_حسن_باقری
✳️حافظان امنیت ✳️
✍ #دلنوشتــــــه
گفت: راستی جبهه چطور بود؟؟
گفتم : تا منظورت چی باشه ...
😄😄
گفت: مثل حالا رقابت بود؟؟ گفتم : آره ...
گفت : در چی؟؟ گفتم :در خوندن نماز شب...
گفت: حسادت بود؟؟ گفتم: آره ...
گفت: در چی؟؟ گفتم: در توفیق شهادت ...
گفت: جرزنی بود؟؟😉😉 گفتم: آرره ...
گفت: برا چی؟؟ گفتم: برا شرکت در عملیات ...
گفت: بخور بخور بود؟؟ گفتم: آره ...😊😊
گفت: چی میخوردید؟؟ گفتم: تیر و ترکش ...
گفت: پنهان کاری بود ؟؟گفتم: آرره ...
گفت: در چی ؟؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه ها ...
گفت: دعوا سر پست هم بود؟؟گفتم: آره پس چی ...
گفت: چه پستی؟؟ گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین ...
گفت: آوازم می خوندید؟؟ گفتم: آره ...
گفت: چه آوازی؟؟ گفتم:شبهای جمعه دعای کمیل ...
😢😭
گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ گفتم: آره که بودیم ...
گفت: صنعتی یا سنتی؟؟ گفتم: صنعتی ، خردل ، تاول زا ، اعصاب ...
😭😭
گفت: استخر هم می رفتید؟؟ گفتم: آره ...
گفت: کجا؟؟ گفتم: اروند، کانال ماهی ، مجنون ...
گفت: سونا خشک هم داشتید ؟ گفتم: آره ...
گفت: کجا؟؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین ،شلمچه، فکه ،طلائیه...
گفت: زیر ابرو هم برمی داشتید؟؟😁😁 گفتم: آره چه جورم ...
گفت: کی براتون برمی داشت؟؟ گفتم: تک تیرانداز دشمن با تیر قناصه ...
گفت: پس بفرمایید رژ لبم میزدید؟؟😂😂 گفتم: آره میزدیم ...
خندید و گفت: با چی؟؟ گفتم: هنگام بوسه برپیشونی خونین دوستان شهیدمون😢
سکوت کرد...گفتم: بگو ...بگو ...
زیر لب گفت:
شهدا شرمنده ام ...😢😢
🌷در زندگـــــی ...
دنبالِ ڪسانی حرڪت ڪنید ،
ڪہ هرچه به جنبههای خصوصیترِ
زندگـی ایشـان نزدیڪ شوید
تجلـی ایمـــان را بیشتـر ببینیـد .
#شهید مظلوم _آیت_الله_بهشتی
┄┅─✵🕊✵─┅┄
#دلنوشته
#شهید نمیشوےاگر
#شبیه_ترین شهدانباشی
خودت را شبیه ترین ڪن
تا #شهیدت ڪنند
رفاقت تا شهادت