#روضه حضرت #علی اکبر علیه السلام#شب هشتم
#استادمیرزادمحمدی
خدایا شبِ جوان ابی عبدالله ست. جوانهای ما مایه ی آرزو و دلخوشیه ما و باقیات و صالحات ما هستند اگر عاقبت بخیر بشوند. خدایا به آبروی شهزاده علی اکبر ع جوانهای مارا همه ی لحظاتشان را سر سفره ی جوان ابی عبدالله مبدّل به عاقبت بخیری بگردان.
چه جوانی را دارد راهیِ میدان می کند ؟ جوانی که هم خود ابی عبدالله این تعبیر را در موردش دارند هم تعبیری است از عمر سعد درمورد علی اکبر، که کنّا اذا اشتقناء برسول الله نَظَرنا إلی وجه علی هروقت ما دلمان برای پیغمبر تنگ می شد نگاه به چهره ی علی اکبر می کردیم.
این تعبیر امام حسین است. حسین کیست؟ ابی عبدالله خودش وقتی تو بغل فاطمه قرار می گرفت صدیقه ی طاهره وقتی با حسین بازی می کرد، لالاییش این بود حسین را بالا می انداخت می فرمود: انتَ شبیهٌ بِنَبی لَستَ شَبیهٌ بِعَلی یعنی خودِ حسین اشبهُ الناس برسول الله است اما همین حسین می گوید ما دلمان برای پیغمبر که تنگ میشد به علی نگاه می کردیم. الله اکبر. از این وجهُ الله و وجه رسول الله چی درست کردند که تمام صورت شد لخته ی خون. فهمیدی چی گفتم؟
مرحوم علامه ی دربندی رضوان الله تعالی علیه ، به مقتل علی اکبر که رسید دارد مقتل می نویسد ، رسید به این تعبیر و حَمَلَهُ الجواد إلی مُعسکرِ الاعداء یعنی مرکب این آقا ، این آقا را عوض اینکه به خیمه ها برگردانداشتباهی برد وسط لشکر دشمن. این عبارت را نوشت بعد نشست با خودش فکر کردچطور میشود که مرکب آنهم مرکب عربی که بهش میگفتند فارِس راکبش را اشتباهی ببرد تو لشکر دشمن.
احتمال اول : نوشت که وقتی شمشیر به فرقش زدند خون فرق مقدس آمد، ریخت روی چشم مرکب. مرکب راه را گم کرد . قانع نشد .
احتمال دوم: وقتی شمشیر به فرق مبارکش زدند آن نتوانست مستقر روی مرکب بماند لذا افتاد روی گردن مرکب ، دستهایش را دور سر و چشمان مرکب انداخت ، مرکب جلویش را ندید اشتباهی رفت توی لشکر. بازهم قانع نشد.
آنقدر نوشت خوابش بردو در عالم رویا صدیقه ی طاهره را زیارت کرد ، روضه ی علی اکبر به روضه ی حضرت زهرا گره خورده . جوانها باید حقش را امشب ادا کنند. بی بی دو عالم فرمود دربندی تا اینجا نوشتی ، از اینجا به بعدش را از زبان منِ زهرا بنویس. فَحَمَلهُ الجواد إلی مُعسکر الاعدا تا اینجایش را نوشتی بقیه اش را من میگویم بنویس. همینکه مرکب رفت وسط لشکر دشمن فَقَطَّعوا بسیوفٍ إرباً إربا .
مرحبا به تو گریه کن . دیگر چیزی نمانده سفره ی دهه جمع بشود ها. حنجره ت را خرج ابی عبدالله کن. تماشاچی ها افتادن علی اکبر را داشتند می دیدند. تا خورد روی زمین صدا زد اباه علیکَ منِّ السلام ابی عبدالله آمد اما چه آمدنی؟ نوشتند هفت قدم روی زانوهایش دارد میرود. بعضی ها نوشتند هنوز از مرکب پیاده نشده بود دیدند حسین رو زین مرکب هفت مرتبه بلند شد و نشست. هی میگوید وَلَدی علی ... الله اکبر چه خبر شده؟ تا رسید کنار مقتل علی اکبر نوشتند تا اینجا صدای گریه هایش را کسی نشنیده بود فَبَکاء بُکاءً عَلیا اگر میخواهی سنخیت پیدا کنی یعنی تو روضه ی علی اکبر بلند بلند گریه کنی.
