eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
9.3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
167 ویدیو
29 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
. (مامان ۱۳، ۱۱/۵ ، ۱۰، ۷/۵، ۳/۵ ساله) تا اینکه در یک صبح تعطیل که همسرم توی اتاق کارشون خوابشون برده بود و بچه‌ها هم نمی‌دونستن تعطیله! فکری به سرم زد. مترصد چنین فرصتی بودم.😈 سریع دست به کار شدم و کلیه‌ی نشانه‌های وجود پدر در خانه رو پنهان کردم. کفش، سوییچ ماشین، لباس بیرونی و... منتظر شدم تا بچه‌ها بیدار شن و قیامت به پا شد! یکی گریه می‌کرد. یکی پا به زمین می‌کوبید. یکی بهانه می‌گرفت. و... اما اون روز برخلاف روزهای دیگه، از این همه قیل و داد و هیاهو اذیت نشدم. چون قرار بود به همسرم ثابت کنم که من زود رنج نشدم.😆 بعد از ساعتی، همسرم که از فرط سروصدا بیدار شده بودن با چشمانی این‌جوری😳 از اتاق اومدن بیرون!😉 و پی به حقیقت بردن.🙃 بعد از مدتی حتی خانواده‌هامون هم پی به تفاوت رفتار بچه‌ها برده بودن. به طوریکه بدون بابا به سختی پذیرای ما می‌شدن.😂 اما درمورد اینکه چرا بچه‌ها رفتار دوگانه داشتن، من فکر می‌کنم که از فرط علاقه به پدرشون بود. در واقع خیلی از اون بهانه‌گیری‌ها منشأ دلتنگی داشت و این رو از آرامشی که بعد از ورود پدر می‌گرفتن می‌شد فهمید. اگر متهم به شوهر ذلیلی نمی‌شم،😁 باید بگم که خودم هم دست کمی از فرزندانم نداشتم. گاهی در نبودشون اینقدر گله و شکایت آماده می‌کردم که به محض ورودشون به خونه نثارشون کنم،😜 اما با دیدن چهره‌ی متبسم و آرامشون همه چی یادم می‌رفت.🤦🏻‍♀️ پس به بچه‌هام حق می‌دادم دلتنگشون بشن. و باز هم فکر می‌کنم راز این انتقال آرامش از سوی همسرم این بود که مشکلات بیرون از خونه رو به هیچ‌ وجه وارد خونه نمی‌کردن و نمی‌کنن. گردو غبار سختی‌ها و مشکلات روزانه رو پشت درب خونه از دوششون می‌تکوندن و با چهره‌ای آرام و تبسمی بر لب وارد خونه می‌شدن. با تمام وقایع با آرامش برخورد می‌کردن و بساط شوخی و بازی با بچه‌ها و بالا رفتن از سروکول بابا هم همیشه به راه بود.😇 کم‌کم من هم از ایشون این رفتار خوب رو یاد گرفتم و سعی می‌کردم به محض ورودشون شروع به گله و شکایت و آجر کردن اجرم نکنم.💚 و به جاش تبسمی در برابر تبسم تحویلشون بدم.😊 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
. (مامان ۱۳، ۱۱/۵، ۱۰، ۷/۵، ۳/۵ ساله) بعد از تولد زینب، دچار حالات روحی شبیه افسردگی شدم، که البته درصدی از اون به خاطر کار زیاد و ضعف جسمانی بود. وقتی برادرم متوجه حالات روحی من شدن بهم راهکار دادن که در کنار بچه‌داری، برای خودم هدفی تعیین و برای رسیدن بهش تلاش کنم‌. راهکاری که مورد استقبال و حمایت همسرم قرار گرفت. و قرار شد ناکامی خودم رو در کنکور چند سال پیش با شرکت مجدد در کنکور جبران کنم. کتاب‌ها رو تهیه و با انگیزه‌ی فراوان شروع به درس خوندن کردم. اما مسئله‌ای که خیلی عجیب بود، این بود که با گذشت چند سال از آخرین ترم دانشگاه حتی ساده‌ترین مسائل ریاضی و فیزیک و شیمی رو فراموش کرده بودم. خدایا جدول ضرب یادم رفته بود!😳 شیش هفت تا چند تا می‌شد؟!!! هشت هشت تا؟!!! تقسیم چکشی؟!🤦🏻‍♀️ ضرب چند رقم در چند رقم؟! وای خدا باورم نمی‌شد. انقدرررر خودم رو درگیر کار خونه و بچه‌داری کرده بودم که مغز و حافظه‌م به تنظیمات کارخانه برگشته بود.😁 ولی ناامید نشدم. یعنی سمج‌تر از این حرف‌ها بودم که بخوام دست بکشم. با واقع‌بینی یک بازه‌ی زمانی سه الی چهار ساله برای خودم تعریف و از صفر شروع کردم. برای شروع جدول ضربو حفظ کردم.😂👌🏻 شاید باورتون نشه ولی تقسیم چکشی و توان و رادیکال و... رو تو گوگل جستجو می‌کردم. وچون بچه‌ها کوچیک بودن و در حضورشون نمی‌تونستم درس بخونم، صبح زود ساعت ۳:۳۰ تا ۴ بیدار می‌شدم و اول توی حیاط کمی قدم می‌زدم تا خواب از سرم بپره.🙃 و چون خونه کوچیک بود و با روشن شدن چراغ چهار تا چشم اینجوری😳 جلوم ظاهر می‌شد، توی روشویی سرویس بهداشتی یا رختکن حمام درس می‌خوندم.