17.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید ماه رو احمد عبدی
فرزند: غلامحسین
تولد: 1346/3/6
محل تولد: روستای سها
شهادت: 1365/10/5
محل شهادت : شلمچه
بخشی از وصیتنامه شهید
آزمایش هایی از ترس و گرسنگی کمبود اموال و کشتن بعضی از شما ها تا ببینند که کدام یک از شما ها #صبور هستید.
و بشارت بده صابران را
پس شما سعی کنید از این امتحان سر افراز بیرون آیید و #صبر و عمل داشته باشید و از صحنه مبارزه کنار نروید و حرف های #امام و رهبرمان را با جان و دل بپذیرید، که یگانه راه مستقیم همان راه امام است
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
کوچه های آشنا
#شهید محمدحسن رحیمی یکی از آنانی که در فصل #عشق زیست، و #جوانی را فدای #معشوق ازلی کرد و نام نامی خود را در زمره #راست_قامتان همیشه جاوید تاریخ ثبت کرد.
📌#شهیدمحمدحسن_رحیمی عضو پشتیبانی و مهندسی جنگ #جهاد زنجان بود.وی بیست و یکم آذرماه سال ۱۳۳۴ در خانواده ای مذهبی و آشنای اصول والای اسلام از اهالی #زنجان چشم به جهان گشود. سال ۱۳۵۶، #خدمت سربازی را در پادگان ((باغ شاه)) سابق #تهران، در #تیپ هوابرد به پایان رساند. این همزمان بود با #قیام های مردمی سال ۱۳۵۷، محمدحسن نیز به جمع #مردم پیوست و تا #پیروزیانقلاب_اسلامی از پا ننشست.محمدحسن چون کوه آتشفشان، به ظاهر خاموش، اما #مقاوم، #صبور و استوار بود و انقلاب و جوشش درونی داشت. او ترسیم کننده خط واقعی #امام (ره) بود. خط((نه شرقی، نه غربی)) در سه جبهه علیه امپریالیسم، کمونیسم و صهیونیسم نبرد می کرد: در همان اوایل #انقلاب، به بهانه کار در بندرعباس و جنوب، بی آنکه خانواده را در جریان بگذارد، برای گذراندن #دوره_چریکی ، سیزده ماه را در #سازمان((الفتح فلسطین)) به سر برد. پس از این دوره، در #جنوب_لبنان، همراه برادران #فلسطینی ، علیه صهیونیسم جنگید.پس از این دوره، به #زنجان بازگشت، سپس دوره ی کوتاهی نیز به #جبهه های #افغانستان عزیمت کرد و دوشادوش برادران مسلمان #افغانستانی ، علیه سربازان کافر و متجاوز شوروی سابق و رژیم دست نشانده و مزدور افغانستان پیکار کرد.سپس به زنجان بازگشت و در #جهاد_سازندگی زنجان نام نویسی کرد و با شغل #راننده_تراکتور ، در واحد عمران جهاد سازندگی مشغول به خدمت به #نظام_مقدس_جمهوری_اسلامی_ایران شد. به محض شروع #جنگ_تحمیلی، از طریق بسیج مستضعفان به #جبهه اهواز #اعزام شد. به سبب فداکاری ها و رشادت های بی نظیر در آن جبهه، وزنه ی سنگینی میان #سپاهیان و #جهادگران به شمار می رفت و به (( #چریک_مسلمان واقعی)) معروف شده بود. بنا به #شهادت هم سنگرانش در #روز_حمله و پیروزی های جبهه های جنوب، محمدحسن خدمه ی #نخستین تانکی بود که به مقابله با دشمن شتافت.
روز #۲۸ صفر در حالی که سلاح در دست داشت، در #آتش عشق سوخت و به دیار باقی شتافت چگونگی شهادتش چنین است:
🔻سال ۱۳۵۹ بود، #سپاه با همکاری #بسیج، حسن نیز جزو بسیج بود-قصد داشت حمله ای را طرح ریزی کند. منطقه ی عملیاتی مشخص شد. بنا شد از روی پلی که نیروهای دشمن آنجا را زیر نظر داشت و با تیربار زیر آتش مداوم داشت، عبور کنند و به قلب دشمن یورش ببرند، با تسخیر آن پل قسمتی از #خاک_هویزه به سرزمین #اسلامی برمی گشت. سپاهیان مجبور می شدند توقف کنند.
محمدحسن با رشادت خاصی، از #روی_پل رد می شود و به دیگران هم روحیه می دهد، تا از روی #پل عبور کنند. بعد از این جریان #فرمانده سپاه حمیدیه از او می خواهد که به #عضویت سپاه دربیاید. پس از #شهادت وی هم سنگرانش در توصیف وی می گفتند:« محمد حسن، #ستون_فقرات_سپاه_پاسداران حمیدیه بود.»
🔹محمد حسن رحیمی چنان خود دار و #آرام بود که حتی هنگامی که به #جبهه می رفت، به #خانواده و نزدیکان خود سخنی نمی گفت. او از سوی #بسیج به تهران رفت و بعد از دیدن #دوره ی آموزشی در تهران، #عازم جبهه ی اهواز شد.
