«برای امتحانات پایان ترم حوزه، با بچهها میرفتیم قم.»
#ن_حسنپور
(مامان #ریحانه ۱۲.۵، #زهرا ۹.۵، #محمدامین ۷، #محمدهادی ۴ و #هدی ۱.۵ ساله)
#قسمت_پنجم
با وجود دو تا بچه برای پیشبرد دروس غیرحضوری جامعهالزهرا (سلاماللهعلیها) خواب شبم رو کم کردم. شاید این کار برام سخت بود اما حس خوبی داشتم که میتونم از زمانم استفادهٔ بهینه بکنم.
عمدهٔ دروس حوزه رو دوران بچهداریهام خواندم.👌🏻
هر واحد درسی میزان مشخصی صوت داشت؛ تعداد صوتها رو، به زمانی که داشتم، تقسیم میکردم و برنامه میریختم؛ مثلاً باید در طول شبانه روز، سه تا درس صوتی ۴۰ دقیقهای گوش میدادم و پیادهسازی میکردم.
تا وقتی یک فرزند داشتم، از زمان خواب روزانهش و گاهی خواب شبانهش برای درس خوندن استفاده میکردم.
وقتی دو تا شدن، عملاً روی وقتی در طول روز نمیتونستم حساب کنم، پس میزان خواب شبانه خودم رو کم کردم و به پنج ساعت رسوندم. اگه شرایط جور میشد، یه چرت چند دقیقهای هم وسط روز داشتم.😉
یادمه شبا وقتی همه میخوابیدن، من تازه میرفتم پای درس بدایةالحکمه (فلسفه)، که درس سخت فهم و البته خیلی شیرینی بود. وسط درس، نوزادم شیر میخواست؛ در حالی بهش شیر میدادم که تمام تلاشم رو میکردم توی اون تاریکی و سکوت شب و خستگی شدید خودم، خوابم نبره؛ چون باید ادامهٔ مقدار تعیین شدهٔ درس اون روز رو، تمام میکردم. گاهی این اتفاق دو یا سه بار در طول شب، پیش میاومد.😴
بهترین زمانی که برای درس خوندن شبانه پیدا کردم، یکی دو ساعت قبل از اذان صبح بود که همه و مهمتر از همه، نوزاد شیرخوارم، توی خواب عمیق بودن.
ترمهای اول، برای امتحانات پایانی باید چند روزی میرفتم قم. خود حوزه جامعهالزهرا (سلاماللهعلیها)، فضایی برای اسکان داشت. تا موقع فرزند اولم همسرم ما رو میرسوندن قم و من با دخترم چند روزی توی محل اسکان، بودیم. 🤱🏻
جمع بین شب امتحان و بچهداری در فضای جدید و امکانات کم، خاطرات سخت و شیرینی رو رقم میزد.
شیرین بود چون هم دوستان خوبی توی حوزه پیدا کرده بودم که پایان هر ترم، دیدارهامون تازه میشد؛ هم با دادن هر امتحان حس توانمندی و تموم شدن اون درس، خیلی برام لذتبخش بود.😍
چند ترمی، زمان امتحاناتم با امتحانات خواهر بزرگهم یکی شد. ایشون هم مثل من بعد از دانشگاه و با بچهٔ کوچیک، دروس جامعهالزهرا (سلاماللهعلیها) رو میخوندن. توی اون چند ترم با هم، دورهٔ اسکان و امتحانات رو گذروندیم و حضور خواهرم خیلی کمکحال و دلگرم کننده بود.💛
برای امتحانات پایانی دو ترمی که بعد از تولد فرزند دومم داشتم، با همسرم دو سه روزه میاومدیم قم و خانوادگی یکجا ساکن میشدیم. بعد بچهها رو به همسرم میسپردم و با خیال راحت میرفتم امتحان میدادم. اینطوری دورهٔ امتحانات پایانترمم، برامون حکم یه سفر شیرین خانوادگی رو داشت.😁
وقتی فرزند سومم دنیا اومد، توی تهران چند تا شعبه برگزاری امتحانات دایر کردن و سفر به قم برای امتحانات، رفت توی صندوقچهٔ خاطراتمون.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«طعم شیرین نوزاد سوم، هنوز زیر زبونمه.»
#ن_حسنپور
(مامان #ریحانه ۱۲.۵، #زهرا ۹.۵، #محمدامین ۷، #محمدهادی ۴ و #هدی ۱.۵ ساله)
#قسمت_ششم
دو سال و چهار ماه بعد از زهرا خانم، فرزند سومم آقا محمدامین به دنیا اومد. با اومدن محمدامین، حس و حال و روحیهم تغییراتی کرد و بهتر شد.😊
اولاً مشکل حساسیت بین بچههای بزرگتر و نوزاد تقریباً وجود نداشت و این کارم رو خیلی راحت کرد.
موقع تولد فرزند سوم حساسیتهای بچههای بزرگتر نسبت به نوزاد خیلی کمرنگه؛ چون فرزند اول که این دوره رو گذرونده و ازش عبور کرده و فرزند دوم، اساساً از اول توجه همیشگی والدین رو نداشته که حالا با ورود نوزاد جدید، احساس ناخوشایندی داشته باشه.😁
سعیمو میکردم دومی، لحظات شیر خوردن نوزاد جدید رو نبینه تا حساس نشه روی رابطهٔ نزدیک من و نوزاد و این قضیه برام مقدورتر از قبل بود. دو تا دخترها رو سرگرم بازی با اسباببازیهاشون میکردم و خودم توی اتاق دیگهای، به نوزادم شیر میدادم. درحالیکه توی تجربهٔ قبلیم، یعنی بعد از به دنیا اومدن زهرا، هر جا که میرفتم ریحانه هم دنبالمون میاومد چون نمیخواست تنها باشه.🤷🏻♀️
ثانیاً، نوزادداری، برام نه تنها سخت نبود، بلکه شیرین و لذتبخش هم شده بود.😍 شببیداریهای نوزاد که تحملش تا قبل از فرزند سوم، برام سخت بود، الان فرصتی شده بود که دور از بقیه توی یه فضای خلوت شبانه، از وجود نوزادم لذت ببرم. هنوز هم طعم شیرین نوزادی محمدامین زیر زبونمه.💛
ثالثاً من تا قبل از این، ناخودآگاه فرصت انجام امور بچهها رو به همسرم نمیدادم. اما بعد از تولد محمدامین بیشتر به ایشون فرصت دادم و همسرم بیشتر از قبل مشارکت و نقش آفرینی کردن.👌🏻
من موقع اولی از صبح تا شب باهاش تنها بودم و برای انجام کارهاش، فرصت تجربهاندوزی داشتم و به مرور متبحر شدم. وقتی میدیدم که همسرم وقتی میخوان لباس دخترم رو عوض کنن و دخترم به گریه میافته، ترجیح میدادم خودم این کارو انجام بدم. در نتیجه فرصت تجربه و رشد توی انجام کارهای بچهها رو از همسرم میگرفتم.
اما موقع بچه سوم، هم چون پسر بود و پسرها کمی جوندارترن، هم چون نمیتونستم همه کارها رو تنهایی انجام بدم، خیلی از کارهای محمدامین رو به همسرم سپردم و این خیلی خوب بود.💛
هر چند همسرم از صبح تا شب منزل نبودن اما همین فرصتی که ایجاد شده بود، باعث شد که خیلی سریع پلههای ترقی رو طی کنند و بعدها سر فرزند چهارم و پنجم، گوی فرزندداری رو از منِ مادر هم برُبایند.😄
(طوری که این روزها اگر من نتونم آقا محمدهادی متولد ۹۷ و هدی خانوم متولد ۱۴۰۰ رو بخوابونم، ایشون میتونن.😉😁)
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«موقع خوابوندن بچهها، قرآن مرور میکردیم.»
#ن_حسنپور
(مامان ریحانه ۱۲.۵، زهرا ۹.۵، محمدامین ۷، محمدهادی ۴ و هدی ۱.۵ ساله)
#قسمت_هفتم
تا دو سه سالگی فرزند سومم، کنار بچهداری و مطالعهٔ کتب مورد علاقهم، محفوظات قرآنیم رو مرور میکردم.
توی دوران دبیرستان همراه خواهرهام، ده جزء ابتدای قرآن رو حفظ کرده بودم و به خاطر چند سالی که وقفه افتاد، بخشیش رو فراموش کردم.🤷🏻♀️
همسرم هم توی مسیر رفت و آمدشون به محل کار قرآن حفظ میکردن و از ۵ جزء به ۲۰ جزء رسیدن.👌🏻
زمانهایی که میخواستیم بچهها رو بخوابونیم، فرصت خیلی خوبی بود تا هم محفوظات قرآنیمون رو دوره کنیم و هم بچهها از صدای تلاوت قرآن به عنوان لالایی بهره مند بشن.😍
توی همین مدت، سطح دو جامعهالزهراء (سلاماللهعلیها) رو هم به صورت جدی و مستمر ادامه دادم و تموم کردم. پایان این دورهٔ غیرحضوری هفت ساله، حس خوب تکمیل یک کار بزرگ رو برام داشت. چون خودم بیشتر از هر کسی میدونستم که دروس حوزویای که خوندم، سختتر، طولانیتر و خیلی ثمربخشتر از دروس دانشگاهیام بود.
مدتی بعد با همراهی همسر و بچهها، به صورت منظم جلسات هفتگی تفسیر قرآن حجتالاسلام قاسمیان (داور برنامهٔ محفل) رو شرکت میکردیم. جلساتشون رو قبلتر هم میرفتیم ولی نه به صورت منظم. یکی از مزایای ویژهٔ این جلسه تفسیر، شرایط خوبش برای ما بچهدارها بود. بچهها در طول جلسه در حال بازی بودن و حساسیتی روی سکوت و آروم کردنشون نبود.😉
حقیقتاً جلسات نابی بود و از اینکه صوت این جلسات پیادهسازی و تبدیل به متن نمیشد، ناراحت بودیم. تا اینکه با مدیریت همسرم، برای این کار تیمی تشکیل دادیم؛ کارهای پیاده سازی و عنوانگذاری و بارگزاری جلسات روی سایت، تهیه پست و عکس نوشت برای استفاده در فضای مجازی رو انجام میدادیم. این کار منفعت مادی برامون نداشت، ولی علاوه بر حس انجام فعالیت اجتماعی، دستاوردهای قرآنی عمیق و نابی برام داشت که خدا رو بابتش شاکرم.🙏🏻
اون روزها فهمیدم چیزی که بیشتر از هرچیز دیگهای، نیاز زندگی روزانه فردی و اجتماعی من هست، حقیقتاً قرآنه.
دروس حوزوی خوب بود اما اضافاتی داشت. این جلسات گویا لبّ مطلبی بود که من لازم داشتم بدونم، خالی از اضافات و مطالب حاشیهای.👌🏻
چیزی که الان برام ارزش وقتگذاری داره و هر چه بیشتر توش سیر کنم، تشنهترم میکنه، مسیر فهم آیات نور و قرآن کریمه.
برای انجام این فعالیتها، کمتر پیش اومده که بچهها رو جایی بذارم. البته شرایط اطرافیانم هم برای این کار خیلی مهیا نبوده. بیشتر روی خودم (برنامهریزی و کمتر کردن خوابم) و همسرم حساب کردم. مثلاً گاهی همسرم که میاومدن خونه بچهها رو نگه میداشتن تا من زمانی برای انجام این کارها داشته باشم.
البته این رو لطف خدا میدونم که باعث شده خودمون روی پای خودمون بایستیم و برای داشتن بچههای بعدی، نیازمند کمک و طبیعتاً نظر اطرافیان نباشیم.😊
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«من و خواهرم همزمان بارداری چهارم رو گذروندیم.»
#ن_حسنپور
(مامان #ریحانه ۱۲.۵، #زهرا ۹.۵، #محمدامین ۷، #محمدهادی ۴ و #هدی ۱.۵ ساله)
#قسمت_هشتم
بارداری چهارمم سخت بود. از همون ابتدا خستگیهای شدید، بیحالی و مسائل مربوط به خورد و خوراک و ضعف شدید 🤯 آزارم میداد.
یادم نمیره وقتی رو که داشتم به آسمون پرستارهٔ توی مسیر سفرمون نگاه میکردم در حالیکه سه ماهه باردار بودم و با خودم میگفتم :«اگر من باردار نبودم، چقدر از این طبیعت و آسمون و ستارهها لذت میبردم».🤷🏻♀️
انگار گَرد بیحالی، خستگی و بیحوصلگی ریخته باشن روی تک تک لحظاتِ شب و روزِ بارداریم. */علاوه کنید/* معضلات خواب و دردهای گاه و بیگاه و در کنارش رسیدگی به سه تا فرشته کوچولوی دیگه.🤦🏻♀️
فرصت برای استراحت که نبود، جمع و جور و رفت و روب خونه هم کارم رو سختتر میکرد.
بچهها هم هنوز اونقدر بزرگ نبودن که بتونم کمکهای جدی ازشون بگیرم.
هفت ماهه بودم که پهلو درد شدیدی گرفتم.😓 دو روزی کارها رو به همسرجان سپردم و کامل استراحت کردم تا درد رفع شد. تا چند روز بعد از اون، حال و هوام خیلی خوب بود و اونجا بود که فهمیدم در صورت داشتن فرصتی برای استراحت، خیلی از علائمم کاهش پیدا میکنه.😃
دوران سختی بود اما گذشت. شاید یکی دو باری برای کارهای منزل از کسی کمک گرفتم، همین.
چیزی که بیشتر از کمکهای مادی و جسمی بهم قوت قلب میداد، داشتن خواهری بود که شرایطش مشابه من بود. ایشون هم فرزند چهارمشون رو باردار بودن.😍
اون روزها، هر هفته حتماً همدیگه رو میدیدیم. یا ایشون میاومد منزل ما یا من میرفتم منزلشون.😁
جمع کردن شلوغیهای شش تا بچه برای دو تا مامان باردار سخت بود اما این دیدارها، برای دوتامون پر از روحیه و انرژی بود. وقتی با هم صحبت میکردیم و میدیدیم احساساتمون، شرایطمون، سختیها و شیرینیها، دغدغهها و آرزوهامون یکیه، عمیقاً همدیگه رو درک میکردیم. اگه من مثلاً دغدغهٔ دکتر و بیمارستان و زایمان و... داشتم، خواهرم هم مثل من بود. اگر من خسته از جمع بین انجام کارهای خونه و بارداری بودم، ایشون هم مثل من و گاهی خستهتر از من بود، چون فاصله سنی بچههای خواهرم، کمتر بود. اگر من از همبازی شدن بچهها با هم با ذوق میگفتم، اون هم این حس رو میفهمید.🩵
خلاصه داشتن یه همراه که شرایطی مشابه من داشت، عبور از لحظات سخت رو راحتتر کرد و حتی اون شرایط سخت رو برام آسونتر جلوه میداد. دیگه خیلی چیزا رو سخت نمیبینی بلکه طبیعی زندگی میدونی.