😆 همون صبح زود درس‌های جدید رو می‌خوندم و در طول روز که بچه‌ها بیدار بودن در حین کارهای خونه، کتاب روی اپن باز بود و مرور می‌کردم. یا نکات مهم و چارت‌ها رو روی برگه‌هایی می‌نوشتم و بالای گاز یا سینک ظرفشویی یا در یخچال می‌چسبوندم که موقع آشپزی یا ظرف شستن مرور کنم. و البته از کمک برنامه‌های اندرویدی بی‌نهایت استفاده کردم و لذت بردم. آزمون‌های آزمایشی رو مرتب شرکت می‌کردم و تشویق‌های همسرم هنگامی که ناامیدی بهم غلبه می‌کرد، بهم انگیزه می‌داد. با اینکه هنوز درس‌ها رو کامل نخونده بودم، آزمایشی شرکت و رتبه ۲۰۱۵ رو کسب کردم. ولی قانع نبودم و مصمم بودم راهی رو که شروع کردم تا پایان ادامه بدم. چون هنوز از بازه‌ی زمانی تعریف شده یک‌سال دیگه مونده بود... همینطوری امیدوار پیش می‌رفتم که... 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
. (مامان ۱۳، ۱۱/۵ ، ۱۰، ۷/۵، ۳/۵ ساله) در درس خوب پیش می‌رفتم که فرزند اول از دور دوم 😉 رو به لطف خدا باردار شدم.😍 ویار شدید و ضعف و... در فرآیند درس خوندنم وقفه ایجاد کرد و بارداری پر چالشی رو گذروندم که من رو در سراشیبی عجیبی انداخت. یأس، ناامیدی، بدبینی، افسردگی و بداخلاقی!طوری روی روحم چنبره زده بود که خلاصی از اون رو ممکن نمی‌دونستم. به قول همسرم من باردار بودم و ایشون بارداردار و به عقیده‌ی ایشون باردارداری از بارداری بسیار سخت‌تر بود.😏(الکی می‌گه!!! به لحن بابا پنجعلی😂) باز هم ناامید نشدم و با توکل بر خدا و یافتن و به کار بستن راهکارهایی و البته هم‌دلی همسرم، از دره‌ای که خودمو توش گیر انداخته بودم، صعود و افکار منفی رو از ذهنم دور کردم و سعی کردم نشاط رو در خودم دوباره ایجاد کنم.💪🏻 در واقع فاطمه‌ی بداخلاق و بی‌اعصاب رو کوبیدم و یه فاطمه‌ی دیگه ساختم.(درمورد راهکارها در یک پست جدا توضیح می‌دم ان‌شاءالله) بعد از پا گرفتن محمد سعید هم با یه کوچولوی فوق‌العاده پر انرژی طرف شدم که جز پاره و خط‌خطی کردن کتاب‌های مامانش کار دیگه‌ای بلد نبود و چون اولویت اولم در زندگی همسر و فرزندانم اند، ترجیح دادم موقتا درس رو کنار بگذارم و مطالعات غیر درسی رو جایگزین کنم. حالا که سعید بزرگتر شده مصمم هستم به یاری خدا به اهداف تحصیلیم برسم و به نظرم سن و سال فقط یک عدد در شناسنامه است. احساس می‌کنم ۱۸ سال بیشتر ندارم و هنوز آرزوهای بزرگی در سر می‌پرورانم.😌 و مطمئنم این لطف خدا بود که درس‌ها رو بخونم و در ایام مدرسه‌ی بچه‌ها و مخصوصاً کرونا، مثل معلم‌های حرفه‌ای مطالب رو به فرزندانم آموزش بدم.💪🏻 در اون ایام محمداحسان بسیار کمک کارم بود. تا جایی که زینب شب‌ها ترجیح می‌داد پیش داداش بخوابه. بنابراین ورود نینی جدید از این لحاظ چندان چالش‌ساز نشد. هم‌چنین محمداحسان مهارت خاصی در خوابوندن نینی جدید روی پاش داشت و من خوابوندن محمدسعید رو بهش می‌سپردم. (با اینکه احسان تو بچگی‌ش پوستمونو کنده بود، ولی بعدها خیلی کمک کارم شد😍) چند ماه بعد از تولد محمدسعید، خونه‌ی کوچیکمون رو فرختیم و خونه بزرگتر در منطقه‌ای ارزان‌تر خریدیم. درسته که توی محله جدید از یاری همسایه‌ها دیگه خبری نبود، اما فرزندانم انقدری بزرگ شده بودن و کلی کمک حالم بودن.👌🏻 البته همیشه انقدر آماده به کمک نبودن و برای هر کدوم از ترفند مخصوص به خودش استفاده می‌کردم. (سیاست مادرانه😉) 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
. (مامان ۱۳، ۱۱/۵، ۱۰، ۷/۵، ۳/۵ ساله) خداجونم می‌شه غر بزنم؟! بی‌زحمت به اون فرشته که سمت چپ گذاشتی بگو یه کوچولو استراحت کنه و ننویسه! شمام خواهشاً این دفعه رو ندید بگیر! آقامون! دلم می‌خواد غر بزنم! ناراحت نشیا! دلم پره😜بزنم؟! و اینجا بودکه با دادن چراغ سبزی از سوی آقای همسر، غرزدن‌ها شروع می‌شد. با تولد هر فرزند علاوه بر برکات مادی و معنوی که شامل حالمون می‌شد، همسرم از نظر شغلی پیشرفت می‌کردن. (طلبه اند) تا اونجایی که حد کمک‌های ظاهری‌شون (و نه مادی و معنوی)، از فرزند اول تا پنجم، از بی‌نهایت به سمت صفر میل کرد!