eitaa logo
کُنّاش | حمیدرضا میررکنی
115 دنبال‌کننده
75 عکس
9 ویدیو
41 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 کتاب «تحلیل رفتار خوارج» چه هست و چه نیست؟ |نقدی بر کتاب «تحلیل رفتار خوارج با رویکرد نهج‌البلاغه»| ▫️پژوهش تاریخی، عمدتاً پیچیده تر از آنی است که عرفاً فکر می شود. پژوهش در تاریخ، نه فیش برداری درباره شخص، چیز و یا واقعه ای در گذشته؛ بلکه احیاء امری دیرین چونان امری تازه و اعطای دوباره چیزی به اکنون ماست؛ بنابراین پژوهش تاریخی به هیچ وجه واقعه نگاری نیست. عمده آثاری که در موضوعات تاریخی نگاشته می شوند، به این معنا تاریخی نیستند... ▫️در سایت مجله اینترنتی کتاب فردا بخوانید 👇 https://bookroom.ir/mag/content/164/کتاب-تحلیل-رفتار-خوارج-چه-هست-و-چه-نیست-نقدی-بر-کتاب-تحلیل-رفتار-خوارج-با-رویکرد-نهج-البلاغه @konashmirrokni
🔺 سوالات و نکات ارسالی مخاطبین و منتقدین؛ در چند ماه اخیر به تعدادی از سوالات مخاطبین و‌ پژوهشگران پاسخ نداده‌ام. البته به سوالاتی که جنبه‌ مشاوره داشته‌اند، در حد بضاعت مزجاتم پاسخ داده‌ام، اما در میان سوالات بعضی موارد در واقع اشکالاتی بود که دوستان متوجه نوشته‌های بنده کرده بودند. پاسخ به این سوالات و اشکالات را به‌ وقتی مقتضی موکول کرده بودم. البته این تاخیر موجب آفت شد و برای چند ماه بکلی این موارد را فراموش کردم. إن‌شاءالله بزودی و به مرور پاسخ بعضی از این اشکالات - که جنبه‌عمومی‌تری ممکن است داشته باشد - را در همین کانال قرار خواهم داد. بابت تاخیر در پاسخگویی از مخاطبین و بخصوص منتقدین محترم عذرخواهم و از لطف آنان در پیگیری دقیق مطالب ممنونم. @konashmirrokni
🔺 اول : | مسئله انتساب رجال‌البرقی به صاحب المحاسن | [در سه فرسته] متن کامل پرسش و پاسخ را در سه فرسته پایین بخوانید 👇 @konashmirrokni
🔺 مسئله انتساب متن رجال‌البرقی به صاحب المحاسن؛ - : در یکی از جلسات شرح حدیث عنوان بصری، بحث به سمت معرفی منابع رجالی شیعه رفت و در اونجا شما رجال برقی رو به احمد بن محمد برقی منتسب کردید، در حالی که ظاهرا این کتاب به نوه ایشان منسوب است. شما این انتساب رو قبول ندارید؟ یعنی بنظر شما رجال برقی متعلق به همون احمد بن محمد هست و نه نوه ایشان؟ - : کتاب «رجال البرقی» بواسطه قدمتش از جهات مختلفی نیازمند تحقیقات و تصحیحات بیشتری است. اما مشخصا مسئله انتساب آن به احمد بن محمد بن خالد برقی رای مشهور علمای شیعه است. آنچه در آن جلسه گفته شد بنا بر همین رای مشهور بود. اما از آنجایی که اخیرا برخی از اهل تحقیق در انتساب این کتاب به احمد بن محمد بن خالدبرقی تردید کرده اند، بد نیست توضیحی در این خصوص عرض کنم: الف) ادله تقویت کننده انتساب رجال البرقی به احمد بن محمد بن خالدبرقی: اگر این کتاب متعلق به احمد بن محمد بن خالد نباشد، قاعدتا می باید متعلق به یکی از افراد خاندان او باشد. از ابی عبدالله بن خالد برقی چنین کتابی نقل نشده است؛ همچنین از فرزندان احمد بن محمد نیز چنین کتابی عنوان نشده. در حالی که قدما در فهرست کتب احمد بن محمد بن خالد برقی، وجود کتابی تحت عنوان «رجال» را در میان آثار او گزارش کرده اند؛ به عنوان نمونه تنها به دو نقل اکتفا میکنیم: 1. نجاشی در رجال خود در فهرست آثار او ، از ابن بُطَّه که از اجل شاگردان برقی بوده است، از «کتاب الرجال» و نیز «کتاب الطبقات» یاد میکند. (رجال النجاشی . رقم 182 . ط جامعه مدرسین) 2. ابن شهرآشوب در کتاب معالم العلماء فی فهرست کتب الشیعه پس از نقل فهرستی از آثار احمد بن محمد بن خالد برقی چنین مینویسد: «و زاد محمد بن بطه علی ذلک: طبقات الرّجال(رقم55: ص31 .ط نشر فقاهت)». در این نقل بجای کتاب الرجال و کتاب الطبقات ، کتاب طبقات الرجال آمده است. در اینکه چرا در طول سه قرن، گزارش ابن شهرآشوب کمی با گزارش نجاشی متفاوت شده است، می باید تحقیق شود اما دلالت تعبیر «طبقات الرجال» بر تعلق کتابی رجالی به احمد بن محمدبرقی تمام است. بنابراین انتساب رجال البرقی موجود به احمد بن محمدبرقی انتسابی معقول و مستند بنظر میرسد. ب) مروری بر ادله مخالفین این انتساب: استاد محقق حضرت آیت الله سبحانی در کتاب کم نظیر خودشان تحت عنوان کلیات فی علم الرجال دلائل و شواهدی علیه این استناد آورده اند. نیز آیت الله نورمفیدی در کتاب اخیر خودشان (مسائل بنیادین علم رجال) نسبت به این انتساب با استناد به همان شواهد تردیدهایی روا داشته اند. مخلص بیان ایشان به این شرح است؛ [ ادامه مطلب در فرسته دوم 👇 ]
▪️تقریر استدلال آیت الله نورمفیدی: 1. در متن موجود از رجال البرقی در بعضی مواضع به سعد بن عبدالله اشعری قمی و نیز عبدالله بن جعفر حمیری (صاحب قرب الاسناد) استشهاد شده است. 2. سعد بن عبدالله و عبدالله جعفر حمیری هر دو جزو شاگردان احمد بن محمدبرقی صاحب المحاسن اند و یک طبقه پس از او محسوب میشوند. 3. ایشان سپس مقدمه ای کلی را بیان میفرمایند: «ممکن نیست برقی(صاحب المحاسن) و پدرش در این کتاب نام کسی را ببرند که متاخر بوده و شاگرد آنان محسوب میشده است.»و یا در خصوص عبدالله بن جعفر از آنجایی که در رجال البرقی صراحتا دارد «الذی سمعت منه» ایشان مینویسند: «عبدالله بن جعفر شاگرد صاحب المحاسن محسوب میشود، آنگاه چگونه ممکن است از او استماع کرده باشد.»(مسائل بنیادین علم رجال: ص۲۴۸ .ط بوستان کتاب). نتیجه: مولف رجال البرقی نمیتواند احمد بن محمدبرقی (صاحب المحاسن) باشد. ▪️شواهد حضرت آیت الله سبحانی در طرد این انتساب: ایشان شواهد پیش گفته را آورده اند، به علاوه دو شاهد دیگر و آن اینکه در این کتاب از احمد بن ابی عبدالله بن خالد برقی ذکری آمده است و اگر مولف احمد بن محمد باشد میباید قاعدتا اشاره مینمود که این احمد بن ابی عبدالله همو است. همچنین از محمد بن خالد سخن به میان آمده است . مولف اگر احمد بن محمد میبود، قاعدتا باید اشاره مینمود که محمد بن خالد، پدر او است؛ درحالی که در متن کتاب اثری از چنین اشارتی نیست.(کلیات فی علم الرجال : ص72 . ط مرکز مدیریت حوزه علمیه قم) ▫️ملاحظاتی حول استدلالات و شواهد مخالفین این انتساب: در مورد این استدلال ملاحظاتی جدی مطرح است: اولا اگر منظور از استشهادات به سعد بن عبدالله قید نمودن «کتاب سعد» در جایجای کتاب است باید تحقیق شود که آیا این افزوده راویان کتاب رجال البرقی است، یا چیزی است که خود مولف کتاب در متن آورده بوده است؟ چه بسا این استشهادات توضیحات اضافه شاگردان و روایات رجال برقی باشد، بر متن کتاب. اگر چنین باشد قید «الذی سمعت منه» در خصوص عبدالله بن جعفر نیز میتواند مورد پیدا کند. همچنین است قید شدن نام احمد بن محمد بن خالد و محمد بن خالد برقی؛ یعنی ممکن است این رجال همان رجال برقی باشد، اما دیگرانی از جمله شاگردان برقی که در طبقات پس از او قرار داشته اند، نام او و دیگر معاصرین او را به کتاب او اضافه نموده باشند، اما از آنجایی که این اثر اساسا متعلق به احمد بن محمد برقی (صاحب المحاسن) بوده است، نام او همچنان بر این اثر باقی مانده است. ثانیا حتی اگر این استشهادات (به سعدبن عبدالله و عبدالله بن جعفر حمیری) توسط خود مولف باشد، باز این مطلب نمیتواند دلیلی بر عدم انتساب متن موجود به صاحب المحاسن باشد؛ به دو دلیل: (1) روایت استاد از شاگرد و استشهاد استاد به قول شاگرد، ولو خلاف عادت و سنت علما است، اما ناممکن و نامعقول نیست. تاجایی که (2) در میان علما شیعه و محدثین چنین نقل هایی وجود داشته است. بحث رایجی که در علم رجال تحت عنوان «روایه الاکابر عن الاصاغر» مطرح شده است، دقیقا از برای تحلیل چنین پدیده ای بوده است. در توضیح این مطلب ملامحمدجعفر شریعتمداری استرآبادی در کتاب کم نظیر خود چنین مینویسد: «رواية الأكابر عن‏ الأصاغر، و هو ما كان راويه مقدّما على المرويّ عنه في السنّ أو الأخذ عن الشيخ(لب اللباب فی علم الرجال:ص83)». همچنین صاحب بهجه الآمال نیز در توضیح این نحو از روایت خبر مینویسد: «[رواية الأكابر عن‏ الأصاغر] و ان روى عمن دونه فى السن او في اللقاء او فى المقدار فهو النوع المسمى برواية الاكابر عن الاصاغر كرواية الصحابى عن التابعي و قد وقع منه رواية العبادلة و هم عبد اللّه ابن عباس و عبد اللّه بن عمر و عبد اللّه بن الزبير و عبد اللّه بن مسعود و غيرهم عن كعب الاحبار، و رواية التابعي عن تابع التابعى كعمرو بن شعيب». در ادامه نویسنده بهجه الآمال مثال های مختلفی از روایت استاد از شاگرد و روایت پدر از فرزند و ... را در میان راویان شیعه و سنّی ذکر میکند. بنابراین هیچ بعید نیست که استشهاد صاحب المحاسن به سعد بن عبدالله و عبدالله بن جعفر حمیری، از باب روایت الاکابر عن الاصاغر باشد. [ ادامه‌ مطلب در فرسته‌ سوم 👇 ]
▫️بررسی احتمال انتساب متن رجال البرقی به احمد بن عبدالله بن احمدبرقی: حضرت آیت الله سبحانی و نیز آیت الله نورمفیدی در ادامه مباحث خود دو احتمال را طرح میکنند؛ یکی عبدالله بن احمد بن محمد بن خالدبرقی و دیگری احمد بن عبدالله بن احمد بن محمدبرقی. آیت‌الله‌ نورمفیدی در میان این دو احتمال، احتمال انتساب این متن به احمد بن عبدالله را به جهت معاصرت بیشتر با سعد بن عبدالله و عبدالله بن جعفر بیشتر میدانند. این در حالی است که ظاهرا هیچ گزارشی مبنی بر وجود کتب رجالی در فهرست کتب این دو فرزند صاحب المحاسن در دست نیست. آیت الله نورمفیدی در انتهای بحث خود قول نجاشی در انتساب کتاب رجال به صاحب المحاسن را قرینه مهمی بر صحت این انتساب معرفی میکنند ، اما مجدد تاکید میکنند «اما این شبهه که چگونه ممکن است کسی به کتاب شاگردش استناد کند، همچنان باقی است، هرچند میتوان آن را توجیه کرد.». چنانکه گذشت این مسئله ابدا یک «شبهه» نیست، بلکه امری نادر اما موجود میان محدثین و راویان حدیث بوده است. اما دو شاهدی که در کتاب کلیات فی علم الرجال آمده نیز مستلزم مطالعاتی نسخه‌شناختی است، و به‌ متن مصحَّح آن نمی‌شود اکتفا کرد. 🔹 نتیجه: چنانکه گذشت، ادله انتساب رجال البرقی به صاحب المحاسن دلائلی قوی است، و استدلال منتقدین این انتساب ، هنوز استدلالی کافی در طرد اصل این انتساب نمی‌تواند باشد. چه بسا شواهد منتقدین این انتساب اضافات راویان رجال البرقی باشد؛ چنانکه در مورد رجال الکشّی با چنین اضافاتی مواجهیم و‌ می‌دانیم این اضافات از شیخ طوسی (رحمة‌الله علیه) است. البته اینکه با پذیرفتن این احتمال (وجود اضافاتی از افراد مجهول) چه بر سر وثاقت و حجیت متن این کتاب می‌آید، مسئله دیگری است که باید در آن تامّل کرد. [پایان]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 | نرم‌افزار جامع‌الاحادیث نور برای اندروید | 🔸مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور) سه روز پیش نرم‌افزار «جامع‌الاحادیث» به صورت رایگان برای اندروید را عرضه کرد. 🔸در این نرم‌افزار «متن» حدود 400هزار حدیث به همراه آدرس منبع آنها، قابل مطالعه و جستجو است و حاوی شرح و سندِ احادیثِ منابعِ دست‌اول نیز هست (که البته نیاز به آنلاین بودن دارد) 🔸همچنین امکان فیلتر کردن احادیث حسب گوینده، قرن و طول حدیث نیز وجود دارد 👈🏻توضیحات و دانلود noorsoft.org/fa/software/View/73958 @konashmirrokni
🔺 | یادی از مرحوم علامه محمدباقر مجلسی صاحب بحارالأنوار | [به مناسبت ۲۷ رمضان سالروز وفات ایشان] ✍ حمیدرضا میررکنی @konashmirrokni
🔺| یادی از مرحوم علامه‌محمدباقر مجلسی صاحب بحار‌الأنوار | [ به مناسبت ۲۷ رمضان سالروز وفات ایشان ] ✍حمیدرضا میررکنی علامه محمدباقر مجلسی باب آشنایی ما آثار قدیم شیعی است؛ به نحوی که در بحارالانوار او می توان هر آنچه که همچون «میراث شیعه» شناخته شدنی است را ملاحظه نمود. این البته تا حدود زیادی محصول زمانه مجلسی دوم است. تشیع در آن دوران در حال احیاء خود، همچون یک کلیت جامع و کامل است. کلیتی که تمام ابعاد فردی و اجتماعی، و ظاهری و باطنی را در خود دارد. این درحالی است که عمده سنت در دسترس آن روز، در روایات فقهی خلاصه شده بود. اما علامه با ظرفیتی که خود در مطالعات حدیثی اش از سنت و حدیث شیعه سراغ داشت، میدانست که تمام میراث اهل بیت به آنچه اکنون نزد فقها است -نظیر کتب اربعه- خلاصه نمی شود. چنانکه او خود در مقدمه بحار مینویسد: « ثم بعد الإحاطة بالكتب المتداولة المشهورة تتبعت الأصول المعتبرة المهجورة التي تركت في الأعصار المتطاولة و الأزمان المتمادية إما لاستيلاء سلاطين المخالفين و أئمة الضلال أو لرواج العلوم الباطلة بين الجهال المدعين للفضل و الكمال أو لقلة اعتناء جماعة من المتأخرين بها اكتفاء بما اشتهر منها لكونها أجمع و أكفى و أكمل و أشفى من كل واحد منها» مراد او از اصول در این متن، همان مراد محدثین است. یعنی نوشته های حدیثی مربوط به سه قرن اول هجری که توسط یاران اهل بیت بصورت بی واسطه نوشته شده است. آنچه بعدا به اصول اربعمأة شهرت یافت. از حدود قرن هفتم بسیاری از آثار اصول اربعمأة کم‌کم به دست فراموشی سپرده شده بودند. جستجوی پرتلاش علامه منجر به کشف دوباره آثار متعددی از علمای شیعه شد که تا آن زمان در میان عالمان شیعه شهرت نیافته بود(نظیر تفسیر فرات الکوفی که قبلا درباره اش مطالبی بیان شد.). ارسال شاگردان طی سالهای طولانی برای یافتن آثار شیعی در شهرهای مختلف جهان اسلام، گردآوری و استنساخ آثار و ارسال کتب استنساخ شده به سایر شهرها ، چیزی بود که باعث شد اکنون ما با میراث غنی حدیثی شیعه آشنا باشیم، و این آشنایی محدود به روایات فقهی نباشد. اما تمام مسئله به گردآوری منابع و تکثیر آن ها ختم نشد. جامعه شیعی صفوی مانند جامعه قرن چهارم و پنجم شیعیان نبود. شیعیان در قرن یازدهم و دوازدهم اصول عقاید منقح و متعینی پیدا کرده بودند، و نیز تعارضات و مواجهات روشنی در عقاید خود با سایر علوم نظیر فلسفه و طبیعیات و نجوم و بالاخره طب پیدا شده بود. این مسائل در میان طلاب علوم رسمی ، مسائل مهمی به شمار میرفت. همچنین مخاطب فارسی‌زبان که سال‌ها در فروع از احکام عامه پیروی کرده بود و انبیاء و اولیاء الهی را بیشتر با تفاسیر سنی مذهبان شناخته بود، اکنون نیازمند آشنایی با دینی سراسر شیعی بود. طبعاً جامعه شیعی تنها با تبعیت از احکام فقه شیعه محقق نمیشد(چنانکه نشده بود.). عموم داستان های انبیاء و اولیاء در سنت ادب فارسی برگرفته از آثار اهل سنت بود. آثار اهل سنت هم بخصوص در زمینه تواریخ انبیاء، بیشتر مشتمل بر داستان های یهودی و اسرائیلی است. قصص الانبیاء نیشابوری که در قرن پنجم به زبان فارسی نگاشته شده یکی از نمونه های مهم چنین