شلخته تر از سربازها ندیدهام
از جنگ که بر میگردند
یکی دستش را
یکی پایش را
یکی دلش را
و حواس پرتترین آنها
خودش را جا میگذارد...!
#شهداء
#مجروحین
#لشکر۱۰_سیدالشهداء
#عملیات_والفجر_هشت
#عملیات_خیبر
به رغم تلاش های مکرر و فراوان #لشکر۲۷ جهت گشودن گره ی #طلائیه به نشوه - که سخت ترین و کلید ی ترین مخور عملیاتی به فرماندهی #حاج -همت بود- فرمانده کل سپاه #محسن_رضایی شخصا در چادر فرماندهی #لشکر_۲۷_محمد_رسول_اللهﷺ حاضر شد تا از نزدیک هدایت عملیات را به عهده بگیرد
در بیانات سردار سرلشکر #حاج _محسن_رضایی آمده است:
«در کنار #همت احساس قدرت میکردم.»
منبع عکس :تصویری کمتر دیده شده از عملیات خیبر در اسفند ۱۳۶۲-سایت حزب الله ۱۱۰
#شهید_حاج_همت
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_همت
#تنهادلیل شهید نشدن
⚫ آخرین دیدار
در شرایطی که عناصرتیم شناسایی واحد اطلاعات عملیات #لشکر۲۷ برای واپسین ماموریت شناسایی عقبه ی دشمن در محور طلائیه -نشوه مهیا می شوند،#همت از فرصت موجود برای دیدار همسر و دو فرزندش استفاده کرد و بعداز ظهر روز شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۶۲ از خوزستان عازم شهرستان اسلام آباد غرب شد بانو بدیهیان از دیدار #همت با وی و فرزندانش چنین یاد کرده است:
«...واحد مسکونی ما در مجتمع خانه های سازمانی پادگان الله اکبر شهرستان اسلام آباد غرب بر اثر خرابی لوله های آب اصلا قابل سکونت نبود،به ناچار من با مهدی و مصطفی به واحد مسکونی خانواده حاج محمد عبادیان رفته بودیم.
آخرین ساعات شنبه ۲۹بهمن بود که همت به دنبال ما آمد و با بچه های مان از واحد مسکونی خانواده عبادیان رفتیم به سمت واحد مسکونی درب و داغان خودمان. بین راه،من به تفصیل برایش شرح دادم که خانه در دست تعمیر است،آنجا را دارند بنایی میکنندوالان نمیشود در آن بیتوته کرد.خصوصا که هوای آخر بهمن ماه در منطقه ی سردسیر کشور به شدت سرد بود،جلوی واحدمان که رسیدیم،همت وقتی کلید انداخت و در خانه رابازکرد یکه خورد.با قیافه ای مبهوت از من پرسید:چرا خونه به این حال و روز افتاده؟ تعجب کردم؛ انگار در بین راه هیچ کدام از حرفهای مرا نشنیده بود.
همسر حاج عباس کریمی خیلی به ما اصرار کرد که برای آن شب به منزل آنها برویم.منتها همت قبول نکرد گفت دوست دارم توی خونه خودمون بمونیم،داخل خانه؛وقتی کلید برق را زد،
توی صورتش نگاه کردم دیدم پیر شده با آن که ۲۸ سال داشت همه خیال میکردند یک جوان ۲۲،۲۳ساله است اما آن شب من برای اولین بار دیدم گوشه ی چشم هایش چروک افتاده ،روی پیشانی اش هم.
همان جا زدم زیر گریه گفتم:ابراهیم،چی به سرت اومده ؟!چرا این شکلی شدی؟
خندید و گفت:فعلا این حرفها رو بذار کنار.من امشب یواشکی اومدم اینجا،اگر برادر محسن [رضایی]بفهمه کله ام رو میکنه !همزمان با گفتن این کلمات تیغه ی دستش را مثل چاقو،روی گلویش کشید.
منبع:کتاب ارزشمند و خواندنی #شراره های_خورشید نوشته ی گلعلی بابایی -حسین بهزاد
صفحات ۳۰۳-۳۰۴
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_حاج_محمد_ابراهیم_همت
#شهید_ابراهیم_همت
#حاج_همت
#شهید_حاج_همت
❤️
رفتید ؛
و امروز عطرتان را
در شلمچه و هویزه و فکه
جستجو میکنیم ...
