#پیشنهادویژهامشبمخصوصمتهلا♨️✅
با اشک و بغض #حجله ی شوهرم و زن جدیدش رو داشتم درست میکردم با باز شدن در #اتاق و شنیدن صدای مادر شوهرم سرم و بلند کردم و با چشمهای اشکی بهش زل زدم
که با #سنگدلی تمام گفت:
_اتاق و آماده کردی بیا بیرون الان #عروس خوشگلم با پسرم میان.
با بغض و درد از جام بلند شدم من زن اولش بودم اما الان بخاطر #وارث بخاطر #عشقی که دیگه به من نداشت رفت
دختر،خالش و گرفت با وارد شدن اشکان و شقایق چشمهای اشکیم و به #دستهای_حلقه شدشون انداختم و با لبخند تلخی خیره به دستاشون خواستم از اتاق برم بیرون اشکان دستم و گرفت و خیره به چشمهام با صدای سردی گفت:
#گمشو برو برای زنم #کاچی درست کن نمیخوام زنم ضعیف بشه بکشه.
با لبخند تلخی گفتم:_من و #بچم برای #عروست کاچی درست میکنیم.
#بهت زده بهم خیره شد و لب زد:
_بچه...😳😱😱😱
#ادامهرمانجذاب👇🚫🙊
http://eitaa.com/joinchat/3122528273C2c51409301
شوهرش جلوی چشم دختره با یه زن دیگه ازدواج میکنه اما نمیدونه زنش بارداره😱🔥
– فراموش کن که یه شب سرد زمستونی همنفس من شدی.فراموش کن که اولین بار با من بیشرف بودی، فراموش کن مهشید.
بی نفس لب زد:– چرا؟
– چون هفته بعد دارم با سحر ازدواج میکنم، نمیخوام یه مرد #خیانتکار باشم.
دستش بند یقه شاهین شد.
– لعنتی تو داری به من خیانت میکنی، من #زنتم شاهین، زنت...
دست مهشید رو از یقه اش جدا کرد و پر اخم غرید:–زن؟ یادم نمیاد عقدت کرده باشم؟
–اما من خوب یادمه حلقه برلیان مادرت رو انداختی تو دستم و برام زَوَّجْتُكَ نَفْسِي فِي المُدَّةِ المَعْلُومَةِ عَلَي المَهْرِ المَعْلُوم ِخوندی.
تلخ لب زد:–یه صیغه ساده بود که مدتش خیلی وقته تموم شده. مگه همه مردها تا آخر عمرشون با زن صیغهایشون میمونن؟ اسمش روشه دیگه صیغه مدتدار. میخواستم تا تهش باهات بمونم که صیغهات نمیکردم زن، عقدت میکردم. مگه چیزی غیر اینه؟؟
نگاه تلخش رو روونه مردی کرد که حتی نیم نگاهی هم بهش نمینداخت، مردی که یک روز توی چشم های مهشید زل زده بود و از #عشقی که بهش داشت گفته بود و امروز از ازدواج با یه زن دیگه. حالا وقتش بود، وقتش بود که #تیر آخر رو بزنه، تیر آخری که #قلب خودش رو نشونه میگرفت....
http://eitaa.com/joinchat/3122528273C2c51409301