😂 البته به سمت صفر رفت ولی الحمدلله، گوش شیطونه کر، صفر نشد! سال به سال سرشون شلوغ‌تر شد و وقتشون کمتر. اوایل اذیت می‌شدم و گاهی شکایت می‌کرد. (با اطلاع قبلی😅) اما بعد بارداری پنجم تصمیم گرفتم نیمه‌ی پر لیوان رو ببینم.😌 دیدنِ تنها که نه! در واقع زل بزنم!😁 و به این قضیه و خیلی از مسائل دیگه، از زاویه‌ی زیباتری نگاه کنم. انقدر نگاه کنم و بهش فکر کنم تا چشم و ذهنم عادت کنه به زیبا دیدن.😍 به جای اینکه به همسر پرتلاشم به عنوان مردی که بیشتر به فکر کارشونن و فرصت چندانی برای وقت گذروندن با خانواده ندارن نگاه کنم، به این فکر می‌کردم که چقدر تلاش می‌کنن که خانواده کمبودی احساس نکنن. و به کارشون به چشم جهاد نگاه می‌کردم. این‌طوری دیگه دیر اومدنشون و یا مدام کار کردنشون با گوشی اذیتم نمی‌کرد. اون موقع بود که فراوانی درخواست مجوز برای غرغر، کم و کمتر شد.😁(ان‌شاءالله به صفر برسه) به خانه‌داری و بچه‌داری خودم به دید شغلی نگاه کردم که باید به نحو احسن انجامش بدم.👌🏻 شغلی که حقوقشو خدا برام پس‌انداز می‌کنه.😇 سعی کردم باری از دوششون بردارم. به جای اینکه آخر هفته‌ها ازشون درخواست تفریح و گردش کنم، سعی می‌کردم برنامه‌ی مستقل با دوستانم بذارم و بچه‌ها روو هم ببرم تا هم همسرم به کارهاشون برسن و هم بچه‌ها به تفریحشون.👌🏻 البته آقای همسر هم به جاش تابستونا سنگ تموم می‌ذارن و مسافرتمون به راهه. حضور کمشون توی خونه هم مثل چای عراقیه!! قلیل ولی غلیظ😉 همین‌طور یک نوع قرارداد نانوشته و ناگفته بینمون داریم و هر دو سعی می‌کنیم سطح توقعاتمونو پایین بیاریم و خستگی و گرفتاری‌های همدیگه رو درک کنیم. در مواقعی که یکیمون اعصاب نداره اون یکی سعی می‌کنه محیط رو آروم و به طرف مقابل آرامش تزریق کنه.(البته بار این آخری رو آقای همسر بیشتر به دوش می‌کشن.😁) 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
. (مامان ۱۳، ۱۱/۵، ۱۰، ۷/۵، ۳/۵ ساله) یا مقلب القلوب و الابصار/ یا مدبر الیل و النهار/ یا محول الحول و الاحوال/ حول حالنا الی احسن الحال آغاز سال ۱۴۲۰ هجری شمسی مبارک 🎉سال نو مباررررررک🎉 نوه‌ی ۱: باباجون عیدی نمی‌دی؟ همسرم: چرا نمی‌دم باباجون؟ خانوم! اون دسته اسکناس یک میلیاردی نو رو از تو کمد برام بیار. وایسا ببینم چند تایین؟ خودم: دوازده تا بچه‌ها و همسراشون، هشت تا هم نوه. همسرم: ماشاالله خداروشکر که دورمون شلوغه و تنها نیستیم. محمداحسان: آره واقعا! بابا چه کار خوبی کردید که زیاد بچه آوردید. الان هم بچه‌هامون از نظر عمه و عمو و خاله و دایی آبادن، هم تو سختی‌ها به داد هم می‌رسیم. همسرم: آره آره، درسته که تو تو بچگی‌ت پوستمونو کندی ولی می‌ارزید.😁 تازه من ۱۴ تا می‌خواستم، حاج خانوم قبول نکرد.😒 عروس بزرگه😜: وای بابا، محمداحسان بچگی‌ش اذیت‌کن بود؟ بگو بچه‌هاش به کی رفتن.😆 محمداحسان: آها! الان شدن بچه‌های من!😏 محمدحسین: آره من یادمه چقد گریه می‌کرد.😄 خودم: نه بچه‌م، الکی نگین! اصلأ هم اذیت نمی‌کرد.😏 همه‌تونو محمداحسان بزرگ کرد. زهرا: نه داداشم بچه‌ی خوبی بود! اونی هم که جیغ من و زینبو در می‌آورد عمه وسطی‌مون بود.😂 خودم: تو جیغت همیشه دم مشکت بود! نوه‌ی ۲: مامان جون اونی که دم مشکه، اشکه. خودم: الهی قربونت برم. می‌دونم مامان جون، شوخی کردم خوشکلم.😘 عروس۲: مامان محمدحسین آروم بود؟ خودم: آره مادر. محمدحسین و زینب اصلأ نفهمیدم چطور بزرگ شدن، انقد که آروم بودن. زینب: خواهش می‌کنم!😎 قابل توجه بعضیا😉 داماد: وا پس چرا الان اینجوریه.😂 زینب: چه‌جوری مثلا؟!🤨 داماد: هیچی... همون‌جوری... آروم😅 همسرم: ولی از شوخی گذشته، کاش خاله نسرین و دایی مجتبی و عمو رضا هم به فکر امروزشون بودن و بچه بیشتر می‌آوردن. الان مجبور نبودن بمونن خونه‌ی سالمندان.😔 خودم: آره، انقدر که بهشون هشدار دادیم ولی کو‌ گوش شنوا؟ هی گفتن پول، خونه، ماشین، درس، کار... الان نه کار و درس به کارشون اومد و نه خونه و ماشین. آدم باید دودوتا چهارتا کنه ببینه چی رو فدای چی می‌کنه. مادر ثواب داره، فردا بیاید همگی بریم یه سر دیدنشون😔 محمد سعید: شما برید من با نامزدم قرار دارم☺️😁 سلام منم برسونید. همه: باااااااابااااااا زن ذلیییییییییل... بیا پایین باهم برییییم... واسه ما قاطی مرغا شده.