eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
79.8هزار عکس
15.4هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
شلخته‌ تر از سربازها ندیده‌ام از جنگ که بر می‌گردند یکی دستش را یکی پایش را یکی دلش را و حواس پرت‌ترین آن‌ها خودش را جا می‌گذارد...!
به رغم تلاش های مکرر و فراوان جهت گشودن گره ی به نشوه - که سخت ترین و کلید ی ترین مخور عملیاتی به فرماندهی -همت بود- فرمانده کل سپاه شخصا در چادر فرماندهی حاضر شد تا از نزدیک هدایت عملیات را به عهده بگیرد در بیانات سردار سرلشکر _محسن_رضایی آمده است: «در کنار احساس قدرت میکردم.» منبع عکس :تصویری کمتر دیده شده از عملیات خیبر در اسفند ۱۳۶۲-سایت حزب الله ۱۱۰
شهید نشدن ⚫ آخرین دیدار در شرایطی که عناصرتیم شناسایی واحد اطلاعات عملیات برای واپسین ماموریت شناسایی عقبه ی دشمن در محور طلائیه -نشوه مهیا می شوند، از فرصت موجود برای دیدار همسر و دو فرزندش استفاده کرد و بعداز ظهر روز شنبه ۲۹ بهمن ۱۳۶۲ از خوزستان عازم شهرستان اسلام آباد غرب شد بانو بدیهیان از دیدار با وی و فرزندانش چنین یاد کرده است: «...واحد مسکونی ما در مجتمع خانه های سازمانی پادگان الله اکبر شهرستان اسلام آباد غرب بر اثر خرابی لوله های آب اصلا قابل سکونت نبود،به ناچار من با مهدی و مصطفی به واحد مسکونی خانواده حاج محمد عبادیان رفته بودیم. آخرین ساعات شنبه ۲۹بهمن بود که همت به دنبال ما آمد و با بچه های مان از واحد مسکونی خانواده عبادیان رفتیم به سمت واحد مسکونی درب و داغان خودمان. بین راه،من به تفصیل برایش شرح دادم که خانه در دست تعمیر است،آنجا را دارند بنایی میکنندوالان نمیشود در آن بیتوته کرد.خصوصا که هوای آخر بهمن ماه در منطقه ی سردسیر کشور به شدت سرد بود،جلوی واحدمان که رسیدیم،همت وقتی کلید انداخت و در خانه رابازکرد یکه خورد.با قیافه ای مبهوت از من پرسید:چرا خونه به این حال و روز افتاده؟ تعجب کردم؛ انگار در بین راه هیچ کدام از حرفهای مرا نشنیده بود. همسر حاج عباس کریمی خیلی به ما اصرار کرد که برای آن شب به منزل آنها برویم.منتها همت قبول نکرد گفت دوست دارم توی خونه خودمون بمونیم،داخل خانه؛وقتی کلید برق را زد، توی صورتش نگاه کردم دیدم پیر شده با آن که ۲۸ سال داشت همه خیال می‌کردند یک جوان ۲۲،۲۳ساله است اما آن شب من برای اولین بار دیدم گوشه ی چشم هایش چروک افتاده ،روی پیشانی اش هم. همان جا زدم زیر گریه گفتم:ابراهیم،چی به سرت اومده ؟!چرا این شکلی شدی؟ خندید و گفت:فعلا این حرفها رو بذار کنار.من امشب یواشکی اومدم اینجا،اگر برادر محسن [رضایی]بفهمه کله ام رو می‌کنه !همزمان با گفتن این کلمات تیغه ی دستش را مثل چاقو،روی گلویش کشید. منبع:کتاب ارزشمند و خواندنی های_خورشید نوشته ی گلعلی بابایی -حسین بهزاد صفحات ۳۰۳-۳۰۴ ❤️
رفتید ؛ و امروز عطرتان را در شلمچه و هویزه و فکه جستجو می‌کنیم ...
تازه دامادی بود که چند روز پس از عروسی ساده‌اش در ۲۳ اسفند سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر به شهادت رسید و پیکر مطهرش یازده سال طول کشید تا به زادگاهش برگردد...!
📄 ابلاغیه شهید مهدی باکری به فرماندهان زیر دستش: 🔺 بعد از همه نیروها غذا بگیرید، غذایتان کمتر و هم نوع سربازها باشد! 🔺در داشتن وسایل چادر و پتو و غیره فرقی با بقیه نداشته باشید! 🔺 در داشتن مواد غذایی، کمپوت و میوه و چای و غیره کمتر از بقیه باشید! 🔺 در گرفتن لباس و پوشاک و کفش کمتر از بقیه باشید!
شهداء این زخم خوردگان تیر عشق رفتند تا زمستان بوی بهار بگیرد... 📸 واپسین روزهای زمستان ۱۳۶۳ این نقطه درست قرارگاه قواه ابراهیم کنار کیسه‌ای جبهه است، این قرارگاه بعداز تصرف توسط رزمندگان لشکر عاشورا «قرارگاه فرماندهی شهید مهدی‌ باکری» نام گرفت، در تصویر اسماعیل سعیدی‌کیا را بر بالین معاون ستاد لشکر عاشورا می‌بینید. در آخرین روز عملیات بدر در این قرارگاه پاره‌های پیکر شهدا جمع آوری شد..!