#نوجوانان
#راهیان_نور
#اعزام_به_عملیات
#علیاکبرهای_خمینی
#لشکر۱۴_امام_حسین
#شهید_داوود_تهمتن
#جانشین_گردان_انصار
#لشکر۲۷_حضرترسولﷺ
تازه دامادی بود که چند روز
پس از عروسی سادهاش
در ۲۳ اسفند سال ۱۳۶۳
در عملیات بدر به شهادت رسید
و پیکر مطهرش
یازده سال طول کشید
تا به زادگاهش برگردد...!
📄 ابلاغیه شهید مهدی باکری به فرماندهان زیر دستش:
🔺 بعد از همه نیروها غذا بگیرید، غذایتان کمتر و هم نوع سربازها باشد!
🔺در داشتن وسایل چادر و پتو و غیره فرقی با بقیه نداشته باشید!
🔺 در داشتن مواد غذایی، کمپوت و میوه و چای و غیره کمتر از بقیه باشید!
🔺 در گرفتن لباس و پوشاک و کفش کمتر از بقیه باشید!
#سالروز_شهادت
#شهید_مهدی_باکری
#شهیدـباکری
#فرمانده #لشکر۳۱عاشورا
#سردار_خاکی
#لشگرـخوبان
#دفاع_مقدس
#ساده_زیستی
شهداء این زخم خوردگان تیر عشق
رفتند تا زمستان بوی بهار بگیرد...
📸 واپسین روزهای زمستان ۱۳۶۳
این نقطه درست قرارگاه قواه ابراهیم کنار کیسهای جبهه است، این قرارگاه بعداز تصرف توسط رزمندگان لشکر عاشورا «قرارگاه فرماندهی شهید مهدی باکری» نام گرفت، در تصویر اسماعیل سعیدیکیا را بر بالین #شهید_قادر_طهماسبی معاون ستاد لشکر عاشورا میبینید. در آخرین روز عملیات بدر در این قرارگاه پارههای پیکر شهدا جمع آوری شد..!
#عملیات_بدر
#قهرمان_وطن
#لشکر۳۱_عاشورا
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
🚩 #شهید #شب_قدر از #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا ، #عارف #گرانقدر #شهید سید محمد رضوی جمالی ( #ساری) :
.
💢سه ساله بود که پدرش را از دست داد.هم مداح بود هم قاری قرآن و هم موذن.رفت قم و درس حوزه خوند و طلبه شد.جنگ که شروع شد رفت جبهه.سیدمحمد در مدت حضورش در جبهه، علاوه بر فعالیتهای تبلیغی، عمامه به سر و سلاح بر دوش، بهعنوان رزمنده، درمسئولیتهای مختلف، در خطوط مقدم میجنگید.
.
💢چندین مرحله تو جبهه ها مجروح شد (▪️در سال 1361، چهار بار در اثر اصابت ترکش خمپاره.▪️در سال 1362، چهار بار از ناحیه سینه و شکستگی دنده.▪️در سال 1363، در اثر اصابت ترکش به چشم.▪️در سال 1364، بر اثر اصابت ترکش به کمر مجروح و در بیمارستانهای مختلف اهواز، تهران و ساری بستری شد.سرانجام در سال ۱۳۶۵ بعد از ۷۰ روز نبرد و ایستادگی در منطقه فاو عملیات والفجر هشت در شب قدر به مولایش علی پیوست و بشهادت رسید.
.
#شب_قدر
#سید_محمد_رضوی_جمالی
”شب قدر“
شب گشودن سفره دل
و ريختن اشك نياز
در آستان آفريدگار غفّار است
#بحق_شهدا_الهی_العفو
#لشکر۱۷_علیبنابیطالب
📩 #قسمتی از #وصیت_نامه #شهید فتحالهی : مادرم نمی گویم گریه نکن، گریه بکن، زیرا امام ما فرموده، گریه کردن بر شهید، زنده نگهداشتن نهضت است.
.
▫️( سردار شهید محمد فتح الهی ،متولد 1344،روستای کوهسار کنده شهرستان نکا ، شهادت :شب جمعه 15فروردین 65 بعد از اتمام مراسم دعای کمیل در مسجد شهر فاو و به اتفاق همسنگران خود عازم خط مقدم بود که در اثر ترکش خمپاره و اصابت آن به سر مبارک، بشهادت رسید.محمد در سال 1364 با خانم حسینی کوهساری ازدواج نمود که ثمره این ازدواج مبارک که مدتی کوتاه ادامه یافت یک دختر به نام فاطمه میباشد که بعد از 5/5 ماه پس از شهادت پدر متولد شد.
.
(📷 #سال ۱۳۶۴_#والفجر #هشت_#فاو_#سردار #شهید محمد فتح اللهی از #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا)
.
#سالروز_شهادت
#خجالت_نمیکشی ⁉️😠
☆
•°•
#عباس_برقی ، یکی از یاران صِدّیق و باوفای سردار #حاج_احمد_متوسلیان در برگی از خاطرات خودش - در کتاب #میخواهم_با_تو_باشم ، صفحهٔ ۲۵ - گفته است:
👉
«وقتی در ماههای آغازین جنگ، بنیصدر از اعزام نیرو به کردستان جلوگیری کرد، #حاج_احمد برای رفع این نقیصه و حفظ عناصر موجود در #مریوان به شیوههای مختلفی متوسل شد؛ از جمله سختگیری در اعطای مرخصی.
ما در واحد ادوات کار میکردیم و آموزش خمپاره دیده بودیم. مدت مأموریتمان در مریوان رو به اتمام بود و تصمیم داشتیم به تهران برگردیم. یک روز پای قبضهی خمپارهاندازِ روسی مشغول جابجایی جعبههای مهمات بودیم که حاجاحمد به سراغمان آمد. بعد از حال و احوالپرسی به من گفت:
- شنیدم میخوای بری؟
- با اجازهٔ شما، بله.
- تو خجالت نمیکشی؟
از این حرف او تعجب کردم و پرسیدم:
- چطور برادر احمد؟ خب، مأموریتمون تموم شده، حالا هم باید برگردیم سر زندگیمون.
دست انداخت، شانهام را فشار داد و گفت:
برادر! تو ظرف این مدت لااقل هزار گلولهی خمپاره زدی. هر گلوله دونهای اینقدر قیمت داره. اگه روی هم حساب کنیم، کلّی از #بیتالمال خرج شده تا فوت و فن کارو یاد گرفتی. از هزار گلولهای که زدی، نُهصد تای اون به هدف نخورده. همهی اینها انجام شده تا تو کاردان شدی. حالا همینقدر باید خرج یکی دیگه بشه و هزار گلوله خمپاره را حیف کنه تا تازه بشه یکی مثل تو.
روی همین اصل، برای #حفظ_بیت_المال هم که شده، برادرجون! تو باید توی جبهه بمونی.
صحبتهای برادرانه و منطقی #حاج_احمد تأثیرش را روی من گذاشت و گذاشت و در مریوان ماندگار شدم.»
•°•
°•°
📸 شناسنامهی عکس اول: تابستان ۱۳۶۰، سروآباد، آزادسازی محور مریوان-سنندج - از راست: (عباس برقی، شهید عثمان فرشته، #حاج_احمد_متوسلیان، کاک صمد (بی سیم چی)، ناشناس، کاک حمید)
☆
- عکسهای سوم و چهارم: سردار #حاج_عباس_برقی ؛ فرمانده سابق تیپ ذوالفقار از #لشکر۲۷ ، با آرزوی سلامتی روزافزون برای این سردار عزیز و بزرگوار س.پ.اه اسلام.
#احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
#متوسلیان
#احمد_متوسلیان
17.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏷هفده ساله ش بود.
متولد ۱۳۵۰ زیراب سوادکوه.
داشت میرفت جبهه به مادرش گفت :
مامان اگه جنازه م اومد نتونستین
شناسایی م کنین ، این شلوار و ببین
که پاره بود واسم دوختی ، از همین
شلوار من و بشناس ، از پام درش نمیارم.
۲۴ فروردین ۱۳۶۷ تو فاو بشهادت رسید.
شادی روحش صلوات.🇮🇷
.
🎥 #کلیپ مصاحبه با #پدر #گرانقدر #شهید قربانعلی نوری(زیراب) از #لشکر ویژه ۲۵ کربلا...#شهادت ۲۴ #فروردین ۱۳۶۷ #فاو ...
.