eitaa logo
مهجور
130 دنبال‌کننده
211 عکس
41 ویدیو
3 فایل
هو‌ النور وصل‌ِتو کجا و من‌ِمهجور کجا..... مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان اللهم لاتکلني إلی نفسي طرفة عین أبداً @maroozbahani بله: https://ble.ir/maaahjor تلگرام: https://t.me/maaahjor
مشاهده در ایتا
دانلود
هو الحق
انگشتم روایت‌گری (story) اینستاگرامش را لمس کرد. صفحهٔ مشکی یکدست، که گوشهٔ پائین سمت چپ با فونت میانه‌ای تایپ شده بود؛« بیزارم از دین شما، نفرین به آئین شما.» یکه خوردم، یعنی تو این سال‌ها که باهاش معاشرت نداشتم انقدر تغییر کرده. نتوانستم مثل این چند سال اخیر که گفت‌و‌گو بینمان حبس شده بود، ساکت باشم و چیزی نگویم. به داستانش پاسخ دادم با فرستادن علامت سوال و تعجبی توأمان. علامت‌ها را لایک کرد و جواب داد: «دین و آیین اختلاسگران، مسئولین، سران» برایش نوشتم: روز عاشورا، زمانش نیست؟! عاشورا، روز دین و آئین جوانمردی، پاکان، آزاداندیشان، حق‌طلبان، عدالت‌خواهان و روز دین و آئین برترین و بهترین بندگان خداست. روز دین و آئین امام حسین علیه‌السلام شما وقتی روز عاشورا این مطلب رو استوری می‌کنی(داستان گذاشتن)، کسی به مسئول و اختلاسگر و.... نمی‌گیره، به صاحب روز می‌گیره. ادامه دارد... مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان @maahjor
هو المحبوب
من از تو جز تو نخواهم، که در طریقت عشق بغیر دوست تمنا ز دوست، رسوائی است. مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان @maahjor
مهجور
هو الحق انگشتم روایت‌گری (story) اینستاگرامش را لمس کرد. صفحهٔ مشکی یکدست، که گوشهٔ پائین سمت چپ با
هو النور
می‌دانستم قد و قواره‌ام به موعظه و پند دادن نمی‌رسد، قدم کوتاه و دستم خالی و زبانم الکن است از بی‌توشه‌گی، نابلدی، مرد عمل نبودن، نگران بودم هرچه بگویم لافی بیش نباشد و به اَرزنی نَیَرزد. آن زمان که باید مشق عشق می‌کردم، کجا بودم و به چه کار؟! آن زمان که باید ظاهر و باطن زندگی‌‌ام را از عشق حسین سیاه‌مشق می‌کردم و زیبایی می‌آفریدم و به در و دیوار و تمام شهرم آویزان می‌کردم و نشر می‌دادم، به چه کار بودم؟! تمام روزها و شب‌هایی که دم از حسین ع می‌زدم چه کردم که حالا حرفی برای گفتن و یا عملی برای نشان دادن داشته باشم؟! می‌دانستم کوتاهی کرده‌ام و آنچنان که باید انجام وظیفه نکرده‌ام که حال باید این‌چنین نقره‌داغ نشخوار فکری دیکته‌شده به جان اقوامم باشم. ولی ناامید نشدم و ادامه دادم تا روزنی پیدا کنم که حرف‌هایی که به دهانم بزرگ بود اما حکایت نور بود را از همان روزن، ریز‌ریز وارد جانش کنم. به خدایش پناه بردم از کبر و نخوت و هرچه به خطا، مرا رنگین‌تر کند از او، از اینکه خودم را تافته‌ای فرض کنم جدابافته از او، می‌دانستم شالوده و رگ و ریشهٔ ما یکی‌ست که گاه ره کج کرده‌ایم و نادانسته به کاهدان آزاداندیشی وهم‌آلود زده‌ایم. می‌دانستم منم مثل او مبتلاام به وهمی دیگر از جنسی دیگر، اما حتی شوخی با ساحت مقدس خون‌خدا خانمان برانداز است و ریشه‌سوز، دوست نداشتم هم‌ریشه‌ام، ریشه‌سوز شود. ادامه دادم به گفتن و بازگو کردن و گوش باز کردم برای شنیدن، که بی شنوایی سخن‌پراکنی سود نبخشد. ادامه دارد..... مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان @maahjor
مهجور
هو النور می‌دانستم قد و قواره‌ام به موعظه و پند دادن نمی‌رسد، قدم کوتاه و دستم خالی و زبانم الکن اس
هو السمیع