🚩 از ویژه ۲۵ ، سید محمد رضوی جمالی ( ) : . 💢سه ساله بود که پدرش را از دست داد.هم مداح بود هم قاری قرآن و هم موذن.رفت قم و درس حوزه خوند و طلبه شد.جنگ که شروع شد رفت جبهه.سیدمحمد در مدت حضورش در جبهه، علاوه بر فعالیت‌های تبلیغی، عمامه به سر و سلاح بر دوش، به‌عنوان رزمنده، درمسئولیت‌های مختلف، در خطوط مقدم می‌جنگید. . 💢چندین مرحله تو جبهه ها مجروح شد (▪️در سال 1361، چهار بار در اثر اصابت ترکش خمپاره.▪️در سال 1362، چهار بار از ناحیه سینه و شکستگی دنده.▪️در سال 1363، در اثر اصابت ترکش به چشم.▪️در سال 1364، بر اثر اصابت ترکش به کمر مجروح و در بیمارستان‌های مختلف اهواز، تهران و ساری بستری شد.سرانجام در سال ۱۳۶۵ بعد از ۷۰ روز نبرد و ایستادگی در منطقه فاو عملیات والفجر هشت در شب قدر به مولایش علی پیوست و بشهادت رسید. .
”شب قدر“ شب گشودن سفره دل و ريختن اشك نياز در آستان آفريدگار غفّار است
📩 از فتح‌الهی : مادرم نمی گویم گریه نکن، گریه بکن، زیرا امام ما فرموده، گریه کردن بر شهید، زنده نگهداشتن نهضت است. . ▫️( سردار شهید محمد فتح الهی ،متولد 1344،روستای کوهسار کنده شهرستان نکا ، شهادت :شب جمعه 15فروردین 65 بعد از اتمام مراسم دعای کمیل در مسجد شهر فاو و به اتفاق همسنگران خود عازم خط مقدم بود که در اثر ترکش خمپاره و اصابت آن به سر مبارک، بشهادت رسید.محمد در سال 1364 با خانم حسینی کوهساری ازدواج نمود که ثمره این ازدواج مبارک که مدتی کوتاه ادامه یافت یک دختر به نام فاطمه میباشد که بعد از 5/5 ماه پس از شهادت پدر متولد شد. . (📷 ۱۳۶۴_ #فاو_ محمد فتح اللهی از ویژه ۲۵ ) .
⁉️😠 ☆ •°• ، یکی از یاران صِدّیق و باوفای سردار در برگی از خاطرات خودش - در کتاب ، صفحهٔ ۲۵ - گفته است: 👉 «وقتی در ماه‌های آغازین جنگ، بنی‌صدر از اعزام نیرو به کردستان جلوگیری کرد، برای رفع این نقیصه و حفظ عناصر موجود در به شیوه‌های مختلفی متوسل شد؛ از جمله سخت‌گیری در اعطای مرخصی. ما در واحد ادوات کار می‌کردیم و آموزش خمپاره دیده بودیم. مدت مأموریت‌مان در مریوان رو به اتمام بود و تصمیم داشتیم به تهران برگردیم. یک روز پای قبضه‌ی خمپاره‌اندازِ روسی مشغول جابجایی جعبه‌های مهمات بودیم که حاج‌احمد به سراغ‌مان آمد. بعد از حال و احوال‌پرسی به من گفت: - شنیدم می‌خوای بری؟ - با اجازهٔ شما، بله. - تو خجالت نمی‌کشی؟ از این حرف او تعجب کردم و پرسیدم: - چطور برادر احمد؟ خب، مأموریت‌مون تموم شده، حالا هم باید برگردیم سر زندگی‌مون. دست انداخت، شانه‌ام را فشار داد و گفت: برادر! تو ظرف این مدت لااقل هزار گلوله‌ی خمپاره زدی. هر گلوله دونه‌ای این‌قدر قیمت داره. اگه روی هم حساب کنیم، کلّی از خرج شده تا فوت و فن کارو یاد گرفتی. از هزار گلوله‌ای که زدی، نُهصد تای اون به هدف نخورده. همه‌ی این‌ها انجام شده تا تو کاردان شدی. حالا همین‌قدر باید خرج یکی دیگه بشه و هزار گلوله خمپاره را حیف کنه تا تازه بشه یکی مثل تو. روی همین اصل، برای هم که شده، برادرجون! تو باید توی جبهه بمونی. صحبت‌های برادرانه و منطقی تأثیرش را روی من گذاشت و گذاشت و در مریوان ماندگار شدم.» •°• °•° 📸 شناسنامه‌ی عکس اول: تابستان ۱۳۶۰، سروآباد، آزادسازی محور مریوان-سنندج - از راست: (عباس برقی، شهید عثمان فرشته، ، کاک صمد (بی سیم چی)، ناشناس، کاک حمید) ☆ - عکس‌های سوم و چهارم: سردار ؛ فرمانده سابق تیپ ذوالفقار از ، با آرزوی سلامتی روزافزون برای این سردار عزیز و بزرگوار س.پ.اه اسلام.
17.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏷هفده ساله ش بود. متولد ۱۳۵۰ زیراب سوادکوه. داشت می‌رفت جبهه به مادرش گفت : مامان اگه جنازه م اومد نتونستین شناسایی م کنین ، این شلوار و ببین که پاره بود واسم دوختی ، از همین شلوار من و بشناس ، از پام درش نمیارم. ۲۴ فروردین ۱۳۶۷ تو فاو بشهادت رسید. شادی روحش صلوات.🇮🇷 . 🎥 مصاحبه با قربانعلی نوری(زیراب) از ویژه ۲۵ کربلا... ۲۴ ۱۳۶۷ ... .