eitaa logo
خط روایت
1.3هزار دنبال‌کننده
691 عکس
113 ویدیو
16 فایل
این روایت‌ها، نوشته مردم سرزمین انقلاب اسلامی است. محتواهای این کانال را می‌توانید بردارید و هر جا که خواستید بازنشر کنید، می‌توانید از این محتواها برای تولید محصولات رسانه‌ای هم استفاده کنید. ادمین‌ خانم‌ها : @Sa1399 جاودان یزدی‌زادگان @Z_yazdi_Z
مشاهده در ایتا
دانلود
-چرا رفتی؟ -چرا نرم؟ -چهل سال پیش انقلاب کردن ماکه انقلاب نکردیم این وضع گرونی بیکاری،بدبختی جوونا رو نمیبینی اجاره خونه ماشینای .... لااله الا الله... -میدونم بهت حق میدم بعضی جاها منم به بعضی چیزا معترضم واز بعضی شرایط ناراضیم ولی... -ولی چی هاااا ؟ ولی چی پس چجوری بگیم آقا ناراضیم ناراحتیم؟! -من بخاطر خودم رفتم چون هرچی فکر میکنم به چیزی غیر از این نمیتونم فکر کنم اگه به قول تو ۴۰ سال پیشم بودم میرفتم ۴۰سال نه و۴۵ ساااال😁 من آدمی نیستم که جلوی شاااه خم وراست بشم فکرش حالمو بد میکنه! به خاطر خودم میرم به خاطر عقیده ای که بهش ایمان دارم به خاطر بچه هام به خاطر طیب حاج رضایی ها مرد بودها.‌‌.‌ به خاطراونها که توی حرم امام رضاشهیدشدن به خاطر اون زنهایی که چادرشونو به دندونشون گرفتن و بچه به بغل شعار دادند به خاطر اونا که اعلامیه دست به دست کردند... به خاطر اونا که شکنجه شدند... به خاطر ۱۷ شهریور به خاطر شهید رجایی باهنر... به خاطر شهید بهشتی آخ که چقدرجاش خالیه ... به خاطر اونا که هنوز تازه انقلاب شده بود ورفتند جنگ... به خاطر تک تک شهدای انقلاب و۸سال جنگمون به خاطر همه لحظه های تنهایی که زنها درنبود مردشون کشیدن ومنتظر بودن یا شوهرشون بیاد یاخبری از مردشون بخاطر اون مادری که آرزوی دامادی پسرشو داشت...ولی... به خاطر احمدی روشن.. بخاطر مجید ومادر مجید قربانخانی... بخاطر محسن حججی وپسرش بخاطر بابک نوری... بخاطر همین شهید که اسمش روی کوچمونه وما نمیشناسیمش... پرید وسط حرفم:- باشه ولی.... گفتم: ولی نداره هنوز تموم نشده ... انتخاب کردم پاشم هستم هرچند پشت پابخورم بخاطر حاج قاسم... بخاطر کاپشن صورتی... بخاطر فائزه... بخاطر بچه های کانال کمیل بچه های غواص بخاطر ابراهیم هادی که امروز روز شهادتشه‌... به خاطر آرمان... به خاطر سنگهایی که خورد... به خاطر روح الله... اصلا به خاطر آرمان روح الله! بازم بگم ؟ اینا فقط دلیل‌های ایرانیش بود... بخاطر مقاومت و سید حسن و حاج عماد وبه خاطر جهاد... فلسطین وغزه به خاطر عراق و مسلمونهای نیجریه .... خیلی خاطر دارم که برم امروز واینجا خیلی خاطر خواه داره.. نخواه که بگم به چی خاطری؟ رفتم بازم میرم به خاطر اون الله وسط پرچم... وهزارتا خاطر دیگه که همش به خاطرم نمیاد... ✍ @khatterevayat 〰〰〰〰〰〰🔻🔻 امتیاز بدهید.
وقتی کسی تولدش را تبریک می گوید بادی به غبغب می اندازد و پز می دهد که ؛می دونید من توی دهه فجر بدنیا آمدم .... بعضی ها ابرو بالا می اندازند که چه خوب ، بخاطر تولدت همه جا جشنه😃 ولی خودش افتخار می کند به اینکه در این دهه مبارک بدنیا آمده است . ومن مفتخرم به این درک فرزند دهه هشتادی انقلاب به نوری که قلب نوجوان ایرانی انقلاب ندیده را عاشق وطن و انقلابش کرده است .🌱❤️🌱 ✍ @khatterevayat 〰〰〰〰〰〰🔻🔻 امتیاز بدهید.
پیرمرد راه می رفت و گریه می کرد، مرد میانسالی چند قدم جلوتر رفت،برگشت دستش را گرفت و در آغوشش کشید.شانه اش را بوسید،لبهای پیرمرد به خنده نشست. بی آنکه حرفی بزنند.مرد میانسال دستش را به نشانه خدانگهدار روی پیشانیش گذاشت و رفت و پیرمرد دست در جیب به تفرج اشکناکش ادامه داد.... ✍ @khatterevayat 〰〰〰〰〰〰🔻🔻 امتیاز بدهید.
به نام خدا _ حواس شون بوده و صورتی پوشیدن؟ _ چی؟ _ اون طرف. کاپشن صورتی ها رو میگم. به نظرت می دونن فردا چهلمشه؟ _ فردا بیست و سوم؟ واقعا چهل روز شد؟ _ ولی خب خیلی هم عجیب نیست. دخترن دیگه. صورتی رنگ دم دستی شونه! _ ولی این عجیبه برام. هر وقت از حمله تروریستی کرمان حرف میشه رنگ خون و قرمزی نیست که به ذهنم میاد. همین صورتیه! _ قشنگه ها ولی. _ چی؟ _ اینکه حاج قاسم همیشه یه بهونه پیدا می کنه واسه رخ نشون دادن. اصلا هیچ جوره نمیشه یادش نکرد! براش مهم نیست کدوم روز ساله یه راهی پیدا می کنه و تمام قد با اون لبخند خوشگلش ظاهر میشه. ✍ @khatterevayat 〰〰〰〰〰〰🔻🔻 امتیاز بدهید.
ای همه وصیت حاج قاسم دوستت داریم.... ✍ @khatterevayat 〰〰〰〰〰〰🔻🔻 امتیاز بدهید.
دخترک با نماد ایل بختیاری آمده بود. عکس آقا و سردار را به آغوش کشیده بود. تا ببندد دهان هایی را که یاوه می بافند در توصیف بختیاری ‌. زیر صدای تمام شعارها و الله اکبرها حتماً توی ذهن دیگران هم آهنگ «بی مریم» را تداعی میکرد این بی بی مریم کوچک بختیاری. ✍ @khatterevayat 〰〰〰〰〰〰🔻🔻 امتیاز بدهید.
دخترک کاپشن صورتی و سه رنگ سربلندیِ نقش بسته روی صورتش ✍ @khatterevayat 〰〰〰〰〰〰🔻🔻 امتیاز بدهید.
دروغ چرا، ریحانه که پایش را کرد توی یک کفش و گفت «همین کاپشن صورتی را می‌خواهم» دلم لرزید. فاطمه که گفت «همه کنار هم بریم راهپیمایی، کسی جلو و عقب تر نباشد که اگر طوری شد همه با هم برویم» باز هم ترسیدم. خجالت کشیدم از ترسم اما ترسیدم. دخترهایم همیشه اعتراض می کنند که چرا گوش هایشان مثل همه دخترها سوراخ نیست؟ و من بهشان نگفتم که ترسیده ام. لابد گوشواره های قلبی یعنی مادرش خیلی دل و جرأت داشته، یعنی آدم یک جاهایی باید دلش را بزند به دریا. ✍ @khatterevayat 〰〰〰〰〰〰🔻🔻 امتیاز بدهید.
پیرمرد خوشحال بود. تمام قد پای آرمان امامش ایستاده بود. ✍ @khatterevayat 〰〰〰〰〰〰🔻🔻 امتیاز بدهید.
نتوانستم درست و حسابی عکس بگیرم. یک دستم توی دستش بود و یک دستم هم به پرچم فلسطین و گوشی موبایل و چادرم . پسرکم کمی خجالتی ست. زیر زیرکی مرگ بر آمریکا را می‌گوید. گاهی هم خسته می‌شود می‌خواهد بقلش کنم . گاهی من خسته می‌شوم و میگذارمش زمین. قدش کوتاه است و نمی‌تواند از آن پایین چیزی را ببیند. به او و برادرش می‌گویم که بروید بالای بلوار. ذوق می‌کند. تا توانسته در طول مسیر شکلات از این و آن جمع کرده.گاهی هم شربت پرتقالی که مادرم درست کرده را سر می‌کشد. تمام حواسش به پرچم ایران است. می‌گویم" خب همین پرچم فلسطین و بگیر دستت فرقی نمی‌کنه" قبول نمی‌کند. می‌گوید :"پرچم ایران و میخوام". غبطه میخورم به حالش. یاد چند روز پیش میفتم. یکهو پرید بغلم و گفت :" مامان تو دوست داری با کی شهید بشی؟" خنده ام گرفت . نمی‌دانستم چه جوابش را بدهم. سرش را بوسیدم و گفتم:" دوست دارم با تو شهید بشم." انگار قند توی دلش آب کرده باشند ، شیرین خندید و رفت. راستش این دهه نودی ها خوب بلدند چطوری با دلت بازی کنند. خوب بلدند دنیا را طور دیگر ببیند. دهه نودی ها خوب بلند شهید شوند. ✍ @khatterevayat 〰〰〰〰〰〰🔻🔻 امتیاز بدهید.
کاغذ را از بس تا و باز کرده بودم، دیگر با کاغذ مچاله فرقی نداشت ... انگار اختیار دستم با خودم نبود... :/ تصورات تاریکم از آینده برگه را تامیزد و سمت سطل زباله هدایت میکرد؛ اما وجدانم اختیارش را پس میگرفتو به امید اینکه شاید موثر باشد برگه را باز میکرد ... اخر از کجا باید فهمید کار درست چیست ... اصلایک رای من قرار بود چه گلی به سرمان بزند که اِنقدر اصرار میکنند ... کشمکش های مغزم ادامه داشت و دستانم را بازیچه خودش کرده بود ... ازکم کاری پشت میز نشسته ها خسته بودم اما دلم هم نمیخواست، دشمن شاد شویم ... دلم میخواست اختیار را ازمن بگیرند ! نه برای اینکه بد است؛ برای اینکه گاهی تصمیم گرفتن آنقدر سخت میشود که به جبر راضی تری... برای فرار از افکار ،چشم چرخواندم روی درو دیوارِ ستاد . تابلویی توجهم را جلب کرد ! با خط نستعلیق نوشته بودند: کل الارضٍ کربلا و کل یومٍ عاشورا... کلماتش مثل پتکی برسرم اوار شد... من وسط کربلا بودم و ان روز عاشورا بود ..! کربلا مگر چیزی غیر از «انتخاب» بود؟! عاشورا رانه انتخاب های غلط، که بی تفاوتی مردم به ندای امامشان رقم زد ... همان ها که فکر میکرند اگر نیایند و به کارشان برسند ،بقیه هستن... همان ها که از تغییر اوضاع و برگشت سنت پیامبر نا امید بودند.... عاشورا را لشکر سی هزار نفره یزید رقم نزد ... عاشورا حاصل تردید مردم به وعده خدا و دستور امام بود..‌‌. اگر امده بودند ... اگر لشکرحسین بن علی را انتخاب میکردند .... اگر گوش به وسوسه ها و چشم به کیسه های پراز پول یزید نمیدوختند؛ تاریخ هیچ وقت این حادثه تلخ را ثبت نکرده بود و قلم ها از نوشتن آنچه بر حسین بن علی گذشت شرم نمیکردند... حالا من آن جبر پُر از اختیار را پیدا کرده بودم ... دیگر یک راه بیشتر نبود ... باید رای میدادم... باید نشان میدادم چشم و گوشم از رسانه های پر از دروغ غرب پر نیست و من راهی ندارم جز اینکه امید را انتخاب کنم و اعتماد کنم به خدا وقتی که گفت : إِنَّ اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ... (امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم ها میمانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمیماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص) ...) اینهارا کسی میگفت که سردار لشکر حرم بود ومن نمیتوانم مانند او باشم اما میتوانم سیاهه لشکر اسلام شوم ! که بعد ها نگویند ایران «سرباز »نداشت... ✍ @khatterevayat 〰〰〰〰〰〰🔻🔻 امتیاز بدهید.
زیر پرچم تو بودیم که آزادیم 🇮🇷 ✍ @khatterevayat 〰〰〰〰〰〰🔻🔻 امتیاز بدهید.