eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
8.9هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
159 ویدیو
27 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
امام سجاد (عليه‌السلام) فرمود: فرزنـدم! بپرهـيز از سـتم بر كسى كه ياورى جز خدا ندارد. «يـابُنّـى ايّاكَ وَظُلْمَ مَنْ لايَجِدُ عليكَ ناصِرا اِلاّ اللّه» (اصول الكافى، جلد ۲، صفحه ۳۳۱) دل سودا زده‌ام ناله و فریاد کند هر زمان یاد غم حضرت سجاد کند بی‌گمان، اشک به رخساره بریزد از چشم هر که یادی ز غم آن شه عُباد کند 🏴 شهادت علی‌بن‌الحسین، امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) تسلیت باد.🏴 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
منحصربه‌فرد،شبیه اثر انگشت‌ (مادر سه فرزند ۸/۵ ساله، ۵ ساله و ۲ ساله) بچه اول‌مان، روزی که پوشکش را باز کردیم، از همان شب اول، توی خواب هیچ خطایی نداشت. ولی امان از موقع بیداری، که چند سال تا اطمینان نهایی طول کشید. بچه دوم از روزی که پوشکش را باز کردیم، یک سال شاید بیشتر طول کشید تا پروژه شبش تکمیل شود، ولی روز را خیلی زودتر یاد گرفت. سومی را از پوشک نگرفتیم، خودش دارد خودش را از پوشک می‌گیرد. زیر دو سال بود که یک روز پوشکش را درآورد، اصرار کرد برویم دستشویی، نشست و کارش را انجام داد! از حکمت‌هایی که یک مادر چندفرزندی به آن می‌رسد، همین تفاوت آدم‌هاست؛ هر کدام اثر انگشت منحصر به فردی هستند، که مسیر رشدش شبیه هیچ کس نیست. در جان و جهان ، هربار یکی از مادران سخن می‌گوید،از آفاق تا انفس 🌱 http://eitaa.com/janojahanmadarane ☘☘☘ کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
سلام عزیزان 🖤 عزاداری هاتون قبول حق ان‌شاءالله توی مرداد ماه می‌خوایم با یک مادر شهید فعال و پر انر
توی گروه بحث درباره‌ی کتاب حسابی داغ بود. همه مشغول نظردهی که: وای چقدر این مادر فعال بودن، آخه چقدر همت، چقدر خلاقیت، ماشاءالله به روحیه‌شون و ... یه نفر پرسید: - خانم احمدیان هنوز در قید حیات هستن؟ - بله - کسی میدونه کجا زندگی میکنن؟ - اهواز، پادادشهر، همچنان هم مشغول کارآفرینی، تازه اسپانسر هم شده‌ان و برای بچه‌های محلات محروم تیم فوتبال تشکیل دادن. طرح‌های اقتصادی زیادی دارن که در مجال صفحات کتاب نمی‌گنجیده. - شما ایشون رو از کجا می‌شناسین؟ - بنده ماه‌پری هستم! اینجا بود که یکهو همه اینطوری شدیم: - وای خدای من نویسنده! 🤩 - آخی، خانم ماه‌پری شما هستین؟ 😍 - واقعا نویسنده‌ی کتاب تو گروهه!؟ 😳 و پاسخ ایشون رو خوندیم که: - بله، چند روزی هست افتخار دارم در جمع شما باشم، خودمم همپای شما کتاب رو شروع کردم، إن شاءالله هر چی یادم باشه میگم خدمتتون. اینطوری بود که همه‌ی اعضا فعال شدن و مشغول ابراز احساسات در مورد کتاب و قهرمانش. خانم ماه‌پری هم لطف می‌کردن و با سعه‌ی صدر سوالات همه رو جواب میدادن، گاهی هم خاطره‌های نابی برامون تعریف میکردن که تو کتاب نیومده. ☺️ از خلاقیت و فعالیت بی‌وقفه‌ی مادر شهید برامون گفتن، از اینکه هنوز هم سرحال و قبراق مشغول کارند و از هر چیز ساده‌ای که به ذهن کسی هم نمی‌رسه بهترین استفاده‌ها رو میکنن. ماجرای کشتارگاه رفتن‌شون و خرید شکمبه‌های حیوانات 🐄🐑🐐 رو تعریف کردن که وقتی با خنده و تعجب اطرافیان مواجه میشن که آخه اینا به چه درد میخورن، میگن: اون علوفه که حیوون خورده هنوز بذر داره، چرا هدر بدیم؟! خالی میکنن تو زمین بایر، هم کود داشته و هم بذر و خلاصه مفت و مجانی زمین میره زیر کشت علوفه! 