فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهداء"🌷
⚘️رفیق آسمانی تولدت مبارک ⚘️
« سالروز تولد شهید سید جمالالدين طباطبایی مبارک باد »❤️
تاریخ تولد : ۱۳۴۶/۳/۲۸
محل تولد : بندر ماهشهر 🌷
#تولد
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهداء"🌷
⚘️رفیق آسمانی تولدت مبارک ⚘️
« سالروز تولد شهید عبدالسید رشیدی مبارک باد »❤️
تاریخ تولد : ۱۳۴۰/۳/۲۸
محل تولد : بندر ماهشهر 🌷
#تولد
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🌹بر پیر عالم
🎊وجود جان آمد
🌹صد شكر كه
🎊امتحان به پایان آمد
🌹از لطف خداوند خلیل الرحمن
🎊یك عیـد بزرگ
🌹به نام قـربان آمـد
عیـــــد قـــربان مبـــارك 💐
#عید_قربان
#صلوات
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت سی و یکم الآن ساعت
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر
✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی
◀️ قسمت سی و دوم
من الآن رفته بودم بیرون و با بچه ها ، ماشین را از داخل گل دربیاوریم، به ما خبر دادند که یکی از بچه هایمان که حتی ما به چشم دیدیم توسط دیده بان های عراقی گلوله خورد ، که به ما گفته اند داخل پایش خورده است .این بردار ما پور جمالی است که همراه آقای رحیمی چند نفر را که مشاهده کردند برای آنها رفتند که ما نیز آن نفرات را می دیدم . گویا این نفرات ، دشمن بوده است که برای دیده بانی آماده بودند و برادران ما برای آنها رفتند که آنها با شلیک گلوله ، یکی از برادران ما را زدند که به حمدالله گویا زخمی شده است . این خبر را که شاهین داد و برای ما رسانید و ماشین را برای آوردن او میخواست ، به ما گفت که بچه ها همه پریدند بیرون و یک حالت درهم ریختگی به وجود آورد . دشمنان دارند مرتب به طرف ما شلیک می کنند . برای برادر زخمی مان دعا میکنیم که هرچه زودتر خوب بشود.
⬅️ ادامه دارد...
📚منبع کتاب : خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحات ۸۱_۷۹
📝 مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی
📍 انتشارات قدر ولایت
#دفاع_مقدس
#دلاوران_ماهشهری
#عید_قربان
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت سی و دوم من الآن
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر
✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی
◀️ قسمت سی و سوم
الآن شب شده است و ما شمع روشن کرده ایم و میخواهیم شام بخوریم، منوچهر که رفته بود پیش برادر زخمی ، به ما خبر داد که وی ترکش توپ خورده است .افراد دشمن به وی شلیک نکرده اند و یکی ترکش به پایش و یکی به شکمش خورده و به حمدالله حالش خوب است. فعلا میخواهم شام بخورم. همین الآن شام تمام شد و شمع هم در حال تمام شدن است . امشب پاس ۴ هستیم که ساعت ۲تا۴ است . شب ها هوا خیلی سرد است و پاهای ما مخصوصا خیلی سرد می شوند . به صورتی که مثل اینکه در آب یخ گذاشته باشی. مخصوصاً که دیشب هوا مه آلود و خیلی سرد بود و اتفاقاً هم پست برادر پور جمالی بودم که الآن زخمی شده است .شمع نفس آخرش را میکشد . من نوشته هایش را اینجا قطع می کنم . به امید نابودی ظلم...
بسم الله الرحمن الرحیم
۱۳۵۹/۱۰/۱
روز دوشنبه ، ساعت ۸:۳۰ صبح است . تازه من چای دم کردم و همراه مهرداد خوردیم و فعلا مهرداد در سنگر پیشم دراز کشیده است . مهرداد تازه گفت که نمیخواهی جریان دیشب را در دفترچه ی خاطراتت بنویسی و من فوری رفتم سراغ دفتر و قلم ،جریان دیشب از این قرار بود که ما ساعت یک تا ساعت ۳:۳۰ شب پست نگهبانی مان بود . درست ساعت ۲ و ربع کم ، یک دفعه دشمن شروع به تیراندازی شدید شدید کرد که با انواع اسلحه ها بود و ما متوجه شدیم که پشت جاده ، درست رو به روی ما درگیری تن به تن خیلی شدید شده است من که هنوز از جریان خبر ندارم ، فکر می کنم که دیشب دشمنان به تلافی پیشروی که بچه های آن طرف جاده داشتهاند به آنها شبیخون زده اند و ما که پست نگهبانی داشتیم ، فوری به بچه ها آماده باش دادیم، زیرا درگیری نزدیک ما بود . توپخانه ی دشمن هم ما را خیلی شدید زیر آتش گرفته بود و تانک ها و تفنگ ۱۰۶ نیز شدیداً به طرف ما آتش می کرد و تک تیراندازان دشمن نیز به طرف ما شلیک می کردند که تیر آنها با فاصله ی کمی از سر ما می گذشت و سوت می کشید و آن طرف ما ، به زمین می نشست که یدالله ، صبح به شوخی می گفت می خواستم خودم را جلوی تیر آنها بیندازیم . بالاخره درگیری دو طرفه شد و از طرف نیروهای انقلاب اسلامی خیلی شدید با اسلحه های سبک به طرف آنان شلیک می شد که یک لحظه صدای مسلسل ها قطع نمی شود و همه ی ما آماده شده بودیم و من و مهرداد آر.پی.جی را آماده کردیم و در سنگر رفتیم.
⬅️ ادامه دارد...
📚منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحه ۸۷الی ۸۱
📝 مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی
📍انتشارات قدر ولایت
#دفاع_مقدس
#دلاوران_ماهشهری
#انتخابات
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت سی و سوم الآن شب
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر
✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی
◀️ قسمت سی و چهارم
صدای گلوله ها به اندازه ای نزدیک بود که ما می گفتیم این طرف جاده همه درگیر شدند . صدای مسلسل ها به صورتی بود مثل اینکه چندین نفر از نزدیک دارند قلیون می کشند و صدای همه نوع اسلحه ها باهم قاطی شده بود و من خیلی خوشحال بودم و میگفتم آخر با دشمن تن به تن رو به رو خواهم شد . درگیری تا ساعت ۳ با نهایت شدت ادامه داشت . ما هر لحظه بیشتر آماده می شدیم و تیر تک تیراندازان و ترکش توپخانه ی دشمن نمی گذاشت که ما از سنگر دور بشویم. ساعت ۳ بود که صدای مسلسل ها رو به کاهش گذاشت تا آنجا که دیگر هیچ شلیکی نشد . ما که نیم ساعت به تمام شدن پستمان داشتیم ، این نیم ساعت هم به طور آماده باش ایستادیم ولی دیگر خبری نشد و ما بعد از تمام شدن نیم ساعت، نگهبانی بعدی را که بهرام و محمود بودند ، بیدار کردیم. من دیشب تقریباً ۲ساعت هنوز کمتر خوابیدم. زیرا خوابم نمیبرد. از اول شب تا موقع پستمان که بعد از ساعت ۴ ، که بعد خوابم برد.
حالا هر لحظه گوش به زنگ هستیم ببینیم دیشب چه خبر بوده است ولی هنوز کسی خبری به ما نرسانده است.
⬅️ ادامه دارد...
📚منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحه ۸۹_۸۷
📝مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی
📍انتشارات قدر ولایت
#دفاع_مقدس
#دلاوران_ماهشهری
#انتخابات
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر
✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی
◀️ قسمت سی و پنجم
ساعت در حدود ۵:۲۵ عصر دوشنبه است. من در سنگر نشسته ام و دارم می نویسم. بچه های هندیجان ظهر تعویض شدند و رفتند و من باز هم ماندم.من کمی ناراحت شده ام که باز دوباره دوستانی را که به آنها انس گرفته بودم از پهلویم می روند.محمود و بهرام خیلی اصرار کردند من هم با ایشان بروم و بروم در سپاه هندیجان.پنج نفر از بچه های جدید هندیجان جای آنها آمدند که از جمله کریم شکاری است و همین یک ساعت پیش هم چند نفر جدید از بچه های ماهشهر آمدند.ازجمله پرویز نیکخواه که دوست من است و در بسیج ماهشهر است،آمده است و هم سنگر بهمن شده است.چند نفر بسیجی دیگر آمده اند.من که قرار بود بروم از اسحاق اجازه گرفتم.ولی گفته تا فردا یا پس فردا بمان و برو سه چهار روز بمان و باز بیا اینجا.زیرا به تو احتیاج داریم و به منطقه و مسائل اينجا آشنا هستی.البته من دودل هستم که بروم در سپاه هندیجان یا سرجایم بمانم.دشمن دارد شدیداً به طرف ما شلیک می کند.صداهای شلیک دشمنان مرا به بیرون سنگر بُرد برای نگاه کردن.تیرها پشت سر هم می آیند.من امروز کمی گرفته هستم از بی برنامگی و بی نظمی و هم از رفتن بچهها. امروز به ما لباس گرم که اصلاً گرم نمی کند،دادند و مهرداد موقعی که می خواست لباس گرم قبلی را دربیاورد،پاچه آن داخل پایش ماند و همانجا پاره شد که ما را به خنده واداشت. فعلاً نوشته هایم را قطع می کنم تا به بیرون سر بِکِشَم.اگر سَرَم به تیر دشمن نرود،ببینم که تیرهای آنها کجا اصابت می کند.
⬅️ ادامه دارد...
📚منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحه ۹۳_۸۹
📝مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی
📍انتشارات قدر ولایت
#دفاع_مقدس
#دلاوران_ماهشهری
#انتخابات
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـــ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🌹
« سالروز آسمانی شدن شهید سید شُبَر اصل هاشمی مبارک باد ».🇮🇷
تاریخ تولد : ۱۳۴۵/۱/۲ اروند کنار
تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۴/۳
محل شهادت : میمک🌷
مزار شهید: ماهشهر 🌸
#دفاع_مقدس
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#انتخابات
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🕊⚘️شهید سید شُبَر اصل هاشمی
سید شُبَر، فرزند سیدهادی، در دوم فروردین ۱۳۴۵ در اروند کنار نهر سعدونی دیده به جهان گشود. او تا پایان دوره دبیرستان درس خواند و با فرا رسیدن سن خدمت، به لشکر ۸۴ خرم آباد ارتش رفت و از آن طریق به جبهه اعزام شد. او در سوم تیر ۱۳۶۷ در میمک، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار شهید اصل هاشمی در بندر ماهشهر قرار دارد (سن شهید: ۲۲ سال).
📚منبع: جلد سوم کتاب سرافرازان ابدی، صفحه ۳۴
📝مؤلفان: عادل شیرالی_نرگس شامحمدی
انتشارات:قدرولایت
#دفاع_مقدس
#دلاوران_ماهشهری
#انتخابات
#لبیک_یا_خامنه_ای
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷
سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ
از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـــ
و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🌹
« سالروز آسمانی شدن شهید عبدالعباس آلبوغبیش مبارک باد ».🇮🇷
تاریخ تولد : ۱۳۴۸/۸/۴ ماهشهر
تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۴/۴
محل شهادت : جزیره مجنون 🌷
مزار شهید: ماهشهر 🌸
#دفاع_مقدس
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#انتخابات
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🕊⚘️ شهید عبدالعباس آلبوغبیش
عبدالعباس، آلبوغبیش،فرزند مظلوم، در بیست و چهارم آبان ۱۳۴۸ در بندر ماهشهر زاده شد. پدرش کارگر شرکت شیمیایی رازی بندر ماهشهر بود. دوران کودکی عبدالعباس در بندر ماهشهر سپری شد و تا دوم راهنمایی درس خواند. او به عضویت سپاه پاسداران بندر ماهشهر درآمد و برای نبرد علیه دشمنان بعثی به جبهه رفت. در چهارم تیر ۱۳۶۷ ، با سمت فرمانده گروهان پیاده گردان امام حسین (ع) بندر ماهشهر، در جزیره مجنون مفقودالاثر شد. با گذشت چند سال، اعلام شد که عبدالعباس در جزیره مجنون به شهادت رسیده است و پس از تفحص پیکر شهید عبدالعباس آلبوغبیش به بندر ماهشهر منتقل شد و در گلزار شهدای بندر ماهشهر آرام گرفت (سن شهید: ۱۹ سال).
📚منبع: جلد سوم کتاب سرافرازان ابدی، صفحه ۲۲
📝مؤلفان: عادل شیرالی_نرگس شامحمدی
#دفاع_مقدس
#دلاوران_ماهشهری
#انتخابات
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت سی و پنجم ساعت در
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر
✴️زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی
◀️ قسمت: سی و ششم
امروز به ما لباس گرم که اصلا گرم نمی کند ، دادند و مهراد موقعی که می خواست لباس گرم قبلی را در بیاورد ، پاچه آن داخل پایش ماند و همان جا پاره شد که ما را به خنده واداشت . فعلا نوشته هایم را قطع میکنم تا به بیرون سر بکشم . اگر سرم به تیر دشمن نرود ، ببینم که تیرهای آنجا کجا اصابت می کند .
بسم الله الرحمن الرحیم
۱۳۵۹/۲/۱۰
الآن ساعت درست ۵ شب است که فردا نیم ساعت دیگر شروع می شود . من با مهرداد در حال نگهبانی هستیم و من دارم زیر نور ماه می نویسم . دیشب بعد از شام ، من، مهرداد ، بهمن و پرویز رفتیم در سنگر. حسن و منوچهر برای خواندن دعای توسل اول که رفتیم منوچهر که عادت دارد همیشه بخندد، شروع به خندیدن کرد و به قول حسن ، هر چه را که می دید ، می خندید و ما هم به خنده آورد که سر و صدای حسن را بلند می کرد و منوچهر بیشتر می زد زیر خنده . مهرداد که بیرون بود ، صدای ما زد و گفت بیایید بیرون ببینید عراقی ها چند منور زده اند و ما هم آمدیم بیرون ، دیدیم که آسمان تمام رنگارنگ است . از منور و تیر و تیر رسام این صحنه طوری بود که تا به حال مانند آن نبود و به قول بچه ها ، مثل اینکه عروسی داشتند ، این حالت منور زدن و رگبار زدن تا مدت زیادی ادامه داشت و بچه ها به صورت آماده باش در آمدند. بعد از این همه منور زدن که برای ما خیلی عجیب بود ، که این همه منور و تیر با هم بالا بروند، طوری که تمام آسمان روشن شده بود ، ما باز به سنگر حسن و منوچهر برگشتیم و یکی یک قلپ چای خوردیم و حسن دعای توسل را با صدای خوب خواند . بعد از تمام شدن دعا، ما به سنگر برگشتیم و خوابیدیم تا حالا که برای نگهبانی بلند شدیم ، در حال حاضر ، علی ابراهیمی و احمد سلطانی که نگهبان آن طرف هستند ، آمده اند پهلوی ما و یک قلپ چای به ما داده اند.
⬅️ ادامه دارد...
📚منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحه ۹۵_۹۱
📝 مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی
📍انتشارات قدر ولایت
#دفاع_مقدس
#دلاوران_ماهشهری
#انتخابات
#مشارکت_بالا
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🔴 میثاق وحدت!!
✅ طرفدار آقای #جلیلی هستیم، اما اگر جبهه انقلاب بر روی آقای قالیباف اجماع کنند حتما به آقای قالیباف رای خواهیم داد.
✅ طرفدار آقای #قالیباف هستیم، اما اگر جبهه انقلاب بر روی آقای جلیلی اجماع کنند حتما به آقای جلیلی رای خواهیم داد.
👌این باید شعار تک تک بچه های انقلابی باشد، اون رو اعلام عمومی کنند تا کشور و انقلاب رو از #دولت_سوم_روحانی و اون دوره سیاه نجات بدهند.
کاری کنید تا #به_عقب_برنگردیم.
#میثاق_با_ابراهیم
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
#انتخابات
#انتخاب_اصلح
#لبیک_یا_خامنه_ای
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
#یا_علی گفتیم و
راهِ عشق را پیمودهایم
در پناه بیرق آل علی آسودهایم ...🌷
#عید_سعید_غدیر_مبارک🌸
#دفاع_مقدس
#قهرمانان_وطن
#رزمندگان_اسلام
#انتخابات
#نحن_ابناء_الحیدر
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
هدایت شده از رفیق شهیدم فاضل شیرالی
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود
سلطان سخا و کرم و جود علی بود
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس
هم صالح پیغمبر و داوود علی بود
هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم ایوب
هم یوسف و هم یونس و هم هود علی بود
مسجود ملائک که شد آدم ز علی شد
آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود
🖋دست خط #شهید_فاضل_شیرالی از شعر مولانا در وصف آقا امیرالمومنین
📖کتاب #او_که_از_قبل_انتخاب_شده_بود
(دست نوشته های شهید فاضل شیرالی)
صفحه ۱۱۴
💌 کانال شهید فاضل شیرالی
✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت: سی و ششم امروز به
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر
✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی
◀️ قسمت سی و هفتم
بِسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم
هر شب کجا بودم و الآن کجا در اطاق گرم و نرم تکیه به بالش داده و تلویزیون رنگی نگاه میکنم.هُدی دختر داییم در بغلم، زن داییم آن طرف اتاق نشسته و نمیدانم چه میبافت؟همین الآن زن برادر و پسر برادر (مهرداد) زن داییم آمدند. خوب بگذریم.من امروز ظهر با علی ابراهیمی،مهرداد جوکار، ولی قنواتی و عبد عتیقی از جبهه آمدیم و من الآن در خانه داییم نشستهام.داییم هنوز از بنیاد نیامده است من برای چهار و پنج روز استراحت آمدم و بقیهٔ بچهها فردا برمیگردند. وقتی آمدم،بچهها از جمله بهمن، خیلی اصرار کرد که زود برگردم و سفارش کرد که عکس خواهر کوچکش را برایش ببرم.هر شب داخل آن بیابان برهوت ولی پرصفا، نزدیک به خدا. الآن ساعت ۸:۱۰ که جای گرم و نرم نشستهام و دختر داییم پهلویم نشسته و دارد خودشیرینی میکند. من او را خیلی دوست دارم. او تقریباً دو ساله است.او الآن برای قرآن کوچکی که در دستم است گریه میکند ولی من به او نمیدهم. بیشتر فیصلهاش ندهم.خدایا تو را قَسَمَت میدهم به عظمتت که به رزمندگان اسلام صبر،بردباری،تحمل استقامت،پایداری،ایمان و شجاعت عطا بفرمایی. والسلام
به نام خداوند در هم کوبنده کافران
۱۳ ۵۹/۱۰/۹
شکر و سپاس خداوندی را که باز لطف خود را شامل حال ما کرد،نیرو به ما داد تا در راهش به پیکار با کافران و مفسدین روی زمین برخیزیم.من دیروز دوشنبه باز به جبهه آمدم.من در طول این مدت،یک شب به امیدیه پیش خالهام رفتم و دو شب به حسین آباد،پیش مادرم رفتم که او بینهایت خوشحال شد و خیلی اصرار میکرد که باز برنگردم و سه شب هم در ماهشهر بودم که نسبتاً بد نگذشت.
⬅️ ادامه دارد...
📚منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحه ۹۹_۹۷
📝مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی
📍انتشارات قدر ولایت
#دفاع_مقدس
#دلاوران_ماهشهری
#انتخابات
#خانه_شهید_بندر_ماهشهر
https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr