eitaa logo
کوچه های آشنا
447 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
159 ویدیو
23 فایل
📌روزبه‌روز، باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی #شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. امام خامنه‌ای ارتباط باادمین @Aboojavad
مشاهده در ایتا
دانلود
کوچه های آشنا
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام نصر اله حاجیلو دو فرشته بنام فضل الله
خاطره: چقدر روزهای شیرینی بود ، روزهای با هم بودن در کنار برایم سرشار از خاطره است . من شش یا هفت سال بیشتر نداشتم از سر کول پدرم بالا می رفتم ، هیچ موقع آن مهربانی ها و لبخند هایش از یادم نمی‌رود یک روز که من در حیاط مشغول بازی بودم ، صدای و را که با همدیگر بحث می کردند را شنیدم بعد از مدتی دیدم که پدرم ساک به دست از در خانه بیرون آمد ، گفتم بابا به کجا می روی ، من را با خودت ببر گفت پسرم تو در خانه مواظب باش تا من بر گردم من می روم تا با دشمنان و ظالمان بجنگم ، خیلی دلگیر شدم گفتم مگر نمیدانی که آنها تفنگ دارند ، تو از آنها نمی ترسی ، گفت پسرم علی جان سلاح ما پر قدرت تر از سلاح آنان است سلاح ما و توکل ماست هیچ موقع آن حرفایش را فراموش نمی کنم حتی لحظه هایی که آهسته قدم برداشت و از در بیرون رفت برای و . راوی: علی حاجیلو ( )
کوچه های آشنا
شهید والامقام حسن‌ رضا باقری: یکم آذر 1343، در شهرستان #زنجان دیده به جهان گشود. پدرش فضلعلی و مادر
وصیتنامه: هدیه ای است و فقط به بندگان خاص داده می شود و هرکس نمی تواند در خدا کشته شود کسی که می‌خواهد در راه کشته بشود باید اول خود را بسازد و از تمام گناهان و کردار های ناپسند دوری نماید و به خدا پناه بیاورد و بعد از اینکه به خدا پناه آورد باید در راه خداوند بنماید و دربین جهاد امتحانهایی ازطرف انجام می‌گیرد وقتی از همۀ آنها قبول شده آن وقت کاملا آماده شده برای . ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
کوچه های آشنا
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام ایرج بختیاری دو فرشته بنام عبدالله
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ «آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و در راه خدا جهاد نمودند و آنها که پناه دادند و یارى کردند، مؤمنان حقیقى و راستین هستند» سلام دورد به کبیر انقلاب اسلامی ایران و دورد بر راه حق که جان های خودشان را در راه هدیه کردند، سلام من بر گل و عطر گل که همیشه در سنگرهای عشق ثارالله نبرد، با کفاران ، دشمن اسلام می ستیزد.و پیروزی نهایی می آفریند. ايرج بختيار که با سن ۲۷ سال با داشتن ۲ کوچک و خانواده ام و پدر و مادرم و برادر و خواهرم همه را رها کردم و به و شتافتم ، جوانانی را دیدم که مثل گل پرپرشده و در جلو چشمم خون خود را هدیه کردند ، و نباید چنین خونهای گرانبها را زیر پا گذاشت و انشاله خون ماها از بین نخواهد رفت و در ضبط خواهد شد و شما که زنده هستید ، است پیش شما امیدوارم این اسلام که و تا به این جا و به دست ما سپردند ما هم باید به خود بسپاریم ان شاالله ، به یاری که برما ها نظر دارد ، بتوانیم دست ابر قدرت هایی مانند امریکا و شوروی و اسرائیل خون آشام را از بین ببریم ، ان شاالله به تمام دنیای ثابت شود (٤) که با ۷۲ تن از یارانش مانند على اكبر ، على اصغر و جبیب ابن مظاهر را داشت با ریختن خون خودشان اسلام را آبیاری نمودند.
کوچه های آشنا
محمدحسن رحیمی یکی از آنانی که در فصل زیست، و را فدای ازلی کرد و نام نامی خود را در زمره همیشه جاوید تاریخ ثبت کرد. 📌 عضو پشتیبانی و مهندسی جنگ زنجان بود.وی بیست و یکم آذرماه سال ۱۳۳۴ در خانواده ای مذهبی و آشنای اصول والای اسلام از اهالی چشم به جهان گشود. سال ۱۳۵۶، سربازی را در پادگان ((باغ شاه)) سابق ، در هوابرد به پایان رساند. این همزمان بود با های مردمی سال ۱۳۵۷، محمدحسن نیز به جمع پیوست و تا از پا ننشست.محمدحسن چون کوه آتشفشان، به ظاهر خاموش، اما ، و استوار بود و انقلاب و جوشش درونی داشت. او ترسیم کننده خط واقعی (ره) بود. خط((نه شرقی، نه غربی)) در سه جبهه علیه امپریالیسم، کمونیسم و صهیونیسم نبرد می کرد: در همان اوایل ، به بهانه کار در بندرعباس و جنوب، بی آنکه خانواده را در جریان بگذارد، برای گذراندن ، سیزده ماه را در ((الفتح فلسطین)) به سر برد. پس از این دوره، در ، همراه برادران ، علیه صهیونیسم جنگید.پس از این دوره، به بازگشت، سپس دوره ی کوتاهی نیز به های عزیمت کرد و دوشادوش برادران مسلمان ، علیه سربازان کافر و متجاوز شوروی سابق و رژیم دست نشانده و مزدور افغانستان پیکار کرد.سپس به زنجان بازگشت و در زنجان نام نویسی کرد و با شغل ، در واحد عمران جهاد سازندگی مشغول به خدمت به شد. به محض شروع ، از طریق بسیج مستضعفان به اهواز شد. به سبب فداکاری ها و رشادت های بی نظیر در آن جبهه، وزنه ی سنگینی میان و به شمار می رفت و به (( واقعی)) معروف شده بود. بنا به هم سنگرانش در و پیروزی های جبهه های جنوب، محمدحسن خدمه ی تانکی بود که به مقابله با دشمن شتافت. روز صفر در حالی که سلاح در دست داشت، در عشق سوخت و به دیار باقی شتافت چگونگی شهادتش چنین است: 🔻سال ۱۳۵۹ بود، با همکاری ، حسن نیز جزو بسیج بود-قصد داشت حمله ای را طرح ریزی کند. منطقه ی عملیاتی مشخص شد. بنا شد از روی پلی که نیروهای دشمن آنجا را زیر نظر داشت و با تیربار زیر آتش مداوم داشت، عبور کنند و به قلب دشمن یورش ببرند، با تسخیر آن پل قسمتی از به سرزمین برمی گشت. سپاهیان مجبور می شدند توقف کنند. محمدحسن با رشادت خاصی، از رد می شود و به دیگران هم روحیه می دهد، تا از روی عبور کنند. بعد از این جریان سپاه حمیدیه از او می خواهد که به سپاه دربیاید. پس از وی هم سنگرانش در توصیف وی می گفتند:« محمد حسن، حمیدیه بود.» 🔹محمد حسن رحیمی چنان خود دار و بود که حتی هنگامی که به می رفت، به و نزدیکان خود سخنی نمی گفت. او از سوی به تهران رفت و بعد از دیدن ی آموزشی در تهران، جبهه ی اهواز شد. روز۱۵ دی ماه ۱۳۵۹، بنا بود حمله ی بزرگ و گسترده ای در منطقه ی دب حردان انجام شود. آن روز، محمدحسن به هم سنگرانش می گوید:«دیشب خواب دیدم؛ امروز اتفاقی می افتد.»نیروها سوار نفربر می شوند. اما، محمدحسن و سه نفر دیگر در نفربر جایشان نمی شود. بنابراین روی نفربر می خوابند و به سوی دشمن یورش می برند. این فرار و تعقیب ادامه دارد؛ تا آن که نفربر به نزدیک دهکده ای می رسد. قصد می کنند، دهکده را پاک سازی کنند؛ که موشک های عراقی بر سرشان می ریزند. نخستین موشک، نزدیک محمدحسن منفجر می شود و دست راست و بغل وی آسیب می بیند. موشک دوم به خود نفربر اصابت می کند. محمدحسن به زمین می افتد؛ آتش به بدن وی می رسد و پیکر پاکش در اسلام و حفظ می سوزد. احتمالا اگر وصیت نامه ای هم داشته، در آتش سوخته است. 🇮🇷بدین ترتیب، ۱۵ دی ماه ۱۳۵۹ در منطقه ی « » اهواز پس از ۴ ماه تلاش در این منطقه به درجه ی رفیع نایل می شود.
حرم صمدی از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز استان در دوران مقدس بود که بعد از پایان جنگ تحمیلی از پای ننشست و با هجوم داعش وحشی به کشور ، عازم میادین نبرد با متجاوزان تکفیری شده و آبان ماه ۱۳۹۶ در آزادسازی شهر البوکمال سوریه در کسوت یکی از محور مقاومت به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد. " " هیچ‌گاه برای حضور در احساس خستگی نمی‌کرد شهید خیراله صمدی می‌گوید: خیراله هیچ‌گاه برای حضور در و احساس خستگی نمی‌کرد. کسالت و آثار و در وجودش بود ولی وقتی می‌رفت احساس ، و می‌کرد. خیر‌الله صمدی به قدری انسانی نیک‌خو و بود که نزدیکانش می‌گویند او هیچ وقت از جنگ و دشمن ترسی نداشت همیشه به دنبال از و حق بود به همین دلیل اگر مرگ او به هر نحوی جز اتفاق می‌افتاد همه ما تعجب می‌کردیم. او به واقع شایسته بود و حالا به آرزوی خود رسید. ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام ابوتراب نوری دو فرشته بنام بیوک و زهرا خانم مورخ هفتم خرداد ماه ۱۳۳۸ در روستای حسین آباد صاحب فرزندی آسمانی بنام ابوتراب شدند. که با لباس مقدس خاکی همیشه در صحنه به ندای هل من ناصر و در رکاب ولی زمانش به مورخ بیست و یکم دی ۱۳۶۰ از دشت عباس به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش به تاسی از حضرت فاطمه زهرا (س) مدت ها بود تا اینکه بعد از ۴۳ سال و در روزهای آتی در گلزار شهدای زادگاهش آرام خواهد گرفت. وصیتنامه: و اگر نيامدم و در جبهة جنگ و فدائی شدم زحمات خود را حلالم كنيد و ببخشيد گريه نكنيد هر وقت گریه كرديد بياد روز گريه كنيد خاطره: بعد از اتمام دیدم ابوتراب آماده شده و می‌رود، گفتم کجا می روی؟! ابوتراب گفت ، حکم است، از گفتن و از ما رفتن به . راوی: زهرا محمدی( ) ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
هدایت شده از کوچه های آشنا
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام ابوتراب نوری دو فرشته بنام بیوک و زهرا خانم مورخ هفتم خرداد ماه ۱۳۳۸ در روستای حسین آباد صاحب فرزندی آسمانی بنام ابوتراب شدند. که با لباس مقدس خاکی همیشه در صحنه به ندای هل من ناصر و در رکاب ولی زمانش به مورخ بیست و یکم دی ۱۳۶۰ از دشت عباس به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش به تاسی از حضرت فاطمه زهرا (س) مدت ها بود تا اینکه بعد از ۴۳ سال و در روزهای آتی در گلزار شهدای زادگاهش آرام خواهد گرفت. وصیتنامه: و اگر نيامدم و در جبهة جنگ و فدائی شدم زحمات خود را حلالم كنيد و ببخشيد گريه نكنيد هر وقت گریه كرديد بياد روز گريه كنيد خاطره: بعد از اتمام دیدم ابوتراب آماده شده و می‌رود، گفتم کجا می روی؟! ابوتراب گفت ، حکم است، از گفتن و از ما رفتن به . راوی: زهرا محمدی( ) ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
وای که چه لذتی دارد وجودت را سراسر نشانِ بگیرد در گمنامی کامل گوشه‌ای از خلوتگاه دلت شود ... دلم یک‌باره پرواز کرد بسم الله ... ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام حسین آزادی دو فرشته بنام جواد و ثریا خانم به مورخ بیستم خرداد ماه ۱۳۴۲ در صاحب فرزندی آسمانی بنام حسین شدند. او در لباس مقدس خاکی همیشه در صحنه به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ چهارم اسفند ماه ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی کربلای پنج از شلمچه به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای بالای زنجان آرام گرفت وصیتنامه: توصیه می کنم در مشکلات باشید، اگر واقعا مرا می خواهید بدانید؛ من یک کلمه است بله این وظیفه من و شماست که به این عمل کنیم . بدانید و به این آمده ام. خاطره: بعد از تمام شدن دوره سربازی به عنوان به اعزام شد، موقع رفتن هرچه گفتم نرو اواخر عمر ما هست گوش نکرد، یکبار که داشت می رفت با عصبانیت گفتم نمی گذارم بروی، می خواهم برایت بگیرم. گفت: جان نمی توانم در خانه بمانم و ازدواج کنم، دوست دارم به و کمک کنم. بعد از خواندن برای زنده ماندن فکر نمیکرد و دیگر تمام ذهنش بود و عاشق شده بود و سرانجام در کربلای 5 شهید شد. راوی: ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
کوچه های آشنا
ضمن عرض تبریک به مادران حاضر در کانال به مناسبت روز مادر و ميلاد باسعادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله ع
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام (مصدق) غلام‌حسین ناصر احمدی دو فرشته بنام صادق و حکیمه خانم به مورخ دوم خرداد ماه ۱۳۴۳ در صاحب فرزندی آسمانی بنام غلامحسین شدند. پایگاه مسجد حضرت علی‌اکبر اسلام‌آباد بود که در لباس مقدس سبز جان برکف به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ هفتم اسفند ماه ۱۳۶۲ از جزیره مجنون به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش به تاسی از مادر سادات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مدت ها گمنام بود تا اینکه در سال ۱۳۷۵ پس از تفحص در گلزار شهدای پایین زنجان آرام گرفت. وصیتنامه: من از تمام می‌خواهم که راه را ادامه دهند و رهرو این شهیدان باشند.کسانی که در کنند خداوند آنها را در روز اجر عظیمی خواهد داد. ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
این را هم بدانیم ما که اساساً در قرآن، در فرهنگ قرآنی، هر خونی که در ریخته بشود، بجا ریخته شده، هدر نمی‌رود. هیچ خونی هدر نمی‌رود. ✏️ حتی اگر چنانچه پیروزی حاصل نشود، خونی که ریخته شد هدر نمی‌رود. خون در ریخته شد، هدر رفت؟ نه. بالاتر از همه، خون (سلام اللّه علیه) در ریخته شد، هدر رفت؟ نه. خونی که در راه حق ریخته می‌شود، هدر نمی‌رود. هم ناطق به این معناست. قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ يُقاتِلْ‏ فِي‏ سَبِيلِ‏ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْراً عَظِيما». فرق نمی‌کند چه بشوید، چه بشوید، شکست بخورید، نشوید. این حرکت پیش ارزش دارد، این پیش خدای متعال ارزش دارد، اهمیت دارد. ✏️ و البته پیروزی هم قطعی است. حالا به این جولان باطل نگاه نکنید، بدانید اینهایی که امروز جولان می‌دهند، یک روز زیر پای مؤمنین لگدمال خواهند شد. ۱۴۰۳/۱۰/۱۲
کوچه های آشنا
مرحوم حضرت آیت اللّٰه سید احمد موسوی بابایی زنجانی
🍂🍂 جهادگر پرهیزگار 🖌بسم الله الرحمن الرحیم بهمن ماه رسید و یاد خاطرات گذشته افتادم. خاطراتی که در یک سال و یک روز اتفاق افتاد. اولین آنها اعلام عزای عمومی برای شهدای آتش نشان در ساختمان پلاسکو است. دومین اتفاق رحلت عالم ربانی حضرت آیت الله خسروشاهی که توفیق حضور در جلساتشان را در اوایل طلبگی داشتم. این دو اتفاق مصادف با یک اتفاق سوم بود. روز دوم بهمن سال۱۳۹۵. جان دلم که شما باشید، یکسری از مفاهیم برای برخی معنای دیگری دارد و به معنای یک عمر زندگی است. مثل مفهوم که برای من و خانوده مادری ام یک عمر تلاش عالمی از ذریه حضرت زهرا، برای آبادانی و سازندگی است. ابتدا در ابهر، بعد در قیدار و نهایتا در شهر زنجان. روحانی خوش قد و قامتی از نسل حضرت موسی ابن جعفر(علیهماالسلام) که عمرش را برای آبادانی و محرومیت زدایی و آموزش و اقامه معارف دینی گذاشته بود. مردی جهادگر، وارسته، با ورع و با تقوا، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید احمد موسوی بابایی، نماینده ولی فقیه در جهاد. پرنده خیالم به دوران کودکی میرود. صدای العفو های بین . صدای اذان صبح. صدای نماز با لحن زیبا. سوار بر پیکان بادمجانی و حرکت به سمت سنگر جهاد. عالم متقی که در مسائل دینی اهل تعارف نبود و به مسائل عبادی خود و اطرافیان خیلی اهمیت میداد. در خاطرم هست، وقتی هشت ساله و در حال خواندن نماز صبح بودم، آرام آمد و اسکناس دویست تومنی را در کنار سجاده ام گذاشت. مادرم از قول مادر بزرگش میگفت: به یاد ندارد نماز شبش از دوران جوانی ترک شده باشد. به معنی واقعی کلمه، پرهیزگار. عاشق طلبگی و بود. وقتی بنا شد برای نظارت بر ذبح اسلامی به برزیل برود یکی از نگرانی هایش این بود که چگونه باید بدون لباسی که برایش مقدس بود روزها را سپری کند. اغلب اوقات در خانه قبا بر تن و کلاه بر سر داشت. عینک مطالعه را به چشم میزد و ساعت ها میکرد. به یاد ندارم مجلسی را به بطالت گذرانده باشد. از کمترین زمان برای مباحثه مسائل مختلف علمی و دینی و غیره استفاده میکرد. گاهی در دوران کودکی با پسر دایی و پسر خاله ام برایش لطیفه تعریف میکردیم و از ته دل میخندید، ولی بلافاصله باید زکات خنده را میدادیم و مسابقه اذان و قرآن و قرائت شروع میشد. عجیبی داشت و بدهکار کسی نمی‌ماند. هر کاری میکردیم یا خرید انجام میدادیم تمام و کمال تسویه میکرد. حتی بعد از اینکه برای خودمان مردی شده بودیم. انقلاب اسلامی به جانش بسته بود. وقتی حادثه ای رخ میداد نگران میشد و به سادگی از کنار آن اتفاق رد نمیشد. سال ورود من به حوزه مروی تهران همزمان شده بود با فتنه 1388. هر از گاهی اوضاع میدان را از من جویا میشد. در دوران دفاع مقدس خود و پسر چهارده پانزده ساله اش در صف اول به عنوان سنگرسازان بی سنگر حضور داشتند و با همان روحیه جهادی قوت قلبی برای رزمندگان بود. ایکاش خلف صالح ایشان باشیم و بتوانیم راه آن عالم انقلابی و جهادگر را ادامه دهیم. اینها تنها بخشی از زندگی جد مادری حقیر است. خاطرات بسیار ولی مجال کم است... سومین اتفاق رحلت جد مادری ام در آن روز بود. بعد از دو هفته که در کُما بود، در صبح روز دوم بهمن سال ۹۵ در سن ۷۲ سالگی جهان فانی را به سمت جهان باقی برای دیدار مادرش حضرت زهرا ترک کرد و امشب هشت سال از آن ایام میگذرد. والعماء باقون ما بقی الدهر... ✍ محمد جواد طهماسبی