ده روزی هست که خانوادگی درگیر یه ویروس #آنفولانزا هستیم.😢
چند روز بیماری عباس شدید بود و بردیمش دکتر.
بعدش چند شب نوبت فاطمه شد.
شبا با گریه بیدار میشد و مدت زیادی گریه و سرفه میکرد.😕
خودم هم بعد چند روز #ویروس مذکور رو گرفتم و فهمیدم واقعا #بیماری سختیه.😂
برای من سختترین و تلخترین بخش بچه داری، همین مریض شدن بچههاست.
#مریضی و ضعف و مظلوم شدنشون به کنار،
اینکه مجبوری به زور و با وجود گریه زاری بهشون دارو بدی خیلی طاقت فرساست.😡
قدیما برام سوال بود چرا آدم باید مریض بشه و اینقدر رنج و سختی بشه؟!
چرا گاهی #بدشانسی میاریم و از قضا تو اتوبوس یا مهمونی کسی کنارمون میشینه که مریضه و به ماهم منتقل میکنه ویروس رو.😨
اولین بار جواب این سوال رو از یکی از بهترین اساتید معارف شریف شنیدم.😍
بیماری نه تنها بد شانسی نیست،
بلکه یه بخش کاملا حساب شده از نعمتهای خداست!
که حتی جا داره آدم به خاطرش خدا رو شکر کنه!
دعای ۱۵ صحیفهی امام جانمون حضرت #سجاد علیه السلام.😍
یادمه اوایل بعد خوندن این دعا هی دوست داشتم مریض بشم و برم این دعا رو بخونم و #ذوق_مرگ بشم.😆
بیماری باعث بخشش گناهان و پاک شدن آدم میشه و فرصت #تفکر و #توبه رو در اختیار فرد میذاره.
جدای از اینها،
بخش جذابش اونجاست که میگن:
حین بیماری فرشتهها کارهای خیلی خوبی رو مینویسن توی نامه اعمال که اصلا به فکر و ذهن فرد هم خطور نکرده و هیچ زحمتی هم براش نکشیده.😇
درباره مریضی بچهها هم که واقعا سختتر از اینه که آدم خودش مریض بشه.😢
چند وقت پیش توی کتابی میخوندم
یه حدیث به نقل از حضرت امیر علیهالسلام
که بیماری بچهها باعث بخشش گناهان والدین میشه.😇
کلا انگار همهی سختیهای این دنیا وسیلهای هست که خدا از من انسان امتحان بگیره و به خاطرش #جوایز _نفیس دنیوی و اخروی بهم بده.❤
بعد این حدیث تحمل بیماری بچهها هم برام راحتتر از قبل شده خداروشکر.✋🏻
و اصلا نگاهم به مقولهی بیماری تغییر کرده...
ان شاءالله خدا بهمون کمک کنه واقعیت و باطن اتفاقات این دنیا رو بهتر درک کنیم و از هر اتفاقی بهترین بهره برداری رو بکنیم برای آخرتمون.👐🏻
پ.ن۱:
برای همهی مریضها مخصوصا بچهها دعا کنیم و #حمد_شفا بخونیم.
پ.ن۲:
توی عکسها دعای امام سجاد علیهالسلام رو حتما بخونید و لذتش رو ببرید.😍
حدیثی که گفتم از حضرت امیر علیهالسلام هم اینه:
فِي اَلْمَرَضِ يُصِيبُ اَلصَّبِيَّ إِنَّهُ كَفَّارَةٌ لِوَالِدَيْهِ.
(کتاب من لا يحضره الفقيه , جلد ۳ , صفحه ۴۸۲)
پ.ن۳:
عکس فاطمه در اوج مریضی.😯
#مادران_شریف
#پ_شکوری
#شیمی۹۱
#روزنوشت_های_مادری
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ف_فیروزجایی
(مامان #ریحانه ۱۰/۵ ساله، #علی ۷ ساله، #محمدحسین ۵/۵ ساله، #سجاد ۲ ساله)
چند روزی بود که دعوای بچهها و حرف بد زدناشون خیلی اذیتم میکرد.
از مامانم پرسیدم: «وقتی قاطی میکنن دیگه حواسشون به حرفایی که میزنن نیست. چی کار کنم؟»
مامانم گفتن: «بهشون بگو به جای حرف بد بگن گوجه، خیار»
رفتم تو فکر. طرح خوبی به نظر میرسید.👌🏻
اما برای ماندگاریش باید یه کار اساسی میکردم. اولین باری که بعد از این سوال و جواب عصبانی شدم بدون هیچ خویشتن داری داد میزدم: «سیب، خیار، هلو»
بچهها با چشمای گرد نگاهم میکردن و احتمالاً پیش خودشون میگفتن مامان چی داره میگه؟😳 که علی گفت: «مامان حالت خوبه؟»
منم خیلی راحت گفتم: « اصلاً از دست شما بچههای خیار حالم خوب نیست»😜
بعد که دید الان سوال پرسیدن فایده نداره بیخیال شد.
اما مگه من بیخیال میشدم!؟
گفتم: «ازین به بعد شما هم به جای حرفای بد فقط میگین :سیب، خیار، گوجه»
اونا هم حرفمو جدی نگرفتن و از خنده روی زمین پهن شدن.😂
بالاخره نوبت دعوای بچهها رسید. علی بدون اجازه مداد ریحانه رو گرفته بود و تو دفترچهش تمرین حروف الفبا کرده بود. و حالا با فوران آتشفشان ریحانه، گدازههای حرفِ زشتی، نوک زبونش بود که گفتم:« خیار، گوجه»
اونم ادامه داد: «خیار، گوجه، کیوی، آلوچه»
علی هم پشت سرش ادامه داد: «گوجهٔ گندیده، خیار گندیده...»🤭
من که از این ابتکار خندهم گرفته بود نتونستم خودمو کنترل کنم و زدم زیر خنده. از خندهٔ من بچهها هم خندهشون گرفت و همین به یه بازی لفظی تبدیل شد.
پ.ن۱: شاید نشه جلوی بعضی رفتارها سد زد، اما میشه هدایتشون کرد به یه مسیر دیگه.
پ.ن۲: ناگفته نماند که بعد از هر دعوا محمد حسین و سجاد دم یخچال صف میکشیدن و گوجه میخواستن.🤦🏻♀️
#سبک_مادری
#مادری_به_توان_چهار
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif