eitaa logo
لشکر خوبان(دست‌نوشته‌های م. سپهری)
740 دنبال‌کننده
588 عکس
284 ویدیو
2 فایل
جایی برای نشر آنچه از جنگ فهمیدم و نگاشتم. برای انتشار بخش‌هایی از زندگی، کتاب‌ها، لذت‌ها، رنج‌ها و تجربه‌هایی که در این مسیر روزی‌ام شد. نویسنده کتاب‌های: 🌷لشکر خوبان (۱۳۸۴) 🌷نورالدین پسر ایران (۱۳۹۰) 🌷مرد ابدی (۱۴۰۳) راه ارتباطی: @m_sepehri
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
علی کنگرانی،⚘️ جوان بسیجی اهل کرج، که به‌عنوان مدیر داخلی پادگان کنار دشتبان‌زاده قرار گرفته بود، از عشاق حاج حسن بود! او که خدمت سربازی‎اش را در همان پادگان گذرانده بود، جوانی خوش‌رو، مؤدب و بسیار توانمند بود، طوری که فرماندهانِ وقت، او را همان‌جا نگه داشته بودند. با حضورِ مداومِ حاج حسن در مجموعه و شناختی که مدام عمیق‌تر می‌شد، علی شیفتۀ حاج حسن و کارشان شده بود. در مدرس، درست مثل ایام جنگ، میدان کار برای کسانی که علاقه و توانایی‌شان را ثابت می‌کردند، فراهم بود. علی کنگرانی با حضور در کنار دشتبان‌زاده، کارهای مربوط به نیروی انسانی پادگان را انجام می‌داد. حاج حسن بارها دربارۀ او گفته بود: «این علی، جا داره تا ریاست جمهوری هم پیش بره!» https://eitaa.com/lashkarekhoban
نثار روح مطهر شهیدان اقتدار کشور عزیزمون، خاصه شهیدان موشکی و شهدای پادگان مدرس، صلواتی عنایت فرمایید⚘️⚘️
هم بچه‌های ، را دوست داشتند، هم و . او با چهره‌ای متبسم، در روزهای پر کار و بحرانی، به کارها سرعت و هماهنگی می‌داد. با این‌که سن‌وسالی نداشت و تعدادی از نیروهای مدرس از او بزرگتر بودند اما با بزرگْ‌منشی هوای همه را داشت. با تک‌تک بچه‌های مدرس آشنا بود، مشکلات‌شان را می‌دانست و برایشان دنبال چاره می‌گشت تا با خیال راحت در خدمت کارشان باشند! بیشتر بچه‌ها که بسیجیان فعال مساجد و پایگاه‌های مختلف در کرج، ملارد، فردیس و مناطق اطراف بودند، توسط خود او وارد مدرس شده بودند. هروقت نیرو لازم می‌شد، بچه‌های مدرس نزدیکان و دوستان معتمدشان را معرفی می‌کردند. به‌مرور زمان، در مدرس چند برادر، باجناق، پسر عمو، بچه ‌محل، هم‌هیئتی و حتی پدروپسری به‌نام بایرامعلی و بهمن صفری مشغول کار شدند. بایرامعلی صفری، در یکی از صنایع وزارت دفاع مشغول کار شده بود. او تازه بازنشست شده بود که دوست قدیمی‌اش مهدی دشتبان‌زاده، با توجه به رفتار، توانایی فنی و سخت‌کوشی بایرامعلی او را به کار جدید دعوت کرده بود. بایرامعلی در سال 87، علی‌رغم این که جنس کار در مدرس را می‌دانست، پسرش بهمن را که دیپلم فنی داشت، به مجموعۀ سازمان جهاد آورد و پدروپسر، همکار هم شدند... آنها با هم شهید شدند، با همه جسم و جانشان⚘️⚘️😭😭 و درود بر زنی که در یک روز، هم همسر شهید شد، هم مادر شهید و ما هنوز او را نمی‌شناسیم😔 🔻لطفا بدون لینک منتشر نشود https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدا قوت سردار... 🇮🇷 مرد روزهای سخت مردی که در تلاطم‌ها، در غم‌ها و بحران‌ها، نشان دادید سرباز مخلص وطن هستید؛ شجاع و باصلابت. یادگار و توفیقتان مدام و عزتتون مستدام🌷 لبخند رضایت رهبری، گوارای وجود💐 https://eitaa.com/lashkarekhoban
امروز روز بسیار خوبی بود، در حسینیه شهید طهرانی مقدم، در محضر خانواده‌های محترم شهدای اقتدار ( شهدایی که همراه حاج حسن آقا به شهادت رسیدند)، در جشنی پاک و دیداری باصفا در ایامی که شهدای موشکی آرزو داشتند آن را ببینند..‌🇮🇷 https://eitaa.com/lashkarekhoban
سجاده زیبای ... مردی که در آرزوی نابودی اسرائیل و آزادی اولین قبله اسلام بود🩵 https://eitaa.com/lashkarekhoban
مردم! این زن را بشناسید...‌ او،زنی‌ست که قهرمان ملی ما، بلکه قهرمان جهان اسلام، او را تحسین و تبلیغ کرده.. او را شیرزن نامیده.. او را تعریف و تمجید کرده... این زن، ، دو پسرش محمد و محمود داسدار را فدای این کشور کرده،⚘️⚘️ هر دو، از نیروهای حاج‌حسن در پادگان مدرس بودند... محمد داسدار، اولین تازه دامادیست که دو هفته پیش از عروسی، خونش بر خاک مدرس ریخت... بعد از شهادت محمد، در شب عید نوروز ۱۳۸۵، حاج حسن بعد از دیدار با این مادر دلاور، گفتنی‌ها را گفت... الحق این شیرزن، ثابت کرد بر عهد خویش صادق است وقتی ماند و پیکر اربا اربای دومین پسرش در راه تحقیقات موشکی را دید. محمود او، که روزی شاهد شهادت برادر بزرگترش بود ولی در مدرس ماند و حاج حسن را رها نکرد، همراه حاج حسن و یاران برگزيده‌اش به معراج رفت... درود خدا بر این زن و شهیدانش و دو عروس عزیزش https://eitaa.com/lashkarekhoban