eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.8هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴تصویر شهید طلبه بسیجی که با پرتاب کوکتل مولتوف اغتشاشگران در شیراز به شهادت رسید . 🌹 🌹
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت26 گذر از طوفان✨ جلوی در پریسا نگاهی به تابلوی که به اسم شرکت
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر ازطوفان✨ سر کوچه خونه مادر بزرگش پریسا رو صدا زدم _جانم؟ _میشه من نیام همین جا منتظرت بمونم؟ _نه نمیشه ،جواب دایی وعزیز رو چی بدم؟ _مگه بهشون گفتی منم باهات اومدم؟ دستم رو گرفتم راه افتادیم _به دایی گفتم با دوستم میام _کاش اصلا بهش نمیگفتی _با اتوبوس تا شب نمیرسیم خونه، کلی هم باید معطل بشیم همه صندلی ها پربشه بعد حرکت کنه _پس داخل خونه نریم انقد استرس دارم دل تو دلم نیست _ عزیز گیرنمیده سریع راضی میشه ولی آقاجون خونه باشه تا نهار نخوریم و استراحت نکنیم نمیزاره برگردیم _وای اینطوری که دیر میشه انگشتش رو روی دکمه زنگ آیفون گذاشت صدای مهربون مادر بزرگش پخش شد _کیه؟ _عزیز منم باز کن _دورت بگردم مادر بیا داخل خوش اومدی در رو هول داد آروم وارد حیاط شد نگاهی به جلوی در راهرو انداخت با بدو برگشت سمتم _شانس آوردیم آقاجون خونه نیست نفس راحتی کشیدم صدای چرا داخل نمیای مادر بزرگش باعث شد کمی از همدیگه فاصله بگیریم محض دیدنم لبخند روی صورت مهربون و دلنشینش نشست و از پله ها پایین اومد سلام کردیم باخوشرویی بهمون نزدیک شد دستش رو برای پریسا باز کرد خودش رو توی بغل مادر بزرگش انداخت روی سرش رو بوسید، چند قدم جلو تر اومد باهام رو بوسی کرد _سلام به روی ماهتون خوش اومدید چرا جلوی در ایستادید _عزیز باید بریم کار داریم _این همه راه رو اومدی بگی عزیز کار دارم باید برم _ببخشید قربونتون برم یه کاری داشتیم باید می اومدیم الانم باید زود برگردیم فقط به دایی حامد بگید بیاد بریم _حداقل نهار بخورید بعد برید زشته دوستت بدون پذیرایی برگرده _ قول میدم یه روز برای نهار میام ترانه رو هم باخودم میارم _از دست شما جونا همیشه حرف حرف خودتونه الان بهش میگم بیاد صبرکنید سه تا ساندویچ ماکارانی براتون درست کنم ببرید داخل ماشین بخورید _چشم دستت درد نکنه تا دایی بیاد میشینیم روی سکوی داخل حیاط _باشه دورت بگردم پریسا خوشحال نگاهی بهم انداخت _ ماکارانی های عزیز خیلی خوشمزه ش ،خداکنه تا ما میریم آقاجون نرسه لبخندی زدم با صدای باز شدن در هال چرخیدیم داییش با دوتا پلاستیکی که یکی ساندویچ ها داخلش بود یکی دیگه میوه از خونه بیرون اومد سلام کردیم جوابمون رو داد دستش رو سمت پریسا دراز کرد و به شوخی گفت _ بفرما توشه بین راه پلاستیک ها رو ازش گرفت باشیطنت گفت _این سهم منو ترانه س ها اگر نهار نخوردی برو یکی دیگه بیار _اگه شما دوتا سهم خودتون خوردید ساندویچ منم بخوردید صدای مهربون مادر بزرگش بلند شد _دخترای منو اذیت نکن، حامد مادر تند نری ها دستش رو روی چشمش گذاشت وسرش رو خم کرد _چشم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋🏻 🌤صبح ها را به سلامی به تو پیوند زنم... ✨ای سر آغازترین روز خدا صبح بخیر... ✨به امیدی که جوابی ز شما می آید... ✨گفتم از دور سلامی به شما، صبح بخیر... @karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀همسر شهید سلمان امیر احمدی گفتند: آشنایان خواب شهید دیدند، گفتند مهمان امیرالمؤمنین هستند و امیرالمؤمنین فرمودند: برای جمع شدن این فتنه نماز استغاثه به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بخوانید. 📌منبع: 🔰برنامه تلویزیونی (ماجرای امروز)) روایت زندگی شهدای امنیت و اغتشاشات 📆 ۲۴ آبان ساعت ۱۸:۳۰- شبکه افق سیما
🔶🔷 🔶فقط میتونم بگم خدا لعنتتون کنه انشالله به حق حضرت ولیعصر شرتون از سر جمهوری اسلامی کم‌بشه🙏🏻🙏🏻 🔷برای نابودی دشمنان اسلام و‌ایران لطفا نفری ده تا صلوات بفرستید 🙏🏻🦋‌
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت27 گذر ازطوفان✨ سر کوچه خونه مادر بزرگش پریسا رو صدا زدم _جا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ ماشین رو از پارکینگ گوشه حیاط بیرون آورد کنار در توقف کرد کیف پولش رو برداشت پیاده شد پریسا نگاه سوالی بهش انداخت _دایی چرا پیاده شدی؟ _بشینید داخل ماشین برم یه نوشابه بخرم _خب سر راه میخریدی _زود میام در عقب رو باز کردم سوار ماشین شدم سرم رو به صندلی تکیه دادم پریسا جلونشست و سمتم چرخید _خوبی؟ بی حال سرم رو تکون دادم _پس چرا صورتت یه چیز دیگه میگه _از صبح در حال بدو بدو هستیم خسته نشده باشیم جای تعجب داره _آره ولی هیچ وقت انقد بی حال نمیشدی بوی ماکارانی که توی فضا ماشین پخش شده بود باعث شد بیشتر ضعف کنم کاش پریسا ساندویچم رو بده بخورم داییش با بدو سمت ماشین اومد در روباز کرد روی صندلی نشست نوشابه رو روی دست پریسا گذاشت و ماشین رو راه انداخت _چرا نهارتون نخوردید؟ نگاهی به پلاستیک کنارش انداخت _عه چرا یادم رفت یکی از ساندویچ هارو برداشت با یه نوشابه سمتم گرفت _ببخشید یادم رفت ساندویچتو بدم تشکر کردم سریع گرفتمش نایلون فریزر دورش رو باز کردم تند تند همه ساندویچ روخوردم در نوشابه رو باز کردم کمی ازش خوردم از داخل آینه با نگاه ولبخند پریسا روبرو شدم با لبخندجوابش رو دادم _مزه شو دوست داشتی ؟ _آره خیلی خوشمزه بود ممنون _نوش جان نوشابه رو داخل دستم جابجا کردم زشته از داییش تشکر نکنم سرم روبلند کردم _آقا حامد ممنون بابت نوشابه _خواهش میکنم نوش جان سرم رو به صندلی ماشین تکیه دادم وچشم هام روبستم خدا عزیز رو خیر بده اگر نهار بهمون نمیداد احتمال داشت تاخونه از گرسنگی غش کنم "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
_میدونی اون روزی که از دانشگاه آوردنت آگاهی حکم بازداشتت دستم‌بود؟ دوباره نفس کشیدن برام سخت‌شد.ابرویی بالا داد و آهسته تر گفت _اون‌روز همه نظرشون روی این بود که تو هم باهاشون همدست بودی. فقط من بر این‌عقیده بودم که تو از سر سادگی پات توی این‌پرونده‌ی کثیف باز شده و هیچ نقشی نداشتی.‌گریه ها و التماس‌هات باعث شد تا نتونم نگهت دارم ولی تو برنامه‌م بود که برم‌پیش پدرت و همه چیز رو بهش بگم چون اونا فکر میکنن که تو بزرگ شدی و بهت اجازه‌ی هر کاری رو میدن. _چرا از این اتفاق استفاده میکنید که ازتون بترسم؟ لب هاش رو پایین دادو چشم هاش رو ریز کرد و سوالی سرش رو خیلی ریز تکون داد _بترسی! از چی؟ _از شما، از اون اتفاق _از اون اتفاق باید درس بگیری نه اینکه بترسی. منم هر وقت هر کاری صلاح بدونم انجام میدم و نیاز ندارم که از‌م بترسی. نگاهش رو توی صورتم چرخوند _مثلا میتونم توی صورت همسرم که فقط یک‌روزه به عقدم دراومده نگاه کنم و بگم غلط میکنی پات رو کج بزاری وقتی‌زن‌افسر‌پرونده‌ای‌که توش متهم بودی‌میشی همین میشه دیگه😂😂 https://eitaa.com/joinchat/1734934546C9ef95d0bac
دنیای ما زمینی ها هم این روزها میدان مین شده‌ است اما ره‌‌آورد این میدان، نه شهادت است و نه جانبازی اینجا غفلت کنی پا روی مین و ایمان و آبرو بر زمین...
گاهے باید مڪث ڪرد روے لبخند هایت! نگاه هایت! هر ڪدامشان پیامے دارند ڪه مے تواند نجات دهنده ی حال و روز این روز هایمان باشد...
مادرشهید حسین معزغلامی : خدارا شکر حسینم به دست غریبه شهید شد😭😭😭
گاهے باید مڪث ڪرد روے لبخند هایت! نگاه هایت! هر ڪدامشان پیامے دارند ڪه مے تواند نجات دهنده ی حال و روز این روز هایمان باشد...
و سلام بر او که می گفت: «اونقدر خودمونُ درگیر القاب و عناوین کردیم که یادمون رفته همه با هم برادریم و باید کنار هم باری از روی دوش مردم برداریم» 🕊🌹
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت28 گذر از طوفان✨ ماشین رو از پارکینگ گوشه حیاط بیرون آورد کنار
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر ازطوفان✨ بعد از چند دقیقه سکوت صدای دایی پریسا بلند شد _چه خبر قرار کی بهمون شیرینی بدید ؟ _دایی آروم تر حرف بزن ترانه خوابیده _عه ببخشید حواسم نبود همیشه داخل ماشین میشینه سریع خوابش میبره؟ _نه امروز خسته شدیم منم خوابم میاد _خب بخواب –مگه از جونم سیر شدم بخوابم پا بزاری روی گاز با سرعت صد وهشتاد بری _ای بدجنس من که همیشه مواظبم _اتفاق یه لحظه س وقتی سرعتت بالا باشه نمیتونی ماشین کنترل کنی به فنامون میدی _چقد ترسوی ،نگفتی چه خبرا؟ _ترسو خودتی ،خبرا پیش شماست آقای داماد _داری طفره میری که حرف نزنی؟ _نه ولی اولا تعریف کن بعد من میگم _چه زبونی داری _کمال همنشینی با خودته دیگه صدای خنده آروم داییش بلند شد _قرار این هفته عزیز با آبجی ها و زن داداش برن خونه شون اگر قبول کنن قول قرار خواستگاری میزارن _مگه خواستگاری نمیرن؟ _نه مادرش گفته فعلا بعنوان مهمون برن خونه شون بعد اگر قبول کنن برای خواستگاری میریم _اوه چه کلاسی گذاشتن اول کار _آره حق دارن _چطور؟ _شرایط دخترشون خوبه باید سخت بگیرن _شرایط پسر ما هم خوبه چرا خودتو دست کم میگیری فقط منتظرم ببینمش ببینم این همه ناز و ادا بهش میاد یانه _از الان داری تهدیدی حرف میزنی _آخه حرفت منطقی نیست _نمیدونم فعلا که چیزی مشخص نیست شاید اصلا قسمت هم نباشیم ،خانم زرنگ حالا تو تعریف کن _منتظریم داداش برگرده بابا باهاش حرف بزنه اگر قبول کنه میریم خواستگاری _بهش گفتی؟ _نه فعلا باید اول از محمد مطمئن بشیم _بنظرت قبول میکنه؟ _قبولم نکنه انقد میریم راضی بشه _ اگر حالا من این حرف رو میزدم کلی حرف وحدیث ازش در میاوردی _آخه انتخاب ما ارزششو داره "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه به عشق ڪربلایت دیده بر هم می گذارم دلم را دست رویا می سپارم ڪه شاید بر ضریحت یابن الزهرا سر گذارم صلی الله علیک یا ایاعبدالله
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
✋🏻 🌤صبح ها را به سلامی به تو پیوند زنم... ✨ای سر آغازترین روز خدا صبح بخیر... ✨به امیدی که جوابی ز شما می آید... ✨گفتم از دور سلامی به شما، صبح بخیر... @karbala_ya_hosein
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تمامی تعاریف کلیشه‌ای و اتو‌کشیده از را دور بریزید خودشناسی یعنی آنقدر به خودت آگاه شوی که بدانی در لحظه، هر تصمیم یا رفتاری را که انجام دادی، چه ای داشت.! حتی انتخاب لباس‌هایت.. تمام اعمالت رو تا خودت‌رو‌بشناسی🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 امام خمینی: مطمئن باشید این انقلاب می‌ماند و این‌هایی که علیه انقلاب کاری می‌کنند، فقط زحمت ما را زیاد می‌کنند
🌸 🌸 🌸 محب نباشیم فقط شیعه باشیم شیعه قدم به قدمش رو با امامش پیش میره 🌸 🌸 🌸