بســــم الله الــــرحمـــــن الــــرحیــــــم
☀️ امروز جمعه
🌹 امروز متعلق است به :
🔸 امام زمـــــان (عــــج)
🍃 🍃 🍃 🍃 🍃
امام زمان (عج):
درهاى سوال از چیزهایى را که براى شما مفید نیست ببندید و خود را در مورد دانستن چیزهاى غیرلازم به زحمت نیندازید، و درمورد تعجیل فرج زیاد دعا کنید زیرا که موجب فرج خواهدشد.
این روزها حال دلم معلوم نیست؛
چشم هایم بلا تکلیف اند؛
نمیدانند اشک شوق بریزند از رسیدن غدیر،
یا اشک حسرت ببارند از ندیدن وارث غدیر؛
کاش مے آمدے و
تکلیف این همه چشم منتظر معلوم میشد!
#اللهم_عجل_لوليک_الفرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
💌 ابلاغ امامت، شرط تکمیل ولایت
@karbala_ya_hosein
به دل خسته بگویید خداوندی هست...
من نمیتونم خوب بمونم!
تو خوب نگهم دار...
بگیر منو از خودم به خودت بده...
#معبود_من
@karbala_ya_hosein
رفیق...
فردا عیده غدیره ها !
حواست هست دیگه؟
برنامه ریزی کردی که چه کنی؟
مقدمات کاراتو انجام دادی؟!
میدونی که باید سنگ تموم بذاری برای غدیر دیگه؟!
اگر هیچ کاری هم نمیتونی بکنی
برو علی (علیه السلام) رو بشناس!
نهج البلاغه رو بگیر..و بخون!
خلاصه بیکار نشین... یه حرکتی هم شما بزن!
#دمتون_گرم
#یاعلی
•••
آخر همه باٰید به علی رو بزنند
هم شیعه و هم سُنّی از او دم بزنند
در قبر چناٰن مدح بخواند ز علی
تاٰ هر دو ملك ز شوق زانو بزنند
| #فقطحیدرامیرالمومنیناست |
#من_غدیرےام
@karbala_ya_hosein
4_6037234021006574387.mp3
4.87M
#حاج_سید_مجید_بنی_فاطمه🎤
🌸 #سرودزیبا (برای همه نبی خبرای خوشی داره...)
🌸ویژه #عید_غدیر
#من_غدیری_ام
@karbala_ya_hosein
#روزشمار_غدیر
1⃣ تا عیدالله الاکبر، عید ولایتعهدی مولایمان، عید غدیر خم باقی مانده
#ختم_صلوات💐
#ذکریاعلی💐
هدیه به
#آقــــارسوالله_آقــاامیرالمومنین
به نیت
#سلامتی_تعجیل_درظهورآقـاامام_زمان_عج
#ریشه کن شدن ویروس کرونا
#سلامتی مردم کشورشیعیان جهان
#ازدواج_مجردان
#حاجت_روایی_اعضاخادمین
@Karbala15
.
.
اینوتوےاینستاگرامدیدمگفتمخودمم امتحانڪنمگوگلمعنےتسلیترو نمیفھمہ😒😒
عبارت"تسلیتبہلبنان"روچہانگلیسےچہعربے"تبریڪ"ترجمہمیڪنہ
اگہبخواےدرستترجمہڪنہڪافیہبہجاےلبنان،آمریڪایااسرائیلروبنویسے 😏
دشمنازهیچتلاشےدریغنمیڪنہواقعاً خجالتآورهِ.
#قلوبنا_معکم🇱🇧🇮🇷
حضرت مادر!
سنگینی بار گناهان خسته ام ڪرده...
مادرانه دستم را بگیر و به دستان مهدی ات بسپار!
#لبيك_يا_خامنه_اي ترند سوم جهان در توییتر
🔸بعد از آنكه روز گذشته در كارزار توئيترى «لبيك يا خامنهای» كليدواژه #لبیک_یا_خامنه_ای ترند نخست توئيتر فارسى شد، با رقم خوردن آمار جالب توجه «۴۰ هزار محتوا در هر ساعت» و ادامه انتشار مطالب متنوع درباره رهبرانقلاب و جايگاه ولايت فقيه و تاكيد بر ادامه راه غدير، اين كليدواژه «ترندسوم» توئيتر جهانى شد.
