مهجور
هو النور میدانستم قد و قوارهام به موعظه و پند دادن نمیرسد، قدم کوتاه و دستم خالی و زبانم الکن اس
هو السمیعبرایش نوشتم: «حساب دین با حساب حکومت جداست. حساب دین با آدمهای دینی جداست.» بیزارم بودم از اینکه خطا و اشتباه من به زعم او متدین را به حساب دین بنویسد و ملاک قضاوت قرار دهد. بیزار از اینکه امثال من نوعی ناخواسته به حسب ظاهر متشرعمان، معیار دین قلمداد شویم و به خطا، دین را با کم و زیاد ما بسنجند. چرا دقت نمیکنند که ما هم مثل آنها سعی داریم آنچه فهم کردهایم و آموختهایم به حد بضاعت عملی کنیم که بسیار هم پیش آمده منطبق با اصل نبوده، ما فقط در تلاشیم برای به حساب آمدن در این مسیر با تمام کم و کاستیهایمان. هم و غممان بودن در خیل رهیافتگان به مقصود است و بدین جهت در جادهٔسعادت میپلکیم که شاید راه را از چاه باز شناسیم. و خودمان را با تمام کج و معوجیهایمان در خیل سعادتمندان جا دهیم تا بواسطهٔ آنها ما را نیز درهم بخرند. و حال چرا ما که خودمان هم میدانیم کمیتمان چقدر میلنگد باید محل رجوع و ملاک قضاوت ارزش دینی قلمداد شویم؟! اما دریغ از جوابی که پتک شد روی تمام تغلاهایم، جانکندنَم که حساب دین و أهل دین(علی الظاهر) ازهم جداست. که عیب از مسلمانی ماست! من به قول او أهل #گیردادن بودم و او أهل #رهاکردن، خود را رها کرده بود از داشتههای سابقش و من را أسیر رهاییاش، و غم آوار شد بر جانم. چرا و چگونه این چنین بیمحابا خودش و مرا فرو میریزد؟! ادامه دارد... #روایتگری۳ #اِنَّالحسینَسَیدُشَبَابِأَهْلِالْجَنَّةِ. مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان @maahjor
هو المنعم_ : امروز خانم پرسید مامانهاتون چه کارهاند؟ _ : چه جالب. _ : من گفتم مامانم هیچکارست. _ : چرا ؟! _ : خوب تو کاری نمیکنی، سرکار نمیری که! از صبح تا شب خونهای. _ : مامان جان بهش میگن خانهدار. _ : عه راست میگی، خانم معلم هم گفت یعنی خانهدار. _ : خدا خیرش بده. _ : ولی کاش شغل داشتی! میرفتی سرکار. _ : عزیزم خانهداری هم شغله دیگه! معلمتون نگفت؟! _ : خوب باشه حالا. از این به بعد میگم تو خونه کار میکنی. و لبخند عاقل اندر سفیهی تحویلم میدهد. #دلبرک #مادر_دختری #سلامتیماهیچکارهها #خانهداریوماأدراکخانهداری مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان @maahjor
سکوت [ سُ ]
در دهخدا سکوت را خاموش شدن معنی کردهاند!
اینکه کسی یا چیزی بعد از مدتها غَلَیان و آتش افروختن و هیجانات، به ناگاه یا کمکم خاموش شود!
اینکه روی آتش ِ تلاشهای کسی/چیزی برای رسیدن به مقصود، آب یا خاک بریزند و او/آن را خاموش کنند!
اینکه کسی/چیزی را مجبور به خاموشی کنند!
اینکه امید را ناامید کنند!
اینها همه سکوتاند... همه خاموشیاند...
چقدر این خاموشیها درد دارند.
چقدر سکوت پر از بغض است. . .
#ف_سین_ه
@hobut68
مهجور
سکوت [ سُ ] در دهخدا سکوت را خاموش شدن معنی کردهاند! اینکه کسی یا چیزی بعد از مدتها غَلَیان و آتش
اینکه کسی/چیزی را مجبور به خاموشی کنند!
اینکه امید را ناامید کنند!
چقدر سکوت پر از بغض است ...
مهجور
بسم هو... وسط قابهای کوچک و بزرگ چوبی روی دیوار، قابی رزینی توی چشم میآمد. از دور هم میشد فهمید
گاهی سکوت دردی مسری در تمام جانت میشود.
امان از حنجرههایی که فریادها را به بند سکوت کشیدهاند، تا مبادا آوار غمشان بزم و پایکوبی محبوبشان را برهم زند.
مهجور
سکوت [ سُ ] در دهخدا سکوت را خاموش شدن معنی کردهاند! اینکه کسی یا چیزی بعد از مدتها غَلَیان و آتش
و آنگاه که گوشی برای شنیدن نیست، خاموشی به.
