eitaa logo
روشنا ( آوای بیداری ) 🇵🇸🏴
1.8هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
6.4هزار ویدیو
165 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 نماز جماعت یا فرادا؟ 🔹 🧡 نه این‌که اهل و مسجد نبود، نه، بلکه گاهی همین ‌طوری، به قول خودش برای خنده بعضی از بچه های نا آشنا را دست ‌به ‌سر می کرد. 🧡 وقتی صدای بلند شد یکی از برادران طلبه از او پرسید: نمی آیی برویم نماز؟ پاسخ داده بود: « نه، همین‌جا می خوانم». 🧡 آن بنده ی خدا هم شروع کرده بود از فضایل نماز جماعت و نمازی که در مسجد خوانده می شود گفتن، که جواب شنید: خود خدا هم تازه در قرآن گفته: ان الصلاة َ تنها (=تنهی) حتی نگفته دوتایی و سه‌تایی!! 🧡 و او هم خودش را زد به آن راه و گفت: گفته «تن‌ها» یعنی چند نفری، نه تنها و یک‌ نفری!! 📚 فرهنگ جبهه، شوخ طبعی‌ها، ج ۳ ص ۱۲۰. 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
💓 حجت الاسلام والمسلمین راشد یزدی فرمودند: موقعی که در ایرانشهر در محضر در تبعید بودم، روزی عده ای از علما از قم برای ملاقات ایشان آمده بودند، 💓 وقت همه برای اقامه نماز جماعت به امامت معظم له آماده شدند. همین طور که بر پا بود، ناگهان بزغاله ای وارد اتاق شد و شروع کرد به این طرف و آن طرف پریدن و در آخر، سجاده یکی از نمازگزاران را برداشت و با خود برد. 💓 چند نفر از نمازگزاران به کلی آرامش شان به هم خورد و خندیدند که یکی از آنها من بودم و از خنده ما دیگران نیز به غیر از حضرت آیت الله خامنه ای خندیدند . 💓 ولی آقا نمازشان را بدون هیچگونه حرکت اضافی به پایان رساندند . بعد از نماز از آقا پرسیدم که شما چطور توانستید نمازتان را ادامه دهید؟ 💓 آقا فرمودند: در مورد چی؟ عرض کردم: به خاطر بزغاله ای که وارد اتاق شده بود . آقا فرمودند: ذره ای از این جریان را متوجه نشدم!! 📚 هشت گام تا حضور قلب ؛ اصغر آیتی و حسن محمودی ؛ صفحه ۱۴۴. 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
🌹 رهنمودهای به مسئولین و مردم برای ترویج نماز 🌹 💠 اقامه ی نمازهای جماعت در سطح شهرها 💠 اقامه ی در میدان ها و بوستان ها 💠 ساختن تالارهای بزرگ و مناسب نماز 💠 وضع شهرها و روستاهای كشور را جوری كنید كه هركی تازه وارد آن می شود، آن را محیط اهتمام به و جایگاه اقامه ی آن بداند. 📚 جرعه ای از كوثر ، رهنمودهای مقام معظم رهبری به اجلاس های سراسری نماز، نکته از ۱۷۶ تا ۱۷۹. 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
🍀 شب وحشتناک 🍀 💛 هیچ وقت آن شب وحشتناک را در ماه های نخستین اسارت در اردوگاه موصلِ یک، فراموش نمی کنم. آن شب بچه ها در حال بودند که عراقی ها بلندگوها را روشن کردند و با صدای سرسام آوری موسیقی پخش کردند. 💛 وقتی که دیدند قطع نشد و صدای ناهنجار موسیقی، بچه ها را از ذکر خدا غافل نکرد، با خشم و کینه به درون آسایشگاه ریختند و به ما حمله کردند. 💛 آن شب واقعاً شب وحشتناکی بود. خیلی ها سر و دستشان شکست. چند نفر قفسه ی سینه شان آسیب دید. آن شب صدای ـ یا حسین ـ و ـ یا زهرا ـ از غربتکده ی اسارت بلند بود. 💛 گفتن و دعا خواندن هم ممنوع بود. بچه ها دعا را پنهانی و زیر پتو می خواندند. بعثی ها وقتی دیدند نمی توانند جلوی نماز و دعا را بگیرند، به بهانه های مختلف در نمازِ ما دخالت می کردند. 💛 یک روز آمدند و گفتند: «حالا که می خواهید نماز بخوانید، حق ندارید روی مُهر سجده کنید و دیگر این که وقت نماز تعدادتان از دو نفر بیشتر نباشد». کار زشت دیگری که برای جلوگیری از نماز خواندن ما انجام می دادند، این بود که چوب هایی را آغشته به نجاست می کردند و آن را به لباس اسرا می مالیدند. 📚 قصه ی نماز آزادگان، ص 80، خاطره‌ی اسماعیل حاجی بیگی‌. 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. 💠 خادم ╭─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╮ @khademngoo ╰─┅🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃┅─╯
✨ پایی که در مسجد جا ماند! ✨ 💧 با اینکه چند سالی از پیروزی انقلاب می ‌گذشت، هنوز مسجد محله ما از غربت بیرون نیامده بود. عده ‌ای گمان می کردند نماز خواندن در مسجد مخصوص پیرمردها و پیرزن‌هاست. 🕯 برخی هم کارایی را محدود به زمان مرگ و می ر افراد می دانستند. حسن، بسیار باصفا و دوست‌داشتنی بود و با چهرة بشّاش و خنده هایش خود را در دل همه بچه های محل جا کرده بود. 💧 یک موتور گازی دست دوم داشت، و بچه ها دوست داشتند ترک آن سوار شوند و دوری بزنند و صفایی بکنند. حسن هم با استفاده از همین علاقه بچه ها نزدیک اذان مغرب موتورش را می آورد توی کوچه؛ یکی را پشت موتورش سوار می کرد و بقیه هم دنبالش می دویدند. 🕯 بچه ها بی‌آنکه به طور مستقیم متوجه چیزی بشوند، ناگهان خودشان را نزدیک مسجد می دیدند و چشمشان به مردمی می افتاد که درحال گرفتن و آماده شدن برای نماز بودند. 💧 حسن موتورش را گوشه ‌ای می ‌بست و خودش را به صفوف نماز می رساند. با این کار حسن کم‌کم رفت و آمد به مسجد برای بچه ها عادی شد، و مسجد از غربت درآمد و پاتوق بچه های محل شد. 🕯 بعدها در عملیات خیبر در جزیره مجنون شهید شد؛ اما بچه هایی که ترک موتور گازی او سوار می شدند، امروز مردانی بزرگ و با ایمان‌اند که نمی توانند از مسجد و دل بکنند. 📚 قصه عاشقان؛ دعوت به نماز در سیره شهیدان؛ ص 72 ؛ براساس خاطره ‌ای از شهید حسن مهدی‌پور. 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. _-_-_-_•°•°•🌸•°•°•_-_-_-_ 💠@Khademngoo💠 ========= ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌸 🕋 متغیرهای موقعیتی مربوط به مدرسه که در تشویق دانش آموزان به نماز موثر است: 1⃣💙 شناساندن اهمیت نماز به معلمان و آموزش شیوه های جذب دانش آموزان به نماز به آنان. 2⃣💛 حمایت مادی و معنوی از معلمانی که مشوّق دانش‌آموزان به نماز می باشند. 3⃣❤️ ابراز علاقه و محبت معلم به دانش آموزان به جهت اقامه نماز آنان. 4⃣💜 احترام ویژه به دانش آموزان نماز خوان از طرف معلمان مدرسه. 5⃣💚 حضور همه معلمان در اول وقت مدرسه. 👌 مناسب است مربیان و معلمان به صورت پراکنده در لابلای صفوف، کنار دانش‌آموزان قرار بگیرند و این انس و علاقه آنان به معلم و را زیاد می‌کند. 📚 ، شیوه‌های ترغیب و جذب به نماز، خلاصه ای از صفحه ۲۹۷ تا ۳۰۲. ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
🕋 متغیرهای موقعیتی مربوط به مدرسه که در تشویق دانش آموزان به موثر است: 💟 5⃣1⃣ نصب احادیث ، داستان ، شعر و... با موضوع نماز در تابلو مدرسه. 👌 (مناسب است خود دانش‌آموزان تشویق شوند تا چنین مطالبی را تهیه و در تابلو اعلانات نصب کنند) 💟 6⃣1⃣ عکسبرداری از دانش‌آموزان در حال نماز و نصب آنها در تابلو اعلانات. 💟 7⃣1⃣ طولانی و خسته کننده برگزار نکردن نماز. 👌 (در هنگام امتحان نماز کوتاه‌تر برگزار شود) 💟 8⃣1⃣ با گشاده رویی به دعوت کردن و پرهیز از تحمیل و اجبار برای حضور دانش آموزان در . 💟 📚 ، شیوه‌های ترغیب و جذب به نماز، خلاصه ای از صفحه ۲۹۷ تا ۳۰۲. ✿⃟🌸 ‌‌‎• @khademngoo 🌸• ✿⃟☔️
💍 برپایی نماز جماعت در شرایط سخت 💍 🌸 در روزهای اول زندگی در اردوگاه، عراقی ها فشار می آوردند که ما را ترک کنیم؛ ولی ما اعتنا نمی کردیم. 🍀 آن ها تلاش می کردند تا نماز ما را به هم بزنند. وقتی که از این کارشان هم نتیجه ای نگرفتند، گفتند: «اگر می خواهید نماز جماعت بخوانید، حق ندارید بیش از ده نفر باشید!» 🌸 مدتی نمازهای جماعت ده نفره می خواندیم؛ ولی پس از مدتی بر تعداد افراد افزوده شد و این دستور هم ور افتاد. وقتی دیدند که به مقصودشان نرسیده اند، جیره ی غذایی ما را کم کردند. 🍀 ما گرسنگی می کشیدیم، اما جماعت هم می خواندیم. مدتی گذشت و عاجزانه اعلام کردند: «اگر نماز جماعت نخوانید، هر چه بخواهید برایتان می آوریم.» 🌸 در جواب آن ها گفتیم: «ما نماز جماعت را به هیچ قیمتی رها نمی کنیم». بعد از مدتی نماز جمعه را هم برپا کردیم. 🍀 روز به روز بر همبستگی ما افزوده می شد و عراقی ها کلافه شده بودند. آن ها برای مقابله با ما به زور متوسل شدند؛ به نوبت ما را می بردند و شکنجه می کردند، ولی باز هم نتیجه ای نگرفتند. 🌸 فرمانده ی اردوگاه که حسابی از دست ما شاکی شده بود، گفت: «معلوم نیست شما چه جور آدم هایی هستید! با زور برخورد می کنیم، حرف گوش نمی دهید؛ امکانات رفاهی می گذاریم، باز هم به حرف ما توجه نمی کنید. 🍀 غذایتان را کم یا زیاد می کنیم، برایتان فرقی نمی کند؛ حرف فقط حرف خودتان است. شما در این جا یک جمهوری اسلامی راه انداخته اید». 📖 قصه ی نماز آزادگان، ص 183، خاطره ی محمدرضا صادقی.
❓❓ 🏵 وقتی ادرار دارم نماز جماعت رو شروع کنم یا برم دستشویی؟ 🏵 💠 یه دانش آموزی پرسید: نیاز دارم برم دستشویی اما همزمان با اون ثواب خیلی زیادش داره شروع میشه. چه کار کنم ؟ 🔹 یه مثال فرضی براش زدم. کسی رو فرض کن در بهترین مکان ، مسجد الحرام بهترین زمان، صبح جمعه ظهور. به امامتِ بهترین فرد امام زمان. تو بهترین صف ،صف اول ایستاده. 💠 هنوز حضرت نماز رو شروع نکرده سوال شما رو ازش میپرسه. فکر میکنید حضرت چه جوابی بده؟؟ 🔹 بله، جمله پیامبر روبه ایشان می فرمایند «فَلیَبدأ بالخَلاء» برو دستشویی هرچند این رو از دست بدی و بعدش نماز رو فرادا بخونی. جمله حضرت سه تا دلیل داره. 1⃣ در چنین حالتی ذهن انسان آشفته میشه قدرت تمرکز به شدت پایین میاد وقتی تو صف نماز ایستادی دیگه توجه و حضور قلب به خدا نداری، نمازت میشه گردویی که مغز نداره . 2⃣ پیامبر عزیزمون فرمودند کسی که در فشار ادرار و مدفوع باشه و نماز بخونه نمازش صحیحه ، لازم نیست دوباره اون نماز رو تکرار کنه اما مهر قبولی نمی‌خوره یعنی اون ارزش و ثوابی که باید داشته باشه نداره. 3⃣ ادرار و مدفوع مواد سمّی و زائد بدن هست. اگر نگه داشته بشه در درازمدت در زمان طولانی به کلیه ها فشار میارن. عفونت کلیه میاره‌، حتی ممکنه سبب سنگ کلیه بشه، مجاری مثانه پر از باکتری‌های مضر میشه سبب عفونت مثانه میشه. 💠 خدا میخواد به من و شما بفرمایید سلامتی تو برای من خیلی مهم هست. هرگاه نیاز به دستشویی داشتید هر کار مهمی داشتی رها کن حتی اگر آماده گفتگو با من بودی. برو دستشویی برو به سلامتیت برس. 🔹 تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد. 📚 تصویری مرکز تخصصی نماز، پرسمان نماز دانش آموزی، پرسش ۲۵.
| نماز جماعت ممنوع! 🍀 وقتی که ما را به داخل اردوگاه بردند، درجه دار عراقی آمد و نخستین حرفی که زد این بود: «دعا خواندن، گریه کردن، نماز جماعت، سرود، تئاتر و برگزاری مراسم ممنوع است». 📿 حفظ روحیه ی ما به انجام همین ممنوعات بستگی داشت. کم کم شروع کردیم؛ زیر پتو دعا می خواندیم؛ 🍀 را به صورت هشت نفره برگزار می کردیم و نگهبان می گذاشتیم؛ دور از چشم بعثی ها قرآن می خواندیم و... 📿 یک بار پیرمردی بسیجی مشغول تلاوت بود. ناگهان افسر بعثی وارد شد و وحشیانه لگدی به پیرمرد زد که قرآن از دستش به روی زمین پرت شد. 📿 این ممنوعیت ها و شکنجه ها ادامه داشت تا این که پس از ده ماه گروه صلیب سرخ به اردوگاه ما قدم گذاشت. ارشد اردوگاه به اعضای گروه گفت: «به عراقی ها بگویید که خواندن دعا را برای ما آزاد کنند.» 🍀 فرمانده ی عراقی در پاسخ به این درخواست به نماینده ی صلیب سرخ گفته بود: «شما فکر می کنید جنگ میان ما و ایرانیان بر سر چیست؟ به خاطر همین دعاها و رفتارهای مذهبی آن هاست!» 📿 شبی از شب های سال 67 یکی از افسران بعثی ما را در حال اقامه ی نماز جماعت دید؛ او به سربازان دستور داد تا برق آسایشگاه ما را قطع کنند، سپس در را قفل کرد و گفت: «تا ده روز باید همین جا بمانید». 🍀 صد و ده نفر بودیم که محکوم شدیم تا در فضای بسته و بدون امکانات، در آسایشگاه بمانیم. غذا را از پشت پنجره به ما می دادند و دستشویی هم در کار نبود. 📿 هر روز افسر بعثی پشت پنجره می آمد و می گفت: «قسم بخورید که دیگر دعا و نماز جماعت نمی خوانید، ما هم در را باز می کنیم». 🍀 تصمیم گرفته بودیم هر طور شده در برابر آن ها مقاومت کنیم. هوا خیلی گرم بود. با تکه های کارتن به آن هایی که از شدت گرما بی هوش می شدند و افرادی که بیماری قلبی داشتند، باد می زدیم. 📿 عراقی ها دیدند که ما تسلیم نمی شویم، پس از شش روز آمدند و درِ آسایشگاه را گشودند. 📚 قصه‌های نماز آزادگان، ص 83، خاطره ی محمد کریم زاده گلی.
🌹 هر قدم هفتاد هزار حسنه؟؟؟ 😳 کانال