روز۱۵ دی ماه ۱۳۵۹، بنا بود حمله ی بزرگ و گسترده ای در منطقه ی دب حردان انجام شود. آن روز، محمدحسن به هم سنگرانش می گوید:«دیشب خواب دیدم؛ امروز اتفاقی می افتد.»نیروها سوار نفربر می شوند. اما، محمدحسن و سه نفر دیگر در نفربر جایشان نمی شود. بنابراین روی نفربر می خوابند و به سوی دشمن یورش می برند. این فرار و تعقیب ادامه دارد؛ تا آن که نفربر به نزدیک دهکده ای می رسد.
#نیروهای_اسلام قصد می کنند، دهکده را پاک سازی کنند؛ که موشک های عراقی بر سرشان می ریزند. نخستین موشک، نزدیک محمدحسن منفجر می شود و دست راست و بغل وی آسیب می بیند. موشک دوم به خود نفربر اصابت می کند. محمدحسن به زمین می افتد؛ آتش به بدن وی می رسد و پیکر پاکش در #راه اسلام و حفظ #میهن می سوزد. احتمالا اگر وصیت نامه ای هم داشته، در آتش سوخته است.
🇮🇷بدین ترتیب، ۱۵ دی ماه ۱۳۵۹ در منطقه ی « #دب_حردان » اهواز پس از ۴ ماه تلاش در این منطقه به درجه ی رفیع #شهادت نایل می شود.
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا
شهید والامقام قدرتاله افشاریراد
دو فرشته بنام ابراهیم و جیران خانم به مورخ یکم مرداد ماه ۱۳۴۸ در شهرستان ابهر #زنجان صاحب فرزندی آسمانی بنام قدرتاله شدند.
که در لباس مقدس خاکی #بسیج همیشه در صحنه به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ بیستم بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات والفجرهشت از فاو به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت.
ضمنا برادرش شهید_سعید_افشاریراد نیز به شهدا پیوسته است.
وصیتنامه:
ای #پدر بزرگوارم، ای امیدم در #زندگی ، همیشه #استوار و #صبور باشید، فقط #شکر کنید که فرزندی را به #اسلام و #امامعزیز هدیه کرده اید.
ای #مادرعزیزم مسؤلیتی سنگینی داری که شغل #مادری همان شغل انبیاست. تو باید با تمام وجودت درسی به #مادران عالم بدهی و #استقامت خود را بر آنان نشان دهی. مبادا در مرگ من گریه کنی و اشک بریزی، وکمر خم کنی.
#خواهرانعزیزم ، درلحظه های آخرم مسؤلیتی سنگین برعهده شما می گذارم که با #حجاب خود مشت محکمی بر دهان یاوه گویان شرق، غرب بزنید در مرگ من گریه نکنید، همیشه #زینبگونه باشید.
#برادرانعزیزم، مبادا #جبهه را ترک کنید، و از رفتن به #جبهه غافل باشید.
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
#شهید_قدرااله_افشاریراد
☫ ﷽ ☫ بِــــــــســـــــم رَبـ الشُهـ🌺ــدا
شهید والامقام حسین آزادی
دو فرشته بنام جواد و ثریا خانم به مورخ بیستم خرداد ماه ۱۳۴۲ در #زنجان صاحب فرزندی آسمانی بنام حسین شدند.
او در لباس مقدس خاکی #بسیج همیشه در صحنه به ندای هل من ناصر لبیک، و در رکاب ولی زمانش به مورخ چهارم اسفند ماه ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی کربلای پنج از شلمچه به مقصد بهشت پر کشید و پیکر پاکش در گلزار شهدای بالای زنجان آرام گرفت
وصیتنامه:
توصیه می کنم در مشکلات #صبور باشید،
اگر واقعا #وصیت مرا می خواهید بدانید؛ #وصیت من یک کلمه است #قرآن بله #قرآن این وظیفه من و شماست که به این #کتابالهی عمل کنیم . بدانید #آگاهانه و #عاشقانه به این #جهاد آمده ام.
خاطره:
بعد از تمام شدن دوره سربازی به عنوان #بسیجی به #جبهه اعزام شد، موقع رفتن هرچه گفتم نرو اواخر عمر ما هست گوش نکرد، یکبار که داشت می رفت با عصبانیت گفتم نمی گذارم بروی، می خواهم برایت #زن بگیرم. گفت: #مادر جان نمی توانم در خانه بمانم و ازدواج کنم، دوست دارم به #امت و #اسلام کمک کنم. بعد از خواندن #نهجالبلاغه برای زنده ماندن فکر نمیکرد و دیگر تمام ذهنش #شهادت بود و عاشق #شهادت شده بود و سرانجام در #عملیات کربلای 5 شهید شد.
راوی: #مادرشهید
✨ڪـوݼـــــــــہهـاےآشنــــــــــا 💫
─────────┅╮
https://eitaa.com/koochehhayehashena
╰┅─────
#شــــــــادیارواحطيبــــــــہشهداصـَـــــلوات
#شهید_حسین_آزادی