😂 حالا بذار دو روز از عقدت بگذره بعد واسه ما فاز متأهلی بردار.🤣 پ.ن ۱: بعد از تعریف کردن نسبی سرگذشتم و از حیث عیب نبودن آرزو بر جوانان،😁 دلم می‌خواست گوشه‌ای از آینده‌ی خیالی‌م رو باهاتون شریک بشم. آینده‌ای که قسمتی‌ش بستگی به تصمیم و رفتار امروزمون داره. اون موقعی که اگر عمری باشه من ۵۷ سالمه و همسرم ۵۹ سالشون. پ.ن۲: خاله نسرین و دایی مجتبی و عمو رضا و نوه‌ها و عروس و دامادها شخصیت‌های خیالی اند (شاید هم نه!) هم‌چنین عمه وسطی، چون بچه‌ها دوتا عمه دارن! پ.ن۳: سال نو مبارک، ممنونم از اینکه وقت و نگاه ارزشمندتون رو در اختیارم گذاشتید.💚 یا علی (پایان) 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
. (مامان ۱۳، ۱۱/۵ ، ۱۰، ۷/۵، ۳/۵ ساله) مادر ستون اصلی خونه است. اگر از درون پوسیده باشه، کسی توی اون خونه احساس امنیت و آرامش نداره. اما اگر استوار و سالم باشه، همه خیالشون راحته که سقف بالای سرشون به این راحتی‌ها متزلزل نمی‌شه. توی بارداری پنجمم، متزلزل و افسرده بودم و روحیه و نشاطم رو به کلی باخته بودم. تاثیر این بی‌نشاطی رو روی همسر و فرزندانم می‌دیدم.😔 اما عاقبت به خودم اومدم و تصمیم کبری😁 گرفتم که نشاط رو در خودم زنده کنم. اول به دنبال راهکارهایی گشتم که سریع‌تر و بهتر به امور منزل برسم که قبلا توضیح دادم. (با جستجوی کلمه مدیریت زمان می‌تونید بهش دسترسی پیدا کنید) بعد هم به دنبال راهکارهایی که نشاط رو در خودم ایجاد کنم، با کلی تفکر و تحقیق به این نتایج رسیدم: 🔸قدم اول: آغاز صبحی دل انگیز ✓ اول صبح رو با مسواک و وضو آغاز کنم ✓ اگر قصد بیرون رفتن نداشتم، کمی آرایش رقیق و پوشیدن لباسی که بهم حس خوبی می‌ده و استفاده از عطر و ادکلن ✓ سلامی گرم و با توجه، به گنجینه‌های عالم هستی، ائمه معصومین علیهم‌السلام و نیت خادمی این عزیزان ✓ پخش صوت معنوی مثل زیارت عاشورا و... در خانه ✓ خوندن یک صفحه قرآن 🔸قدم دوم: پهن کردن بساط صبحانه در گوشه‌ای از منزل و بعد اجرای قوانین و قدم‌های مدیریت زمان و... 🔸قدم سوم: کنترل ذهن ✓ راه ندادن افکار منفی به ذهن و فکر نکردن به خاطرات بد (درسته خیلی سخته ولی شدنیه👌🏻) ✓ به ازای هر فکر منفی و ناپسند انجام یک کار معنوی (مثلاً ۱۰ تا صلوات یا خوندن یک سوره‌ی کوچک از قرآن) ✓ مرور خاطرات خوب، مربوط به نامزدی، تولد بچه‌ها و... با دیدن آلبوم‌ها و... ✓ داشتن حسن ظن به خداوند متعال: در روایات داریم به خدا هر طور گمان داشته باشیم همون‌طور با بنده‌اش رفتار می‌کنه. ✓ برنامه داشتن برای شکرگزاری: نعمت‌های خدا از سفیدی نمک تا سیاهی ذغال رو به یاد بیارم و خدا رو به خاطرش شکر کنم. ✓ کنترل ورودی‌های ذهنی: هر خبری، هر فیلم و کلیپی یا هر صوت و کلامی رو وارد ذهنم نکنم. ✓ نگاه به مسائل از زاویه‌ی زیباتر: خیلی از مشکلات و گره‌های ذهنی ما با این کار باز می‌شه. فرض کنید فرزندمون با مداد روی دیوار رو خط‌خطی کرده به جای عصبانیت، می‌تونیم سر دوربین رو بچرخونیم و از دید فرزند کوچولومون که هنوز چندان فرق خوب و بد رو نمی‌دونه یا می‌خواد توجه مامان رو جلب کنه، به این داستان نکاه کنیم.☺️ ✓تغییر برخی ساختارهای ذهنی: بعضی مسائل به غلط توی ذهن ما یا دیگران منفی شدن. کافیه در موردشون منطقی‌تر فکر کنیم و تا جایی که در چارچوب نافرمانی خدا نباشه، ذهنیتمون رو در موردشون تغییر بدیم. مثلاً فرض کنید همسرمون می‌خواد با دوستاش به یه تفریح یا مسافرت مجردی بره، با واکنش منفی نود درصدی مواجه می‌شه. در حالی‌که آقایون احتیاج دارن گاهی! (نه همیشه) دور از مشغله و مسؤولیت‌های خانه و خانواده به تفریح یا مسافرت مجردی بپردازن. یا اینکه وسایل خونه حتما باید چنان باشه، اگر مبل نداشته باشیم خییییلی زشته و... ✓ داشتن ذهن پویا: با مطالعه و حتی حل معما و مسائل ریاضی به صورت ذهنی، به عنوان مثال سعی کنید رمزهای