ادبیاتی است. بنابراین گرداوری ادبیات شیعی پیرامون انبیاء و اولیاء که بخصوص در تفسیر آیات قرآن موثراند، یکی از ضرورت های آن عصر بود. تعیّن یافتن اصول عقاید شیعه و جدا شدن دو مبحث «عدل» و «معاد» به عنوان دو اصل مجزا از توحید و ولایت، و نیز مواجهاتی که علمای شیعه با دیگر علوم در مباحث جهانشناسی و کیهانشناسی ، تبویب تازه ای از احادیث بدست آمده را طلب می کرد. لذا در گردآوری تمام احادیث و سنت شیعی این موارد نیز توسط علامه میباید لحاظ میشد. علامه در تبویب بحار چند کتاب را به شیوه تبویب سنتی اضافه می کند که به گفته خود او هم پیش از سابقه نداشته. او این کتاب ها را از پرفایده ترین کتاب‌های بحار میداند؛ کتاب العدل و المعاد کتاب تواریخ الانبیاء و الائمه کتاب السماء و العالم برای آشنایی جامعه شیعیان با معارف شیعه و عرضه این معارف به حوزه عمومی، آثار فراوانی به زبان فارسی نگاشت. با تکمیل بحار و شکل گیری ادبیاتی یکپارچه شیعی، نگارش آثاری به زبان فارسی تازه ممکن شده بود. آثاری نظیر حیاه القلوب که معرف داستان انبیاء و اولیاء پیش از اسلام بود ، در واقع همان ترجمه و تلخیص مجلدات کتاب تواریخ الانبیاء بحار و نیز جلاءالعیون ایشان هم ترجمه و تلخیص مجلدات تاریخ ائمه بحار بود. حلیه المتقین و عین الحیاه و عمده آثار دیگر ایشان هم به زبان فارسی، به پشتوانه بحار به زبان فارسی و برای فارسی زبانان نگاشته شد. آنچه ما اکنون از ادبیات شیعی سراغ داریم، تا حدود زیادی از مسیری است که علامه مجلسی بر ما گشوده است. طبقات محدثین پس از علامه، عموما در طرق معنعن اجازات، به ایشان می رسند و از این حیث ایشان را می شود با شیخ طوسی قیاس نمود. @konashmirrokni
4_6024035406117340703.pdf
434.4K
🔺مرحوم علامه مجلسی توسط مستشرقین عموما مورد کم‌لطفی واقع شده و سخنان بی‌پایه و اساس زیادی بخصوص در زمینه سیره سیاسی ایشان به ایشان نسبت داده شده است. این مقاله نوشته حامد الگار است. هرچند زبان تندی دارد، اما نوشته خوبی در نقد نظر مستشرقین در خصوص علامه مجلسی است. @konashmirrokni
🔺 دوم: | مناظره نحوی و منطقی؛ واقعیتی تاریخی یا موقعیتی نمادین؟! | [در دو فرسته] متن کامل پرسش و پاسخ را در دو فرسته پایین بخوانید؛ @konashmirrokni
- : سلام. خدا قوت. من کتاب فارابی شما رو خوندم. خیلی زحمت کشیده بودید. منتها دیدم در هر دو مقدمه (و بخصوص‌مقدمه بر رساله دوم) خیلی زیاد به مناظره نحوی و منطقی ارجاع دادید. یجورایی میشه گفت بحثتون روی اون مناظره سواره. اما ظاهرا این مناظره بیشتر موقعیتی مثالی و نمادین بوده، نه‌واقعیتی تاریخی. بنابراین فکر میکنم کل روایتی که از موقعیت منطق در بین مسلمین ارائه کردید، دچار خدشه است و نامعتبر. خیلی کلنجار رفتم تا این مطلب رو بگم یا نگم، اما گفتم بگم شاید در چاپ دوم کتاب بخواهید اصلاح کنید. - : در دو مقاله مقدمه که بر ترجمه