نشست روی خاکها دلش آرام نشد. فَوَضَعَ خدَّهُ علی خَدِّه آنقدر معطل شد لشکر خوشحال شدند گفتند با یک تیر دونشان زدیم. هم پسر را زدیم هم پدر را زمینگیر کردیم. صورت رو صورت جوانش است. یک وقت دید صدای ناموسش زینب دارد می آید . یا صاحب الزمان. چشمی نباشد امشب گریه نکرده باشد ها. راوی میگوید دیدم یک خانوم بلند قامت هی زمین میخورد و بلند میشود. هی میگوید یا أُخیا وابنَ أُخیّا یعنی اول نگران حال حسین است تا زینب آمد وسط میدان ابی عبدالله بدن جوانش را رها کرد. نمیخواهد خاطره ی مدینه تکرار بشود. یکبار ناموسش بین نامحرم ها گیر افتاده بس است. چه کرد؟ زیر بغل خواهر را خودش گرفت ، و ردَّها إلی الفُستاط خواهر را خودش به خیمه ها رساند .
آماده ای بگویم یا نه؟ آقاجان یک لحظه آمدن ناموس تو بین نامحرم طاقت نیاوردی. پس کجا بودی مجلس یزید ؟ و علیها عرضَ العُصیانِ دست خواهرت را به طنابی بسته بودند. دلقکها و نامحرمها داشتند شادی میکردند.
های حسین.....
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه شهادت حضرت#علی اکبرعلیه السلام#شب هشتم
#استادهاشمی نژاد
همین که راه افتاد ابی عبدلله دنبال علی راه افتاد. اما دیدند حسین دست به محاسن گرفته، یعنی خدا ریشم سفید شده علی بزرگ کردم. علی حاصل عمر منه. پشت سپاه را درهم شکست. آمد محضر پدر به عنوان جایزه آب از پدر طلب کرد، یا ابَت العَطَشُ قَد قتَلَنی و ثِقلَ الحَدید قَد اجهَدنی شیخ شوشتری می گوید بیا برای خجالت هایی که حسین کربلا کشید باهم گریه کنیم. یکی از جاهایی که خجالت کشید اینجا بود ، انقدر از علی اکبر خجالت کشید.
مگر نمی دانست بابایش آب ندارد؟ چرا می دانست بابایش آب ندارد. چرا گفت تشنگی دارد هلاکم می کند؟
بعضی بزرگان می گویند: ابی عبدلله بالای بلندی ایستاده بود، علی را تماشا می کرد هر تیری می آمد می خواست کار علی را یکسره کند آقا با اشاره ی ابرو تیرهارا دور میکرد.
آمد گفت بابا تشنگی دارد هلاکم می کند. اگر می شود نظرت را از روی من برگردان.بگذار بروم راحت شوم بابا.
علامه ی امینی فرمودند: من تاحالا این جمله را نقل نکردم ، می گویم که امشب خیلی با حضور گریه کنید ؛ علامه ی امینی فرمودند: هر مجلسی روضه ی علی اکبر خوانده شود ابی عبدلله حضور پیدا می کند.
شیخ شوشتری هم می گوید اگر از مجلس روضه ی علی اکبر بیرون رفتی امشب رفتی خانه ات همسرت گفت کجا بودی؟ بگو مجلس روضه ی احتضار حسین بودم.رفتم به مجلسی که حسین در حال جان دادن بود.
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه حضرت #علی اکبر علیه السلام
#استادانصاریان
ابی عبدالله در مسئله ی علی اکبر سه بار مشرف به مردن شد ، سه بار . بار اول وقتی بود که علی اکبر آماده ی رفتن شد ، دیگر یقین دارد جگر گوشه اش رفت. چقدر به ابی عبدالله سخت گذشت؟
دوم: وقتی از میدان برگشت با یک حالت عاطفی شدید گفت ابتا العطشُ قد قَتَلَنی، وقتی گفت تشنگی دارد من را می کشد پدر است دیگر پدر ، بغلش را وا کرد . پسرم بیا تو آغوشم. سر اکبر را به سینه گرفت. از غصه ی اینکه نمیتواند یک ظرف آب بهش بدهد حالت مرگ بهش دست داد. که چرا نمیتوانم جواب بچه ام را بدهم؟
سوم: که ابی عبدالله به حالت مرگ افتاد آن وقتی بود که صدایش شنیده شد ابتا علیکَ منِّ السلام بابا من هم رفتم حضرت سکینه میگوید وقتی از اسب افتاد صدایش آمد به گوش بابایم دیدم بابایم دارد جان میکَنَد . دوتا چشمش در حدقه دارد می گردد. همین جوری اطراف چادرها را نگاه میکرد. قشنگ دیدم بابایم را نزدیک بود روح از بدنش برود. ناله زد بلند ، پسرم خدا بکشد آنهایی که تو را کشتند.
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#مقتل خوانی#حضرت علی اکبر#علیه السلام
#استادانصاریان
لمّا تَوَجَّهَ الی الحرب لباسش را پوشید سوار بر اسب شد متوجه میدان جنگ میخواست بشود ، هنوز به اسب نهیب نزده بود اِجتَمَعتِ النِّساءُ حولَهُ من ال.. تمام زنان و دختران ریختند بیرون. حلقه زدند. که راه رفتن نباشد . حسین جان..
گریه ی زن و بچه تان را دیدید؟ چکار میکند با دل؟ ابی عبدلله یک گوشه وایساده دارد نگاه میکند. حلقه زدند . راه را بستند ، راه را بستند و قولنَ لَهُ اِرحَم غُربَتَنا اکبر به غریبیِ ما رحم کن . ولا تَستَعجِل اِلی القِتال میخواهی بروی چرا عجله میکنی؟ نرو فَاِنَّهُ لیسَ لَنا طاقتُ فی فراقِک تو میدانی که ما طاقت فراق تورا نداریم .
خب این منظره خیلی عجیب است. فاَخَذَت عمّاتُهُ و اَخَواتُه بِعِنانه و رِکابِه منعتُ عن العَزیمه زینب امد دهانه ی لسب را گرفت گفت نمیگذارم بروی کلثوم امد گردن اسب را گرفت سکینه آمد رکاب اسب را گرفت . ما نمی گذاریم بروی . نباید بروی..
فَعندَ ذلک گفتم گریه زن و بچه تان را دیدید؟ چه میکنه با آدم ؟ فَعندَ ذلک تَغَیَّرَ حال الحسین این منظره را که دید حال ابی عبدلله متغیر شد بحیثُ اشرَفَ علی الموت دیدند حسین دارد جان میدهد، خیلی منظره سخت بود ؛ و صاحَ بِنسائِه و عِیالِه ی بِاَنهُ فریاد زد زینب کلثوم سکینه ولش کنید .
رهایش کنید . فانَّهُ مَنصُوصُ بالله بچه ی من به خدا چسبیده و مقتُولُ فی سَبیله بگذارید برود کشته شود . ثمَّ انقدر زن و بچه هیجانی بودند انگار صدای ابی عبدلله را نشنیدند امام حلقه را شکست وارد شد دست علی را گرفت اوردش بیرون گفت بابا می خواهی بروی برو . حالا علی دارد می رود بابا دارد نگاه میکند ، خدا.
حسین جان؛ وای . رفت جنگ کرد ، جنگ کرد برگشت .
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#روضه مکتوب شب هشتم محرم
#حضرت علی اکبر علیه السلام
از امام محمّد باقر علیه السّلام در کتاب کامل الزیارت روایت مى کند که فرموده اند: هر گاه چشم مؤمنى براى شهادت امام حسین علیه السّلام بقدرى پر از اشک شود که به گونه هاى صورتش بچکد خداى رؤف او را دائما در غرفه هاى بهشت جاى خواهد داد. بیاد امشب بیاد اشک های مولایمان سرپیکرجوانش گریه کنیم .
علی اکبر علیه السّلام نخستین نفر از بنی هاشم بود که به میدان رفت هرکسی از بنی هاشم اذن میدان می خواست امام اجازه نمی داد اما تا علی اکبر اذن خواست امام به او اجازه میدان رفتن داد تو دل امام غوغایی برپاست درروایت است آقا صدا زد علی جان می خواهی بروی برو ولی کمی خرامان خرامان برو تابیشتر بتونم ببینمت یک نگاهی مأیوسانه به او کرد و گفت:
«اَللّهُمَّ کُن أنتَ الشَّهیدُ عَلَیهِم،فَقَأ بَرَزَ إلَیهم غُلامٌ أشبَهُ النّاسِ خَلقاً و خُلقاً و مَنطقاً بِرَسولِکَ و کُنّا إذا اَستَقنا إلی نَبیِّکَ نَظَرنا إلیه ؛
خدایا خودت بر این قوم شاهد باش، که به سوی آنها جوانی رفت که از نظر جمال و کمال و سخن گفتن،شبیه ترین مردم به رسول تو است و ما هر گاه مشتاق دیدار پیامبر تو بودیم به چهره علی اکبر می نگریستیم از امام صادق علیه السّلام پرسیدند اَلَذِّ لذائذ چیست؟فرمود پدری فرزندی را به حد بلوغ برساند واین پسر درمقابل دیدگان پدر راه برود این منظره خیلی برای پدرلذت بخش است .پرسیده شد سخترین مصیبتها چیست ؟ فرمودند همان جوان درمقابل دیدگان پدرازدست برود .2
سخت است پیش چشم بابا غلطیده به خون جوان بمیرد
ازبهرپدر عصای پیریست ای وای که پیش ازآن بمیرد
آمد آمد جلو یک مرتبه آن صدای مردانه اش رابلند کرد و عمر سعد لعنت الله علیه را مخاطب قرارداد: ای عمرسعد خدا نسلت را قطع کند که نسل مرا قطع کردی این طور علی علیه السّلام به میدان رفت . علی اکبر علیه السّلام وارد میدان شد و جنگی حیدری کرد در مقاتل آمده 120 نفر از سواران دشمن را کشت، تشنگی بر او چیره کرده و برگشت نزد بابا،
«یا اَبَۀ! العَطَشُ قَتَلَنِی ثِقلُ الحَدیدِ أجهَدَنی
؛پدر جان! شدت تشنگی مرا کشته و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته»امام حسین علیه السّلام گریه کردند و فرمودند: محبوب دلم صبر کن به زودی رسول خدا تو را سیراب خواهد کرد که بعد از آن هرگز تشنه نخواهی شد.»علی به میدان برگشت دشمن بر اثر غافل گیری نیزه ایی به حضرت زد علی اکبر علیه السّلام تعادل خودش را از دست داد دست به گردن اسب انداخت اسب به میا دشمن رفت هرکسی می رسید ضربه به علی علیه السّلام میزد اون قدر علی علیه السّلام رو زدند تا
(فقطَّعوه بسیوفهم ارباًارباً)
دراین هنگام علی اکبر علیه السّلام صدازد :
یاابتاه السلام علیک هذاجدی رسول الله ...
پدرم سلام برتو جدم رسول الله صلی الله علیه و آله سیرابم کرد وبه شما سلام می رساند ومی فرماید به سوی ماشتاب کن .ابی عبدالله خودش به بالین علی اکبرش علیه السّلام رسوند علی رو بغل کرد دلش آروم نشود خم شد
ووضع خدَّه علی خده)
علی جان بلند شو بابات دیگه تاب نداره بعد توعف به این دنیا .
