eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
9هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
192 ویدیو
36 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات نداریم.
مشاهده در ایتا
دانلود
تازه تو مسئولیت‌های جدیدم جا افتاده بودم که با توکل برخدا یک تصمیم سخت و گرفتم و فصل تازه‌ای از زندگیم آغاز شد! زندگی مشترک💞 با آغازی ساده☺️ اما درونی پیچیده.😮 زندگی شیرینمون از پاگرفت😊 اون ترم (ترم ششم) تنها ۱۶ واحد برداشتم و البته تعداد قابل توجهی واحد و .😁 در فرصت ترمیم هم تعدادی واحد به آنها افزودم!! ای بابا! خیلی سنگین شد🤔 خب! واحدهای فرهنگی و کاری رو کمتر می‌کنیم...احتمال ۹۹ درصد حذف.😆 البته! کوله بارِ همچنان باهامه! از زندگی در محله شلوغ و پر رفت و آمد🛴🚲🛵🚎🚖🚚📢 اومدم تو کوچک بیرون شهر در شهرکی فاقد امکانات کامل، بدون وسیله‌ی نقلیه شخصی، تعدادی درسِ سنگینِ پروژه‌دار، دانشجو بودنِ همسر و در آن‌سوی شهر، تدریس آخرِ هفته‌ی و به کمک تلفن مامان و اینترنت! خانواده‌م تهران بودند اما، خواهریِ بزرگم تو راهی داشت.😍🤰 خواهرجونیِ سال بالاییم دانشجوی سمنان بود. و یه جفت خواهر برادر کوچیک مدرسه‌ایِ🧒👦محتاجِ مامان😁 این شرایط، همه مشخص و پذیرفته‌شده بود و اما عرصه‌ی عمل.😅 تا قبلِ ورود به این فاز، فکر می‌کردم مثل قبل که از پسِ کارهای مختلفم بر می‌اومدم😎 در مدت کوتاهی مدیریت این کارها هم به کمک ، ، جلسات مشاوره و آموزشی و البته ، دستم میاد! شرایط خاصی هم پیش اومد که دکتر اکیدا توصیه کرد بیشتر تو خونه بمونم و استراحت اصطلاحا مطلق داشته باشم! 😐 عملیات آغاز شد🤪 صبح که همسرم رو راهی می‌کردم کارهای خونه رو آسِه آسِه انجام می‌دادم، درس‌هام رو می‌خوندم و برای فرشته کوچولوم توضیح می‌دادم! (یهو وسطش براش و هم می‌گفتم😜) و و فرزندپروری... کوئیز و تمرین و پروژه هم آنلاین یا توسط همسرم می‌فرستادم دانشگاه شب هم گاهی در فرصتی مناسب با آقای همسر جلسه رفع اشکال می‌ذاشتم😁 آخر هفته‌ها هم المپیاد در یکی از مدارس دوردست(نسبت به خوابگاه) ظاهرا خیلی هم سخت نبود، اما همیشه کارها طبق برنامه، به خوبی پیش نمی‌رفت🤔 تنهایی و سکوتِ اونجا دیگه خیلی اذیتم می‌کرد و کم حوصله شده بودم😣 گاهی از کسوتِ بانو در می‌اومدم و دخترکی بهانه گیر می‌شدم...😒 فاصله‌ی علم الیقین تا عین الیقین انقد زیاده!! یهو گفتم خدا جون از اول!! دکمه برگشت کجاست؟؟ خدا احتمالا بهم گفت: نشد دیگه! تو که عاشق حلِ مسئله‌های سخت و سنگین بودی حالا هم فرقی نکرده اونا رو کاغذ بود، این یکی تو دلِ زندگی! البته این‌بار بهتره منو بیشتر ببینی تا خودتو! لبخندِ مهربانی زد و به تماشا نشست... مَزن ز چون و چرا دَم که بنده‌ی مُقبِل قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت یه "لا حول و لا قوه الا بالله" گفتم و تصمیم گرفتم محکم‌تر جلو برم💪 بالاخره خدا از یاری رسوند😍 توکلِ بیشتر، حسِ بهتر، تلاشِ بیشتر، غرِ کمتر🙈! که می‌شدم می‌نشستم و واسه روزهای بودنِ دردونه‌ی مامانی👼 نقشه می‌کشیدم! الحمدلله، درس‌ها رو با نمرات خوبی پشت سر گذاشتم و واحدهای و هم، یکی پس از دیگری با نمراتِ قابلِ قبول😅 گذروندم و منتظرِ آزمونِ فرزندپروری👶 شدم قرار بود فرشته کوچولو👼 روز شهادت میثم تمار دنیا بیاد و اسمش بشه میثم اما احتمالا، از آنجا که دوبار به زیارت (ع) و سه تن از برادرانِ گرامی ایشان مُشرّف شده بود، ولادت امام رضا(ع) هیجان زده و با عجله متولد شد😄 و نامش متبرک به نام امام رضا(ع) شد! 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان ۳سال و ۱ماهه و ۱سال و ۷ماهه) یادمه خیلی کردم که خدا رو هر چه زودتر بهمون بده. بعدش هم که فهمیدم به فاصله‌ی ۹ ماه دوباره باردارم، خیلی شدم.😘 البته مسائلی هم داشتم که سعی کردم با براش راه حل پیدا کنم.😇 مهم‌ترینش بچه‌ی اول بود. فکر می‌کردم خیلی سخت باشه، مخصوصا که عباس شب‌ها فقط با می‌خوابید.😢 بعد از مشورت و تحقیق و دادن (که کمبود ویتامین خاصی نداشتم) تصمیم گرفتم تا ماه ۵ بارداری به پسرم شیر بدم. البته شنیده بودم بعضی مامانا تا پایان و حتی هم‌زمان با ، به بچه‌ی اول شیر می‌دن، اما هم از نظر جسمی سخت بود برام، و هم حس می‌کردم شیر دادن به دوتا بچه سخته و بعدش از شیر گرفتن بچه‌ی اولی تا وقتی دومی داره شیر می‌خوره، خیلی سخت می‌شه.😅 عباس ۱۴ ماهه بود که یه هفته مامانم اومدن تهران خونه‌مون، و با هم از همون روز اول عباس رو از شیر گرفتیم. به روش 😆 خوراکی‌های مورد علاقه‌ش رو بهش می‌دادم و چون اکثرا با مامانم مشغول بازی بودن، کمتر به فکر شیر می‌افتاد😆 شبا هم یا مامانم می‌خوابوندنش یا من بغلش می‌کردم و راهش می‌بردم تا بخوابه. بعد یه هفته دیگه تقریبا عادت کرد و درخواست شیر نداشت. برای خوابش همچنان تا یکی دو هفته بغلش می‌کردم و راهش می‌بردم و خداروشکر مشکلی نداشتم با کردنش، چون عباس از اول کلا بود😅 بعدش دیگه به یه روش خوب رسیدیم برای خوابش😍 می‌اومد دراز می‌کشید کنارم و سرش رو می‌ذاشت روی دستم و با یا دیدن های منتخب یا خوندن توی می‌خوابید😁 و به جای وعده شیر قبل خواب، همیشه یه تیکه نون می‌خورد توی که کامل سیر بشه.😆 برای جایگزین هم براش شیر عسل ولرم درست می‌کردم و با شیشه‌ای که سرش رو بریده بودم تا مثل نی بشه، بهش می‌دادم. (چون شیشه عادی و اصلا دوست نداشت)😅 روزی تقریبا دو تا شیر عسل می‌خورد. مخلوط پودر سویق‌ها و جوانه‌ها و مغزهای مختلف رو هم با کمی قاطی می‌کردم و باهاش گلوله درست می‌کردم و بهش می‌دادم. که خداروشکر خیلی دوست داشت. مسئله‌ی ش هم حل شد😇 و دیگه بهتر غذاشو می‌خورد و سیر می‌شد.