eitaa logo
کوچه های آشنا
450 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
158 ویدیو
23 فایل
📌روزبه‌روز، باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی #شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. امام خامنه‌ای ارتباط باادمین @Aboojavad
مشاهده در ایتا
دانلود
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام اصغر نوروزی دو فرشته بنام علی‌اکبر و نرگس خانم مورخ دهم خرداد ماه ۱۳۵۰ در صاحب فرزندی آسمانی بنام اصغر شدند. که در لباس مقدس خاکی همیشه در صحنه به ندای هل من ناصر و در رکاب ولی زمانش به مورخ چهارم اسفند ماه ۱۳۶۵ از شلمچه به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای پایین زنجان آرام گرفت. وصیتنامه: اى دوستان عزيز مى‌بخشيد اگر وقتتان را مى‌گيرم من اميد اين را دارم كه شما هميشه پيرو و باشيد و سعى نكنيد با كارهايتان او را رنج بدهيد چون او بجز حضرت امام (عج) و شماها كسى را ندارد و سعى كنيد و نگذاريد اين از بين بروند و ريشه آنها را تقويت كنيد با رفتن به هاى حق عليه باطل روحانيت و و از همه اينها مهمتر دل حضرت ولی عصر ارواحنا فداه را شاد كنيد. خاطره: یک شب در خواب دیدم در یک جای زیبای نشسته بود، وقتی من را دید پرسید که شما چرا انقدر ناراحت هستید؟ وقتی شما بی تابی می‌کنید من هم اینجا آرامش ندارم، و نگران شما هستم. گفتم آخه اصغرجان، از زمانی که شهید شده ای، درد می کند به صورتم نگاه کرد لبخندی زد و سپس مرا بوسید و بعد از آن خوابم دیگر قلبم درد نمیکند. راوی: ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
هدایت شده از کوچه های آشنا
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام ابوتراب نوری دو فرشته بنام بیوک و زهرا خانم مورخ هفتم خرداد ماه ۱۳۳۸ در روستای حسین آباد صاحب فرزندی آسمانی بنام ابوتراب شدند. که با لباس مقدس خاکی همیشه در صحنه به ندای هل من ناصر و در رکاب ولی زمانش به مورخ بیست و یکم دی ۱۳۶۰ از دشت عباس به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش به تاسی از حضرت فاطمه زهرا (س) مدت ها بود تا اینکه بعد از ۴۳ سال و در روزهای آتی در گلزار شهدای زادگاهش آرام خواهد گرفت. وصیتنامه: و اگر نيامدم و در جبهة جنگ و فدائی شدم زحمات خود را حلالم كنيد و ببخشيد گريه نكنيد هر وقت گریه كرديد بياد روز گريه كنيد خاطره: بعد از اتمام دیدم ابوتراب آماده شده و می‌رود، گفتم کجا می روی؟! ابوتراب گفت ، حکم است، از گفتن و از ما رفتن به . راوی: زهرا محمدی( ) ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
نرفتن و ماندن نامردیست! شهیدی که؛ را به زمين های مرغوب ترجیح داد! به او گفتم نرو و برگرد , هر زمینی که دوست داری به نامت میزنم! گفت اگر کل زمین های را به نام من بزنند بر نخواهم گشت! چرا که نرفتن! و ماندن! نامردیست راوی دو فرشته بنام جانعلی و ثریا خانم مورخ سوم تیر ماه ۱۳۳۷ در شهرستان طارم صاحب فرزندی آسمانی بنام نقدعلی شدند. که در لباس مقدس خاکی همیشه قهرمان به ندای هل من ناصر و در رکاب ولی زمانش به مورخ هشتم دی ماه ۱۳۶۰ از کرخه به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت. ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
﷽ ‌ شهدای میراث فرهنگی گردشگری و صنایع دستی استان شهید والامقام علی قره‌جلو دو فرشته بنام محمدحسن و زبرجد خانم به مورخ اول آبان ماه ۱۳۴۶ در روستای آقکند شهرستان ایجرود صاحب فرزندی آسمانی بنام علی شدند. که در لباس مقدس مقدس سبز جان برکف به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ بیست و نهم دی ماه ۱۳۶۵ از شلمچه به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای پایین زنجان آرام گرفت. وصیتنامه: به نام او که را به وجود آورد و در درون انسان دو الهی دمید که انسان به خواست خود بتواند به بالاترین درجات برسد یا به خواست خود پست ترین موجودات روی زمین برسد . بنام او که تسکین بخش دردهاست و بنام او که می کند و می میراند . و و عزیزم برای من گریه نکنید برای و حضرت و ع و گریه کنید . پیروی از بکنید همان طور که در آمده است. خاطره: قبل از اینکه علی به دنیا بیاید خواب دیدم سیدی نورانی آمد و به من گفت: خانم شما صاحب پسر می‌شوی که نامش بزرگ می شود و آدم مهمی می شود، تا خواستم از او چیزی بپرسم از خواب بیدار شدم، بعد از اینکه علی به دنیا آمد همسرم گوسفندی قربانی کرد و آن را پخش کردیم. راوی: زبرجد سیفی ( ) بسیج حمزه سیدالشهدای اداره‌کل میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی استان زنجان شهید والامقام از صنعتگران استان می باشند. @miraszanjan_ir
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام جمشید آراسته دو فرشته بنام ابوالفضل و سارا خانم به مورخ یکم مرداد ماه ۱۳۴۵ در صاحب فرزندی آسمانی بنام جمشید شدند. تکاور داستان ما در لباس مقدس خاکی همیشه قهرمان به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ یکم تیر ماه ۱۳۶۷ بر اثر مصدومیت شیمیایی از نهرعنبر به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای پایین زنجان آرام گرفت خاطره: جمشید نسبت به دوستان و افراد غریبه و دلسوز بود ؛ ای داشتیم که بی بضاعت بودند یک بار دندان او به شدت درد می کرد. وقتی میخواست به داندانپزشکی برود جمشید او را در راه دیده بود و به همراه او به دندانپزشکی رفته بود. به دکتر دندانپزشک گفته بود دندان این خانم را بکش هر چقدر هزینه اش باشه من پرداخت می کنم ، دکتر از این کار جمشید خوشش آمده بود و دندان خانم همسایه را مجانی کشیده بود . راوی : ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام حسین آزادی دو فرشته بنام جواد و ثریا خانم به مورخ بیستم خرداد ماه ۱۳۴۲ در صاحب فرزندی آسمانی بنام حسین شدند. او در لباس مقدس خاکی همیشه در صحنه به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ چهارم اسفند ماه ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی کربلای پنج از شلمچه به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای بالای زنجان آرام گرفت وصیتنامه: توصیه می کنم در مشکلات باشید، اگر واقعا مرا می خواهید بدانید؛ من یک کلمه است بله این وظیفه من و شماست که به این عمل کنیم . بدانید و به این آمده ام. خاطره: بعد از تمام شدن دوره سربازی به عنوان به اعزام شد، موقع رفتن هرچه گفتم نرو اواخر عمر ما هست گوش نکرد، یکبار که داشت می رفت با عصبانیت گفتم نمی گذارم بروی، می خواهم برایت بگیرم. گفت: جان نمی توانم در خانه بمانم و ازدواج کنم، دوست دارم به و کمک کنم. بعد از خواندن برای زنده ماندن فکر نمیکرد و دیگر تمام ذهنش بود و عاشق شده بود و سرانجام در کربلای 5 شهید شد. راوی: ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام وجیه الله آقاجانلو دو فرشته بنام علی و اقدس خانم به مورخ یکم دی ماه ۱۳۴۴ در صاحب فرزندی آسمانی بنام وجیه الله شدند. او در لباس مقدس خاکی همیشه در صحنه به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ بیست و یکم اسفند ماه ۱۳۶۲ از جزیره مجنون به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای پایین زنجان آرام گرفت وصیتنامه: اگر خبر مرا شنیدید سر بر بگذار و از شکر گزاری کنید که توانسته اید ناقابلتان را در قربانی بدهید و اصلا ناراحت نشوید و زیاد گریه و زاری نکنید و سعی کنید با خود دشمنان را مایوس و نا امید سازید و را خوشحال بگردانید . و شبهای به بروید وقتی که بر سر مزار من آمدید سعی کنید که چنان رفتاری داشته باشید که اصلا مردم فکر نکنند که شما هستی و اما شما ای بزرگوارم لازم نیست که شما را به صبر و شکیبایی توصیه بکنم می دانم که خود بهتر میدانید وقتی که شنیدید پسرتان شده است از سپاسگزاری کنید . ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام بيت الله آقامرادی دو فرشته بنام حکمعلی و گلبهار خانم به مورخ نهم تیر ماه ۱۳۴۷ در روستای قوزیجاق سفلا صاحب فرزندی آسمانی بنام بیت‌ اله ( محسن ) شدند. او در لباس مقدس خاکی همیشه قهرمان به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ بیست و سوم فروردین ماه ۱۳۶۷ در منطقه عملیاتی مریوان از ارتفاعات کله‌قندی به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش به تاسی از مادر سادات حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مدت ها گمنام بود تا اینکه در سال ۱۳۷۳ تفحص و در گلزار شهدای پایین زنجان آرام گرفت. خاطره: یک شب قبل از اینکه خبر شهادت بیت الله بیاید خواب دیدم برف زیادی آمده است و وسط برف ها پیکری گذاشته بودندو اطراف آن گل های محمدی ریخته بودند، و همراه با گل ها پیکر را حمل می کردند، یک دفعه از خواب پریدم و به همسرم گفتم حتما می خواهد اتفاقی بیفتد. فردای آن روز خبر شهادتش را آوردند. راوی: گلبهار شکوری( ) ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
کوچه های آشنا
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام سید جواد آقامیری دو فرشته بنام سید عزیز
خاطره: تازه وارد شده بود و به خاطر فعالیتها زیادش مسئولیت را به او سپرده بودند. به خاطر دارم یکبار صبح از جیب او برداشتم و رفتم خریدم وقتی برگشتم از خواب بیدار شده بود دیدم خیلی عصبانی است و با ناراحتی از من پرسید : شما از جیب من برداشتید گفتم: خوب چرا ناراحت هستی پولت رو پس می دهم، گفت؛ به خاطر نیست که ناراحتم من هم مال شماست اما این متعلق به بود و خرج کردن آن است. از کارم پشیمان و ناراحت شده بودم اما ته دلم بودم از این که پسرم با آن سن کم به و حرام بودن اهمیت می دهد. راوی:( ) 📌 خاطره فوق 👆یادمان باشد قبل از باید می بود.
کوچه های آشنا
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام (مصدق) غلام‌حسین ناصر احمدی دو فرشته بن
خاطره: غلامحسین به جایی شد که عمویش هم در آنجا حضور داشت، ایشان نقل می کردند که یک شب همه بچه‌ها در چادر بودند و برای حاضر می‌شدند، به قول بچه ها شب بود و همه حنا به دست می بستند و خوشحال بودند، غلامحسین که به تازگی وارد آن جمع شده بود نمی‌دانست که چرا این کارها را می‌کنند نوبت او که شد، هرچه اصرار کردن او نگذاشت که به دست هایش حنا ببندند، وقتی پرسیدم چرا حنا نمیبندی با ناراحتی گفت من برای این کارها نیامدم، من آمدم برای ، و همه از این حرف غلامحسین تعجب کردند و مات و مبهوت به او خیره شدند. راوی: حکیمه احمدی ( )
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام حسین حاتمی دو فرشته بنام محمودعلی و کوکب خانم به مورخ بیستم فروردین ماه ۱۳۴۷ در روستای نیماور صاحب فرزندی آسمانی بنام حسین شدند. داستان ما در لباس مقدس خاکی همیشه در صحنه به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ هفتم اسفند ماه ۱۳۶۱ از فکه به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای بالاي زنجان آرام گرفت. وصیتنامه: سلام بر و درود بر شهدای ، و من وصیت میکنم و می روم به ، یا را باز می کنم و یا می‌شوم. هیچ ناراحت نباشید. خاطره: عاشق و فعالیت های آن بود، با آن سن کمش در ها شرکت می کرد، چهارده سالش که شد تصمیم گرفت به برود و با بسیج به جبهه شد، پس از سه ماه از اعزامش به مرخصی آمد و خیلی از جبهه و فضای جبهه خوشش آمده بود، چند روزی پیش ما ماند اما نتوانست دوری را تحمل کند، می‌گفت که در جبهه است، مدتی بعد دوباره به جبهه برگشت که بعد از آن خبر شهادتش را برایمان آوردند. راوی: کوکب حاتمی ( ) ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا شهید والامقام رمضان حسنی‌ نیا دو فرشته بنام مصطفی و فاطمه خانم به مورخ سوم شهریور ماه ۱۳۴۵ در روستای امام شهرستان طارم صاحب فرزندی آسمانی بنام رمضان شدند. که در لباس مقدس خاکی همیشه قهرمان به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ هفتم خرداد ماه ۱۳۶۵ از حاج‌عمران به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای بالای زنجان آرام گرفت. خاطره: پست نگهبانی بجای همرزم وقتی صبح از خواب شدم و پشت رفتم، دیدم رمضان می خواند با عجله و عصبانیت رفتم کنارش و گفتم چرا مرا بیدار نکردی؟ گفت: تو خوابیده بودی دلم نیامد بیدارت کنم. راوی: شهید خطاب به ✨ڪـوݼـــــــــہ‌هـاے‌آشنــــــــــا 💫 ─────────┅╮ https://eitaa.com/koochehhayehashena ╰┅─────