eitaa logo
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه
4.2هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
1.5هزار ویدیو
133 فایل
کانال روضه ، نوحه ایام محرم ،اربعین تا ورود اسرا به مدینه 👇 @madahi_moharram ارتباط با مدیران👈 @msoghandi @y_a_m_h
مشاهده در ایتا
دانلود
#علی اصغرعلیه السلام شکست حرمت نایت، شکست قلب حرم به زیر بار مصیبت شکسته شد کمرم کبوترم که شکستند بی هوا پر من گرفت تیر سه پر، مابقی بال و پرم تو تیرخورده ای و می کِشد تن من تیر درست تیر سه شعبه نشست بر جگرم تو را اگر که ببیند رباب می میرد تو را میان عبا، پشت خیمه ها ببرم سرم به زیر و سرت را به سینه چسباندم مراقبم که نیفتد سر از تنت پسرم دعا بکن که پدر با تو بر زمین نخورد که نا نمانده در این نیمه جان مختصرم جلو جلو سر من سهم نیزه می شد کاش ولی سر تو نمی شد چنین جدا به برم (محسن حنیفی) @rozevanoheayammoharramsoghandi
اصغر(ع)-مقتل-دو نقل در نحوه شهادت حضرت عبدالله رضیع علی اصغرعلیه السلام نقل اول: هنگامى‏ كه‏ امام‏ حسین‏ دچار مصیبت‏ اهل‏ بیت‏ و فرزندان‏ خود گردید و غیر از آن‏ حضرت‏ و زنان‏ و كودكان‏ كسى‏ باقى‏ نماند آن‏ حضرت‏ فرمود: هل من ذاب یذب عن حرم رسول اللَّه؟ هل من موحد یخاف اللَّه فینا؟ هل من مغیث یرجو اللَّه فی اغاثتنا؟ یعنى آیا دفاع‏كننده‏اى هست كه از زنان و بچگان پیامبر خدا دفاع نماید؟ آیا یكتاپرستى هست كه در باره ما از خدا خوف داشته باشد؟ آیا فریادرسى هست كه براى فریادرسى ما به خدا امیدوار باشد؟ ناگاه صداى زنان به واویلا بلند شد! امام حسین علیه السلام متوجه خیمه‏ها شد و فرمود: كودك مرا كه على نام دارد بیاورید تا او را وداع نمایم. آنان آن كودك را به آن حضرت دادند. شیخ مفید می نویسد: امام حسین پسرش عبد اللَّه را خواست. همان طور كه آن كودك را مى‏بوسید می فرمود: واى بر این گروه در آن موقعى كه جدت پیغمبر خدا خصم آنان باشد! همان طور كه آن كودك در كنار امام حسین بود حرملة بن كاهل اسدى او را هدف تیر قرار داد و در كنار پدرش شهیدش كرد! امام حسین علیه السلام خون گلوى آن كودك را می گرفت و به طرف آسمان مى‏پاشید. سید بن طاوس میگوید: امام حسین(ع) فرمود: چون این مصیبت مرا خدا مى‏بیند برایم قابل تحمل است. (1) امام محمّد باقر علیه السلام می فرماید: یك قطره از آن خون بزمین باز نگشت.(2) گفته‏اند: امام حسین(ع) به آن كودك فرمود: تو از بچه ناقه صالح كمتر نیستى! پروردگارا! اگر یارى كردن را از ما گرفته‏اى پس این عمل را براى ما خیر و صلاح قرار بده.(3)(4) نقل دوم: سبط ابن جوزى در تذكره از هشام بن محمّد كلبى نقل كرده كه چون حضرت امام حسین علیه السّلام دید كه لشكر در كشتن او اصرار دارند، قرآن مجید را برداشت و آن را از هم گشود و بر سر گذاشت و در میان لشكر ندا كرد: بینى و بینكم كتاب اللّه و جدّى محمّد رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم. بین من و شما کتاب خدا و جدم رسول الله (ص) حاکم است. اى قوم! براى چه خون مرا حلال مى‏دانید؟ آیا من پسر دختر پیغمبر شما نیستم؟ آیا به شما نرسید قول جدّم در حقّ من و برادرم حسن علیه السّلام هذان سیّدا شباب اهل الجنّة؟ این دو دو سرور جوانان بهشتند. در این هنگام كه با آن قوم احتجاج مى‏نمود ناگاه نظرش افتاد به طفلى از اولاد خود كه از شدّت تشنگى مى‏گریست، حضرت آن كودك را بر دست گرفت و فرمود: یا قوم! ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطّفل. اى لشكر! اگر بر من رحم نمى‏كنید پس بر این طفل رحم كنید. پس مردى از ایشان تیرى به جانب آن طفل افكند و او را مذبوح نمود. امام حسین علیه السّلام شروع كرد به گریستن و گفت: اى خدا، حكم كن بین ما و بین قومى كه خواندند ما را كه یارى كنند بر ما، پس كشتند ما را، پس ندایى از آسمان آمد كه بگذار او را یا حسین كه از براى او مرضع یعنى دایه‏اى است در بهشت. (5) و در كتاب احتجاج مسطور است كه حضرت از اسب فرود آمد و با نیام شمشیر، گودى در زمین كند و آن كودك را به خون خویش آلوده كرد پس او را دفن نمود.(6)(7)(8) نقل اول: و لما فجع‏ الحسین‏ بأهل‏ بیته‏ و ولده‏ و لم‏ یبق‏ غیره‏ و غیر النساء و الذراری‏ نادى‏ هَلْ‏ مِنْ‏ ذَابٍ‏ یَذُبُ‏ عَنْ‏ حَرَمِ‏ رَسُولِ‏ اللَّهِ‏ هَلْ‏ مِنْ‏ مُوَحِّدٍ یَخَافُ‏ اللَّهَ‏ فِینَا هَلْ‏ مِنْ‏ مُغِیثٍ‏ یَرْجُو اللَّهَ‏ فِی‏ إِغَاثَتِنَا وَ ارْتَفَعَتْ‏ أَصْوَاتُ‏ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ‏ فَتَقَدَّمَ‏ ع‏ إِلَى‏ بَابِ‏ الْخَیْمَةِ فَقَالَ‏ نَاوِلُونِی‏ عَلِیّاً ابْنِیَ‏ الطِّفْلَ‏ حَتَّى‏ أُوَدِّعَهُ‏ فَنَاوَلُوهُ‏ الصَّبِیَ‏. و قال المفید دعا ابنه عبد الله قالوا فجعل یقبله و هو یقول وَیْلٌ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ إِذَا كَانَ جَدُّكَ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى خَصْمَهُمْ و الصبی فی حجره إذ رماه حرملة بن كاهل الأسدی بسهم فذبحه فی حجر الحسین فتلقى الحسین دمه حتى امتلأت كفه ثم رمى به إلى السماء و قال السید ثم قال هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ قَالَ الْبَاقِرُ ع فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذَلِكَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْضِ. -الملهوف ص 103- قالوا ثُمَّ قَالَ لَا یَكُونُ أَهْوَنَ عَلَیْكَ مِنْ فَصِیلٍ اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ فَاْجَعْل ذَلِكَ لِمَا هُوَ خَیْرٌ لَنَا. -بحار الأنوار، المجلسی،ج‏45- نقل دوم: و حكى السبط فی التذكرة عن هشام بن محمد الكلبی قال: لما رآهم الحسین علیه السلام مصرین على قتله أخذ المصحف و نشره و جعله على رأسه و نادى: بینی و بینكم كتاب اللّه وجدی محمد رسول اللّه، یا قوم بم تستحلون دمی فساق الكلام‏ إلى أن قال: فالتفت الحسین علیه السلام فإذا بطفل له‏ یبكی عطشا، فأخذه على یده و قال: یا قوم إن لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل
حضرت اکبر علیه السلام هشتم خدایا شبِ جوان ابی عبدالله ست. جوانهای ما مایه ی آرزو و دلخوشیه ما و باقیات و صالحات ما هستند اگر ‏عاقبت بخیر بشوند. خدایا به آبروی شهزاده علی اکبر ع جوانهای مارا همه ی لحظاتشان را سر سفره ی جوان ‏ابی عبدالله مبدّل به عاقبت بخیری بگردان. ‏ چه جوانی را دارد راهیِ میدان می کند ؟ جوانی که هم خود ابی عبدالله این تعبیر را در موردش دارند هم ‏تعبیری است از عمر سعد درمورد علی اکبر، که کنّا اذا اشتقناء برسول الله نَظَرنا إلی وجه علی هروقت ما دلمان ‏برای پیغمبر تنگ می شد نگاه به چهره ی علی اکبر می کردیم. این تعبیر امام حسین است. حسین کیست؟ ‏ابی عبدالله خودش وقتی تو بغل فاطمه قرار می گرفت صدیقه ی طاهره وقتی با حسین بازی می کرد، لالاییش ‏این بود حسین را بالا می انداخت می فرمود: انتَ شبیهٌ بِنَبی لَستَ شَبیهٌ بِعَلی یعنی خودِ حسین اشبهُ الناس ‏برسول الله است اما همین حسین می گوید ما دلمان برای پیغمبر که تنگ میشد به علی نگاه می کردیم. الله ‏اکبر. از این وجهُ الله و وجه رسول الله چی درست کردند که تمام صورت شد لخته ی خون. فهمیدی چی ‏گفتم؟ ‏ مرحوم علامه ی دربندی رضوان الله تعالی علیه ، به مقتل علی اکبر که رسید دارد مقتل می نویسد ، رسید به ‏این تعبیر و حَمَلَهُ الجواد إلی مُعسکرِ الاعداء یعنی مرکب این آقا ، این آقا را عوض اینکه به خیمه ها ‏برگردانداشتباهی برد وسط لشکر دشمن. این عبارت را نوشت بعد نشست با خودش فکر کردچطور میشود ‏که مرکب آنهم مرکب عربی که بهش میگفتند فارِس راکبش را اشتباهی ببرد تو لشکر دشمن.‏ ‏ احتمال اول : نوشت که وقتی شمشیر به فرقش زدند خون فرق مقدس آمد، ریخت روی چشم مرکب. ‏مرکب راه را گم کرد . قانع نشد . ‏ احتمال دوم: وقتی شمشیر به فرق مبارکش زدند آن نتوانست مستقر روی مرکب بماند لذا افتاد روی گردن ‏مرکب ، دستهایش را دور سر و چشمان مرکب انداخت ، مرکب جلویش را ندید اشتباهی رفت توی لشکر. ‏بازهم قانع نشد. ‏ آنقدر نوشت خوابش بردو در عالم رویا صدیقه ی طاهره را زیارت کرد ، روضه ی علی اکبر به روضه ی ‏حضرت زهرا گره خورده . جوانها باید حقش را امشب ادا کنند. بی بی دو عالم فرمود دربندی تا اینجا نوشتی ‏، از اینجا به بعدش را از زبان منِ زهرا بنویس. فَحَمَلهُ الجواد إلی مُعسکر الاعدا تا اینجایش را نوشتی بقیه ‏اش را من میگویم بنویس. همینکه مرکب رفت وسط لشکر دشمن فَقَطَّعوا بسیوفٍ إرباً إربا . ‏ مرحبا به تو گریه کن . دیگر چیزی نمانده سفره ی دهه جمع بشود ها. حنجره ت را خرج ابی عبدالله کن. ‏تماشاچی ها افتادن علی اکبر را داشتند می دیدند. تا خورد روی زمین صدا زد اباه علیکَ منِّ السلام ابی ‏عبدالله آمد اما چه آمدنی؟ نوشتند هفت قدم روی زانوهایش دارد میرود. بعضی ها نوشتند هنوز از مرکب ‏پیاده نشده بود دیدند حسین رو زین مرکب هفت مرتبه بلند شد و نشست. هی میگوید وَلَدی علی ... الله ‏اکبر چه خبر شده؟ تا رسید کنار مقتل علی اکبر نوشتند تا اینجا صدای گریه هایش را کسی نشنیده بود ‏فَبَکاء بُکاءً عَلیا اگر میخواهی سنخیت پیدا کنی یعنی تو روضه ی علی اکبر بلند بلند گریه کنی. ‏ نشست روی خاکها دلش آرام نشد. فَوَضَعَ خدَّهُ علی خَدِّه آنقدر معطل شد لشکر خوشحال شدند گفتند با ‏یک تیر دونشان زدیم. هم پسر را زدیم هم پدر را زمینگیر کردیم. صورت رو صورت جوانش است. یک وقت ‏دید صدای ناموسش زینب دارد می آید . یا صاحب الزمان. چشمی نباشد امشب گریه نکرده باشد ها. راوی ‏میگوید دیدم یک خانوم بلند قامت هی زمین میخورد و بلند میشود. هی میگوید یا أُخیا وابنَ أُخیّا یعنی اول ‏نگران حال حسین است تا زینب آمد وسط میدان ابی عبدالله بدن جوانش را رها کرد. نمیخواهد خاطره ی ‏مدینه تکرار بشود. یکبار ناموسش بین نامحرم ها گیر افتاده بس است. چه کرد؟ زیر بغل خواهر را خودش ‏گرفت ، و ردَّها إلی الفُستاط خواهر را خودش به خیمه ها رساند .‏ آماده ای بگویم یا نه؟ آقاجان یک لحظه آمدن ناموس تو بین نامحرم طاقت نیاوردی. پس کجا بودی مجلس ‏یزید ؟ و علیها عرضَ العُصیانِ دست خواهرت را به طنابی بسته بودند. دلقکها و نامحرمها داشتند شادی ‏میکردند. ‏ های حسین..... ‏ ‏ ‏ @rozevanoheayammoharramsoghandi
شهادت حضرت اکبرعلیه السلام هشتم نژاد همین که راه افتاد ابی عبدلله دنبال علی راه افتاد. اما دیدند حسین دست به محاسن گرفته، یعنی خدا ریشم سفید شده علی بزرگ کردم. علی حاصل عمر منه. پشت سپاه را درهم شکست. آمد محضر پدر به عنوان جایزه آب از پدر طلب کرد، یا ابَت العَطَشُ قَد قتَلَنی و ثِقلَ الحَدید قَد اجهَدنی شیخ شوشتری می گوید بیا برای خجالت هایی که حسین کربلا کشید باهم گریه کنیم. یکی از جاهایی که خجالت کشید اینجا بود ، انقدر از علی اکبر خجالت کشید. مگر نمی دانست بابایش آب ندارد؟ چرا می دانست بابایش آب ندارد. چرا گفت تشنگی دارد هلاکم می کند؟ بعضی بزرگان می گویند: ابی عبدلله بالای بلندی ایستاده بود، علی را تماشا می کرد هر تیری می آمد می خواست کار علی را یکسره کند آقا با اشاره ی ابرو تیرهارا دور میکرد. آمد گفت بابا تشنگی دارد هلاکم می کند. اگر می شود نظرت را از روی من برگردان.بگذار بروم راحت شوم بابا. علامه ی امینی فرمودند: من تاحالا این جمله را نقل نکردم ، می گویم که امشب خیلی با حضور گریه کنید ؛ علامه ی امینی فرمودند: هر مجلسی روضه ی علی اکبر خوانده شود ابی عبدلله حضور پیدا می کند. شیخ شوشتری هم می گوید اگر از مجلس روضه ی علی اکبر بیرون رفتی امشب رفتی خانه ات همسرت گفت کجا بودی؟ بگو مجلس روضه ی احتضار حسین بودم.رفتم به مجلسی که حسین در حال جان دادن بود. @rozevanoheayammoharramsoghandi
حضرت اکبر علیه السلام ابی عبدالله در مسئله ی علی اکبر سه بار مشرف به مردن شد ، سه بار . بار اول وقتی بود که علی اکبر آماده ‏ی رفتن شد ، دیگر یقین دارد جگر گوشه اش رفت. چقدر به ابی عبدالله سخت گذشت؟ ‏ دوم: وقتی از میدان برگشت با یک حالت عاطفی شدید گفت ابتا العطشُ قد قَتَلَنی، وقتی گفت تشنگی دارد ‏من را می کشد پدر است دیگر پدر ، بغلش را وا کرد . پسرم بیا تو آغوشم. سر اکبر را به سینه گرفت. از غصه ‏ی اینکه نمیتواند یک ظرف آب بهش بدهد حالت مرگ بهش دست داد. که چرا نمیتوانم جواب بچه ام را ‏بدهم؟ ‏ سوم: که ابی عبدالله به حالت مرگ افتاد آن وقتی بود که صدایش شنیده شد ابتا علیکَ منِّ السلام بابا من ‏هم رفتم حضرت سکینه میگوید وقتی از اسب افتاد صدایش آمد به گوش بابایم دیدم بابایم دارد جان ‏میکَنَد . دوتا چشمش در حدقه دارد می گردد. همین جوری اطراف چادرها را نگاه میکرد. قشنگ دیدم بابایم را ‏نزدیک بود روح از بدنش برود. ناله زد بلند ، پسرم خدا بکشد آنهایی که تو را کشتند. ‏ @rozevanoheayammoharramsoghandi
زنی اکبرعلیه السلام فناداه به صوت حزین ولدی پاشو ببین خوردم زمین ولی سر علی رو به زانو میگیره دلش آروم نمیشه سر علی رو به سینه میذاره دلش اروم نمیشه داغ جوون سخته به والله همیشه وضع خدّه على خدّه میخندن بهش یه عده فناداه به صوت حزین ولدی پاشو ببین خوردم زمین ولی ******** علی ببین داره دستام میلرزه پاشو خوش غیرت من ببین کنار تنت پاهام میلرزه پاشو خوش غیرت من کل میکشن یه لشکر از غربت من پاهات و رو زمین نکش بابا انداختی من و از پا ببین اومده خواهرم پسرم دیدی چه خاکی شد به سرم فناداه به صوت حزین ولدی پاشو ببین خوردم زمین ولی ******** نفس بکش نفس من میدونی بابا طاقت نداره توی عبا تو رو اروم میذارم اگه اشکام بذاره تسبیح من بدجوری شد پاره پاره تو رو با بغض و کینه دشمن زد بوی فاطمه اومد به زخم رو پهلوت قسم ولدی حالا شدی مثه مادرم ولدی *******
زنی اکبر علیه السلام داری میری تو از خیمه ها، با رفتنت خمیده قدم ای میوه ی دلم راه برو ، پیش چشای من چند قدم بارونیه / چشم همه / پشت سرت / ای پسرم ارحم علی / غربتنا / روی لب / اهل حرم رفتی تو هم به جنگ قوم مشرک ، علی جان علی جان لا طاقه لنا علی فراقک ، علی جان علی جان تا افتادی بابا روی خاک ، گفتی علیک منی السلام من اومدم بالای سرت ، اما نداره جونی پاهام روی زمین / افتادیُ/ دور و برت / همهمه شد روضه ی تو / یادآور/ روضه های/ فاطمه شد پاشیده اوراق لهوف ، واویلا واویلا فقطعوه بالسیوف ، واویلا واویلا پاشو بریم سوی خیمه ها ، که دیگه جون من بر لبه بابا ببین بالای سرت ، نوحه خونت حالا زینبه آرزومه / حتی شده / یه بار دیگه / بگی بابا اما حالا / باید بگم / بچیننت / توی عبا زهرا برای تسلیت رسیده ، واویلا واویلا میگه حسین من ابوالشهیده ، واویلا واویلا
زنی اکبرعلیه السلام بند اول پاشوباباجون گشته دلم خون بگو به من چرا شده موهات پریشون قلبم شده جان پدر بهر تو محزون/پاشو باباجون پاشیدی از هم مردم از این غم پیکر تو عزیز من شده چه در هم لبات میسوزه از عطش میمونه یادم خشک لب تو بابا چه رسمی داره دنیا تو رفتی و میمونم دیگه غریب و تنها علی اکبر من شبه پیمبر من بند دوم تو نیزه خوردی ، دلو آزردی ببین که با غمت سرم چیا آوردی رفتی رقیمو به دست کی سپردی؟ فرقت شکسته ، عدو چه پسته هلهله میکنه میگه به خون نشسته خونابه ها راه گلوی تو روبسته/ عدوچه پسته جلو چشای بابا شدی تو اربابا پهلوهاتو گرفتی شدی شبیه زهرا علی اکبر من شبه پیمبر من شاعر : علی بهرامی نیا