😀 پ.ن: مامانایی که بچه‌های دارید، شما هم از تجربه‌تون بگید برامون. چه زمانی و چطور بچه‌ی اولتون رو از شیر گرفتید؟ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان محمد چهار سال و نیمه و علی ۲سال و پنج ماهه) جلسه‌ی مجازی‌مون تموم شده‌بود. بچه‌ها بهونه می‌گرفتن و طولانی شدن جلسه خسته‌شون کرده‌بود. دوربین‌ها رو روشن کردیم تا هم‌دیگه رو ببینن.⁦🧕🏻⁩🙃 ارتباط که تصویری شد، بچه‌ها خوشحال شدن. محمد هم که مخاطب مفت پیدا کرده‌بود، نیم ساعتی قصه‌ی امام علی تعریف کرد براشون! بقیه با هیجان و دقت وافری گوش می‌کردن تا ببینن چی می‌شه تهش😆 و من دلم به حال اون طفل معصوم‌ها می‌سوخت که چقدر سعی می‌کردن بفهمن چی به چیه؟ و محمد با اعتماد به نفس بالا آسمون رو به ریسمون می‌بافت!😅 یه مهد مجازی رایگان با مدیریت محمدآقا😎 محمد هنوز أدَ بَدَ می‌کرد که قصه گفتن رو براش شروع کردیم. طبق توصیه‌ی کارشناس تربیتی، با قصه‌های امیرالمومنین شروع کردیم. اصرار نداشتیم که همه چی رو متوجه بشه، ولی تا جای ممکن کلمات و عبارات ساده استفاده می‌کردیم. هرچی تکلمش پیشرفت می‌کرد، تو قصه‌ها بیشتر همراهی می‌کرد،‌ سوال می‌پرسید و بعد تو بازی‌هاش قصه‌های امام علی رو اجرا می‌کرد.🤩 جالبه که علی هم خیلی زود با قصه‌های اهل بیت آشنا شد، ولی توسط داداشش، نه ما! و حالا پای ثابت بازیاشون اینه که یکی امام علی بشه و یکی عمربن‌عبدود و نمایش جنگ خندق رو بازی کنن.☺️ پ‌ن۱: مبحث شخصیتِ محوری از آقای عباسی ولدی نکات کاربردی زیادی درباره‌ی قصه‌گویی داره⁦👌🏻⁩هنوز کتابش چاپ نشده ولی صوت‌ها و پی‌دی‌اف‌هاش موجوده. قصه‌گویی برای قرار دادن اهل بیت در محور زندگی بچه‌ها، ریزه‌کاری‌هایی داره که بهتره طبق نظر کارشناس اجرا کنیم. لینک کانال شخصیتِ محوری در پیام‌رسان بله: https://ble.ir/mehvari پ‌ن۲: ناگفته نماند، از وقتی خاله فاطمه رو پیدا کردم و چند تا از قصه‌هاشون رو شنیدم، بخشی از بار قصه‌گویی از دوشم برداشته‌شد.🤗 محمد با سبک ایشون خیلی ارتباط می‌گیره و خودش هم با درست کردن کاردستی، قصه می‌گه برا خودش و داداشش. خدا به خاله فاطمه خیر بده انشاالله🌹 https://instagram.com/fateme_sadattt?utm_medium=copy_link پ‌ن‌۳: تجربه مهد مجازی هم خیلی خوب بود و بعدش چند باری تکرار شد این ماجرا 😊 تو این روزهای کرونایی، با سرگرم کردن بچه‌ها هرچند به شکل مجازی و فقط چند دقیقه، می‌تونیم کمک بزرگی به مامان‌ها بکنیم.⁦👌🏻⁩ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif