eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.2هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
2.4هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دُرنـجف
10.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علی مولا♥️ پیشنهاد‌ویژه‌دانلود*
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت662 گذر از طوفان✨ نه که خیلی فکر و استرس روی رفتارش تاثیر داره
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ ضربه ای به در زدم جوابی نشنیدم چند لحظه صبر کردم دوباره در زدم _بفرمایید در رو باز کردم و داخل رفتم فروغی تلفن به دست صندلیش رو سمت در چرخوند لبخندی رو لبش نشست بی صدا لب زد _سلام خوبی؟ سرم رو تکون دادم چند قدم جلو تر رفتم لیست فرم های که پریسا داده بود رو روی میز گذاشتم وسط باشه چشم گفتنش به مخاطب پشت خط به مبل اشاره کرد و دستش رو روی دهنی تلفن گذاشته و گفت _بشین اگر سوال ازش نداشتم بی توجه به حرفش از اتاق بیرون میرفتم سمت مبلها رفتم و نشستم بعد از چند دقیقه خداحافظی کرد و تلفن رو قطع کرد و نفس راحتی کشید صندلی رو عقب کشید برگه های روی میز رو برداشت نگاه سوالی بهم انداخت _کار فرم ها رو کی انجام داده؟ _خانم خجسته _آهااا خوبه فکر کردم باز کار جدید قبول کردی سرم رو به دو طرف تکون دادم چشم هاش رو ریز کرد و آروم گفت _چرا زنگ میزدم رد میزدی؟ سعی کردم دستپاچه نشم و خونسرد جوابش رو _چون مسخره کردید ابروهاش رو بالا انداخت _من از این اخلاق ها دارم ؟شوخی کردم نه مسخره به خودم جرات دادم و گفتم _خب شوخی کردنتونم اشتباه دستش رو زیر چانه ش گذاشت و با شیطنت گفت _با نامحرم که شوخی نکردم نفس عصبی کشیدم _آقای فروغی لطفا شروع نکنید _تموم نمیشه با تعجب گفت ‌_یعنی چی؟ _همه شروع ها که نباید تموم بشه چشم هام رو با حرص بستم و باز کردم دستم رو روی معده م که در حال سوزش بود گذاشتم و بخاطر درد یهوی معده م یه لحظه صورتم رو جمع شد نگران از روی صندلی بلند شد و سمتم اومد "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت664 گذر از طوفان✨ ضربه ای به در زدم جوابی نشنیدم چند لحظه صبر ک
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ سریع خودش رو به مبلی که نشسته بودم رسوند مضطرب گفت _چت شد؟ به سختی نفسی کشیدم _کمی معده م درد گرفته نگاه نگرانش به چشم هام دوخت و نوچی کرد _نهار خوردی؟داروهاتو خوردی؟ _بله _باید دکترتو عوض کنم دستم رو روبه بالا تکون دادم و گفتم _لازم نیست هرجا برم بازم حرفهای همین دکتر رو میزنن و داروهای که دارم رو تجویز میکنن _نه شاید نظر چند تا دکتر مثل هم نباشه داروی که تأثیر نداشته باشه به درد نمیخوره _معده درد من عصبیه یه قسمتش با دارو و تغذیه بهتر میشه اگر حرص وجوش بخورم استرس داشته باشم هم درد میگیره دوباره به چشم هام خیره شد سریع سرم رو پایین انداختم بعد از چند ثانیه سکوت پرسید _مشکلی پیش اومده ؟ _نه میشه سوالی که میپرسم رو جواب بدید برم _جانم بپرس سرم رو بلند کردم با اعتراض گفتم _آقای فروغی حواستون کجاست نگاهش رنگ تعجب گرفت _حواسم همین جاست شاکی گفتم _منظورم لحن حرف زدنتونه وسط حرفم پرید _نورا با نامحرم که حرف نمیزنم چرا حساس شدی ؟ بهت زده بهش زل زدم _چرا اینطوری نگاه میکنی مگه دروغ میگم! آب دهنم رو قورت دادم با کلافگی گفتم _یه عقد مصلحتی رو چقد جدی گرفتید نفس عمیقی کشید _مهم اینه الان محرم هستیم سوالتو بپرس وای خدایا هرچی میگم یه چیزی میگه بحث کردن باهاش بی فایده س سوالم رو بپرسم برم تا از دستش سکته نکردم _به بابا گفتید ناراحت نشد ؟ _نه _یعنی هیچی نگفت ؟مگه میشه _اولش تعجب کرد وقتی داداش همه چی رو توضیح داد و فهمید به اجبار شرایط رو قبول نکردی گفت اشکالی نداره تا سر پا بشم پیگیر کارای طلاق میشم مشکلی پیش نیاد نفس راحتی کشیدم یهوی فروغی گفت _ولی من یه درخواست از حاجی داشتم کنجکاو شدم _درخواست چی ؟ _فعلا بین منو و حاجی و داداشه لبم رو پایین کشیدم _متوجه نشدم _به وقتش متوجه میشی "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
یا اباعبدالله «اول صبح» پس از گفتن یک بسم الله... از دل و جان تو بگو «حسین اباعبدالله» 【ع】✋ @karbala_ya_hosein
هدایت شده از دُرنـجف
عمق آشنایی من و شما برمی‌گردد🤗 به اولین باری که خواستم بلند شوم، مادرم کنارم می‌ایستاد و می‌گفت: بگو یاعلی..!🤩 | 😍💛| | ♥️|
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دُرنـجف
8660657951450.mp3
2.15M
مست نجف❤️😍 عیدتون مبارک و پر برکت 🌿
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت665 گذر از طوفان✨ سریع خودش رو به مبلی که نشسته بودم رسوند مضطر
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ از روی مبل بلند شدم فروغی هم بلند شد و سمت میزش رفت _این فرم ها رو باید امضا بزنید ببرم یا همین جا باشه؟ _نه خودم میبرمشون بالا دستم رو روی دستگیره در جابجا کردم لبخندی زد _چی میخوای بگی؟ بدون مقدمه چینی گفتم _میشه خانم ملک بیان اینجا کار کنن؟ آروم خندید به شوخی گفت؟ _بیاد اتاق مدیریت؟ با حرص گفتم _نه بیاد شرکت پایین سرش رو به بالا تکون داد کشدار گفت _نخیرررر لبم رو پایین کشیدم _چرا مگه چه فرقی داره بالا باشه پایین؟ باخنده گفت _اولا آقای امیری اجازه نمیده چند روز پیشم گفت خانم خجسته برگرده بالا قبول نکردم بعدشم خانم ملک کارمند شرکت بالاس کافی بگم به کسری اون وقت لج میکنه خانم خجسته هم برگرده _آقای امیری اخلاق ندارن بین حرفم پرید _عه این چه حرفیه _خب راست میگم _بعضی از آدما توی مشکلاتشون صبر ندارن با بقیه اطرافیانشونم اخلاقشون کمی تند میشه کسری اون روزها توی شرایطی خوبی نبود _خب این طور اخلاق های به ضرر خودشونه باید تمرین کنن رفتارشون درست کنن و عصبانیتشون روی سر همه خالی نکنن ابرو هاش رو بالا انداخت _چشم من سعی میکنم مواظب باشم عصبانی نشم عصبانی بهش خیره شدم از نگاهم خنده ش گرفت دستگیره در رو محکم پایین کشیدم و بیرون رفتم خانم خادمی از روی صندلی کنار آبدارخونه بلند شد _چایی براتون آوردم نبودید الان میارم براتون لبخندی زدم _دستتون درد نکنه الان خودم میبرم داخل رفتم استکان خودم و پریسا رو برداشتم دوتا چایی ریختم روی سینی گذاشتم و سمت اتاق رفتم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