🌱 خاطره‌ی برادر خانم احمدیان که استاد دانشگاه اصفهان هستن رو برامون تعریف کردن که وقتی می‌شنون یه خانومی اومده اصفهان و داره آپارتمان سازی 🏢 می‌کنه و حتی زیر کامیون تیرآهن 🚛 میره و بار خالی می‌کنه تا کار ساخت و ساز یه لحظه لنگ نمونه، بلافاصله میگن: این عصمت ماست! جز خواهر من هیچ زنی این مدلی کار نمی‌کنه. بعدم به حاج خانم زنگ می‌زنن که آجی تو رو خدا این کارها رو همون اهواز انجام بده 😂 بعدم از دعای خیر پدر شهید در حقشون گفتن، وقتی که بعد از مراسم رونمایی کتاب خدمتشون میرسن برای عرض ادب، در حالیکه کمی ناخوش‌احوال بودن و روی تخت دراز کشیده بودن، بهشون میگن: دخترم، الهی خوشبخت بشی! الهی هر چی از خدا میخوای بهت بده، خیر ببینی که خاطرات زندگی ما رو ثبت کردی ... واقعا هم خاطرات امثال این مادر باید تو دفتر تاریخ این سرزمین ثبت بشن تا همه بدونن چه شیرمردان و شیرزنانی این خاک رو حفظ کردن و مایه‌ی عزت و افتخارش شدن. این جمله‌ی خانم احمدیان تو گوشم زنگ میخوره که: «می‌خوام این زمین فردای قیامت بگه خدایا من شهادت می‌دم عصمت همه‌ی جاهایی که در توانش بود اومد و خدمت کرد» ... 🪴🪴🪴 این ماه توی پویش کتاب مادران شریف کتاب رو میخونیم، خاطرات خانم عصمت احمدیان مادر شهیدان فرجوانی ⏳ تا آخر مرداد برای شرکت در پویش فرصت هست. 🎁 ۱۰ جایزه‌ی ۱۰۰ هزارتومانی داریم + ۱۰ جایزه‌ی جذاب فرهنگی 🟢 برای اطلاع از جزییات پویش و عضویت توی گروه همخوانی کتاب وارد کانال زیر بشین: 🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
سلام سلام😎 طرفدارای تجربیات تخصصی مادران شریف کجان؟! بدویید بیاید که قراره با تجربهٔ یه مامان‌معلم همراه بشیم.🧡 مامانی که این ماه، همراه داستان زندگی‌شون‌ هستیم، فعلاً ۴ فرزند دارن.☺️ سطح سه حوزه در رشتهٔ کلام اسلامی خوندن و کارشناسی روانشناسی دارن‌. ۱۲ ساله که استخدام آموزش و پرورش‌ هستن، معلم و مشاور و مدرس دوره‌های مختلف بهزیستی هم بودن. اگر شما هم کنجکاوید و می‌خواید بدونید چطور میشه یه خانوم هم معلم رسمی و هم مامان چهار فرزند باشه👇🏻 منتظر داستان زندگی خانم باشید.😍 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«کودکی‌های پر از خاطره» (مامان ۱۲، ۸، ۵، ۲ساله) تیرماه سال ۶۳ در رشت متولد شدم. پدرم ارادت خاصی به امام رضا (علیه‌السلام) و حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) داشتند. قبل از به دنیا آمدنم، اسمم مشخص بود. پدرم در نامه‌هایی که از جبهه برای مادرم می‌فرستادند، حال معصومه کوچولو را می‌پرسیدند. در‌حالی‌که اصلاً مادرم سونوگرافی نرفته بودند.😅 فرزند اول خانواده بودم. خواهرم تیر ۶۴ و برادرم اسفند ۶۵ به جمع ما پیوستند. با توجه به حضور مداوم پدرم در جبهه، نداشتن آب لوله‌کشی، کوپنی بودن ارزاق و نفت و صف‌های طولانی‌اش و دست تنها بودن مادرم میان این همه، مدام توصیه می‌شدند به اینکه دیگر بچه نیاورید!