یادمه اون دوران، یه بار با هم از دردهای بارداریمون میگفتیم و از عجیب و غریب بودنش، خندهمون گرفته بود. بعد با هم به این نتیجه رسیدیم که هر دردی توی بارداری، طبیعیه (و تا طولانی مدت نشده یا علامت جدی دیگهای نداره،) جدیش نگیریم و تحملش کنیم.😅
شاید کسی از بیرون به شرایط ما نگاه میکرد، میترسید! اما حس الان خودم نسبت به اون روزا خوبه. وقتی آدم از پس یه کار بزرگ برمیاد چه حسی داره؟ حس خوب و شیرین موفقیت.
ممکنه برای رسیدن بهش خیلی زحمت و سختی بکشه اما در نهایت اینقدر ثمرات داره که اصلاً حس میکنم بزرگ کردن اون سختیها در مقابل این نتیجه، یه نوع ناسپاسیه.
خلاصه هر چی بود گذشت و آقا محمدهادی با فاصلهٔ دو سال و ده ماه از برادرش به دنیا اومد. دیگه من مثل سابق دست تنها نبودم. هم همسرم خیلی کمک بودند هم دخترا بزرگتر و مستقلتر شده بودند و توی کارهای کوچیک تا حدی کمک میکردن.👌🏻
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
روز جهانی خانواده را با روایتی شیرین از رسول مهربانیها گرامی میداریم 😊
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم):
ای علی (علیه السلام) هر کس در خدمت خانواده باشد به سرعت خداوند اسمش را در زمرهٔ شهدا مینویسد و برای هر روز و شب ثواب هزار شهید را به او میدهد و هم چنین برای هر قدمش ثواب حج و عمره به او عطا می فرماید و به اندازهٔ هر رگ بدنش شهری در بهشت به او میدهد.
یا علیّ مَن کان فی خدمة العیال فی البیت و لَم یَأنَفْ کتبَ اللهُ اسمَهُ في دیوانِ الشّهداءِ و کتبَ لَهُ بکُلِّ یومٍ و لیلَةٍ ثوابَ ألفِ شهیدٍ و کتبَ له بکلّ قدمٍ ثوابَ حِجَّةٍ و عُمرَةٍ و أعطاهُ الّلهُ بکلّ عِرقٍ في جسده مدینةً فی الجنةِ
(فرهنگ سخنان رسول خدا (ص) نگارشی نو از کتاب نهج الفصاحه، ص۱۸۳)
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
امام جعفر صادق (علیه السلام):
در حق برادرانتان حسن ظن داشته باشید که برای شما صفای دل و پاکیزه طبعی به دنبال خواهد داشت.
أحسِنوا ظُنونَکم بإخوانِکم تَغتَنِموا بِها صَفاءَ القلبِ و نَقاءَ الطَّبعِ
(بحارالانوار، ج۵، ص۱۹۶)
🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️
سلام من به مدینه به غربت صادق
سلام من به بقیع و به تربت صادق
سلام من به مدینه به آستان بقیع
سلام من به بقیع و کبوتران بقیع
سلام من به مزار معطر صادق
که مثل ماه درخشد به آسمان بقیع
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«خانوادگی، اربعین و راهیان نور و جهادی میریم.»
#ن_حسنپور
(مامان ریحانه ۱۲.۵، زهرا ۹.۵، محمدامین ۷، محمدهادی ۴ و هدی ۱.۵ ساله)
#قسمت_نهم
از دوران مجردی، همسرم خیلی به کارهای جهادی علاقه داشتن. با اینکه شغلشون متناسب با رشتهشون توی رشتهٔ کامپیوتره اما احساس مسئولیت اجتماعی، باعث شد که علاوه بر کار پرمشغلهای که دارن، به انجام کارهای جهادی هم اهمیت بدن. بعد ازدواج هم میگفتن حالا میخوایم دوتایی توی این مسیر حرکت کنیم.😉
بنابراین اردو جهادی رفتن ما از همون دوران عقد شروع شد. توی اردوی جهادیای که موقع بارداری دختر اولم رفتیم، برای دخترهای کنکوری یه منطقهٔ محروم عربی تدریس میکردم.
سالهای بعد که بچهها دنیا اومدن، انجام کارهای جهادی برامون سخت شده بود. نمیدونستم آیا با وجود بچهها میتونیم کار مؤثری انجام بدیم یا نه؟🤔
اما درعینحال سعی کردیم اردوی راهیاننور بریم و خودمون رو از این جنس سفرها (که سختی مثبت و شرایط غیرقابل پیشبینی دارن) جدا نکنیم.
وقتی بعد از زلزله کرمانشاه فهمیدیم شرایطی برای حضور خانوادگی هست، با سه تا بچهٔ زیر هفت سال، حضور پیدا کردیم. دیدن شرایط سخت زلزله زدهها از نزدیک حس و حال دیگهای به آدم میده.
مدتی بعد با یه موسسهٔ خیریه اطراف ورامین آشنا شدیم. این موسسه، گمشدهٔ همسرم بود؛ هم نزدیک خونهمون بود هم میشد کار جهادی رو نه در طول چند روز یا چند هفته، بلکه در دراز مدت دنبال کرد.👌🏻
رفت و آمدمون به موسسه، بیشتر و بیشتر شد. مدیر موسسه از ما کمک فرهنگی میخواست و نهایتاً طرحی رو راه انداختیم به اسم «حافظان نور». طرحی که بچهها با حفظ قرآن، جوایز نقدی میگرفتن.
هدفمون این بود که اولاً نور و معنویت قرآن افراد رو از آسیبهای اجتماعی دور کنه، ثانیاً افراد در ازای زحمتی که میکشن، پولی دریافت کنن، ثالثاً تمرین و حفظ، وقت بچهها رو پر کنه و وقتشون رو صرف چرخیدن توی محیط بد اجتماعی اون منطقه یعنی فضای اعتیاد و بزهکاری و... نکنن.
بار اصلی کار روی دوش همسرم بود و من هم کمک ایشون بودم.
جمعهها حضوری، در حالیکه باردار بودم، با سه تا بچهٔ کوچیک میرفتیم موسسه و تحویل حفظ داشتیم. در طول هفته هم باید وقت میذاشتم و آمار و اطلاعات رو توی فایل اکسل وارد میکردم.
بارداری چهارمم همزمان شد با اوج این طرح و یه جاهایی احساس میکردم جمع بین همهٔ کارها از توانم خارجه.🤦🏻♀️
ولی خب چارهای نبود و نمیشد کار رو رها کرد. اون دوره با همکاری بیشتر همسرم طی شد. بعد از دنیا اومدن فرزندم انرژی من هم دوباره برگشت و این طرح تا شروع کرونا، ادامه داشت.
توی دوران کرونا طرح رو به صورت مجازی، در بستر خانواده و فامیل، برای بچهها اجرا کردیم که تجربه موفقی بود.👌🏻
این سیاست همسرم که کارهای جهادی رو در طول زندگی و همراه با هم، داشته باشیم، پر از ثمرات بوده برای خودمون و بچهها.😍
نترسیدن از کارهای سخت جهادی طور و انجام دادنشون، جوهرهٔ انسان رو صیقل میده.
قبل ترها سفر راهیان نور با دو تا بچه برام کار سختی بود، اما همون سفر در شرایط سخت و از پسش براومدن، باعث شد که سالهای بعد تجربهٔ سفر اربعین با سه تا بچه و بعدتر با چهارتا و بعدترها با پنج تا فرزندمون، روزیمون بشه.😍
الان که بچههامون بزرگتر شدن بیشتر متوجه میشم که حفظ این روحیه جهادی، بیش از اینکه برای من و همسرم خوب بوده، اثرات خوب تربیتی برای بچهها داشته و از این بابت خدا رو شاکرم.🙏🏻
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
🔶 فهرست کتابهای مادرانه
منبع:
کانال همخوانی کتاب
https://eitaa.com/hamkhaniketab