هدایت شده از حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمکزندگیمی♥️ .
#محمدحسینحدادیان
هدایت شده از حضرت مادر
#ختمصلوات
هدیه به
#مولاجانمونآقاامیرالمومنین
به نیت
#سلامتیوتعجیلدرفرجامامزمانعج
#سلامتیحضرتآقا
#پیروزیمردمفلسطین
#نابودیاسرائیلوصهیونیست
#آرامشامنیتکشور
#کربلاییشدنهمهاعضا
#شفامریضا
#عاقبتبخیریوخوشبختیجونا
#حاجترواییهمگی
دوستانی که میخوان دراین ختم شرکت کنن عضو این کانال بشن تعداد برای ادمین بفرستن
https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت662 گذر از طوفان✨ نه که خیلی فکر و استرس روی رفتارش تاثیر داره
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت664
گذر از طوفان✨
ضربه ای به در زدم جوابی نشنیدم چند لحظه صبر کردم دوباره در زدم
_بفرمایید
در رو باز کردم و داخل رفتم فروغی تلفن به دست صندلیش رو سمت در چرخوند لبخندی رو لبش نشست بی صدا لب زد
_سلام خوبی؟
سرم رو تکون دادم چند قدم جلو تر رفتم لیست فرم های که پریسا داده بود رو روی میز گذاشتم
وسط باشه چشم گفتنش به مخاطب پشت خط به مبل اشاره کرد و دستش رو روی دهنی تلفن گذاشته و گفت
_بشین
اگر سوال ازش نداشتم بی توجه به حرفش از اتاق بیرون میرفتم
سمت مبلها رفتم و نشستم بعد از چند دقیقه خداحافظی کرد و تلفن رو قطع کرد و نفس راحتی کشید
صندلی رو عقب کشید برگه های روی میز رو برداشت نگاه سوالی بهم انداخت
_کار فرم ها رو کی انجام داده؟
_خانم خجسته
_آهااا خوبه فکر کردم باز کار جدید قبول کردی
سرم رو به دو طرف تکون دادم چشم هاش رو ریز کرد و آروم گفت
_چرا زنگ میزدم رد میزدی؟
سعی کردم دستپاچه نشم و خونسرد جوابش رو
_چون مسخره کردید
ابروهاش رو بالا انداخت
_من از این اخلاق ها دارم ؟شوخی کردم نه مسخره
به خودم جرات دادم و گفتم
_خب شوخی کردنتونم اشتباه
دستش رو زیر چانه ش گذاشت و با شیطنت گفت
_با نامحرم که شوخی نکردم
نفس عصبی کشیدم
_آقای فروغی لطفا شروع نکنید
_تموم نمیشه
با تعجب گفت
_یعنی چی؟
_همه شروع ها که نباید تموم بشه
چشم هام رو با حرص بستم و باز کردم دستم رو روی معده م که در حال سوزش بود گذاشتم و بخاطر درد یهوی معده م یه لحظه صورتم رو جمع شد
نگران از روی صندلی بلند شد و سمتم اومد
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت664 گذر از طوفان✨ ضربه ای به در زدم جوابی نشنیدم چند لحظه صبر ک
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت665
گذر از طوفان✨
سریع خودش رو به مبلی که نشسته بودم رسوند مضطرب گفت
_چت شد؟
به سختی نفسی کشیدم
_کمی معده م درد گرفته
نگاه نگرانش به چشم هام دوخت و نوچی کرد
_نهار خوردی؟داروهاتو خوردی؟
_بله
_باید دکترتو عوض کنم
دستم رو روبه بالا تکون دادم و گفتم
_لازم نیست هرجا برم بازم حرفهای همین دکتر رو میزنن و داروهای که دارم رو تجویز میکنن
_نه شاید نظر چند تا دکتر مثل هم نباشه داروی که تأثیر نداشته باشه به درد نمیخوره
_معده درد من عصبیه یه قسمتش با دارو و تغذیه بهتر میشه اگر حرص وجوش بخورم استرس داشته باشم هم درد میگیره
دوباره به چشم هام خیره شد سریع سرم رو پایین انداختم بعد از چند ثانیه سکوت پرسید
_مشکلی پیش اومده ؟
_نه میشه سوالی که میپرسم رو جواب بدید برم
_جانم بپرس
سرم رو بلند کردم با اعتراض گفتم
_آقای فروغی حواستون کجاست
نگاهش رنگ تعجب گرفت
_حواسم همین جاست
شاکی گفتم
_منظورم لحن حرف زدنتونه
وسط حرفم پرید
_نورا با نامحرم که حرف نمیزنم چرا حساس شدی ؟
بهت زده بهش زل زدم
_چرا اینطوری نگاه میکنی مگه دروغ میگم!
