eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3.6هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
13.8هزار ویدیو
1.2هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. ( علیه السلام ) اِبنِ اَثیر جَزَری ، از مورخین بزرگ عامه ، در کتاب اُسدُ الغابَة« ج 2، ص 389 » نوشته : راوی میگه با امیرالمومنین (علیه السلام) ، آمدیم کنار فرات ، از مسیر کناره گرفت ، ایستاد و ما دورش رو گرفتیم ، با دست به یک نقطه ای اشاره کرد ، هذا مَوضعُ رِواحِلهم ، خوابگاه شتراشون اینجاست ، اینجا از مَرکباشون پیاده میشن ... آخه فردا همه با احترام پیاده شدند ، درنهایت شُکوه و عظمت ... ، هذا موضعُ رِواحِلهم ، ومُناخُ رِكابِهم ومُهَراقُ دِمائِهِم ، اینجا خون های مبارکشون به زمین می ریزه ... من با این جملات امیرالمومنین امشب کار دارم ، امشب میخوام روضه بخونم ، وقتی این جملات رو فرمود ، یه جمله سوزناکی هم گفت ، با یه قلب پُر از دردی : بأبي مَن لا ناصرَ لهُ في الأرضِ ولا في السَّماء إلا اللهُ ، علی فرمود : پدرم به فدای اون کسی که ، در زمین و آسمان یاوری جز خدا نداره ، چی میخوام امشب بگم ؟ وقتی این جمله امیرالمومنین رو دیدم ، احساس کردم جگر گوشه های امیرالمومنین در کربلا ، هر کدام به یک نحوی به همون مظمون جملات بابارو تکرار کردند ... خدایا کمکم کن ، خدایا توان بده ، سید ابنِ طاووس نوشته وقتی امام حسین رسید کربلا : فَلَمَّا وَصَلَهَا قَالَ مَا اسْمُ هَذِهِ الْأَرْض ؟ اسم این سرزمین چیه ؟ « فَقِيلَ كَرْبَلَاءُ » ... آی کربلا ...فرمود : « اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاء » مثل فردایی ، خدایا از اندوه و بلا به تو پناه می برم ، « اِنْزِلُوا» پیاده بشید « هَذا مَوضِعُ كَرْبٍ وَ الْبَلَاء » حالا شروع کرد جملات بابارو با یک بیانی گفتن « هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا » اینجا خیمه هارو برپا کنید ، ... خیمه ها رو یادت باشه ، باهات کار دارم ... « هَاهُنَا مَسْفَكُ دِمَائِنَا » اینجا خون مارو روی زمین می ریزند « وَ مَحَلُّ قُبُورِنَا » ... آی ... این جملات را امام حسین گفت ، مضمون فرمایشات پدر ، امیرالمومنین بود ، بعدش مولا چی فرموده بود ؟ « بأبي مَن لا ناصرَ لهُ في الأرضِ ولا في السَّماء إلا اللهُ » یه جگرگوشه علی هم این جملات رو تکرار کرد ... راوی میگه : « فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِي » یادم نمیره زینب آمد کنار قتلگاه ، « تَنْدُبُ الْحُسَيْن » شروع کرد بر امام حسین گریه کردن « تُنَادِي بِصَوْتٍ حَزِينٍ وَ قَلْبٍ كَئِيبٍ ... » با یک صدای پُر از دردی ، با یه قلب دردناکی ، « بِأَبِي مَنْ‏ أَضْحَى‏ عَسْكَرُهُ فِي يَوْمِ الْإِثْنَيْنِ نَهْباً » پدرم به فدای اون کسی که روز دوشنبه خیمه هاشو غارت کردند ، « بِأَبِي الْعَطْشَانُ حَتَّى مَضَى» پدرم فدای اون آقایی که کنار نهر آب ، با لب تشنه سر از بدنش جدا کردند ، « بِأَبِي مَنْ شَيْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَاءِ » پدرم فدای اون آقایی که خون از محاسن شریفش میچکید ، ... یه وقت لحن کلام رو عوض کرد : « يَا مُحَمَّدَاهْ ، هَذَا حُسَيْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا ، مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدَاءِ » ( منبع: لهوف ، سید بن طاووس، ص 80- 81 ) .👇
. متن روضه 2 🔸آه از آن ساعت که سبط مصطفی 🔸گشت وارد بر زمین کربلا (فَلَمَّا وَصَلَهَا قَالَ مَا اسْمُ هَذِهِ الْأَرْض)ِ (لهوف ص 116) تا رسیدند به کربلا... ابی عبدالله فرمود: این سرزمین چه نام داره؟ گفتند آقا به اینجا کربلا میگن... تا گفتند کربلا... حضرت فرمودند: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ 🔸بار بگشائید اینجا کعبه جانان ماست 🔸سرزمین کربلا قربانگه یاران ماست 🔸بار بگشائید و بر بندید چشم از هر چه هست 🔸این منای عشق و منزلگاه جاویدان ماست ابی عبدالله صدا زد... خیمه ها رو بر پا کنید... اینجا وعده گاه ماست... یکی یکی این زن و بچه ها رو از محملها پیاده کردند... حالا میخواد عقیله بنی هاشم... زینب کبری از محمل پایین بیاد... تصور کن ... جوون های بنی هاشم اومدند... دور محمل زینب رو گرفتند... مبادا نامحرما قد و بالای خانم رو ببینند... من ميگم ... شاید عباس علمدار اومده... زانوها رو خم کرده... علی اکبر دست عمه جانش رو گرفته قاسم عنان مرکب رو گرفته... ابی عبدالله مواظب خواهره... 🔸با احتیاط خواهر خود را پیاده کرد 🔸طوری که آب در دل زینب تکان نخورد با چه عزت و احترامی... خانم رو از محمل پیاده کردند... حقشم همینه... آخه خانم زینب... ناموس خداست... دختر علی هست... احترام داره... آماده ای بگم یا نه؟ 🔻گریز آی جوون های بنی هاشم... نبودید روز یازدهم... عمه جانتون زینب... همه زن و بچه ها رو سوار کرد... دید تنهای تنها مونده... دور تا دورش رو نامحرما گرفتند... یک نگاه انداخت به سمت شط فرات... صدا زد... آی ابالفضل... آی غیرتی... پاشو ببین خواهرت بین نامحرماست... یه نگاهم به سمت گودی قتلگاه... صدا زد... حسین جان... ببین خواهرت رو دارن به اسارت می برند... هر کجا نشستی ناله بزن یاحسین... 🔸به سوی شام و کوفه ام 🔸چه ظالمانه می برند 🔸نمی روم ولی مرا 🔸به تازیانه میبرند (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227) 👇
. 🔸الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم 🔸نه تنها سر برایت بلكه از سر بهتر آوردم شب دوم محرمه... یواش یواش کاروان ابی عبدالله به کربلا نزدیک میشه... مثل فردایی... روز دوم محرم... وقتی کاروان به سرزمین کربلا رسیدن ابی عبدالله فرمود... نام این سرزمین چیه؟ عرضه داشتند آقا... به این سرزمین قاضریه میگن... آقا فرمود آیا این سرزمین... نام دیگه ای هم داره یا نه؟... بله آقا جان... به این سرزمین نینوا هم میگن... یکی یکی اسم ها رو گفتند... اما ابی عبدالله هنوز به اسمی که میخواد نرسیده... حضرت فرمودند آیا نام دیگه ای هم داره یانه؟... آقا... به این سرزمین... کربلا هم میگن... تا نام کربلا رو شنید... صدا زد... اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ (خدایا به تو پناه مىبرم از اندوه و بلا) اینجا همون سرزمینیه که... جدم رسول خدا بهم خبر داده بود... انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا از مرکبهاتون پیاده بشید همینجا منزلگه ماست... اینجا همون جاییکه خون ما رو میریزند... وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا (لهوف ص 116) اینجا محل دفن ماست 🔸بار بگشائید کاینجا از عذاب 🔸میشود لبها کبود از قحط آب مردم... اینجا همونجاییکه... دستهای عباسم رو قطع میکنند... اینجا همونجاییکه علی اکبرم قطعه قطعه میکنند... اینجا همونجاییکه علی اصغرمو با تیر سه شعبه پرپر میکنند... 🔸یا دَهْرُ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلٍ 🔸کمْ لَکَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِیلِ نميدونم وقتی خانم زینب کبری فهمید به کربلا رسیدند... چه حالی پیدا کرد... اومد کنار برادر صدا زد حسین جان... نمی دونم چرا وقتی به این سرزمین رسیدیم... دنیایی از غم به دلم نشسته... برادر جان حسین... اینجا چه سرزمینیه؟... 🔸خواهرم اینجا زمین کربلاست آماده ای بگم یا نه... امشب برات کربلات رو از آقا بگیری... 🔸خواهرم اینجا زمین کربلاست 🔸این زمین غصه و درد و بلاست 🔸خواهرم اینجا اسیرت میکنند آماده باش زینبم... 🔸خواهرم اینجا اسیرت میکنند 🔸در همین ده روز پیرت میکنند زینبم... طاقت داری بگم یا نه... 🔸می برن اینجا گلو و حنجرم 🔸پیش تو بر روی نی، آید سرم یکدفعه صدای ناله ی خانم زینب کبری بلند شد... چی میگی برادر... جلوی من حرف از مردن میزنی... مگه نمیدونی... زینب بدون تو میمیره... ابی عبدلله خواهر رو آروم کرد... اصلا هر کجا زینب بی تاب میشد... ابی عبدالله خواهر رو آروم میکرد... دلداریش میداد... اینجا یک جایی بود که زینبش رو آروم کرد... 🔻گریز یک جای دیگه هم روز عاشورا... وقتی ابی عبدلله ميخواست بره میدان... دید خواهر خیلی بی تابی میکنه... هی دور برادر میگرده... میگه حسین... میخواهی بری میدان... زینبت رو تنها بگذاری... تو یادگار مادرمی... من بدون تو میمیرم حسین... خدا.. اگه دست ولایت حسین نبود... زینب کربلا جان میداد... صدا زد... خواهرم... انقده بی تابی نکن... من میرم میدان... اما تا صدای تکبیر منو میشنوی بدون هنوز زنده ام... مبادا صبرت رو از دست بدی خواهر... خدا به داد دل زینب برسه از اون لحظه ای که دیگه... صدای تکبیر برادر رو نشنید... بی تاب شده زینب... هی توی خیمه میشینه رو زمین... بلند ميشه... میگه حسین... چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش... چیزی نگذشت صدای ذوالجناح رو شنید... تا فهمید ذوالجناح برگشته... اما حسین نیومده... دیگه طاقت نیاورد... دوان دوان... به سمت گودی قتلگاه... (حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله...) از بالای بلندی یک نگاه کرد... دید دور بدن برادر رو گرفتند... یک نفر با سنگ میزنه... یک نفر با نیزه میزنه... جلو چشمانش برادر رو قطعه قطعه کردند... یک نفر هم خنجر گرفته... داره میره به سمت حسین... من ميگم شاید اینجا هم ابی عبدلله به فکر زینبه... اشاره کرده باشه... ارجعی... زینبم برگرد... نبینی خواهر... 🔸سوی خیمه برگرد، خواهر حزینم 🔸تا به زیر خنجر، ننگری چنینم 🔸رو به خیمه خواهر، تا که خود نبینی 🔸وقت جان سپردن، آه آتشینم (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227) ۴👇
@babolharam_netبخش پنجم روضه.mp3
زمان: حجم: 12.72M
|⇦•بیابان با وجود تو....... و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده به نفسِ سید امیر حسینی