دو رساله از فارابی( آنچه باید پیش از آموختن فلسفه بدانیم ) ارائه کرده‌ام ؛ به مناظره مشهوری که در نیمه اول قرن چهارم میان ابوبشر متّی بن یونس و ابوسعید سیرافی نحوی واقع شده بود، ارجاع داده‌ام. اشکالی که یکی از خوانندگان مطرح‌کرده‌اند، ناظر به این مطلب است. این اشکال را در دو قسمت بررسی خواهم‌کرد؛ الف) مناظره معروفی که میان متی بن یونس و ابوسعید سیرافی واقع شد، یکی از وقایع مشهور علمی در قرن چهارم است. در طول تاریخ علوم اسلامی هیچ کس متعرّض واقعیت تاریخی این مناظره نشده است؛ بلکه همواره‌ مورد اشاره اهل‌علم و مورخین علوم اسلامی بوده است؛ ابوحیان توحیدی این مناظره را در کتاب خود الإمتاع‌والمؤانسة بطور‌ کامل نقل کرده است، و‌ همو در کتاب المقابسات خود در ضمن بحثی که با ابواسلیمان سجستانی درباره نسبت منطق و‌ نحو داشته است، بطور بسیار خلاصه، ذکری از این مناظره آورده است. البته او خود در این مجلس حاضر نبوده است؛ بلکه بخش‌های ابتدایی مناظره را از ابوسعید سیرافی (که استاد ابوحیان بوده است) شنیده، و بخش‌های پایانی را از ابوالحسن علی بن عیسی رمانی نقل کرده است. پس از‌ او‌ دیگرانی چون سیوطی (در صون‌المنطق) و یاقوت حَمَوی (در معظم الأدبا) نیز به این مناظره اشاره کرده‌اند و نمیدانیم آنان خبر این مناظره را از طریقی غیر از ابوحیان داشته‌اند یا خیر؟ در این صورت مسئله‌ از دوحال خارج نیست: ۱. اگر این واقعه از طریقی غیر از ابوحیان به آنان رسیده باشد، احتمال واقعی بودن این ماجرا بیشتر میشود، زیرا کسانی جز ابوحیان نیز راوی این قضیه بوده‌اند. ۲. اشاره یاقوت و سیوطی به این مناظره اگر بخاطر نقل ابوحیان از این واقعه باشد، این نقل را باید در حکم توثیق ابوحیان در نقل اخبار تاریخی دانست؛ چراکه به نقل او ‌اعتماد کرده‌اند. بخصوص که در نقل تاریخ‌ جرحی در خصوص‌ ابوحیان در دست نیست. پس تا اینجا راهی جز‌ واقعی دانستن این مناظره باقی نمیماند. ب) آنچه در دو‌ مقدّمه(بخصوص‌ مقدمه‌دوم) ‌محلّ تأمّل است؛ دو طرح و درک متفاوت از زبان و حکم است. موجودیت تاریخی این دو طرح، منوط به این مناظره نیست. توضیح فارابی در رساله التوطئة فی المنطق (که آن را با عنوان «درآمد بر منطق» به فارسی گزاره کرده‌ام و رساله‌دوم‌ همین‌کتاب است) ، و نیز رسالة الفصل بین الصناعیتی المنطق الیونانی ‌و النحو العربی اثر یحیی بن عدی از یک سو، و همچنین رسالات متعددی که نحویون در ردّ منطق نگاشته‌اند دلیلی روشن است بر وجود این دو طرح از زبان. به عنوان‌نمونه ابوسعید سیرافی که در مناظره نیز یکی از طرفین است بنا بر گزارش ابن‌النّدیم رساله‌ای در ردّ منطق نگاشته‌ بود. بنابراین حتی اگر خدشه‌ای در واقعی‌بودن این مناظره در میان باشد ( که نیست)، باز روایتی که از تاریخ موضع مسلمین در قبال منطق و حکم ارائه کرده‌ایم، دچار اشکال نخواهد شد. [ادامه مطلب در فرسته دوم👇]