آب دهنم رو قورت دادم با کلافگی گفتم
_یه عقد مصلحتی رو چقد جدی گرفتید
نفس عمیقی کشید
_مهم اینه الان محرم هستیم سوالتو بپرس
وای خدایا هرچی میگم یه چیزی میگه بحث کردن باهاش بی فایده س سوالم رو بپرسم برم تا از دستش سکته نکردم
_به بابا گفتید ناراحت نشد ؟
_نه
_یعنی هیچی نگفت ؟مگه میشه
_اولش تعجب کرد وقتی داداش همه چی رو توضیح داد و فهمید به اجبار شرایط رو قبول نکردی گفت اشکالی نداره تا سر پا بشم پیگیر کارای طلاق میشم مشکلی پیش نیاد
نفس راحتی کشیدم یهوی فروغی گفت
_ولی من یه درخواست از حاجی داشتم
کنجکاو شدم
_درخواست چی ؟
_فعلا بین منو و حاجی و داداشه
لبم رو پایین کشیدم
_متوجه نشدم
_به وقتش متوجه میشی
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
یا اباعبدالله
«اول صبح»
پس از گفتن یک
بسم الله...
از دل و جان
تو بگو
«حسین اباعبدالله»
#السلام_علیک_یااباعبداللهــــ【ع】✋
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
هدایت شده از دُرنـجف
عمق آشنایی من و شما برمیگردد🤗
به اولین باری که خواستم بلند شوم،
مادرم کنارم میایستاد و میگفت:
بگو یاعلی..!🤩
| #یا_علی_مولا😍💛|
| #روز_پدر_مبارک♥️|
#میلاد_امام_علی
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت665 گذر از طوفان✨ سریع خودش رو به مبلی که نشسته بودم رسوند مضطر
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت666
گذر از طوفان✨
از روی مبل بلند شدم فروغی هم بلند شد و سمت میزش رفت
_این فرم ها رو باید امضا بزنید ببرم یا همین جا باشه؟
_نه خودم میبرمشون بالا
دستم رو روی دستگیره در جابجا کردم لبخندی زد
_چی میخوای بگی؟
بدون مقدمه چینی گفتم
_میشه خانم ملک بیان اینجا کار کنن؟
آروم خندید به شوخی گفت؟
_بیاد اتاق مدیریت؟
با حرص گفتم
_نه بیاد شرکت پایین
سرش رو به بالا تکون داد کشدار گفت
_نخیرررر
لبم رو پایین کشیدم
_چرا مگه چه فرقی داره بالا باشه پایین؟
باخنده گفت
_اولا آقای امیری اجازه نمیده چند روز پیشم گفت خانم خجسته برگرده بالا قبول نکردم
بعدشم خانم ملک کارمند شرکت بالاس کافی بگم به کسری اون وقت لج میکنه خانم خجسته هم برگرده
_آقای امیری اخلاق ندارن
بین حرفم پرید
_عه این چه حرفیه
_خب راست میگم
_بعضی از آدما توی مشکلاتشون صبر ندارن با بقیه اطرافیانشونم اخلاقشون کمی تند میشه
کسری اون روزها توی شرایطی خوبی نبود
_خب این طور اخلاق های به ضرر خودشونه باید تمرین کنن رفتارشون درست کنن و عصبانیتشون روی سر همه خالی نکنن
ابرو هاش رو بالا انداخت
_چشم من سعی میکنم مواظب باشم عصبانی نشم
عصبانی بهش خیره شدم از نگاهم خنده ش گرفت
دستگیره در رو محکم پایین کشیدم و بیرون رفتم
خانم خادمی از روی صندلی کنار آبدارخونه بلند شد
_چایی براتون آوردم نبودید الان میارم براتون
لبخندی زدم
_دستتون درد نکنه الان خودم میبرم
داخل رفتم استکان خودم و پریسا رو برداشتم دوتا چایی ریختم روی سینی گذاشتم و سمت اتاق رفتم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