پویا و شماره‌های پنج شش رقمی رو با یک نگاه کوتاه حفظ کنید. حفظ آیات و روایات که یک تیر و دو نشان بسیار جذابیه👌🏻 ✓ مشخص کردن و نوشتن اهداف کوتاه مدت و بلند مدت و برنامه‌ریزی برای رسیدن به اون‌ها 🔸قدم چهارم: توجه به تغذیه ✓ پختن غذا به نیت نذری ✓ خوردن مکمل‌ها (طبیعی یا شیمیایی) که رکعت هجدهم نمازهای یومیه است (انقدر واجب) ✓ قرار دادن کاسه متبرک به آیات حک شده در کلمن آب و افزودن مقداری گلاب👌🏻 🔸قدم پنجم: انتقال نشاط به دیگران برای انتقال نشاط مهم‌ترین گام، اولین برخورده... اولین برخورد با همسرمون که از سر کار برگشته یا فرزندانمون که از خواب بیدار شدن یا حتی توی فضای مجازی ،یک *سلام پرررانرژی* می‌تونه منتقل کننده‌ی نشاط باشه. قبلش لازمه اخمامون رو باز کنیم و گله و شکایت‌ها رو قورت بدیم.😉 سلام پرانرژی یعنی: ✓ سلامی که به اندازه‌ی کافی بلند و رسا باشه ✓ با لبخند همراه باشه ✓ همراه با الفاظ زیبا باشه، مثلاً: سلام پسر عزیزم، سلام دختر گلم، سلام عشقم و... 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان ۱۳، ۱۱.۵، ۱۰، ۷.۵، ۳.۵ساله) خودمونیم، ماه رمضون با همه‌ی شیرینی و معنویتش برای ما چند فرزندی‌ها سخته! چون هم روزه‌دار داریم هم غیر روزه‌دار. یعنی صبحانه و ناهار به جا و افطار و سحرم که دیگه... و باز احتمالاً یعنی سه وعده‌ی پختنی! ماه رمضون به سبک چندفرزندی فقط اونجاش که غیر روزه‌دارها شاید خوب غذا نخورن چون بقیه سر سفره نیستن. یا اون کوچولویی که متوجه نیست تو شب کم خوابیدی و صبح ساعت هفت، روت مانور می‌ره تا بیدارت کنه.😒 ماه رمضون به سبک چ.ف فقط شب قدرش که بچه‌ها از ذوق گرفتن مجوز شب بیداری، از ثانیه ثانیه‌ش می‌خوان استفاده کنن برای بازی که اگر اونقدری که اونا استفاده میکنن برای بازی، تو استفاده می‌کردی برای مناجات، حالا نمی‌گم جبرییل ولی دیگه میکائیل حتما برات نازل شده بود!😉 یا اونجاش که وسط زیپ لاین ساختن بچه‌ها تو پذیرایی و جیغ و دادشون، گوشتو تیز می‌کنی سمت تلویزیونِ سوخته‌ی بی‌تصویرِ باصدا، تا حداقل یه الغوث به گوشت بخوره و خیالت راحت بشه که هنوز ملت قرآن رو سر نگرفتن! ماه رمضون به سبک چ.ف اونجاش که پای گاز عرق‌ریزان و بچه‌به‌پاچه‌چسبان! خودتو می‌کُشی حلوا بپزی به دوتا در و همسایه بدی، اونم نه به نیت قربة‌الی‌الله، بلکه به این نیت که یکم اخماشون از سروصدای بچه‌ها باز بشه! اون وقت تازه بعد افطار خودت مزه کنی و بفهمی آردشو زیادی تفتیدی! تازه خودتو مدیون کنی اگر فک‌ کنی سوخته!😁 بعد تصور کنی خودتو تو ذهن اونا!😥 که عجب همسایه‌ی بی‌هنری گیرمون اومده! ماه رمضون به سبک چ.ف اونجاش که باز داری عرق‌ریزان و بچه‌به‌پاچه‌چسبان! ناهار غیر روزه‌دارها رو گرم می‌کنی که می‌بینی آقای همسر شادان و خندان پله‌ها رو دو تا یکی می‌کنه که بهت خبر بده: من فردا راهی کربلام! تو هم نگاه معناداری بهش می‌ندازی و توی ذهنت جستجو می‌کنی که ببینی تو این چند ماه اخیر با کدوم خواسته‌ت مخالفت کرده، تا هشتگ انتقام سخت رو براش ترند کنی.😜 آخه تو که داغون‌تر از این حرفایی که کار برای خدا و امام حسین (علیه‌السلام) بلد باشی.😁 بعدم توی دلت حسرت می‌خوری که چه زود اولین شب قدر براتشو‌ گرفت! تازه آداب عبد و معبودم بلد نیستی و شوخیت با خدا گل می‌کنه که: خدایا اینم شد مهمونی؟ گشنگی بکشیم! آشپزیتم بکنیم! جایزه‌شم بدی یه نفر دیگه! سپاس!🙊 اما تو دلت خوشه به همون دو تا (الغوث الغوث، مامان نیفتی!) شب قدر، یا ثواب بچه‌داری توأم با روزه‌داری و مطمئنی خدا همه غرولندهاتو ندید می‌گیره و چند هزار برابر برات می‌نویسه. چاکریم خدا🧡 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان ۱۳، ۱۱.۵ ، ۱۰، ۷.۵، ۳.۵ ساله) آاااااااااایییییی..دستم برید. عمیقم برید.😢 به کی بد و بیراه بگم؟!! آخه چاقو هم انقدر تیز؟ نه خالی نشدم! وایسا دیوارکوتاه‌یابم رو روشن کنم ببینم رو کی زوم می‌کنه!🧐 آها خودشه. - محمد حسییییییییییین... دستم برید، تقصیر توئه! + مااااااااااماااااان من چیکاره بیدم؟!!! - چاقو تیزکنی که تو واسه‌م ساختی چاقوهه رو انقدر تیز کرده که دستم عمیق برید. + واقعا؟!!