بسم الله الرحمن الرحیم
🛑#عروج انسانی:((#خودسازی))
اولین قدم : #نماز
🖋نماز وسیله معراج مومن است. نماز وسیله #تقرب متقیان است. در نماز معراج اتفاق می افتد.
❇️انسان ممکن است در طول زندگی خود حرکات و تغییراتی داشته باشد اما ملتفت نسبت به آنها نباشد و متوجه آنها نشود. اما آن بالا رفتن و معراجی که در نماز است فرض ندارد که انسان آن را نفهمد. اگر من در نماز یک قدم بالا بروم، می فهمم عمیقا هم می فهمم چون این حرکت در جان من است.
این #عروج وسیله می خواهد که نماز است. اما وقتی اتفاق نمی افتد معلوم می شود که مانع وجود دارد. معلوم می شود که من مشکل دارم. مانع چیست؟
📙در روایت آمده یک فردی می آید در مسجد و مشغول به نماز می شود اما با نمارش مورد لعنت قرار می گیرد چون مال مردم را به دوش دارد.
کسی که بار از حق مردم به دوشش است و به کسی #ظلم کرده، نمازشان بالا نمی رود. آن نمازی که به واسطه اش سیل رحمت الهی فرو می ریزد، شامل این فرد
نمی شود.
دومین قدم : #گناه، اولین مانع عروج نماز
اولین مانع عروج انسان در نماز، گناه است. گناه یک موردش هم مانع است. چه برسد به آنجا که من رسم دارم به گناه کردن. کسی گه نگاه #فاسقانه می کند در کوچه و خیابان و یا کسی که #زبانش را کنترل نمی کند و وقتی #عصبانی می شود هر چه دلش بخواهد می گوید، اینها
#مانع_عروج_نماز است. اولین و مهمترین و پایین ترین مانع است.
اگر من سعی می کنم که از گناه پرهیز کنم، پس دیگر این اولین مانع و البته بزرگترین مانع از سر راه شما برداشته شده. بعد از اینکه گناه نمیکنم باز هم ممکن است که اتفاق نیافتد. این بر می گردد به گذشته انسان. اگر آدم به گذشته خودش دقت کند بعضی از گناه هایی که امروز نمی کنم روز های قبل انجام شده نیاز به #اصلاح و جبران دارد.
باید گذشته آدم هم جبران شود و هم اصلاح شود تا پاک شود. اگر من گناهی دارم و از آن متنفر نیستم و لذتش مانده است، یعنی هنوز آن توبه واقعی متوقع نشده. اگر آن لذت تبدیل شد به #پشیمانی و #نفرت نسبت به آن گناه، آن وقت این توبه تمام و کامل می شود.
سومین قدم : مانع دوم، #اخلاقیات بد
مانع بعدی اخلاقیات بد است. یک کسی اگر #بخل دارد این مانع عروج در نماز است.
🌻امامحسن علیه السلام چندین مرتبه از اموال خودش چشم پوشید و گاهی همه و گاهی نیمی از آن را به فقرا بخشید.
این بزرگواران نه حسرتی بر بخشش هایی که انجام داده اند می خورند و نه از این ها احساس خوشحالی می کنند.
آنچه را که می بخشند را به حساب و شماره نمی آورند.
موانع اخلاقی یک سری دیگر از موانع است که اگر از این ها هم رد شویم، فرض عروج در این حالت وجود دارد. اگر گناه ترک شد، نماز فرق می کند. اگر #اخلاق و صفات بد ترک شود، نماز با قبل آن تفاوت می کند. ترک اخلاقیات بد از ترک گناهان سخت تر است.
چون اخلاقیات در درجه لطیف تر مانع هستند و از طرفی این گناهان به جان ما چسبیده اند.
بحث ضیق صدر و شرح صدر مربوط به همین اخلاقیات انسان است که باید اصلاح شود. هرچه بتوان از این گناهان صدر کم کرد و از بین برد،در مقابل می توان آن نماز دارای عروج را خواند. آن نمازی که آدم پس از شرح صدر و ترک گناهان می خواهد بخواند، به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادن آن نیست.
💠لذت گریه بر امام حسین در فرضی که سینه انسان از اخلاق بد و رذیله پاک شود بسیار است و ما از این لذت متاسفانه محرومیم.
این که ما دعا و عبادت می کنیم و هیچ چیز در سینه مان احساس نمی کنیم، این ثمره ی گناهان ما هست.
#نماز
#گناه
#اصلاح
#اخلاق
#تهذیب
🍀🌺🍀🌸🍀
https://eitaa.com/ketabkhani1
📚گزیده ای از کتاب؛ #آیین_دوستیابی
اثر #دیل_کارنگی
🛑تکنیک های اساس در #برخورد با #مردم :
🔸#انتقاد و #نکوهش:
📙داستان #غفلت_های_پدر:
#دبلیو_لبرینگستون_لارند
متن داستان: گوش بده پسرم! هم اکنون که تو خوابی این را به تو میگویم دست کوچکت زیرگونه ات است و موهای فرفری خرمایی رنگت روی پیشانی ات ریخته .
من تنها به اتاق تو آمده ام .همین چند دقیقه پیش که در کتابخانه مشغول خواندن برگه هایم بودم، موج #خفه
کننده ای از #ندامت و #پشیمانی سراسر وجودم را فرا گرفت. با #احساس گناه نزد تو آمده ام .
حرف هایی که می خواهم به تو بگویم مطالبی هستند که آن لحظه فکرم را مشغول کردند. پسرم، من همیشه با تو در #تقابل و #مخالفت بوده ام .وقتی لباس مدرسه ات را می پوشیدی به تو #اخم کردم چون باحوله فقط صورتت را نوازش می کردی. من از اینکه کفش هایش را #تمیز نکرده بودی, #تنبیهت کردم و #کارهای #سختی بر دوشت گذاشتم. زمانی که بعضی از وسایلت را روی زمین انداختی بر سرت #فریاد کشیدم.
موقع صبحانه هم #اشتباهاتی در تو دیدم. لباست را #کثیف کردی.لقمه هایت را نجویده قورت می دادی. آرنج هایت را روی میز گذاشتی. کره ی زیادی روی نان می گذاشتی و وقتی از خانه بیرون میرفتی تا بازی کنی و من هم به سر کار میرفتم دستت را بلند کردی و گفتی: « خداحافظ پدر.»و من اخم کردم و در جواب گفتم: « دستت را بینداز ».
بعد از ظهر که برگشتم همه چیز دوباره شروع شد .وقتی در خیابان به سمت خانه می آمدم به دنبال تو گشتم. دیدم روی زانوهایت نشسته ای و تیله بازی می کنی. سر زانو های شلوارت را دیدم که سوراخ شده بود. وقتی گوشت را گرفتم و جلوتر از خودم به سمت خانه می کشاندمت، جلوی دوستانت #کوچک شدی و #خجالت کشیدی. از نظر من شلوارت گرانقیمت بود و تومی بایست بیشتر #مراقب می بودی. اما تصور کن پسرم ، این همه سختی از طرف یک پدر!
یادت می آید ساعتی بعد که در حال مطالعه بودم ، چقدر با #ترس وارد اتاق شدی .نگاهی معصومانه و جریحه دار در چشمانت بود. وقتی سرم را از روی کتاب برداشتم و از آمدنت و وقفه ای که ایجاد کرده بودی #عصبانی و #بی_حوصله بودم تو یک لحظه دم در ایستادی . مردد بودی که وارد شوی یا نه. بیمقدمه فریاد زدم : «چه میخواهی؟»
تو هیچ حرفی نزدی ، فقط با #انرژی زیاد به سمت من دویدی و دستانت را دور گردنم حلقه زدی و مرا #بوسیدی.
دستان کوچکت با احساس #محبتی که #خدا در #قلب تو افروخته بود و به هیچ وجه نمی شد از آن صرف نظر کرد و مرا محکم فشار داد. بعد از آن آنجا را ترک کردی و به سرعت از پله ها بالا رفتی.
پسرم ! همان لحظه بعد از اینکه رفتی، کاغذ هایم از دستم افتاد و #ترس بزرگ و #ناخوشایندی مرا فرا گرفت. این #عادت من چه بلایی بر سرم آورده بود !؟ عادت به #ایراد گرفتن و #سرزنش کردن را می گویم. این بود هدیه ی من به تو به عنوان پسرم!؟
هر کاری که در در برابر تو کردم به علت این بود که دوستت نداشتم، به دلیل به آن بود که #انتظار و #توقع بیش از حدی داشتم . من تو را با #بزرگسالی همچون خودم #مقایسه می کردم .ویژگی های #خوب زیادی بود که در #شخصیت و #رفتار تو هویدا بود. قلب کوچک تو به بزرگی طلوع خورشید در تپه های وسیعی بود .
این را انگیزه و محرک بی اختیار تو برای هجوم به سوی من و بوسیدن و شب بخیر گفته نشان داد .پسرم ! از امشب دیگر هیچ چیز غیر از تو برایم مهم نیست. من در تاریکی پیش تو آمده ام و با #خجالت و #شرمساری زانو زده ام.
این اقرار کفاره ی ناچیز است که آن را می پردازم. میدانم اگر در زمان بیداری این حرفها را به تو می زدم معنی آنها را نمی فهمیدی . اما فردا من یک پدر واقعی خواهم بود!
می خوام #دوست #صمیمی تو باشم ؛وقتی تو رنج ببری من هم برنجم, وقتی تو میخندی من هم بخندم .هر موقع کلمات و جملات عجولانه ای به زبانم آمد، زبانم را گاز بگیرم. و همچنین یک #آیین و #سنت همیشگی با خود میگویم:
«او فقط یک کودک است؛ یک کودک خردسال .»
از اینکه تو را به عنوان یک #مرد تصور می کردم ، متاسفم. اکنون که میبینم با خستگی به تختخواب کوچکت خزیده ای و غرق خواب شدهای، در می یابم که هنوز به یک نوزاد می مانی. انگار همین دیروز بود که در آغوش مادرت خوابیده بودی. من از تو توقع بیش از حدی داشتم، #توقع بیش از حد.
به جای #محکوم کردن ،#دیگران, بهتر است سعی در #درک آنها داشته باشیم. بهتر است به این نکته پی ببریم که مردم کارهایی را که انجام میدهند چرا انجام میدهند و دلیل آن چیست؟
این #رفتار نسبت به #انتقاد، بسیار سودمند تر و موثرتر است و باعث ایجاد /همدردی ،تحمل و مهربانی می شود؛ «شناخت همه مساوی است با بخشش همه » و بر اساس گفته دکتر جانسون: