🍁🍂🍃🍁🍃🍂🍁🍂🍁🍂🍃🍁🍂🍃
🍁🍁🍂🍁🍃🍂 #پارت21🍁🍃🍂🍁
⚡️مـسـیـراشـتـباه⚡️
کیف روبرداشتم روبروی آینه ایستادم سرتاپام روچک کردم
چه جگری شدم من الان برم بیرون غرغر هاونصیحت های مامان شروع میشه
بخواد زیاد رومخم راه برم باسمیه بیرون نمیرم حالشون گرفته بشه
به داخل هال رفتم سمیه ومامان نگاهی به سرتا پام انداختم
_پریااین چه وضع لباس پوشیدنه آخه مگه داری عروسی میری بجای مانتوبلوز پوشیدی اندازه یه عروس آرایش کردی
_مامان بلوز کجابود چرا الکی گیرمیدی؟ اندازه بلوز روی کمرمیشه یه کرم وپنکک روژ وریمل کجاش آرایش عروس اصلا نمیرم خودت باسمیه برو
_خجالت نکش مانتوهات روببربده خیاط تاروکمرت برات کوتاه کنن آره راست میگی آرایشت باعروس کمی فرق داره اونم اینکه تاج رو موهات نذاشتی سریع برومانتوت روعوض کن نیم ساعته سمیه رومعطل کردی
عوض نکنم خودش باسمیه میره اون وقت میتونم بامازیار برم بیرون پس بهتره لج کنم لباس عوض نکنم
_پریاباتوام ها
_یابااین لباس ارایش میرم یانمیرم گفتم که خودت باهاش برو
سمیه نگاه متاسفی بهم انداخت سرش روتکون داد
مامان هنوز ول کن نصحیت کردن وگیردادن نبودوگفت:
_باشه پریا بزارپیام برگرده همه این اذیت کردن هات روبهش میگم
_چی مونده به پیام نگفته باشی اینم بگو پیام دیده من اینطوری میرم بیرون پس مشکلی نداره اگرم شما توگوشش نخونی به من گیرنمیده
_باشه پریا شب همین بلبل زیونیت روجلوی پیام بکن
_کاری نکردم که بخوام بترسم
قبل ازاینکه حرفم روکامل کنم مامان گفت
_سمیه مادرصبرکن آماده بشم خودم باهات میام
🍁🍃
🍁🍃
🚫 #کپیحرام و پیگرد #قانونی دارد🚫
🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂🍃🍁🍃🍂
🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت20 گذر از طوفان✨ وارد سالنی که پر از کارتون وسایل های که روی هم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت21
گذر از طوفان✨
خانم صامتی همون طوری که میخندید کنار گوش شوهرش حرفی زد با لبخند و تکون دادن سرش حرفش رو تایید کرد
_میتونید دو شیفت کار کنید؟
باحرفی که زد روزنه امیدی توی دلم روشن شد
_ساعت کاریتون چند تاچنده؟
_صبح ساعت یازده تا دو ونیم ظهر،عصر شش تا ده و نیم شب
_صبح رو میتونیم بیایم
_ما کسی رو میخوایم هر دو شیفت رو باشه
یه شماره تماس بنویسید اگر کسی برای شیفت عصر تا شب اومد برای صبح به شما زنگ میزنیم
_شماره تماس نداریم چند روز دیگه بیایم سر بزنیم خوبه؟
_میشه دلیل کار کردنتون رو بهم بگید؟
_همه کار میکنن پول در بیارن
باهر جوابی که پریسا میداد خنده خانم آقای صامتی بیشتر میشد
وسط حرف زدن شوهرش گفت
_میتونید از فردا شروع کنید
پریسا آروم گفت
_دارن مسخره مون میکنن
_نمیدونم از خنده شون حرصم گرفته
_منم بخاطر همین رفتارشون شک افتادم
صدای تک سرفه صامتی باعث شد سکوت کنیم
_مگه دنبال کار نمیومدید
_بله ولی انگار شما قصد ندارید بهمون کار بدید
_چرا همچین فکری کردید؟
_خودتون باشید کسی بخنده بگه بیاید سرکار شک نمی افتید
_همین رفتار و زبونت باعث شده خانمم خوشش ازتون بیاد وگرنه من نمیخواستم قبول کنم الان بخاطر همسرم یک هفته امتحانی اجازه میدم اینجا کار کنید راضی بودم باهاتون قرار داد میبندم حالا فردا میتونید بیاید ؟
ذوق زده نگاهی به همدیگه انداختیم
_بله میتونیم
_فردا ساعت ده و نیم اینجا باشید
دهنم رو سمت گوش پریسا بردم
_بپرس حقوقش چقده
_فردا بپرسیم بهتره الان میگه هول هستیم
_آخه اگر حقوقش کم باشه نمیتونیم بیایم
_درست میگی الان میپرسم
_ خانم میشه بگید حقوق این کار چقده؟
دوباره خندید
_آره عزیزم چرا نمیشه ،اگر هر دو تا شیفت روبیاید ماهی یک میلیون و دویست ولی یک شیفت بیاید نصفش میشه
ششصد تومن زیاد نیست ولی فعلا همین غنیمته
_بگو فردا صبح میایم
_فردا ده و نیم میایم
_منتظرتونیم فقط یه فتوکپی از شناسنامه بایه قطعه عکس بیارید وقتی فرم استخدام پرکنید باید روی پرونده بزاریم
_باشه چشم
"نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