eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
10.9هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
35 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
شـــهــیــدانـــه🌱
🍁🍂🍃🍁🍃🍂🍁🍂🍁🍂🍃🍁🍂🍃 🍁🍁🍂🍁🍃🍂 #پارت6🍁🍃🍂🍁 ⚡️مـسـیـراشـتـباه⚡️ سمیه کمی ازچاییش خورد دوباره باهمون لبخندها
🍁🍂🍃🍁🍃🍂🍁🍂🍁🍂🍃🍁🍂🍃 🍁🍁🍂🍁🍃🍂 🍁🍃🍂🍁 ⚡️مـسـیـراشـتـباه⚡️ بعد از خوردن شام روی مبل جلوی تلوزیون کنارکشیدم باچند ضربه ای که به درخورد سریع روی مبل نشستم لباسم رومرتب کردم مامان به سمت در رفت با بازشدن در سمیه وپیام پشت سرهم به داخل اومدن پیام با اخم سلامی وکرد سمیه باچشم ابرو بهم اشاره کرد جواب بدم زیرلب خیلی آروم جواب دادم پیام وسمیه روی مبلی که رو بروی من بود نشستن سمیه طوری که پیام نبینه صداش بلند نشه آروم لب زد وگفت _عذرخواهی کن آروم گفتم _نمیبینی چه اخمی کرده میترسم بدترعصبانی بشه سمیه دوباره گفت _پریابگو باحرص نفسم روبیرون دادم وکشیده گفتم _داداش پیام باشنیدن صدام سریع سرش روبلند کرد بااخم بهم زل زد یهوضربان قلبم بالا رفت با مِن‌و‌مِن گفتم _داداش... ببخشید... اشتباه کردم عصبی ولی خونسرد گفت _ من رو مسخره کردی یا خودت رو چندباربخاطر مامان وسمیه کوتاه اومدم الان دیگه کوتاه نمیام حرفمم عوض نمیشه بغض راه گلوم رو بست و اشک توی چشمام جمع شد و با التماس نگاهش کردم _اشتباه کردم، ببخش. اگر تکرارکردم دیگه نزار ازخونه بیرون برم. سه روز ازکلاسام جاموندم _نخیر همین که گفتم شمامدرسه نمیری درسم میخوای بخونی غیرحضوری ثبت نامت میکنم برای امتحان میبرمت. البته اگرخیلی نگران سوادت هستی که بعیدمیدونم ازجواب پیام حرصم گرفت وبابغض گفتم _مامان توروخدا شما چی چیزی بهش بگو خیال داره من رومدرسه بزرگسال ثبت نام کنه اونم بخاطر یه کوه رفتن مامان خواهش میکنم بهش بگو ببخشه پیام ازشنیدن جمله اخرتیز سرش روبه سمتم چرخوند قبل ازاینکه چیزی بگه گفتم _غلط کردم اشتباه کردم همین یه باروهم بخاطر مامان وسمیه ببخش قول میدم دیگه تکرارنکنم پیام محکم گفت _گفتم نه سمیه دستش رو روی دست پیام گذاشت چندلحظه ای باهاش حرف زد مامان بعدازتموم شدن حرف سمیه گفت _پیام جان این یه بار روهم ببخشش اگر تکرارشد دیگه هرکاری صلاح دونستی بکن من وسمیه هم دیگه حرفی نمیزنیم پیام نگاهی به انداخت انگشت اشاره روبه سمتم گرفت وگفت _پریا خانم این یه بار روهم میبخشم ولی به روح بابا قسم آخرین باره. دفعه بعدی بخشیدنی درکارنیست. فهمیدی؟ لبخندکم رنگی روی لبم نشست وسرم روتکون دادم _به خدا قول میدم 🍁🍃 🍁🍃        🚫 و پیگرد دارد🚫 🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂🍃🍁🍃🍂 🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍃🍂🍁🍂
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت6 گذر ازطوفان✨ استکان چای رو روی سینی گذاشتم دکمه های مانتوم رو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ روسریمو روی سرم انداختم و مرتبش کردم از روی تخت پایین رفتیم پریسا معترض گفت _کجا داری شال وکلاه میکنی _برم دیگه الاناس که دیگه خودش بیاد دنبالم _الهی که پاش بشکنه یه محل از دستش نجات پیداکنن ازحرفش خنده م گرفت _هرکی پاش بشکنه این چیزیش نمیشه _من که هر روز صبح بیدار میشم تا وقتی که شب میشه نفرینش میکنم منتظرم خدا حالش رو بگیره _عه نفرین نکنی ها خیلی بده دل وقلبت کینه ای میشه حرصی نگاهم کرد بادهن کجی گفت _چرانفرین نکنم _بخاطر نیلو وبابا _خدایا از دست حاج صادق با این زن گرفتنش سرم رو بکوبم کجا که درس و عبرت بشه برای بقیه سمت در رفتم و بازش کردم _چقد غر زدی امروز برم دیگه _تقصیر زن بابا خیر ندیده تو دیگه وگرنه کسی به آرومی من روی کره زمین نیست _کم نمک بریز خداحافظ _نمک نریزم که باید از غصه خوردن به فنا بریم بروخدانگهدار فرداساعت نه ونیم میام دنبالت فقط اون عفریته نیاد جلو در که میزنم برجکش رو پایین میارم _آخرش من از دست تو سکته میکنم ببین خون بچه تو شکمش رو نمیکنی گردنمون _انقد دلم برای نیلو و این یکی که میخواد به دنیا بیاد میسوزه _یکی باید دلش برای ما بسوزه دیرشد دیگه _ ترسو خانم بدو برو در رو بستم با بدو سمت خونه رفتم کلید رو از جیب مانتوم بیرون آوردم در رو باز کردم به محض اینکه وارد حیاط شدم باصدای دادش ترسیدم سرجام خشکم زد و ضربان قلبم بالا رفت _الانم برنمیگشتی میرفتی دور زدن خوش گذرونی باعصبانیت سمتش چرخیدم باحرص گفتم _چی میگی الکی داستان میبافی پیش پریسا بودم _بی جا میکنی میری پیش این دختره چشم سفید بزار بیاد درخونه یه کاری میکنم بره و دیگه این ورا پیداش نشه پوزخندی زدم دستم رو براش تکون دادم، برو بابا آرومی گفتم روی سکوی گوشه حیاط نشست وغرغر کنان ادامه داد _هیچی برای شام نداریم بجای بربر من رو نگاه کردن برو یه چیزی درست کن من رو کشتید با این وضعی که دارم باید کاراتونم انجام بدم از شنیدن حرفش چشم هام گرد شد _تو کار میکنی؟یافقط دستور میدی باشنیدن جوابم جا خورد _خب خب توام برای یه غذا درست کردن وگرد گیری کردن زبون درازی نکن "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