🔸با مشارکت ده ها هزار کاربر از اقصا نقاط جهان و انتشار بیش از ۵۰۰ هزار محتوا، ان شاء الله كمپين «لبيك يا خامنهای» تا شامگاه روز #عيدغدير ادامه خواهد داشت.
🌺🌸🌷🍗🥘
برای #اطعام_غدیر کسی نباشه که کمک نکرده باشه ها!!
هررر چقدر که جا داره کمک کنین
شدیدا جبران میکنن برامون
🌸💗❤️😌
#هشت_عاشقی
اللهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ .
@karbala_ya_hosein
خبر😊😍 خبر😊😍
🌹حضرت حیدر بود منظور حق با اقتدار
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار...🌹
سلام خدمت شما بزرگواران
به مناسبت عید غدیر دلنوشته های حیدری خودتون رو برامون بفرستید و شارژ عیدی💐 بگیرید🎁
زمان ارسال دلنوشته هاساعت10:30تا11روزشنبه
منتظرتونیم😍☺️
🌱🌸عید غدیر خم بر شما مبارک🌸🌱
{#بخش19}
مهیـــا با تمام جزئیات برای مامور توضیح داد حالش اصلا خوب نبود وسط صحبت ها گریہ اش گرفتہ بود
ـــ شما گفتید ڪه رفتید تو پایگاه
ـــ بلہ
ـــ چرا رفتید میتونستید بمونید و ڪمڪشون ڪنید
مامور چیزے را گفت ڪہ مهیا به خاطر این مسئلہ عذاب وجدان گرفتہ بود
ـــ خودش گفت .منم اول نخواستم برم ولے خودش گفت ڪه برم
ـــ خب خانم رضایے طبق قانون شما باید همراه ما به مرڪز بیاید و تا اینڪـہ آقاے مهدوے بهوش بیان و صحبت هاے شمارا تایید ڪنہ
شوڪ بزرگے براے مهیا بود یعنے قرار بود بازداشت بشہ
نمے توانست سر پا بایستد
سر جایش نشست
ـــ یعنے چے جناب .همہ چیو براتون توضیح داد برا چے مے خواے ببریش
محمد آقا پدر مریــــم بــــہ سمت دخترش آمد
شهـــین خانم با دیدن همسرش آن را مخاطب قرار داد
ــــ محمد آقا بیا یہ چیزے بگو مے خوان این دخترو ببرن با خودشون یہ ڪارے بڪن
محمد آقا نزدیڪ شد
ـــ سلام خستہ نباشید من پـــدر شهـــاب هــستم
مـــا از این خانـــم شڪایتے نداریـــم
ـــ ولے ..
مریم ڪنار مهیا ایستاد
ـــ هر چے ما راضے نیستیم
ــــ هر جور راحتید ما فردا هم مزاحم میشیم ان شاء الله ڪه بهتر بشن
ـــ خیلے ممنون
مهیا خجالت زده سرش را پایین انداخت انتظار برخورد دیگـــہ اے از این خانواده داشت ولے الان تمامیـــہ معادلاتش بهم خورده بود
ـــ مهیا مادر
مهیا با شنیدن اسمش سرش را بلند ڪرد مادرش همراه پدرش بــہ سمتش مے آمدن پدرش روے ویلچر نشستہ بود دلش گرفت بازم باعث خرابے حال پدرش شده بودن چون هر وقت پدرش ناراحت یا استرس به او وارد مے شد دیـــگر توانایے ایستادن روے پاهایش را نداشت و باید از ویلچر استفاده مے ڪرد
مهیا با فرود آمدن در آغوش آشنایے ڪه خیلے وقت است احساسش نڪرده بود بـــہ خودش آمـــد...
↩️ #ادامہ_دارد...