. |⇦•از وقتی اومدیم... و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده به نفسِ کربلایی سید امیر حسینی ●━━━━━━─────── از وقتی اومدیم ،شدم کلافه تر کاش ور میداشتی تو اشک اضافه تر انشاءالله که کسی، سمت حرم نیاد انشاءالله هیچ موقع، روسری کم نیاد بیا بریم داداش، دیگه یواش يواش داره غروب میشه،نمیدونم چرا این خاک رو میبینم،دلم آشوب میشه ببین چه جوری بدنم می لرزه، ببین که از غصه دلم کبابه پاشو بریم تا، آب تو خیمه داریم بریم تا بچهٔ ربابه خوابه *تا اومدن پیاده شدن نگاه خانم به یک جایی افتاد تا اونجا رو دید خوابی که تو بچگی دید..یادش افتاد، میگن از خواب پرید صورت خانم زینب تبخال زد.اینجا همونجاست من یادمه..* یکم برام بگو از حالِ کربلا ریخته به هم منو گودال کربلا تو این سرازیری نرو که پیر میشم نگو شهید میشی، نگو اسیر میشم دوری ازم نکن، به دوری تو من،عادت نمیکنم حتی میون تشت، حتی رو نیزه هم ،ولت نمیکنم بهم بگو که دور نمیشی از من یه نیزه هم بین من و تو دوره نگو شبی که معجرم میسوزه سرت میون آتیشِ تنوره *با احترام پیاده شد همه بنی هاشمی ها حلقه زدن سایه ی عمه ما رو نباید کسی ببینه ..آره روز یازدهم شد! شد غروب روز یازدهم همه رو دونه دونه سوار کرد..موقع سوار کردن زین العابدین عمه ما بیچاره شد...هی سوار می کرد آقا از بالا میوفتاد مریض بود تب داشت...پاهای زین العابدین رو از زیر شتر بستن که دیگه از بالا نیفته.. دونه دونه رو سوار کرد موندن خودش و رباب ،رباب عروس مادرم سوار شو..نه عزیزم!من به حسینم قول دادم هوای همه رو زینبت داره ..رباب هم سوار کرد.. عمه ی سادات، عصمت الله یه نگاه کرد دید دورش نامحرمان منتظرند ببینن زینب چکار میکنه..رو کرد سمت علقمه چشت روشن اباالفضل.. مگه تو من و پیاده نکردی اینجا.. نگاه کن دوره ام کردن کجایی علمدارم؟ کجایی ابالفضلم؟ *راوی قسم میخوره میگه دیدم شتر زانو زد گردنش رو کج کرد عمه ما سوار شه..* حسم اینه کربلا میخواد ازم این جلال و جبروت رو بگیره من چه خاکی به سرم کنم اگه نیزه گودی گلوت رو بگیره چشمهای خونَم و دیگه زار نکن بسه اینقدر من و بی قرار نکن سخته شش تا برادر داشته باشی شمر بگه چیکار بکن چیکار نکن تو کس و کار منی شمر جلو دار شده «حسین ،حسین ...» تا حالا از این خونواده زنی را نبردن اسارت الهی میمردم نمیدیدم اینقدر جسارت،واویلا به آتیش کشیدن حرم رو یا مظلوم نبودی شکستن سرم رو یا مظلوم ندیدی چشای ترم رو با غیرت شلوغی دور و برم رو یا مظلوم «حسین ،حسین،...» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜.👇
. |⇦•صدای گریه میرسه... و توسل ویژهٔ ورود خان ان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده به نفسِ سید مهدی حسینی ●━━━━━━─────── عصیان مرا به پای طغیان ننویس ما را جزو گناهکاران ننویس هم گریه و هم گناه کردم، اما از این بنویس و هیچ از آن ننویس «یا ابا عبدالله، یا اباعبدالله» آنچه گفتی به زُهیر به ما نیز با من از آن حادثهٔ دل انگیز بگو عشق به آن دلبریش دل آشوب تو شد حر ز نگاه تو چه دید ،که مجذوب تو شد *هر چقدر بد باشم، دیگه دل زن و بچه هاتو نلرزوندم آقا جان! اندازه همون حر هم من و تحویل بگیر ی تا قیامت برام بسه آقا جان!* صدای گریه می رسه، اینجا که وایسادیم کجاست! نگو که اینجا کربلاس،نگو که اینجا قتلهگاس حسین ما رو برگردون ای همه دارو ندارم ای همه ی کس و کارم من کی و غیر تو دارم حسین بیا برگردیم ای همه دارو ندارم ای همه دارو ندارم کی و غیر تو دارم .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... کربلا ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
@babolharam_net02-roze.mp3
زمان: حجم: 25.8M
|⇦•بار بگشایید.... و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ سید مجید بنی فاطمه
@babolharam_net02-roze.mp3
زمان: حجم: 25.8M
|⇦•بار بگشایید.... و توسل به حضرت زینب سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ سید مجید بنی فاطمه
حاج ابوذر بیوکافیMoharram 1403.04.17 - Shab 02 - H-Ashouraeian - 03 - Abozar Biukafi - Rouzeh.mp3
زمان: حجم: 9.14M
🔉 | پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟ 🎙 با نوای کاروان_به_کربلا 🇮🇷 پرسید از قبیله که این سرزمین کجاست؟ این سرزمین غم‌زده در چشمم آشناست این خاک بوی تشنگی و گریه می‌دهد گفتند؛ «غاضریه» و گفتند؛ «نینوا»ست دستی کِشید بر سر و بر یال ذوالجناح آهسته زیر لب به خودش گفت؛ کربلاست توفان وزید از وسط دشت، ناگهان افتاد پرده، دید سرش روی نیزه‌هاست یحیای اهل بیت در آن روشنای خون بر روی نیزه دید سر از پیکرش جداست توفان وزید، قافله را برد با خودش شمشیر بود و حنجره و دید در «مِنا»ست باران تیر بود که می آمد از کمان بر دوش باد دید که پیراهنش رهاست افتاد پرده، دید به تاراج آمده ست مَردی که فکر غارت انگشتر و عباست برگشت اسب از لب گودال قتلگاه افتاد پُرده، دید که در آسمان عزاست شاعر: خانم .
. خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده به نفسِ کربلایی ●━━━━━━─────── نوکر به اسم و رسم خودش بی علاقه است بر سنگ قبر ما بنویسید یا حسین *شب دوم محرم مثل یه فردایی زن و بچه می‌رسن کربلا. کاشکی می‌شد ما هم با زن و بچه می‌رسیدیم فردا کربلا. وقتی می‌خواستن از مدینه حرکت کنن امام حسین اباالفضل رو فرستاد جلو گفت خواهرم زینبو تو برو بیار.. کجاوه رو، رو شتر درست کردن قبل از اینکه زینبو سوار کنن امام حسین رفت تو کجاوه ببینه جای زینب یه وقت نادرست و ناخوش نباشه. اول امام حسین رفت تو کجاوه نشست تا مطمئن شد جای خواهر خوبه اومد پایین. اباالفضل رفت داخل خونه شبه تاریکه کسی نیست اصلاً تو مدینه تو کوچه‌ها کسی تردد نداره اما غیرت رو نگاه کن جوونای بنی هاشمو صدا کرد زنا رم گفت بیان از این طرف و اون طرف در خونه کوچه درست کردن زینب مجلل از این کوچه حرکت کنه کسی قد و بالای خواهر امام حسینو نبینه. «جونم اگه گریه داری بلندا آی شمایی که اشک دارید بلند برای امام حسین گریه کنید مورد رحمت خدایید من نمیگم امام صادق می‌فرماید: رحمت خدا به اون کسی که برای جد ما و روضه‌های جد ما بلند بلند گریه کنه امام صادق دعاتون کرده» اومدن نزدیک کجاوه شدن تو مقتل نوشته یه بازوی زینب رو حسین گرفت، یه بازوشم علی‌اکبر گرفت، بلند کردن زینب رو مثل یه ملیکه مثل یه شاهزاده سوار کجاوه کردن. این کاروان حرکت کرد به سمت کربلا..تو راه چقدر عاشقانه نگاه می‌کرد برادر رو. اما این زینبه ناموس ابی عبدالله صدا بلند کنه نه والله تو مقاتل نوشتن یه کوبه‌ی چوبی کنار محمل زینب گذاشته بود ابی عبدالله.. کار داشت زینب صداشو بلند نمی‌کرد. نه اینکه زینب صدا بلند کنه بگه من اینو می‌خوام این کارو دارم نه.. کوبه چوبی رو تکون می‌داد زودی اباالفضل میومد جلو کجاوه ی زینب جانم سیدتی و مولاتی زینب کارشو می‌گفت امرشو می‌گفت اباالفضل میگفت: "سمعاً و طاعتا " امر زینب اجرا می شد..بیاین بریم‌کربلا.. همچین که مثل فردا روزی رسیدن صدا کرد ابی عبدالله رو حسین جان دلم آشوبه برادر، حسین جان اینجا کجاست؟ بوی خون میاد، حسین جان بوی جدایی میاد آروم کرد زینبو آروم کرد زینبو..روز دوم محرم کربلا حسین زینب و آرام کرد زینبم خیالش راحت بود سایه بالای سر داره اما بذار همون روضه‌ای رو بخونم که حضرت زهرا سفارش کردن به اون روضه خون تو عالم رویا گفت: چه روضه‌ای بخونم؟ گفتن روضه وداع حسینمو بخون اما مثل یه روز عاشورایی همچین که سوار ذوالجناح اومد بره میدون دید صدایی از پشت سر میاد چی میگه "مهلاً مهلا یا ابن الزهرا " برگشت دید زینبه از ذوالجناح پیاده شد دست ولایتی رو گذاشت رو سینه زینب، زینبی که تا الان می‌گفت صبر کن نرو میدان حالا صدا زد می‌خوای بری برو اینجام هنوز امید داره سایه‌ی سر داره اما ساعاتی بعد...* هوا ز جور مخالف چو غیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد «زن و مرد پیر و جوون کوچیک و بزرگ هر جا صدای من کمترینو می‌شنوید دستتو بیار بالا سرت یه ناله که تا الان تو عمرت نزدی بزن سه مرتبه بگو یا حسین ..» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ این کانال3هزارنفری گرامی می داریم ■■■■■■■کانال ایتا 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/madahanpirbakran ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج.
. کربلا از محضر زینب تکامل یافته از نسیم چادر زینب تکامل یافته این بیابان میزبان دسته دسته گُل شده آنقدر با کاروانِ گُل نشسته، گُل شده ما گلى داریم که از خاک و آب کربلاست شیردخت بوتراب، ام التراب کربلاست کربلا، دشت بلا، فرمانروایش زینب است کشتى اش خون خدا و ناخدایش زینب است رتبه اى دارد که دشمن اعترافش میکند رو به قبله میشود، کعبه طوافش میکند اینکه در محمل نشسته، فاطمه یا زینب است عالى اعلى على یا اینکه علیا زینب است محملش را همچنان بیت الحرام آورده اند عمه سادات را با احترام آورده اند زیر پایش را ملایک با مژه جارو زدند شش برادر در کنار محملش زانو زدند عصمتش را بین، کسى عصمت ندیده این همه عزتش را بین، کسى عزت ندیده این همه او اگر اخمى کند، تا حشر طوفان می شود لشگر کوفه ز جنگیدن پشیمان می شود هیجده تکبیرزن، شمشیرزن آورده است با خودش خواهر نه، زن نه، شیرزن آورده ست ای سپاه کفر، گر گویم تو هیچى، بهتر است به پرو پاى چنین شیرى نپیچى، بهتر است از کنار محملش اصحاب یک یک میروند بهر عرض دست بوسى اش ملائک میروند و زمام ناقه اش در دستهاى جبرئیل لابلاى گریه می آید صداى جبرئیل: اى عزیز عالم امکان، عزیز سرمدى! زینبا اهلا و سهلا مرحبا، خوش آمدى تو بزرگ کربلا هستى ولى پایین نیا در همان محمل بمان، جان على پایین نیا زحمت برگشتن از درد جدایى بهتر است تو همان پرده نشین باشى خدایى بهتر است جاى تو در دشت نیست، اینجا اذیت میشوى کربلا گرم است، در گرما اذیت میشوى از سرشوق آمدى، یکروز با سر میروى با برادر آمدى و بى برادر میروى آخرش یکروز آواره از اینجا میروى آه با پیراهن پاره از اینجا میروى. 👇