جوانان بنی هاشم بیایید علی رابردرخیمه رسانید
خدا داند که من طاقت ندارم علی را بردرخیمه رسانم
@rozevanoheayammoharramsoghandi
#مرثیه
علی اکبر علیه السلام
السّلام علیک یااوَّل قتیلٍ من نسل خیرسلیل(1)- السّلام علی عَلِیٍّ الکبیر(2)
ای خداجلوه ونبی مرآت
مرتضی خصلت و حسین صفات
انبیاءدرجلال توشده محو
اولیاءبرجمال توهمه مات
خاتم الانبیاءزسرتاپا
سیدالاوصیاءزپاتاسر
ماه کنعان سیدالشهداء
یوسف کربلاعلی اکبر
ازامام صادق(ع)سوال شدبالاترین لذتهاچیست؟فرمودندفرزندی که پدربه حدرشدوبلوغ رسانده وجلوی چشم پدرراه برودپدر به قدوبالای اونگاه کنددوباره سوال شدسخت ترین مصیبتهاچیست؟فرمودندهمان جوان درمقابل دیدگان پدرازدست برود
امشب شب جوان ازدست داده هاست،باباهای شهداءکجانشسته اید،شماامشب برای حاجتمندادعاکنید.گرفتارها، مشکل دارها،جوان دارهاامشب دامن پدراین شهیدی که کشکول گدائیمون رفته درب خانه اش رابگیریدبگوآقابه جان جوانت،جوابم بده اگرمی خواهی دلت آماده روضه بشه همه صداش بزنید: جانم حسین(2)ای جان جانانم حسین
آقاجان چه گذشت به شما آن موقعی که علی اکبرآمداذن میدان خواست .ارباب مقاتل نوشتند فأذِنَ له ثم نَظَرالیهِ نظرآیِسٍ منه واَرخَی عینَهُ وبَکَی. ابی عبدالله فورااجازه دادن یک نگاه مأیوسانه ای به چهره وقدوبالای اوکردبی اختیار اشک ازچشمشان جاری شدفرمودند اللّهم اشهَدفَقَد بَرَزَالیهم غلامٌ اَشبَهُ الناسِ خَلقًا وخُلقًاومنطِقًابرسولک خدایاتو شاهدباش جوانی به میدان می رودکه ازلحاظ اندام وچهره واخلاق وگفتارازهمه مردم به رسول توشبیه تراست
ای باباجان گمان مدارکه گفتم برو،دل ازتوبریدم نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
دلم به پیش تو،جان درقفات،دیده به قامت خدای داندودل شاهداست من چه کشیدم
لحظاتی جنگ نمایانی کرد برگشت به طرف بابا عرضه داشت:یا اَبَه! العطشُ قد قَتَلَنِی و ثِقلُ الحدیدِ قد اَجهَدَنی فَهَل الَی شَربَهٍ من الماءِ سبیلٌ؟ بابا تشنگی جان مرا به لب رسانده، سنگینی لباس جنگ مرا به رنج انداخته آیا جرعة آبی هست بنوشم؟ فرمود نه عزیزدلم باز گرد نزدیک است بدست جدت رسول الله(ص) سیراب شوی. به میدان برگشت، جنگ سختی در گرفت ، تیر به بدن نازنینش خورده یک وقت صداش بلند شد یا ابتاه علیک مِنِّی السّلام آقا به عجله آمد کنار بدن علی اکبر ، جنازه رو بغل گرفت دلش آرام نشد یک وقت دیدند و وَضَعَ خَدَّهُ علی خَدِّهِ صورت به صورت جوانش گذاشت فرمود: یا بُنیّ قَتَلَ اللهُ قومًا قتلُوک خدا بکشد آنکه تو را کشت بابا جان علَی الدُّنیا بعدَکَ العَفا.(3)
نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه خولی زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم.
سزد به غربت من هر جوان و پیر بگرید که شد بخون جوانم خضاب موی سفیدم.
الا لعنه الله علی القوم الظالمین
1.دمع سجوم/ترجمه نفس المهموم /علامه شعرانی /ص 329 2.زیارت ناحیه مقدسه
3.ترجمه لهوف ابن طاوس /عقیقی بخشایشی ص 138و139
اشعار از دیوان نخل میثم /سازگار /ج1/ ص 215- 216- 227- 228
@rozevanoheayammoharramsoghandi