✍🏻 #نویسنده:
فاطمه امیری
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
{#بخش20}
آرامشے ڪہ در آغوش مادرش احساس ڪرد آن را ترقیب ڪرد ڪہ خودش را بیشتر در آغوش مادرش غرق ڪند
ـــ آقاے رضایے شما اینجا چیڪار می ڪنید
همہ با شنیدن صداے محمد آقا سر هایشان بــــہ طرف احمــــد محمد آقا چرخید
ــــ سلام آقاے مهدوے خوب هستید من پدر مهیام .نمیدونم چطور ازتون تشڪر ڪنم دخترتون تماس گرفت و مقدارے از قضیہ رو تعریف کرد من مدیون شما و پسرتون هستم
ـــ نہ بابا این چہ حرفیہ شهاب وظیفہ ے خودشو انجام داد ماشاء اللہ مهیا خانم چقدر بزرگ شدن
مهیا با تعجب این صحنــــہ را تماشا مے کرد
شهین خانم روبـــہ دخترش گفت
ـــ مریم میدونستے مهیا دختر آقاے رضاییـــہ ??
ـــ منم نمی دونستم ولی اون روز کــــہ حال آقاے رضایی بد شده بود منو شهابــــ رسوندیمش بیمارستان اونجا دونستم
مہلا خانم با تعجب پرسید
ــــ شما رســـوندینش
ـــ بلـــہ مهیا پیش ما تو هیئت بود اونجا خیلے گریہ ڪرد و نگران حال آقاے رضایے بودن حتے از هوش رفت بعد اینکه حالش بهتر شد منو شهاب اوردیمش
مهیا زیر لب غرید
ـــ گندت بزنن باید همہ چیو تعریف می ڪـــردی
اما مہلا خانم و احمد آقا با ذوقے ڪه سعے در پنهانش داشتن بــہ مهیا نگاه می ڪردند...
↩️ #ادامہ_دارد...
✍🏻 #نویسنده:
فاطمه امیری
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
{#بخش21}
مهیا روے تختش دراز ڪشیده بود یڪ ساعتے بود که به خانه برگشتـــہ بودند در طول راه هیچ حرفے میان خودش و مادر پدرش زده نشد
با صداے در بــہ خودش آمد
ـــ بیا تـــــو
احمد آقا در را آرام باز ڪرد و سرش را داخل اورد
ـــ بیدارت ڪردم بابا
مهیا لبخند زوری زد
ــ بیدار بودم
مهیا سر جایش نشست احمد آقا ڪنارش جا گرفت دستان دخترڪش را میان دست هاے خود گرفت
ـــ بهترے بابا
ـــ الان بهترم
ــــ خداروشڪر خدا خیلے دوست داشت ڪہ پسر آقاے مهدوے رو سر راهت گذاشت خدا خیرش بده پسر رعناییــہ
ــــ اهوم
ـــ تازه بـــــا آقاے مهدوے تلفنے صحبت ڪـــردم مثل اینڪہ آقا پسرشون بهوش اومده فردا منو مادرت می خوایم بریـــم عیادتش تو میاے
مهــیا سرش را پایین انداخت
ــــ نمیدونم فڪ نڪنم
احمـــد آقا از جایـــش بلنــد شد بوسـہ اے بر روے موهاے دخترش ڪاشت
ـــ شبت بخیـــر دخترم
ـــ شبـــ تو هم بـــخیــر
قبل از اینڪہ احمد آقا در اتاق را بــبــنـــدد مــهیا صدایــش ڪرد
ـــ بابا
ـــ جانــــم
ــ منم میام
احمد آقا لبخندے زد و سرش را تکان داد
ــ باشہ دخترم پس بخواب تا فردا سرحال باشے
مهیا سرے تکان داد و زیر پتو رفت
آشفتــــہ بود نمی دانست فردا قراره چہ اتفاقے بیفتی
شهـــابـــــ چطور با او رفتار مےڪند...
↩️ #ادامہ_دارد...
✍🏻 #نویسنده:
فاطمه امیری
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