AUD-20200828-WA0010.
زمان:
حجم:
3.16M
مصحف مولا امیرالمؤمنین عبّاس من
از چه رو گردیده ای نقش زمین عبّاس من
ساقی لب تشنه گان بهر تو آب آورده ام
دیده بگشا سیل اشکم را ببین عبّاس من
زادۀ دست خدا از پیکر پاکت کجا
زیر پا افتاده دست نازنین عبّاس من
با دو چشم خویش دیدم بر تن بی دست تو
تیر بارید از یسار و از یمین عبّاس من
رفته از ضرب عمود آهنت در هم فرو
فرق خونین و رخ و چشم و جبین عبّاس من
کس نکرده چون تو دست و چشم و سر تقدیم یار
ای به ایثار و وفایت آفرین عبّآس من
در نماز عشقی و دریای خون سجّاده ات
مُهر پیشانی عمود آهنین عبّاس من
قامت زینب کمان گردید و پشت من شکست
تا تو افتادی به خاک از صدر زین عبّاس من
لعل لب چون شاخۀ خشکیده، تن چون باغ گل
کس ندیده کشته ای را اینچنین عبّاس من
کودکان چشم انتظار آب و زینب خون جگر
تو به خواب ناز و من ماتم نشین عبّاس من
در عزای خود به «میثم» چشم گریانی بده
تا بشوید دائم از خون آستین عبّاس من
#روضه_امام_حسین
هرکسی هر چه داشت می انداخت
یک نفر سنگ و یک نفر نیزه
خواهر تو فدای آن دم که
تکیه دادی غریب،بر نیزه
تکه تکه تن تو را بردند
بی حیاها به نوک سرنیزه
یک نفر بر تنت عصا میزد
یک نفر هم سرِ جگر نیزه
یک نفر سمت پهلویت میزد
نیزه هی نیزه پشت سر،نیزه
بین گودال،آه می بارید
بر تنت کعبه نی،تبر،نیزه
قاری خوش صدای خوش صوتم
حنجرت گیر کرده در نیزه
قصه ی کربلا پُر از نیزست
هم پسر نیزه هم پدر نیزه
در میان شکاف زخم عمود
بین فرق سر قمر،نیزه
خسته ام از نگاه هیز ای داد!
آه من را بُکُش،ببر،نیزه!!!
«این حسین كیست كه عالم همه پروانه ی ۰
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوست»
تا از این نُه فلك و هفت رواقش اثر است
سر نورانی او بر سر نی جلوه گر است
سندی را كه به خون گلوی خویش نوشت
تا خداییِّ خدا پیش خدا معتبر است
«این حسین كیست كه عالم همه پروانه ی ۰
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوست
این شهیدی است كه با آتش هفتاد و دو داغ
داغ او تا ابدالدّهر به قلب بشر است
در صف حشر پیمبر به رویش خنده زند
هر كه را دیده بر آن حنجر خشكیده، تر است
«این حسین كیست كه عالم همه پروانه ی ۰
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوست
سر ما خاكِ در خاك نشینان درش
دل ما با سر نورانی او همسفر است
نه فقط سینه سپر كرد به هنگام نماز
تا ابد سینه ی او تیر بلا
همه مُردند ، چرا هر چه زمان میگذرد
مكتب سرخ حسین ابن علی زنده تر است
این حسین كیست كه عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوست
چشمها چشمه ی زمزم شده از اشك غمش
اشكها سیل شده گشته به دور حرمش
خون اصغر شده مُهر سند پیروزی
دست عباس جدا گشته به پای علمش
«این حسین كیست كه عالم همه پروانه ی ۰
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوست
او كه انگشتر خود داد به سائل نه عجب
كه كریمان همه گَردند خجل از كرمش
گر به قدر كرمش دست بگیرد همه را
روز محشر گنه خلق جهان است كمش
نكند قاتل خود را ز كرم عفو كند
«این حسین كیست كه عالم همه پروانه ی ۰
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوست
به دل سوخته ی فاطمه دادم قسمش
خون ببارید به زخم تن صدپاره ی او
كه چهل روز دمید از دل هر سنگ دمش
بنویسید به خونِ جگر و اشكِ بصر
به در و باغ و رواق و حرم محترمش
این حسین كیست كه عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوست
ذبح مهمان كه شنیده لبِ عطشان لبِ آب
جگر بحر و دل آب ، كباب است كباب
ورق مصحف و خون ، سوره ی نور و سُم اسب؟
سر پاك پسر فاطمه و بزم شراب
زینت عرش خدا نقش زمین از سر نی
