بسم الله الرحمن الرحیم
حقیقت این است که امروز،در برخی خیابان ها و محلات تهران و همچنین در فضای آکادمیک و رسانه ای،عده ایی عامدانه و دسته ایی متاثر از بازیچه قرار گرفتن و تحت تاثیر از گروهِ عامد و البته بدلیل حجابی که به عقل و وجدان خود کشیده اند،در پی توهین و استهزا به اتفاقات اخیر و امروز و خطیب و امامِ نماز جمعه ۱۳مهر هستند.
اما حقیقت این است
بپذیرند یا نپذیرند
سید علی حسینی خامنه ایی یکی از ملی گراترین افرادی است که تاریخ ۲۰۰ساله اخیر ایران به خود دیده که با همه توان از تمامیت ارضی و هویت ایرانِ عزیز دفاع میکند و هم وطنانش را بر این مهم تحریص میکند.
توهین،سانسور،تحقیر و دروغ اما هیچگاه نافی حقیقت نبوده و این خاصیتِ راستی و واقعیت است که چون ضیا خورشید،پرنور و درخشان است.
رشحاتِ سخنانِ امروز قطع به یقین بر قلوبِ بیداری که فارغ از هر رنگ و سلیقه ایی،در هرکجای این عالمِ پهناور،سینه هاشان از ظلم و ستم به تنگ آمده و با دیدنِ خونِ به ناحق ریخته شده مظلوم،دندان خشم بهم میسایند،نشسته و همگی در پرتو تدبیراتِ امام امت،منتظرِ روز موعود برایِ از ریشه برکندنِ سرطانِ صهیونیست هستند.
امروز،این حکیمِ فرزانه،یگانه پرچمدارِ کشتی نجاتی است که حسین بن علی سال۶۱هجری برافراشت و این وعده حق الهی است که سرانجامِ زمین،بدستِ ساکنانِ این کشتی رقم خواهد خورد.
ما همچنان امیدوار و دلخوش به وعده پیر و مرادمان،آسیدروح الله ایم که فرمود،سرنوشتِ انقلاب رسیدنِ این پرچم بدست صاحب اصلی آن است.
مزه شیرین قدرتی که امروز تجربه کردیم تا سالیانِ سال زیرِ زبانمان خواهد ماند و فرزندانمان از ما سپاسگزار خواهند بود که در ایرانِ قوی متولد شدند.
✍#نرگس_نصرتی
〰〰〰〰
#خط_روایت
#حزب_الله_زنده_است
#نماز_جمعه
〰〰〰〰
@khatterevayat
ایران خانم
دم میزِ آقای محمدی وایساده بودم
روزی چندبار مجبورم برای تطابق بسته ها با بارنامه های پستی،پی دی اف های شرکت رو با آقا محمدی چک کنم
مسئول ثبت سفارش هاس
روی میزش پر از نمونه های کار شرکته
یه قسمتی از رو میزش پر از پرچم های چاپی بود که به مشتری نشون بده
کلافه از شلوغی میزش داشت دنبال برگه ایی که ازش میخواستم میگشت
با خنده و شوخی بهش گفتم :(آقا مجید،میزت شده مثِ سالنِ اجلاسِ سرانِ اُپک،پر از پرچمه)
یه کوچولو خندید و گفت:(دیدی تروخدا گرفتاری رو،نمونه است دیگه واس مشتری،حالا خوشت اومده یکیشو بردار تو)
خیلی بی منظور و بی هوا دستمو بردم سمت پرچم ایران و گفتم:(امممم اینو ببرم واس رو میزم؟)
چشمای درشتش،گرد شد و با یه حال مرموزی پرسید:(عِرق داری؟)
شاید هنوز صفحه مانیتور کامپیوترمو ندیده بود که از روزی که تحویلش گرفتم،مزین شد به عکس آقا مصطفی
یا احتمالا وقتی ازش پرسیدم اون بسته عکس هایی که ۱۰تا بودن رو شاسی و عکس آقا بود رو با چه باربری فرستادین،حواسش به واژه اقا نبود
یا ممکنه هنوز گذرش به اتاقی که هستم نیفتاده که عکس حسن آقای باقری رو کنار گلدون شیشه ایی رو میزم ببینه
که اگه این نشونه ها رو میدید احتمالا درباره عِرقم به پرچمی که رو میزش بود سوال نمیپرسید
از سوالش یکه نخوردم
بی مکث و تردید گفتم:(با همه وجود...)
و دیگه سکوت بود بینمون
حتی سراغ بارنامه ها رم نگرفتم
نه از لج و کینه
یا از اختلاف و دشمنی
از حواسِ پرت
از فکری که همون لحظه پرکشید
از اضطراب و ضربانِ تندِ قلبم برای محبتی که گرماش رو بیشتر روی سلول ب سلول پوستم حس میکردم
چطورمیشه به تو عِرق نداشت ایران خانم
چطور میشه برای وجب ب وجب خاکت نمرد
چطور میشه برای خروشِ کارون
برای گرمایِ خورشید امیدیه
برای مه پاییزی ماسال
برای استواری کوه های بیستون
برای شن و ریگزار های تفتیده سیستان
برای تو
برای تو
برای تو ایران خانم چطور میشه جون نداد.....
عشق به خاکت فرقی با مادر نداره
فارغ از هر اختلاف فکر و سلیقه و عقیده ایی،سرِ عرق برای تو ایران خانم،مثل همه عمر تا الان و از الان تا آخرِ عمر
هر ثانیه و هرجا بی تردید جوابم درباره عشق به تو،(همه وجود)خواهد بود....
✍#نرگس_نصرتی
〰〰〰〰
#خط_روایت
#ارتش_قهرمان
#ایران_قوی
〰〰〰〰
@khatterevayat