هنوز هم در این دنیا مکان هایی هست که می تواند تو را ساعت ها از مردم جهان فاصله بیندازد. زمان هایی هست که کسی نتواند به تو نزدیک شود. تویی که اخبارت نهایتا یک ربع بعد توی همه رسانه ها جاگیر شده و لایک و دیسلایکش را هم گرفته، حالا رفته ای جایی که باید هزاران نفر ساعت ها بگردند و تو را پیدا نکنند. میلیون ها نفر همه رسانه ها را بالا و پایین کنند تا عکسی از تو را بیابند. عکسی که نشان دهد آخرین کاری که کرده ای چه بوده است. آخرین کلنگی که بر خاک های ایران زده ای با چه روبانی تزیین شده است. آخرین پیرمردی که با تو همصحبت شده، چه لباس محلی ای پوشیده است. اعتراف میکنم دنیا هنوز جاهای عجیبی دارد. جایی که رییس جمهور یک کشور که بالاترین حفاظت های شخصی را دارد می تواند داخلش گم شود و تا ساعت ها پیدا نشود. شاید آخرین درخواستت از خدا خلوتی بوده که چند ساعتی فارغ از حرف و حدیث های مملکت داری، بتوانی چشم روی هم بگذاری. چند ساعتی داشته باشی که کسی خبری برایت نیاورد و گوشی ات زنگ نخورد. بتوانی به راه رفته ات و راه باقی مانده ات فکر کنی. حرجی نیست، هر چه میخواهی فکر کن ولی آخر سر برخیز و به سوی ما برگرد. برگرد که ما سخت به صعود تو دل بسته ایم.
✍ #جواد_زارع
#خط_روایت
#انتظار_سخت
#ختم_صلوات
#یا_امام_رضا
@khatterevayat
لحظات آخر
سرم کمی گیج می رود. چشم هایم بخار گرفته است. سرمایی نیستم اما الان دارد سوزن سوزنم می شود. کاش زودتر برسیم و کمی روی زمین بنشینم. صبح که بلند شدم، حالم خوب بود. هوای خنک بهاری حسابی سر حالم کرده بود. شک دارم به همسفرانم چیزی بگویم. باید تحمل کنم. چیزی نمانده است، میرسیم دیگر. باد تندی می پیچد لای اسکلتم. تعادلم کمی به هم میخورد. به خودم مسلط می شوم. چشم هایم را می مالم. مه غلیظ تر شده است. باد هم دارد شدیدتر می شود. سرم سنگین شده است. هی به خودم وعده می دهم این مأموریت را تمام کنم، بعد کمی می نشینم. غلیظی مه، دیدم را کمتر میکند. کنترلم را از دست داده ام. تنم تکان شدیدی میخورد. نمی فهمم باد است یا کسی دارد به استخوان هایم ضربه میزند. اینجا نمی توانم بنشینم. به سید قول داده ام هوایش را داشته باشم. خودش که خسته نمی شود اما امان ما را بریده است. از اینجا به آنجا هی ما را میکشاند دنبال خودش. انگار که قالیچه سلیمان باشم و بدون این که زور خاصی بزنم، بلند می شوم و می نشینم. صبح رساندمش خداآفرین که سدی را افتتاح کند. به استاندار می گوید:«من برای احترام به کار مهندسای خودمون اومدم. باید همه ببینند که ما روی پای خودمون ایستادیم». حیف که به حرف من گوش نمی دهد مگر نه میگفتم. میگفتم این همه راه بلند می شوی میروی که به مهندسان کشورت احترام بگذاری؟ می توانستی یک پیام بهشان بدهی و ازشان تقدیر کنی. این همه آدم هم زابراه نمیشد. برنامه هم که تمام می شود ول کن نیست. حرصم میگیرد وقتی می گوید حالا برویم به مردم محلی سر بزنیم و احوالی ازشان بپرسیم. دوباره توقف وسط راه و ما یک لنگ پا اینجا باید منتظر بمانیم تا آقا دو ساعت برود با مردم گپ و گفت کند و دردلشان را بشنود. با این همه قول داده ام سالم برسانمش به مقصد. باید تحمل کنم. جلوی پایم را درست نمی بینم. احساس میکنم اشباح انسان نمایی از جلوی رویم رد می شوند. سوختم هنوز تمام نشده است ولی ضعف دارم. دارم تلو تلو میخورم. قلبم هنوز دارد کار میکند و این امیدوارم میکند. از همسفرانم خبر ندارم. سرم بیشتر گیج می رود. نمی دانم در چه ارتفاعی هستم. شبنم روی تمام بدنم نشسته است. انگار حفره ای دهن باز کرده و می خواهد مرا ببلعد. مقاومت میکنم. سید طاهر سفت و سخت اهرم را گرفته است و بالا می کشد. چیزی که از من میخواهد در توانم نیست. کاش جایی نشسته بودم و وارد این مه نشده بودم. کاش به همسفرانم گفته بودم بیایید برگردیم. سید دست من امانت است. باید به جای مطمئنی برسانمش. توی این جنگل ابری ولی جای مطمئن پیدا نمی شود. اگر هم پیدا شود، نمی توانم آنجا را ببینم. محسن صدا می زند:«کوه جلوی رومونه، تو رو خدا ارتفاع بگیر». به سیدطاهر می گوید اما روی سخنش به من است. دارم دور خودم چرخ میزنم. کاش میشد مسیر آمده را برگردم. کابین شلوغ شلوغ است. سید اما آرام نشسته است و روی لبش ذکر گرفته است. به گمانم دارد الهی رضا برضاک تسلیما لامرک میخواند. از دیدنش آرامش میگیرم. بوی عود rain forest می پیچد زیر دماغه ام. به لحظات آخر زیاد فکر کرده بودم ولی گمان نمی کردم چنین بویی بدهد. درخت های باران خورده اطرافم ترسیده اند و می لرزند. سیاهی جلوی چشمانم را میگیرد. اهرم هنوز در دست سیدطاهر کشیده می شود. مستأصل پدال را فشار می دهد. لرزه بر اندامم افتاده است. ملخم میخورد به درخت ها و دیگر چیزی نمی فهمم.
✍ #جواد_زارع
#خط_روایت
#شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#در_آغوش_امام_رضا
@khatterevayat
@varaghzar
بوی خون
فکم باز مانده است. با صدای غیژِ مفصلِ آرواره ام به زحمت می بندمش. بوی خون توی دهانم پیچیده است. میروم توی سینک تف میکنم. لخته های خون سیاه با آمالگام های اضافه بیرون می آید. هر چه دهانم را میشویم خون بند نمی آید. امروز صبح را با بوی خون شروع میکنم.
ساعت هنوز چهار نشده است. خبر کم کم بالا می آید. جدی نمی گیرمش. به خانه که میرسم هنوز قوت قلبی نیست. خبرها با شیب ملایمی سخت تر می شود. ذهنم دوست ندارد انتهای بد ماجرا را ببیند. بوی خون اما می پیچد توی دهانم. توی سینک تف میکنم. اثری از خون نیست.
شب می شود. انگار از پدرم خبری نداشته باشم، دور اتاق راه می روم. میخواهم پرنده شوم و پرواز کنم به سمت کوه های ورزقان. روی زمین بند نمی شوم. دوست دارم بروم میان ابرها و بهشان ثابت کنم، رطوبت چشم های من از شما بیشتر است.
مگر رییس جمهور هم در راه خدمت فوت میکند؟ این پدیده عجیب را من به عمرم ندیده ام. یک رجایی شنیده ام اما گذاشته ام به حساب همه استثناهای تاریخ. رییسی اما هیچوقت برایم استثنا نبود. من رییسی را به حساب همه رییس جمهورهای قبلی گذاشتم. چهار یا هشت سالی هست و می رود و ما می مانیم و حوضمان. پر اشتباه کردم. حالا من مانده ام و یک دهان که بوی خون سوخته می دهد.
✍#جواد_زارع
#خط_روایت
#شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#در_آغوش_امام_رضا
@khatterevayat
@varaghzar
یأس
یأس بیخ گلویشان را گرفته است. حریف عده ای معدود که دست از جان شسته اند نمی شوند. همه دینامیت های عالم را توی یک گله جا منفجر کرده اند و هنوز صدای نفس می شنوند. یأس هر روز سایه اش را بیشتر روی سرشان می دواند. حریف مردانی با شلوار سه خط و دمپایی ابری نمی شوند. تا گردن توی زره فرو رفته اند و باز گردنشان می شکند. تا گنبد، آهن کشیده اند دور خودشان و آبکش می شوند. یأس پنجه انداخته بیخ گلویشان. دارند خفه می شوند. نفسشان تنگ شده است. زیر خفگی اعتراف میکنند که اسماعیل باید در راه خدا قربانی شود. بعد از قرن ها تحریف تاریخ، اسماعیل را به جای اسحاق قربانی میکنند و حالا دیگر همه میدانند که قربانی در اصل اسماعیل است. خدا این بار هم جایگزینی برای قربانی ندارد. گذاشته است قربانی انجام شود تا وقت حساب کشی نزدیک تر شود. حساب قربانی شدن همه اسماعیل ها با خود خداست.
✍ #جواد_زارع
〰〰🏴
#خط_روایت
#اسماعیل_هنیه
#وعده_صادق۲
#یا_اباعبدالله
〰〰🏴
@khatterevayat
@varaghzar
☘﷽
〰〰〰〰〰
#زندگی
دست از این کارها بردارید
این هم از آن حرف هاست. روز پسر دیگر چه صیغه ایست. حضرت امام جواد که پسر نبوده اند که برداشته اید روز ولادتشان را چسبانده اید به پسرها. نکنید از این کارها. اصلا برایم قابل درک نیست. اصلا شما کی وقت کردید حسودی کنید به روز دختر؟ گمانم بر این است که این روز من درآوردی پسر از کارهای این جماعت ذکور زیر ابرو بردار گوشواره انداز است. این جماعتی که معلوم نیست اصلا پسرند یا دخترنما. یحتمل کار خودشان است. مگر نه که پسر، روز میخواهد چکار؟ تا به حال پسری را دیده اید که چیزی برای خودش داشته باشد که حالا مثلا بخواهد روزی هم به نامش باشد. من خودم که پسر بودم، هیچ چیزی از خودم نداشتم. لباس های پدرم را میپوشیدم، ماشین مادرم را میگرفتم و لوازم التحریر خواهرم را برمیداشتم. شیشه آب مخصوص توی یخچال نداشتم و نوبتی از شیشه بقیه خانواده آب میخوردم. بعضی وقت ها هم که کم و کسری بود توی مدرسه از همکلاسی ها تأمین میشد. آن ها هم خودشان از پدر و مادر و خواهرهایشان گرفته بودند. پول نداشتم و دستم توی جیب پدر و مادرم بود. جای خواب درست و حسابی هم نداشتم و شب توی پذیرایی، خانه مامان بزرگ، خانه عمه نیره که دختر بزرگ نداشت، خانه همکلاسی یا بعضی وقت ها توی پارک نزدیک خانه میخوابیدم. کفش نداشتم و با دمپایی میرفتم مدرسه و زنگ ورزش با پای برهنه زیر توپ میزدم. حتی اصلا یادم هست که شناسنامه و دفترچه بیمه هم نداشتم. هر وقت احتیاج میشد شناسنامه پسرخاله ام را که خیلی شبیه خودم بود استفاده میکردم و برای دکتر دوا هم که به ندرت پنج سال یکبار نیاز میشد، دفترچه بیمه همسایه مان را میگرفتم. اصلا هیچ چیزی نداشتم. به نظر من پسر بودن یعنی همین. یعنی هیچ چیزی نداشتن، غم عالم نداشتن، وابستگی نداشتن، تدبیر نداشتن. ما اینجوری دوران پسری را گذراندیم. اما حالا این پسر جعلق سولماز خانم یک جامدادی دارد با هشت رنگ ماژیک فسفری و به هیچ کس هم قرض نمی دهد. رفته است کل بدنش را لیزر کرده و یک شلوار فاق فوق کوتاه هم زده است بر پایین تنه اش. بله همچین آدمی روز هم میخواهد و باید روز پسر برایش خرگوش صورتی هم ببری که شب کنارش، کپه مرگش را بگذارد. حالا که خدا را شکر این روز پسر در تقویم ثبت نشده است و محال است کسی پیدا شود که ثبتش کند. مگر این که وقتی من ترک حیات کردم، یکی مثل همین پسر جعلق سولماز خانم بشود مسؤول ثبت مناسبت ها و برود روز خودش را در تقویم ثبت کند. آن هم قاعدتا نباید روز پسر باشد. بهتر است ثبت کند روز تیتیش مامانی های پاستیل خور.
✍ #جواد_زارع
〰〰〰〰〰
#خطروایت
#امام_جواد_علیهالسلام
🔻روایتهای خود در مورد دغدغههای زندگی را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
@khatterevayat
@varaghzar
✨﷽
〰〰〰〰〰
#مقاومت
مسلمانی شاید وقتی دیگر
مسلمانی ام زیر سؤال رفته است. با ایمان نداشته، دلخوش به مقداری مسلمانی بودم که آن هم دیگر نیست. شب ها راحت سرم را میگذارم روی بالشت و هنوز نفسم آرام نشده است، خروپفم به سکوت خانه اضافه می شود. دغدغه شب هایم این است که بچه ها مسواک زده باشند و لباس های مدرسه شان برای فردا اتو خورده باشد. صبح ها میلم به صبحانه نیست ولی چند لقمه ای خوراک سوسیس و سیب زمینی، خامه و عسل یا سرشیر و مربا میزنم. ساعت ۱۰ قیمت های بازار را چک میکنم و مقداری نچ نچ میکنم و دوباره قیمت روز دلارهایم را توی ماشین حساب میزنم. ذوقی ته دلم می نشیند. صفحه علایق گوگلم پر شده از خبرهای قیمت ماشین و ترانسفر بازیکن های فوتبال. کاری به کار کسی ندارم و آزارم به مورچه های پشت پایه مبل هم نمیرسد. از حال بقیه مسلمان های دنیا خبر ندارم. شنیده ام که مسلمانان غزه هر روز و هر شب زیر بمباران هواپیماهای اسراییلی کشته می شوند. مسلمانان سوریه آواره شده اند. مسلمانان لبنان بعد از جنگ زندگیشان سخت شده است. مسلمانان یمن تنشان را داده اند زیر موشک های ناوهای آمریکایی. بوی گوشت سوخته فلسطینی ها به دماغم نمیرسد. صدای گریه زن های سوری سرم را پر نمی کند. گرسنگی بچه های شام نخورده لبنان اشتهایم را کور نمی کند. پرت شدن مردان یمنی با انفجار موشک، حواسم را پرت نمی کند. مسلمانی ام زیر سؤال رفته است. شب به شب یادی از مسلمانی نمی کنم. حتی کاری به کار پیرمرد همسایه مان که زباله گرد شده است هم ندارم. مسلمانی یک برچسب است که خورده است روی لباسم. چیزی توی قلبم هک نشده است. نوری سینه ام را روشن نکرده است. زیر لب اشهد ان محمدا رسول الله می گویم و همانجا زیر لبم مزه چیزی عوض نمی شود. هر مسلمانی باید تنهایی از پس خودش برآید. مسلمان اول به دین خود و مسلمان بعدی به دین خود. دوست دارم بعد از صد و بیست سال با همین مسلمانی بمیرم و بعد از مرگ، پیامبر بیاید بالای سرم و حلوا حلوایم کند. اما حالا پیامبر مسلمانی ام را زیر سؤال برده است. شاید سخنش مال همان موقع ها بوده است. حالا دیگر عصر، عصر جدیدیست. عصر تکنولوژی و هوش مصنوعی. شاید اگر الان پیامبر بود نمی فرمود هر کس فریاد دادخواهی مسلمان مظلومی را ببیند و به فریادش نرسد مسلمان نیست. شاید میفرمود هر کس برای مسلمان مظلومی دعا نکند، حداقل برای ظالمین کوکاکولا باز نکند. فعلا که پیامبر مسلمانی ام را زیر سؤال برده است. نمی دانم خدا غیرمسلمانان را به بهشت میبرد یا نه. دعا میکنم این حدیث از پیامبر اشتباه نقل شده باشد و من همچنان مسلمان باشم.
✍ #جواد_زارع
〰〰〰〰〰
#خطروایت
#غزه
🔻روایتهای خود در مورد آرمانهایتان را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
@khatterevayat
@varaghzar
پادکست خط روایت - مسلمانی، شاید وقتی دیگر.mp3
زمان:
حجم:
6.81M
📻﷽
〰〰〰〰〰
#پادکست_خط_روایت
دلارهایم را توی ماشین حساب میزنم. ذوقی ته دلم می نشیند. صفحه علایق گوگلم پر شده از خبرهای قیمت ماشین و ترانسفر بازیکن های فوتبال. کاری به کار کسی ندارم و آزارم به مورچه های پشت پایه مبل هم نمیرسد....
✍ #جواد_زارع
🎙 #جواد_زارع
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#مقاومت
#روایت_بشنویم
🔻روایتهای زیبای شما هم میتواند شنیدنی باشد.
〰〰〰〰〰
https://eitaa.com/khatterevayat
https://eitaa.com/khatterevayat_pod
پادکست خط روایت - لحظههایی آخر.mp3
زمان:
حجم:
5.9M
📻﷽
〰〰〰〰〰
#پادکست_خط_روایت
حرصم میگیرد وقتی می گوید حالا برویم به مردم محلی سر بزنیم و احوالی ازشان بپرسیم. دوباره توقف وسط راه و ما یک لنگ پا اینجا باید منتظر بمانیم تا آقا دو ساعت برود با مردم گپ و گفت کند و دردلشان را بشنود. با این همه قول داده ام سالم برسانمش به مقصد. باید تحمل کنم. جلوی پایم را درست نمی بینم.....
✍ #جواد_زارع
🎙 #جواد_زارع
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#روایت_جمهور
#روایت_بشنویم
🔻روایتهای زیبای شما هم میتواند شنیدنی باشد.
〰〰〰〰〰
ایتا:
https://eitaa.com/khatterevayat
https://eitaa.com/khatterevayat_pod
شنوتو:
https://B2n.ir/hd5416
کست باکس:
https://B2n.ir/zk3537
🚩✨﷽
〰〰〰〰〰
#مقاومت
صلح با مردم
حقیقتش این است که اسراییل دیشب قصد آزادکردن ما را داشت. خیلی ها ممکن است بخواهند شما را فریب بدهند و به این تصور وادارند که اسراییل مردم ایران را کشته است. باور نکنید. این تنها جنگ روانیست که جمهوری اسلامی راه انداخته است. اسراییل همانطور که به مردم غزه کاری ندارد و فقط نظامیان حماس را ترور میکند، همان طور که در لبنان با دقت حزب الله را هدف قرار می دهد و کاری به مردمش ندارد و همان طور که بارها در حملات سوریه فقط غیرمردم را به کشتن داده است، در ایران هم همان سیاست را پیاده کرده است. موشک های هوشمند اسراییل صاف رفته اند بالای سر نظامی ها و دانشمندان هسته ای و فقط آن ها را کشته اند. این که بگویند همسر و فرزندان آن ها هم کشته شده اند دیگر یک چیز طبیعیست. چرا انقدر وابسته بوده اند که بروند توی اتاق خواب نظامی ها و دانشمندان هسته ای بخوابند. پس خودشان مقصر بوده اند. می توانستند بروند یک جای دیگر بخوابند. آدم نظامی و دانشمند هسته ای آدم خطرناکیست. چرا رعایت نکرده اند و رفته اند کنار این آدم های خطرناک خوابیده اند. همسایه های این آدم های خطرناک هم باید بدانند که نیت ما فقط کشتن نظامی ها بوده است. همانطور که می دانید همسایه از همسایه ارث میبرد و حالا کمی از موشک های همسایه شان به ایشان ارث رسیده است. نباید با خرید خانه در محله هایی که مورث خوبی ندارد خودشان را با صلح ما درگیر کنند. اسراییل کاملا به قوانین جنگی پایبند است و اگر هم به صورت اتفاقی عکس زن یا کودکی در حملات اسراییل مشاهده می شود به دلیل ذات خبیث کشور مورد حمله است که زنان و کودکان را در دست و پای نظامیان و دانشمندانش رها کرده است. اسراییل همانطور که در طول تاریخ بارها نشان داده است، به مردم هیچ کشوری کار ندارد و با آن ها در صلح است مگر این که خودشان با افراد جنگی رابطه نزدیکی ایجاد کرده باشند که جداشدنشان برای اسراییلی ها امکان پذیر نبوده است. اسراییل با تمام مردم دنیا در صلح است فقط کاش مردم عزیز دقت کنند و از شهرهایی که نظامی ها و دانشمندان در آن ها زندگی میکنند فاصله بگیرند.
✍ #جواد_زارع
〰〰〰〰〰
#خطروایت
#خط_خیبر
🔻روایتهای خود در مورد آرمانهایتان را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
@khatterevayat
@varaghzar
🚩✨﷽
〰〰〰〰〰
#مقاومت
سوخت موشک
موشک های جمهوری اسلامی سوخت جامد و مایع ندارند. سوخت آن ها خواست مردم برای نابودی اسراییل است. موشک ها با صدای ما شلیک می شوند و به اسراییل میرسند باذن الله.
✍ #جواد_زارع
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#خط_خیبر
🔻روایتهای حماسی خود را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
@khatterevayat
@varaghzar