🫢 اما خواست خدای مهربان در این بود که پسر دیگری در خرداد سال ۷۰ جمع خانوادهٔ ما را جمع‌تر کند.آن هم در اوج تبلیغات فرزند کمتر، زندگی بهتر. کلاس اول را تازه تموم کرده بودم که برادرم به دنیا آمد. تولدش به جز خوشحالی تک پسر خانه از اینکه داداش دار شده، باعث شد که من هم ترک تحصیل نکنم!😅 مادرم آن قدر روی درس خواندن من حساس بودند که اگر مشغول نوزاد تازه‌وارد نمی‌شدند، احتمالاً من تحصیل را در اولین فرصت ممکن می‌بوسیدم و کنار می‌گذاشتم!😩 اما به برکت تولد داداش کوچولو، مادرم من را رها کردند. حتی خودم برای خودم دیکته می‌گفتم! از آنجایی که با خواهرم یازده ماه و با برادرم حدوداً ۲.۵ سال فاصله داشتم، تمام دوران کودکی‌ام پر از خاطرات بازی‌ها و دعواهای کودکانه است؛ خاله بازی کردن در حیاط و باغچه، کتاب خواندن و نقاشی کردن در دفترهای تعاونی، پارک رفتن و دوچرخه سواری نوبتی، دعوا و کشمکش‌های کودکانه که نمک خواهری و برادری ما بود و البته طولی نمی‌کشید که به دوستی و مهر تبدیل می‌شد، تابستان‌های شرجی شمال که با خنکای کتاب‌های کانون پرورش فکری گوارا می‌شد، مخصوصاً تاب‌بازی‌های یواشکی بعدازظهرهای گرم تابستان که وقتی مطمئن می‌شدیم مادرم خوابیده، کاملاً بی‌سروصدا و هماهنگ به حیاط می‌رفتیم و با همکاری بی‌سابقه بازی می‌کردیم.😅 نوبتی کشیک می‌دادیم تا اگر مادرم بیدار شد، سریع برگردیم و خودمان را به خواب بزنیم و چه بسا که واقعاً به خواب می‌رفتیم.☺️ دسته‌های محرم و تشییع شهدا هم یکی از برنامه‌های جذاب دوران کودکی ما بود. من و خواهرم روی دوش پدرم و دایی‌جان سوار می‌شدیم و درحالی‌که داشتیم آبنبات می‌خوردیم، از بالا جمعیت و خیابان‌ها را با لذت نگاه می‌کردیم. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«۲. ساک و کمد جادویی خانهٔ ما!» (مامان ۱۲، ۸، ۵، ۲ساله) پدرم در کارخانه‌ای در رشت کار می‌کردند. کشاورزی و نجاری ساختمان هم انجام می‌دادند. خانه‌ای را که در آن زندگی می‌کردیم پدرم خودشان ساختند. مادرم تمام‌وقت خانه‌داری و بچه‌داری می‌کردند، با اینکه دیپلم داشتند و می‌توانستند معلم یا کارمند باشند، اما پدرم اصرار داشتند که مادر وقتش را صرف بچه‌ها کند و اصطلاحاً شاغل نباشد.☺️ با شرایط سخت زندگی و امکانات محدود و حضور مداوم پدرم در جبهه، واقعاً مشغلهٔ مادرم سنگین بود. با این حال برای تربیت ما هم تمام تلاششان را می‌کردند. از وقتی یادم می‌آید مادرم من و خواهرم را به کلاس‌های مکتب‌القرآن می‌بردند. این انس با قرآن در کودکی باعث شده بود در دوران دبیرستان هم خودمان به دنبال کلاس‌های قرآن باشیم.😉 پدرم به خاطر شرایط خاصی مجبور شده بودند خیلی زود سرکار بروند و تحصیلاتشان در حد ابتدایی بود، اما خیلی به درس خواندن علاقه داشتند. یادم می‌آید که وسط آن همه مشغله کنار ما می‌نشستند و حتی با ما درس می‌خواندند.😍 خانهٔ ما همیشه پر از کتاب بود، تا حدی که ما به جای آجر برای درست کردن مرز خانه‌های خاله‌بازی، از کتاب‌های برگ‌برگ شده استفاده می‌کردیم.😅 مادرم یک ساک جادویی داشتند که پر از تنقلات آن زمان بود. و یک کمد جادویی! که همیشه پر از مداد و دفتر و لوازم‌التحریر بود. هر بچه سهمیهٔ مشخصی از این دو تا گنجینه خانوادگی داشت.😉 درس خواندن، مطالعه، حجاب و نماز! این چهار مورد خط قرمز پدر و مادرم بودند، ولی همهٔ این‌ها بدون امر و نهی در خانه اجرا می‌شد.👌🏻 اقوام ما خیلی اهل رعایت حجاب نبودند، تقید ما به حجاب به خاطر علاقهٔ شدیدی بود که به مادرم و خاله‌ام داشتیم. آن‌ها محجبه بودند و در برخورد با نامحرم خیلی اهل مراعات بودند. زمانی بود که مادرم مجبور بودند سر مزرعه کار کنند، ولی چون نمی‌توانستند با چادر کار کنند سر ظهر در گرما با مانتوی بلند وگشاد می‌رفتند تا قبل از آمدن مردها سهم کارشان را انجام بدهند. پدر و مادرم اول وقت مهیای نماز می‌شدند. ما از پدرم خیلی حساب می‌بردیم، اگر می‌پرسیدند نماز خواندید یا نه خجالت می‌کشیدیم بگوییم نه! به همین خاطر ما هم سر وقت نماز می‌خواندیم.😅 اوایلی که به سن تکلیف رسیده بودم، سر نماز بی‌دقتی می‌کردم!🤦🏻‍♀️ وسط نماز خوابم می‌برد😴 یا مشغول خیال‌پردازی می‌شدم🫢، بعد که به خودم می‌آمدم، نمازم را از همان جای قبلی ادامه می‌دادم😅، فقط برای مادرم سوال بود که چرا این قدر سجده‌های من طولانی می‌شود!🤪 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
📣 پویش کتاب مادران شریف برگزار می‌کند: 📚 هم‌خوانی مجموعه ۱۳ جلدی «من‌دیگرما» این کتاب با تکیه بر آیات و روایات به تربیت فرزند از منظر اسلام پرداخته. ⏱️شروع: از ۱ شهریور 📙مقرری: روزی حدود ۱۰ تا ۱۵ صفحه مطالعه (تعطیلی در پنج‌شنبه، جمعه و تعطیلات رسمی) ✅ اگر دوست دارید در این هم‌‌خوانی همراهمون باشید، تشریف بیارید توی کانال پویش کتاب مادران شریف در پیام‌رسان ایتا عضو بشید. اونجا روش تهیهٔ کتاب‌ها با تخفیف و روش عضویت در گروه هم‌خوانی رو توضیح دادیم👇🏻👇🏻 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: 🔗 @madaran_sharif_pooyesh_ketab
📣 پویش کتاب مادران شریف برگزار می‌کند: 📚 هم‌خوانی رمان «جین ایر»، نوشته شارلوت برونته ماجرای دختر یتیمی که تصمیم می‌گیره روی پای خودش بایسته، معلم سر خونه میشه و توی این مسیر با چالش‌های عجیبی مواجه می‌شه. ⏱️شروع: از شنبه ۲۸ مرداد 📙مقرری: روزی بین ۱۵ تا ۳۰ دقیقه از کتاب صوتی (تعطیلی جمعه‌ها و تعطیلات رسمی) ✅ اگر دوست دارید در این هم‌خوانی شرکت کنید، تشریف بیارید توی کانال پویش کتاب مادران شریف در پیام‌رسان ایتا عضو بشید. اونجا روش تهیهٔ کتاب با تخفیف و روش عضویت در گروه هم‌خوانی رو توضیح دادیم👇🏻👇🏻 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: 🔗 @madaran_sharif_pooyesh_ketab
سلام خانوما 🥰 دو تا خبر خوب و جذاب براتون داریم. 👈🏻 خیلی‌هاتون گفته بودید کاش هم‌خوانی مجموعه کتاب‌های «من‌دیگرما» دوباره برگزار بشه.😊 👈🏻 از طرفی تصمیم گرفتیم یه هم‌خوانی تفریحی متفاوت و جدید برگزار کنیم. یک رمان جذاب که نویسنده‌ش یه خانوم معتقد مسیحیه و شخصیت اصلی داستانش هم یه دختر جوانه.😍 پس حالا؛ این شما و این دو تا هم‌خوانی جذاب🤩👆🏻 🌺 کانال پویش کتاب مادران شریف: 🔗 @madaran_sharif_pooyesh_ketab