چرخ گردون ز چه گردید و نگردید خراب
گرچه پیشانی نورانی اش از سنگ شكست
باز با خون علی اصغر خود كرد خضاب
رفت از خیمه نگه پشت سر خویش نكرد
بس كه بر شوق ملاقات خدا داشت شتاب
موج خون ، زخم بدن ، داغ جوان ، سجده ی شكر
این حسین كیست كه عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوست
عجبا دیده ی تاریخ ندیده است به خواب
كه جز او خون دلش را به سما پاشیده
چه كسی كرده جز او دشمن خود را سیراب؟
چشم هر ملت بیدار حسین است حسین
كشته ی مكتب ایثار حسین است حسین
این حسین كیست كه عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوس
ارزش گوهر اشكی كه به چشم است بدان
نفروشش كه خریدار حسین است حسین
آنكه از خون جبین ، خون جگر ، خون پسر
كرده رنگین گله رخسار حسین است حسین
این حسین كیست كه عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوست
دین من مكتب من كعبه ی من قبله ی من
به محمد قسم این چار حسین است حسین
با وجودی كه در آن محفل خون یار نداشت
خلق را در دوجهان یار حسین است حسین
این حسین كیست كه عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوست
به خداییِّ خدا بر همه خوبان جهان
سیّد و سرور و سالار حسین است حسین
زآشنا دل نتوان برد خدا میداند
آنكه دل برده ز اغیار حسین است حسین
این حسین كیست كه عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوست
كیست این كشته كه دریا شده خونین جگرش
سینه ای نیست كه سوزی نبرد از شررش
گر بپرسند كه كی لحظه ی میلادش بود
گویم آن لحظه كه لب تشنه جدا گشت سرش
این حسین كیست كه عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوست
بهر یك سجده ی كامل ز سه خون كرد وضو
خون پیشانی و خون دل و خون پسرش
پیش پیكان بلا سینه سپر كرد ولی
حنجر كودك شش ماهه ی او شد سپرش
این حسین كیست كه عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوست
با همه زخم بدن ، قاتل او گشت دو زخم
كه یكی بر جگرش بود و یكی بر كمرش
خون و زخم بدن و گرد و غبار صحرا
سه كفن بود در آن وادی سوزان به برش
پسرانم به فدای پسرانش تا حشر
پدرانم همگی خاك قدوم پدرش
این حسین كیست كه عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوست
عطش روز جزا با عطشش رفت ز یاد
آب ، خاكت به سر و آبرویت باد به باد
با لبِ تشنه بریدند سر مهمان را
لعن الله علی آل زیاد و زیاد
این حسین كیست كه عالم همه دیوانه ی اوست
این چه شمعی است كه جانها همه پروانه ی اوستشب دهم محرم بین الحرمین
یابن الحسن یابن الحسن
امشب شب عاشوراست
گریان پیمبر و علی و زهراست
از خیمه ی حسینی آید نوای قرآن
ص.ت خوش مناجات از چشمه سار ایمان
گلواژه های تکبیر کرده فضا گلستان
یا رب طنین افکن به دشت و صحراست
یاران سرور دین آماده ی شهادت
بر خاک سر نهاده در حالت عبادت
سرمشق درس آنان حریت و سعادت
آثار عشق از رویشان هویداست
شب ناله های العفو از خیمه ها بلند است
صوت رسای قرآن در نینوا بلند است
از هر کبان نوای یا ربنا بلند است
هر عاشقی را وصل حق تمناست
بر گرد شمع ایمان پروانه ها به پرواز
گل غنچه ی ولایت بنموده لعل لب باز
با لطف و مهربانی فرموده رحمت آغاز
چشم امید عاشقان به مولاست
سوز عطش گرفته از دیده خواب طفلان
پر کرده خیمه ها را فریاد نونهالان
گل های باغ ایمان از تشنگی پریشان
از هر طرف فریاد ناله برپاست
بر روی دست مادر لب تشنه مانده اصغر
بر قلب کوچک او تابی نمانده دگر
یک جرعه ای نبود آب لعل لبش شود تر
در انتظار آب ظهر فرداست
پاس حریم دین را عباس عهده دار است
بر حال تشنه کامان محزون و اشکبار است
از آب آب طفلان قلبش جریحه دار است
غوغا کنار خیمه گاه سقاست