eitaa logo
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
410 دنبال‌کننده
911 عکس
386 ویدیو
0 فایل
ارتباط با مدیر کانال : ۰۹۱۹۰۲۶۵۴۵۷ برای تبادل نظرات با ادمین ارتباط داشته باشید @ShahidGomnaam313
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊⚘️ شهید ناصر ناصرپور ناصر ناصرپور، فرزند غلامعلی ،در بیستم آذر ۱۳۵۰ در بندر ماهشهر به دنیا آمد. تا اول متوسطه درس خواند. او در بیست و چهارم خرداد ۱۳۶۷، در بهبهان، بر اثر اصابت سهوی گلوله به شهادت رسید. مزار شهید ناصر ناصرپور در گلزار شهدای بندر ماهشهر است. (سن شهید: ۱۷ سال). 📚منبع: جلد سوم کتاب سرافرازان ابدی، صفحه ۱۹۹ 📝مؤلفان: عادل شیرالی_نرگس شامحمدی انتشارات:قدرولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـــ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🌹   « سالروز آسمانی شدن شهید محمود آلبوغبیش مبارک باد ».🇮🇷 تاریخ تولد : ۱۳۲۸ آبادان تاریخ شهادت : ۱۳۶۰/۳/۲۷ محل شهادت : دهلاویه 🌷 مزار شهید: ماهشهر 🌸 https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🕊⚘️ شهید محمود آلبوغبیش آلبوغبیش، محمود، فرزند عَبَیس، در سال ۱۳۲۸ در آبادان به دنیا آمد. او عضو ستاد جنگ‌های نامنظم شهید چمران بود و در بیست و هفتم خرداد ۱۳۶۰ ، در دِهلاوِیه، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و پیکرش را پس از انتقال به بندر ماهشهر در گلزار شهدای این شهر به خاک سپردند (سن شهید: ۳۲ سال). 📚منبع: جلد دوم کتاب سرافرازان ابدی، صفحه ۲۵ 📝مؤلفان: عادل شیرالی_نرگس شامحمدی https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت سی ام بسم الله ال
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت سی و یکم الآن ساعت در حدود ۶:۳۰ است و با نور شمع من دارم می نویسم ، مهرداد پهلویم دراز کشیده است . شام همین الان چند کله خرما و یک تکه نان خوردیم . نهار هم ما دو کنسرو از قبل داشتیم ، یکی کنسرو مرغ و دیگری کنسرو گوشت آپز که بی اندازه بی مزه اند و آن را زورکی خوردیم . این دو کنسرو از قبل برای ما مانده بودند . ضمناً من ظهر پیش احمد عبادی (شیخ)رفتم و او چند حدیث از صدر اسلام برایم تعریف کرد که خیلی خوشم آمد و بعد از آن آمدم بیرون و یک تیر با ژ ۳ منوچهر زدم که او ناراحت شده است . من دیگر چیزی برای نوشتن ندارم تا فردا، دفترچه خاطرات خود را می بندم. بسم الله الرحمن الرحیم ۱۳۵۹/۹/۳۰ امروز یکشنبه ، ساعت ۴:۳۰ عصر ، من و برادر بهمن جماره ،که ظهر از شهر به اینجا آمده است ، نشسته ایم که از وقتی که او آمده است دشمنان اسلام خیلی به طرف ما شلیک کرده اند. البته با انواع سلاح ها به طرف ما شلیک می‌کنند. بهمن میگوید که نوشته هایت را برای من بخوان تا من سرگرم بشوم. ولی من موافقت نمی کنم.دیشب که قرار بود پیشروی کنیم،باز به تعویق افتاد که امروز می‌خواستند ما را تعویض کنند ولی تا الآن خبری نشده است.... ⬅️ ادامه دارد... 📚 منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحات ۷۹تا۷۵ 📝 مؤلفان:عادل شیرالی و نرگس شامحمدی 📍انتشارات قدر ولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱شهدا دست ما را هم بگیرید ما در شلوغی دنیا شما را فراموش نکردیم شما هم در شلوغی قیامت ما را فراموش نکنید... https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهداء"🌷 ⚘️رفیق آسمانی تولدت مبارک ⚘️   « سالروز تولد شهید سید جمال‌الدين طباطبایی مبارک باد »❤️ تاریخ تولد : ۱۳۴۶/۳/۲۸ محل تولد : بندر ماهشهر 🌷 https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهداء"🌷 ⚘️رفیق آسمانی تولدت مبارک ⚘️   « سالروز تولد شهید عبدالسید رشیدی مبارک باد »❤️ تاریخ تولد : ۱۳۴۰/۳/۲۸ محل تولد : بندر ماهشهر 🌷 https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🌹بر پیر عالم 🎊وجود جان آمد 🌹صد شكر كه 🎊امتحان به پایان آمد 🌹از لطف خداوند خلیل الرحمن 🎊یك عیـد بزرگ 🌹به نام قـربان آمـد عیـــــد قـــربان مبـــارك 💐 https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت سی و یکم الآن ساعت
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت سی و دوم من الآن رفته بودم بیرون و با بچه ها ، ماشین را از داخل گل دربیاوریم، به ما خبر دادند که یکی از بچه هایمان که حتی ما به چشم دیدیم توسط دیده بان های عراقی گلوله خورد ، که به ما گفته اند داخل پایش خورده است .این بردار ما پور جمالی است که همراه آقای رحیمی چند نفر را که مشاهده کردند برای آنها رفتند که ما نیز آن نفرات را می دیدم . گویا این نفرات ، دشمن بوده است که برای دیده بانی آماده بودند و برادران ما برای آنها رفتند که آنها با شلیک گلوله ، یکی از برادران ما را زدند که به حمدالله گویا زخمی شده است . این خبر را که شاهین داد و برای ما رسانید و ماشین را برای آوردن او می‌خواست ، به ما گفت که بچه ها همه پریدند بیرون و یک حالت درهم ریختگی به وجود آورد . دشمنان دارند مرتب به طرف ما شلیک می کنند . برای برادر زخمی مان دعا میکنیم که هرچه زودتر خوب بشود. ⬅️ ادامه دارد... 📚منبع کتاب : خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحات ۸۱_۷۹ 📝 مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی 📍 انتشارات قدر ولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت سی و دوم من الآن
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت سی و سوم الآن شب شده است و ما شمع روشن کرده ایم و میخواهیم شام بخوریم، منوچهر که رفته بود پیش برادر زخمی ، به ما خبر داد که وی ترکش توپ خورده است .افراد دشمن به وی شلیک نکرده اند و یکی ترکش به پایش و یکی به شکمش خورده و به حمدالله حالش خوب است. فعلا میخواهم شام بخورم. همین الآن شام تمام شد و شمع هم در حال تمام شدن است . امشب پاس ۴ هستیم که ساعت ۲تا۴ است . شب ها هوا خیلی سرد است و پاهای ما مخصوصا خیلی سرد می شوند . به صورتی که مثل اینکه در آب یخ گذاشته باشی. مخصوصاً که دیشب هوا مه آلود و خیلی سرد بود و اتفاقاً هم پست برادر پور جمالی بودم که الآن زخمی شده است .شمع نفس آخرش را میکشد . من نوشته هایش را اینجا قطع می کنم . به امید نابودی ظلم... بسم الله الرحمن الرحیم ۱۳۵۹/۱۰/۱ روز دوشنبه ، ساعت ۸:۳۰ صبح است . تازه من چای دم کردم و همراه مهرداد خوردیم و فعلا مهرداد در سنگر پیشم دراز کشیده است . مهرداد تازه گفت که نمی‌خواهی جریان دیشب را در دفترچه ی خاطراتت بنویسی و من فوری رفتم سراغ دفتر و قلم ،جریان دیشب از این قرار بود که ما ساعت یک تا ساعت ۳:۳۰ شب پست نگهبانی مان بود . درست ساعت ۲ و ربع کم ، یک دفعه دشمن شروع به تیراندازی شدید شدید کرد که با انواع اسلحه ها بود و ما متوجه شدیم که پشت جاده ، درست رو به روی ما درگیری تن به تن خیلی شدید شده است من که هنوز از جریان خبر ندارم ، فکر می کنم که دیشب دشمنان به تلافی پیشروی که بچه های آن طرف جاده داشته‌اند به آنها شبیخون زده اند و ما که پست نگهبانی داشتیم ، فوری به بچه ها آماده باش دادیم، زیرا درگیری نزدیک ما بود . توپخانه ی دشمن هم ما را خیلی شدید زیر آتش گرفته بود و تانک ها و تفنگ ۱۰۶ نیز شدیداً به طرف ما آتش می کرد و تک تیراندازان دشمن نیز به طرف ما شلیک می کردند که تیر آنها با فاصله ی کمی از سر ما می گذشت و سوت می کشید و آن طرف ما ، به زمین می نشست که یدالله ، صبح به شوخی می گفت می خواستم خودم را جلوی تیر آنها بیندازیم . بالاخره درگیری دو طرفه شد و از طرف نیروهای انقلاب اسلامی خیلی شدید با اسلحه های سبک به طرف آنان شلیک می شد که یک لحظه صدای مسلسل ها قطع نمی شود و همه ی ما آماده شده بودیم و من و مهرداد آر.پی.جی را آماده کردیم و در سنگر رفتیم. ⬅️ ادامه دارد... 📚منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحه ۸۷الی ۸۱ 📝 مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی 📍انتشارات قدر ولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷خانه شهید بندر ماهشهر🇮🇷
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت سی و سوم الآن شب
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت سی و چهارم صدای گلوله ها به اندازه ای نزدیک بود که ما می گفتیم این طرف جاده همه درگیر شدند . صدای مسلسل ها به صورتی بود مثل اینکه چندین نفر از نزدیک دارند قلیون می کشند و صدای همه نوع اسلحه ها باهم قاطی شده بود و من خیلی خوشحال بودم و میگفتم آخر با دشمن تن به تن رو به رو خواهم شد . درگیری تا ساعت ۳ با نهایت شدت ادامه داشت . ما هر لحظه بیشتر آماده می شدیم و تیر تک تیراندازان و ترکش توپخانه ی دشمن نمی گذاشت که ما از سنگر دور بشویم. ساعت ۳ بود که صدای مسلسل ها رو به کاهش گذاشت تا آنجا که دیگر هیچ شلیکی نشد . ما که نیم ساعت به تمام شدن پستمان داشتیم ، این نیم ساعت هم به طور آماده باش ایستادیم ولی دیگر خبری نشد و ما بعد از تمام شدن نیم ساعت، نگهبانی بعدی را که بهرام و محمود بودند ، بیدار کردیم. من دیشب تقریباً ۲ساعت هنوز کمتر خوابیدم. زیرا خوابم نمی‌برد. از اول شب تا موقع پستمان که بعد از ساعت ۴ ، که بعد خوابم برد. حالا هر لحظه گوش به زنگ هستیم ببینیم دیشب چه خبر بوده است ولی هنوز کسی خبری به ما نرسانده است. ⬅️ ادامه دارد... 📚منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحه ۸۹_۸۷ 📝مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی 📍انتشارات قدر ولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 خاطرات شهدای بندر ماهشهر ✴️ زندگینامه سردار شهید محمود رئیس قنواتی ◀️ قسمت سی و پنجم ساعت در حدود ۵:۲۵ عصر دوشنبه است. من در سنگر نشسته ام و دارم می نویسم. بچه های هندیجان ظهر تعویض شدند و رفتند و من باز هم ماندم.من کمی ناراحت شده ام که باز دوباره دوستانی را که به آنها انس گرفته بودم از پهلویم می روند.محمود و بهرام خیلی اصرار کردند من هم با ایشان بروم و بروم در سپاه هندیجان.پنج نفر از بچه های جدید هندیجان جای آنها آمدند که از جمله کریم شکاری است و همین یک ساعت پیش هم چند نفر جدید از بچه های ماهشهر آمدند.ازجمله پرویز نیکخواه که دوست من‌ است و در بسیج ماهشهر است،آمده است و هم سنگر بهمن شده است.چند نفر بسیجی دیگر آمده اند.من که قرار بود بروم از اسحاق اجازه گرفتم.ولی گفته تا فردا یا پس فردا بمان و برو سه چهار روز بمان و باز بیا اینجا.زیرا به تو احتیاج داریم و به منطقه و مسائل اينجا آشنا هستی.البته من دودل هستم که بروم در سپاه هندیجان یا سرجایم بمانم.دشمن دارد شدیداً به طرف ما شلیک می کند.صداهای شلیک دشمنان مرا به بیرون سنگر بُرد برای نگاه کردن.تیرها پشت سر هم می آیند.من امروز کمی گرفته هستم از بی برنامگی و بی نظمی و هم از رفتن بچه‌ها. امروز به ما لباس گرم که اصلاً گرم نمی کند،دادند و مهرداد موقعی که می خواست لباس گرم قبلی را دربیاورد،پاچه آن داخل پایش ماند و همانجا پاره شد که ما را به خنده واداشت. فعلاً نوشته هایم را قطع می کنم تا به بیرون سر بِکِشَم.اگر سَرَم به تیر دشمن نرود،ببینم که تیرهای آنها کجا اصابت می کند. ⬅️ ادامه دارد... 📚منبع کتاب: خاطرات شهدای بندر ماهشهر صفحه ۹۳_۸۹ 📝مؤلفان: عادل شیرالی و نرگس شامحمدی 📍انتشارات قدر ولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـــ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🌹   « سالروز آسمانی شدن شهید سید شُبَر اصل هاشمی مبارک باد ».🇮🇷 تاریخ تولد : ۱۳۴۵/۱/۲ اروند کنار تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۴/۳ محل شهادت : میمک🌷 مزار شهید: ماهشهر 🌸 https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
🕊⚘️شهید سید شُبَر اصل هاشمی سید شُبَر، فرزند سیدهادی، در دوم فروردین ۱۳۴۵ در اروند کنار نهر سعدونی دیده به جهان گشود. او تا پایان دوره دبیرستان درس خواند و با فرا رسیدن سن خدمت، به لشکر ۸۴ خرم آباد ارتش رفت و از آن طریق به جبهه اعزام شد. او در سوم تیر ۱۳۶۷ در میمک، بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار شهید اصل هاشمی در بندر ماهشهر قرار دارد (سن شهید: ۲۲ سال). 📚منبع: جلد سوم کتاب سرافرازان ابدی، صفحه ۳۴ 📝مؤلفان: عادل شیرالی_نرگس شامحمدی انتشارات:قدرولایت https://eitaa.com/khane_shahid_mahshahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا