پدران ما، برسرزنان، رجایی را تشییع کردند.
بعد اشکهای داغشان را پاک کردند و برگشتند پشت میزشان/
سر زمینشان/
روی اسکلههاشان/
کنار گچ و تخته کلاسشان/
سر ساختمان نیمهکارهشان/
توی کارگاه و کارخانه و اداره و معدن و مغازه و مزرعه و...
حالا نوبت ماست.
اشکهایمان را که ریختیم، دستهای خیس و گرممان را مشت میکنیم و برمیگردیم پای کاغذ و قلممان.
چون ما برای خداییم و به او بازمیگردیم.
#این_راه_راه_امیده
✍ #ازاده_رباطجزی
#خط_روایت
#شهیدان_خدمت
#شهید_جمهور
#در_آغوش_امام_رضا
@khatterevayat
@harfikhteh
14.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
¤
من یک خانمم و در هر ماجرایی ناخودآگاه چشمم میگردد دنبال خانمها. خانمها هرچقدر در حواشی ماجراها باشند، باز هم اصالت دارند.
بعد از آن عکس معروفِ اسماعیل هنیه و خانمش تو بیمارستان، از صبح تا حالا چندین بار این فیلم را از اول دیدهام.
چشمهایی که دائم به بالا نگاه میکنند تا به اشک مجال پایین آمدن ندهند، سرخ شدن بالای لب و بینی از شدت فشار فروخورده، کلام محکم و بدون تپق، جملههای پر از امید و افتخار، مکثهایی که از سر ضعف نیست، لحن یکنواخت و آرام، و پایان صحبت که تازه بغض میرسد به پشت چشمها و کمی فشرده و نمناکشان میکند.
این فیلم، برای من عصاره تصویر مقاومت است که ریخته شده در لطافت چهره یک بانو.
✍ #آزاده_رباطجزی
〰〰🏴
#خط_روایت
#اسماعیل_هنیه
#وعده_صادق۲
#یا_اباعبدالله
〰〰🏴
@khatterevayat
@harfikhteh
☘﷽
〰〰〰〰〰
#زندگی
مرد واقعی
یه مرد واقعی
توی لحظات حساس زندگی،
مخصوصا وقتی خیلی زمان گذشته و از برنامه عقبه،
وقتی باید سریعا از خونه بره بیرون،
مثلا وقتی که بچهش داره به دنیا میاد و باید زود خانمش رو که آماده دم دره، به بیمارستان برسونه،
یا مثلا وقتی که باید بره پسرش رو که از اردو برگشته، بیاره خونه و برای مسیر نیمساعته فقط ۶ دقیقه فرصت داره،
یا میزبانِ جایی که دعوتن، داره پشت هم زنگ میزنه که بگه میز رو چیده و بپرسه کی میرسن،
توی چنین لحظاتی، چهکار میکنه؟
آفرین!
حتما میره سر یخچال و در حالت ایستاده (نماد سرعت🙄) یه نارنگی پوست میکنه یا یه سیب زرد شیرین قاچ میکنه و وایمیسته تا تهش میخوره.
روزتون مبارک واقعیترین مردهای دنیا
✍ #آزاده_رباطجزی
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#مولا_علی_علیهالسلام
#روز_پدر
🔻روایتهای خود در مورد دغدغههای زندگی را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
@khatterevayat
@harfikhteh
⚘️﷽
〰〰〰〰〰
#قهرمان
برق رفته بود.
با لباسهای اتونکشیده راه افتادیم برویم مراسم سالگرد شهادت مردی که وقتی از قطع نشدن برق حرف میزد، مسخرهاش میکردند، که "مگر "قطع نشدن برق" هم شد دستاورد؟"
✍ #آزاده_رباطجزی
〰〰〰〰〰
#خط_روایت
#روایت_جمهور
🔻روایتهای خود در مورد قهرمانان را برای ما ارسال کنید.
〰〰〰〰〰
@khatterevayat
@harfikhteh
ا﷽
روایتی از #اربعین
🔻رفیق مشترک
اولین بار بود میدیدم در حاشیه شهرهای ایران، خانه شخصی را موکب میکنند و مثل عربها، بساط پذیرایی و اسکان برای زائرها به پا میکنند. خانه ویلایی با صفایشان را موکب کرده بودند، حریم جلوی خانه را سایهبان زده و دیگ و گاز را توی حیاط علم کرده بودند. دیدیم فضا خیلی خانوادگی است، خواستیم دور بزنیم و برگردیم. ولی مردهای دم در تا ماشین ما را دیدند، صدای مداحی اسپیکر را بلند کردند و از جا بلند شدند. پارک کردیم و پیاده شدیم تا کمی استراحت کنیم. همسر رفت زیر سایهبان و خوابید. من اما دلم نیامد. اگر میخواستم بخوابم، راهم میدادند توی اتاق خنک خانهشان؛ ولی معاشرت با جمعشان به من بیشتر میچسبید. بژی کرمانشاهی پخته بودند. با چای تعارفم کردند. نشستم و با خانمهای قدونیمقد کُرد همکلام شدم. برخلاف خیلی موقعیتهای دیگر، شروع گفتگو سخت نبود. همهمان میدانستیم حرف مشترکمان چیست. در چند ثانیه رفیق شدیم و از رفیق مشترکمان گفتیم. از حسین.
✍ #آزاده_رباطجزی
〰〰〰〰
#خطروایت || روایتِ مردمِ سرزمینِ انقلابِ اسلامی 🇮🇷
https://zil.ink/Khatterevayat
https://eitaa.com/harfikhteh