برایش نوشتم: «حساب دین با حساب حکومت جداست. حساب دین با آدم‌های دینی جداست.» بیزارم بودم از اینکه خطا و اشتباه من به زعم او متدین را به حساب دین بنویسد و ملاک قضاوت قرار دهد. بیزار از اینکه امثال من نوعی ناخواسته به حسب ظاهر متشرعمان، معیار دین قلمداد شویم و به خطا، دین را با کم و زیاد ما بسنجند. چرا دقت نمی‌کنند که ما هم مثل آن‌ها سعی داریم آنچه فهم کرده‌ایم و آموخته‌ایم به حد بضاعت عملی کنیم که بسیار هم پیش آمده منطبق با اصل نبوده، ما فقط در تلاشیم برای به حساب آمدن در این مسیر با تمام کم و کاستی‌هایمان. هم و غم‌مان بودن در خیل ره‌یافتگان به مقصود است و بدین جهت در جادهٔ‌سعادت می‌پلکیم که شاید راه را از چاه باز شناسیم. و خودمان را با تمام کج و معوجی‌هایمان در خیل سعادتمندان جا دهیم تا بواسطهٔ آن‌ها ما را نیز درهم بخرند. و حال چرا ما که خودمان هم می‌دانیم کمیتمان چقدر می‌لنگد باید محل رجوع و ملاک قضاوت ارزش دینی قلمداد شویم؟! اما دریغ از جوابی که پتک شد روی تمام تغلاهایم، جان‌کندنَم که حساب دین و أهل دین(علی الظاهر) ازهم جداست. که عیب از مسلمانی ماست! من به قول او أهل بودم و او أهل ، خود را رها کرده بود از داشته‌های سابقش و من را أسیر رهایی‌اش، و غم آوار شد بر جانم. چرا و چگونه این چنین بی‌محابا خودش و مرا فرو می‌ریزد؟! ادامه دارد... . مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان @maahjor
هدایت شده از °کُنج°🇮🇷
🌱درمیان‌خانه‌ی‌حیدر‌پر‌ازخورشیدبود . . وقت‌آن‌شد‌تا‌بیاید‌بین‌شان‌قُرص‌قمر🌱
هو المنعم
_ : امروز خانم پرسید مامان‌هاتون چه کاره‌اند؟ _ : چه جالب. _ : من گفتم مامانم هیچ‌کارست. _ : چرا ؟! _ : خوب تو کاری نمی‌کنی، سرکار نمیری که! از صبح تا شب خونه‌ای. _ : مامان جان بهش میگن خانه‌دار. _ : عه راست میگی، خانم معلم هم گفت یعنی خانه‌دار. _ : خدا خیرش بده. _ : ولی کاش شغل داشتی! میرفتی سرکار. _ : عزیزم خانه‌داری هم شغله دیگه! معلمتون نگفت؟! _ : خوب باشه حالا. از این به بعد می‌گم تو خونه کار می‌کنی. و لبخند عاقل اندر سفیهی تحویلم می‌دهد. مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان @maahjor
سکوت [ سُ ] در دهخدا سکوت را خاموش شدن معنی کرده‌اند! اینکه کسی یا چیزی بعد از مدت‌ها غَلَیان و آتش افروختن و هیجانات، به ناگاه یا کم‌کم خاموش شود! اینکه روی آتش ِ تلاش‌های کسی/چیزی برای رسیدن به مقصود، آب یا خاک بریزند و او/آن را خاموش کنند! اینکه کسی/چیزی را مجبور به خاموشی کنند! اینکه امید را ناامید کنند! اینها همه سکوت‌اند... همه خاموشی‌اند... چقدر این خاموشی‌ها درد دارند. چقدر سکوت پر از بغض است. . . @hobut68
مهجور
سکوت [ سُ ] در دهخدا سکوت را خاموش شدن معنی کرده‌اند! اینکه کسی یا چیزی بعد از مدت‌ها غَلَیان و آتش
اینکه کسی/چیزی را مجبور به خاموشی کنند! اینکه امید را ناامید کنند! چقدر سکوت پر از بغض است ...
مهجور
بسم هو... وسط قاب‌های کوچک و بزرگ چوبی روی دیوار، قابی رزینی توی چشم می‌آمد. از دور هم می‌شد فهمید
گاهی سکوت دردی مسری در تمام جانت می‌شود. امان از حنجره‌هایی که فریادها را به بند سکوت کشیده‌اند، تا مبادا آوار غمشان بزم و پایکوبی محبوبشان را برهم زند.
هدایت شده از استاد فیاض بخش
HadiseMeraj-1403.11.10.pdf
حجم: 1.1M
📖 مطالعه فرمایید | آداب، مراقبات و دستورات ماه شعبان استاد محمدتقی فیاض‌بخش 🔹متن کامل بیانات استاد در جلسه شرح حدیث معراج اخیر در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۴۰۳