هدایت شده از استاد فیاض بخش
HadiseMeraj-1403.11.10.pdf
حجم:
1.1M
📖 مطالعه فرمایید | آداب، مراقبات و دستورات ماه شعبان
استاد محمدتقی فیاضبخش
🔹متن کامل بیانات استاد در جلسه شرح حدیث معراج اخیر در تاریخ ۱۰ بهمن ۱۴۰۳
مهجور
و خواب عجب پناه است..... @maahjor
و خواب عجب همنشین بکر و نابی است...
@maahjor
مهجور
هو السمیع برایش نوشتم: «حساب دین با حساب حکومت جداست. حساب دین با آدمهای دینی جداست.» بیزارم بودم
هو ستارالعیوبو غم آوار شد بر جانم. شوک جوابش لالم کرد، گمان کرده بودم مخالفت سیاسیاش را خواسته هوار بکشد و بیدقتی باعث شده روز درستی را انتخاب نکند. اما گویا تغییراتش فراتر بود از آنچه گمان میکردم. سابقهٔ ذهنیام مشوش شد، او همان دختر نماز اولْوقت خوانی است که میشناختم؟! همان که غبطهاش را میخوردم؟! دلم به حال هردویمان سوخت. ما چقدر بیپناهیم در این خرابات، چقدر بیسلاحیم در این مجاز افسارگسیختهٔ متوحش. کیانمان را نشانه گرفتهاند و ریشه را تیشهزنی کردهاند و ما تا به کمر خم، که دستمریزاد که ما را روشن میکنید، و ما را از بدویت نجات میدهید. حال آنکه نورمان را نشانه رفتهاند به خاموشی، بدویتشان را کادوپیچ شده غالبان میکنند که بهبه ببینید چقدر مهرمان وسیع است بر شما، همین شمایی که ما را تاب ندارید و ما در تلاشیم شما را منور کنیم، فکرتان را روشن کنیم، اصلا شما را کنیم یکی از خودمان، همان خودی که خودش نسخهٔ جعلی است از هویت، معنا و اصالت. همان خودی که بزککردهاش را غالبمان میکنند تا تهی شود قالبمان از معنا، و بعد پُر شویم از آنها، دستمایهٔ امیال و افکار و اهدافشان. و ما با به بند کشیدن خود، میسپاریم افسارمان را به دست ناأهل بیمروتشان که افکار را نشخوار میکنند و پسماندهاش را قی در عرصهٔ مجازی، تا ما نوش کنیم و جان بگیریم که ما هم از آنهاییم. ادامه دارد... #روایتگری۴ #اِنَّهُممُطَهَّرُونَمَعْصُومُونَ مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان @maahjor
مهجور
هو ستارالعیوب و غم آوار شد بر جانم. شوک جوابش لالم کرد، گمان کرده بودم مخالفت سیاسیاش را خواسته هو
هو أهلالتقویاسب چموش نُطق را در سرزمین وهم و ظن رها کرده بود و تند میتاخت، تاختنی که بوی مروّت نمیداد در مسیری که معلوم نبود انتهایش کجاست؟ گرچه آبشخور تراوشات ذهنیاش عَیانم شد، و جُستم افسار مرکب بدلگامش را به کدام کلیشهٔ نخنما شده سپرده. او به ادعا حریّت را میجست و در پی وارستگی از تابوها بود. اما به واقع چقدر مرد میدان آزادمنشی و آزاداندیشی بود؟! مجالی برای باختن قافیه نبود، زبان لالشدهام را باید به حرکت وامیداشتم. لابد زبان الکن ما، زبان آنها را چنین بیمحابا سرخ و آتشین کرده، که جسارت را چنین هوار میکشند بر سرمان با ادعای حقطلبی. برایش نوشتم: «امام حسین
علیهالسلام، و عاشورا برای عجم و عرب نیست برای تمام آدمهای آزادیخواه و حقطلب تمام اعصار در هر نقطهٔ کره خاکی است. همانطور که حضرات عیسی، موسی، نوح و باقی پیامبران
علیهمااسلامبرای قوم و قبیلهٔ خاصی نیستند. متعلق به انسانیتاند.» متعجب بودم چطور میشود حرف از آزادگی زد اما نه به مرام آقای تمام آزادگان جهان! آیا این گیرکردن در حباب وهمی آزاداندیشی نیست؟! که بعد بیایی و حرف از نژاد و تبار و دودمان بزنی؟! و ادامه دادم: «در قرن بیستودو و عصر تکنولوژی و هوش مصنوعی، حرف از قوم و قبیله و نژاد و رنگ و... بیمعناست. حرف، حرف انسانیت و مدار، مدار حقطلبی است.» و یادش آوردم که مگر همین شما، شعار دین من انسانیت است، سر نمیدهید! پس کو آن دین انسانیتان، که اول کار آدمیان را گزینش نکند و حرف از تبار و نسب به میان نیاورد؟! ادامه دارد... #روایتگری۵ #هرچهجاناستبهقرباناباعبدالله @maahjor