😃😃 برق خوشحالی تو چشماش یورتمه رفت. شیطونه می‌گه یک فروند دمپایی بالستیک از نوع نقطه‌زن، شلیک کنم طرف کله‌ی پر از ایده و فکرش!! - خوشحالی دست مامان بریده!؟ ها؟ + نه مامان.😅 - حیف پول که بهت دادم همچین چیزی بسازی... آلت قتاله!😁 (اینم یک مدل تشویقه 😉) بله، بعد از کلی وسیله‌ی دلی ساختنِ آقا محمد حسین برای خودش و آباد و البته عاصی کردن فروشگاه‌های ابزار آلات نزدیک خونه‌مون، من و همسرم بهش پیشنهاد دادیم یه چیزی بسازه که قابل فروش باشه. و چون همیشه چاقوهام با گوشت و مرغ کشتی می‌گرفتن😒، به فکرش رسید برام چاقو تیز کن بسازه.😃 بعد از ساخت و کلی پت و مت بازی که موتورش چقد قوی باشه، آداپتورش چند ولت باشه یا سمباده‌ش نرم یا سفت باشه، بالاخره چاقو تیزکن سفارشی حاضر شد و بعد از برآورد هزینه و اضافه شدن سود و حق‌الزحمه، به مبلغ صدو پنجاه تومن ازش خریدم.👌🏻 الان همه‌ی چاقوهای خونه‌مون تیزه الحمدلله. و از نزدیکان از جمله مامان جون‌ها و عمه‌ها و خاله‌ها کلی سفارش دریافت کرده.😊 خیلی خوشحاله که برای خودش درآمد داره. برای پسر خودم و همه‌ی فرزندان این سرزمین دعا می‌کنم که در آینده از جهاد گران عرصه‌ی تولید کشور باشن و آینده‌ی مملکت رو بسازن. 💚الهی آمین💛 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان ۱۳، ۱۱.۵، ۱۰، ۷.۵، ۳.۵ساله) *منشور حقوق خانواده‌های چند فرزندی* (نسخه مردمی): ماده‌ ۱: لطفاً وقتی تو خیابون ما رو دیدید، نخندید، پچ‌پچ نکنید و از همه مهم‌تر نشمریدمون! باور کنید ما یه پدر و مادریم با ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ تا بچه! همین! نحن بشرٌ مثلکم، نلِد و نولَد (ما انسانیم مثل شما هم زاییدیم هم زاییده شدیم) حتی از پشت سر هم نشمریدمون، پشت سرمون چشم داره.😜 ماده۲: ازمون نپرسید: خودتون می‌خواستین؟!! چون شاید به روتون نیاریم ولی تو دلمون می‌گیم: پ‌ن‌پ عمه‌مون می‌خواسته ما روشو زمین ننداختیم! ماده۳: وقتی باهامون برخورد کردید، نپرسید: همسرتون روحانیه؟! چون اگر روحانی باشه، چیزی از بار مسئولیت شما کم نمی‌کنه! اگر هم روحانی نباشه باز چیزی از بار مسئولیت شما کم نمی‌کنه! ماده۴: ناموسا بهمون نگید: چه کار خوبی کردی! چون این سوال برامون پیش میاد که اگر کار خوبیه پس شما چرا نکردین؟!! (درمورد مواردی که عذر پزشکی غیر از خرابی دندون و... دارن فرق می‌کنه! که لطفاً در گفتگوها حتما بهش اشاره کنید.) عوضش اگر قصد تشویق کردن دارید بهتره بهمون بگید: اصلاً بهتون نمیاد n تا بچه داشته باشید.☺️ اینجوری ضمانتی تا دو سه هفته روحیه‌ی مضاعف داریم.😃 ماده۵: خواهشا ازمون نپرسید: خرجشون رو از کجا میارید؟ چون خودمونم خبر نداریم ولی مطمئنیم که اون فسقلی که از پیش خدا میاد پیشمون، قبلش خدا کوله پشتی‌شو پر کرده از همهٔ رزق‌های مادی و معنوی قشنگ تا با خودش بیاره. ماده۶: التماس می‌کنم بهمون توصیه نکنید که دیگه بسه! و دیگه بچه نیارید! ما این محبت شما رو دخالت در امور خصوصی محسوب می‌کنیم و از اونجا که می‌خوایم ثابت کنیم به احدی اجازه‌ی ورود به مسائل خصوصی‌مون رو نمی‌دیم باز بچه میاریم😉 و خوب خوبه که... ماده۷: ازمون حتماً بپرسید که: سخت نیست؟ چون می‌دونیم می‌خواید سر صحبت رو باهامون باز کنید و از مزایای چند فرزندی آگاه بشید و نظرتون عوض بشه و با اجازه‌ی بزرگترها برید تو فکر فرزندان بیشتر و نجات کشور.👌🏻 ماده۸: اگر صاحبخونه هستید لطفا به چند فرزندی‌ها خونه اجاره بدید. مطمئن باشید خدا جور دیگه و جای دیگه، قشنگتر براتون جبران می‌کنه. ماده۹: اگر جایی دیدید از دست بچه‌هامون عاصی شدیم، تو دلتون نگید مگه مجبور بودی؟ منتی نیست ولی داریم جور کم بچه‌ها رو هم می‌کشیم. می‌شه از یه زاویه‌ی قشنگتر نگاه کنید و بگید: آفرین به شجاعت و همتت شیر زن!😊 ماده۱۰: اگر همسایتون هستیم، یکم سرو صدای بچه‌هامون رو تحمل کنید. باور کنید ما تمام سعیمون رو می‌کنیم که شما اذیت نشید، ولی بچه هستن دیگه! نمی‌شه زیاد کنترلشون کرد، ماهم در عوض براتون از خدا می‌خوایم حاجت‌هاتون روا بشه.😘 ماده ۱۱: همساده گرامی اگر لطف می‌کنید نذری میارید، البته راضی به زحمتتون نیستیم ولی خواهشاً به تعداد بیارید😂 وگرنه دود جنگ و دعواش تو‌ چشم خودتون می‌ره.😁 ماده۱۲: خواهشاً وقت و بی‌وقت تک فرزند گلتون رو نفرستید خونه‌مون با بچه‌هامون بازی کنن، جُوْرِ جور کردن هم‌بازی برای دلبندانتون رو خودتون بکشید و لطفاً با خودتون نگید اون که n تا داره، اینم روش! مسئولیت داره! 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان محمد_احسان ۱۳، ۱۱.۵، ۱۰، ۷.۵، ۳.۵ساله) منشور حقوق خانواده‌های چند فرزندی (نسخه مسئولین): ماده۱: مسئولین محترم لطف بفرمایید، به جای برگزاری n تا همایش و کنفرانس و کنگره جهت رفع بحران جمعیت، اونم فقط در هفته‌ی جمعیت! یه کوچولو به هم کمک کنید فیتیله‌ی قیمت‌ها رو بکشید پایین! تضمینی جمعیت خود به خود زیاد می‌شه. البته ما معتقدیم روزی‌مون دست خداست نه شما، برای اینکه بتونید رزومه پر کنید می‌گیم.😉 ماده۲: نمایندگان محترم! ما نمی‌دونیم مبناتون برای انتخاب تاریخ جهت اعطای تسهیلات فرزندآوری، طی ده، بیست، سه پونزده ! افتاده آبان هزار و چهارصد😒 یا....؟!! ولی بدانید و آگاه باشید که دوفرزندی‌های جوان، بعد از این تاریخ به نون و نوایی هرچند اندک رسیدن، ولی چند فرزندی‌های میانسال و بعضاً عروس و دوماد دار قبل این تاریخ هنوز مستأجرن و ماشینم ندارن!!😔 البته همین که آغازگر حمایت بودید، جای تشکر داره.🤚🏻 ماده۳: بعضی مسئولین گرامی! لطفا خودتونم یه تکونی به خودتون بدید، جهت افزایش جمعیت!! تا بدونیم شعاراتون‌ رو خودتون هم موثره! یا حداقل همین دو سه تا دردونه رو نفرستید اون‌ور آب! نقش سیاهی لشکر که می‌تونن بازی کنن تو این قحطی جمعیت.😜 ماده۴: مسئولین گرام شهرداری‌ها! حمایت از خانواده‌های چند فرزندی خیلیم کار شاقی نیستا!! کافیه یکم تخفیف بلیط مترو و شهربازی و اقامتگاه واسه سفر یا استخر و... برای بچه‌هامون در نظر بگیرید. ماده۵: مسئولین محترم وزارت صمت! نمی‌شه که هی ما از اینور جمعیت زیاد کنیم هی از اونور با پراید به کشتن‌ بدین! لطفا آب و خاک قاطی فرموده، جهت مسدودسازی درب کارخانجات خودروسازی هرچه سریع‌تر اقدام نمایید!😁 ماده۶: مسئولین عزیز! آیا از قیمت پوشک و شیرخشک خبر دارید؟!! هیچی... گفتیم اگر خبر ندارید ،خبردارتون کنیم.😒 ماده۷: مسئولین محترم صدا و سیما و فیلم و سریال سازهای گرامی! شما رو به مقدساتتون سوگند! انقدر ما خانواده‌های چند فرزندی رو تو فیلماتون بدبخت و فقیر و بیچاره نشون ندید. ماها به برکت بچه‌هامون خیلیم خوشبخت و ثروتمند و با چاره ایم.😎✌🏻 ماده۸: مسئولین محترم وزارت بهداشت! همونطور که جریمه‌های توهین به کادر محترم درمان رو بنر می‌کنید اندر عیون ملت، لطف فرموده یه جریمه هم برای بعضی از همکارانتون بنر کنید که وقتی می‌فهمن بچه‌ی چندممونه، طوری رفتار می‌کنن انگار ثروت هفت نسلشونو بالا کشیدیم!!! ماده۹: مسئولین محترم مدارس و معلمان زحمتکش! می‌شه ما جلساتو هشت درمیون شرکت کنیم؟😂 ماده۱۰: عزیزان راهنمایی رانندگی که ما رو به خاطر نشستن بچه روی پا روی صندلی بغل راننده جریمه می‌فرمایید! ناموسا به سوال زیر با انتخاب گزینه‌ی مناسب پاسخ دهید: سوال: فرزند چهارم به بعد خود را چگونه با ماشین به مسافرت ببریم؟ الف: درصندوق عقب بگذاریم. ب: به باربند ببندیم. ج: «تنها در خانه ۹» را تولید کنیم. د: ما رو چه به مسافرت رفتن! ه: چندین سال صبر کنیم تا احتمالا شاید! خودروی مناسب خانواده وارد یا تولید شده و با قیمت مناسب عرضه شود. و: هیچ کدام!!!! 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
. (مامان ۱۳، ۱۱.۵، ۱۰، ۷.۵، ۳.۵ساله) زندگی چادرنشینی کی و چگونه آغاز شد؟ مورخان دریافته‌اند که فرزندان اولیه، زندگی یک‌جانشینی داشته‌اند.👻 یعنی همه‌ی آن‌ها در یک اتاقِ مشترک می‌زیسته‌اند. اما با گسترش قبیله و افزایش سن بچه‌سانان و نزدیک شدن به دورهٔ گنده دماغیان!😉 یک نوع نیاز به استقلال و داشتن اتاق مجزا در گونه‌ای از آنان پیدا شده است. به طوری‌که آنان را به سمت صحبت با رئیس قبیله سوق داده و نیاز خود را به داشتن اتاق مجزا در قالب مطالبه‌گری، بیان کرده‌اند. جامعه نشناسان ریشهٔ این بحران اجتماعی را که همانا تغییر سبک زندگی‌ست، هنوز نیافته‌اند. (حیف نان‌ها)😏 رؤسای قبیلهٔ بچه‌سانان با بررسی دقیق شرایط، اوضاع جیب، متراژ منزل، تورم، تصویب یا عدم‌ تصویب اِف اِی تی اِف و رصد دقیق جنگ روسیه و اوکراین! تصمیم گرفتند که بچه سانان را به سمت زندگی چادرنشینی هدایت کنند.⛺️ با توجه به اینکه بچه‌سانان هنوز به طور کامل وارد مرحلهٔ گنده دماغیان نشده بودند، از این تصمیم رئیس قبیله خود استقبال کرده و دست و جیغ و هورا کشیدند!!!😃👏🏻 و این‌گونه بود که بحران "اتاق مجزا خواهی" آنان با تدبیر رئیس قبیله موقتاً حل گردید!🙃 (بقیه‌اش هم خدا بزرگ است!) زندگی چادرنشینی چه مزایایی داشت؟ از مزایای این نوع زندگی به موارد زیر می‌توان اشاره کرد: - ایجاد حریم شخصی به مساحت یک متر مربع✌🏻 - مهیا شدن مکانی جهت تعویض لباس و حل بحران «برو بیرون می‌خوام لباس عوض کنم»🤨 - در مواقعی که اتاق نامرتب بوده و بچه‌سانان حاضر به مرتب کردن نمی‌شوند، نایب رئیس قبیله، شخصاً دست به کار شده وسایل هرکس را اندرون چادر شخص مذکور شوتیده و زیپش را می‌بندد.😂 - افزایش خلاقیت در حد لالیگا و تهیهٔ چراغ، قفسه، میز و... برای داخل چادر با وسایل بازیافتی و... - ایجاد تنوع و استفاده از جملهٔ جدید و جذاب «برو تو چادرت به کارت فکر کن!» به جای جملهٔ قدیمی و ملال‌آور «برو تو اتاقت به کارت فکر کن!»🤪 و...و...و... 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان ۱۳، ١١/۵، ۱۰، ٧/۵، ٣/۵ساله) سعی می‌کنم سحر خیز باشم! اما جمعه‌ها جاذبهٔ رخت‌خواب پیروز می‌شه. انگار در و دیوار و زمین و زمان و کائنات بهم اشاره می‌کنن که بگیر بخواب: در: بگیر بخواب بابا! همه تعطیلن امروز تو‌ چرا کار کنی؟ - نمی‌شه که! کارام می‌مونه... صبحانه، نهار، شستن لباس، اتو کاری، حموم فرستادن بچه‌ها. اصلاً درسته جمعه همه تعطیلن، اما ما مامان‌ها نه تنها تعطیل نیستیم بلکه اضافه کاری هم داریم! الهی بمیرم برای خودم. راستی چرا ما مامان‌ها تعطیلی نداریم؟ دیوار: خوب تو هم تعطیل کن همه چیو - وا حالت خوب نیستاااا. من تعطیل کنم؟ مثل اینه که به خورشید بگی یه روز نتاب (پروژهٔ خود تحویل گیری😎) زمین: چرا نمی‌شه؟!! فکر کن! فکر کن! هیچ کاری تو دنیا نشد نداره. (الکی می‌گه! خیلی از کارها نشد دارن😁) - وایسا وایسا! آره راس می‌گی. هیچ کاری تو دنیا نشد نداره. (اینم باور کرد🤦🏻‍♀️) ✅ کافیه حموم و شستن البسه و اتوکاری رو بندازم پنج شنبه. صبحانه هم که معمولاً جمعه‌ها دیر بیدار می‌شیم نمی‌خوریم. می‌مونه ناهار! با یه وعده املت یا نیمرو هیچ‌کس سوء تغذیه نمی‌گیره.😃 شامم حاضری (علیه‌السلام)👌🏻 کارخونه و مرتب کاریم... بیخیال.😎 زمان: آفرین! دیدی شد! بابا تو نابغه‌ای... حیف شدیا! - خب حالا، خودتو لوس نکن! انگار اتم شکافته.😒 کائنات: حالا پیش‌نویس لایحه رو بفرست مجلس شورای همسری تصویب بشه. - باشه، قربون خودم برم... ماچ ماچ ماچ (پروژهٔ خود تحویل‌گیری۲😁) 👈🏻 عمدهٔ کارهامو روز پنج شنبه انجام می‌دم. به بچه‌ها اجازه می‌دم شب دیر بخوابن که تا تقریباً ظهر جمعه همه خواب باشیم. اون‌روز سعی می‌کنم به کارهای عقب مونده و مسائل و مشکلات هفتهٔ پیش رو فکر نکنم و برای خودم باشم.😌 ‌و اینکه ابر و باد و مه و خورشید و فلک متوجه باشید بنده تعطیلم! - میوه خودتون بردارید از یخچال، بنده تعطیلم! - ظرفاتونو خودتون بشوریدا! من تعطیلم! - اصلاً هیچی به من نگید، هیچ درخواستی هم پذیرفته نیست، من تعطیلم!🤨 - ریخت‌وپاش‌ها رو خودتون باید جارو بزنیدها، من تعطیلم! آخییییییییش چقدر حال می‌ده تعطیلی.☺️ پ.ن: هرچند پنج‌شنبهٔ قبل و شنبهٔ بعد از تعطیلی کارام بیشتر می‌شه ولی؛ گاهی لازمه برای خودمون باشیم. مخصوصاً ما چند فرزندی‌ها.☺️ 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif