بعد از سفر مشهد، قدیما:
- سلااام زیارت قبول، خوب بود؟ خوش گذشت؟☺️
-- سلااام، قبول حق، روزی شما انشاءالله، آره خداروشکر، خیلی خوب بود، همهی نمازا رو حرم رفتیم، نایب الزیاره بودیم، جامعه کبیره، امین الله، دعای عالیه المضامین هم که فوق العادهست، هربار میرفتم حرم میخوندم و دعاگوی همه بودم.😄
بعد از سفر مشهد، الان:
- سلام، مشهد بودی؟ چه بیخبر؟!
-- سلام، آره دیگه، ببخشید، قبلش نشد بگم، انقدر که عجلهای آماده شدیم، بچهها مریض بودن و تا لحظهی آخر وضعیتشون معلوم نبود، ولی بالاخره رفتنی شدیم.😍
- خب به سلامتی، زیارت قبول، خوب بود؟!
-- آره خداروشکر، روز اول بچهها رو گذاشتم تو کالسکه و تا دارالحجه رفتیم و برگشتیم، روز دومم محمد رو بردیم شهربازی حرم، از بابالرضا تا صحن کوثرم با ماشین برقی رفتیم.😁 روز سوم بچهها پیش باباشون موندن و نیم ساعت زیارت کردم، روز آخرم علی تب کرد رفتیم دارالشفای امام.
خوب بود خداروشکر🙄😄
پ ن: باز هم معتقدم به برکتِ وجودِ همین فسقلیها توفیقِ زیارت پیدا کردیم.
و خب به قولِ آقای عباسی ولدی "بازی چه محرابِ خوبیست برای عبادت"
ما الان سه سالی میشه که تو محرابِ عبادتیم کلا😂
تقبل الله😅
#پ_بهروزی
#ریاضی_۹۱
#روزنوشت_های_مادری
#نصیرالدین_محمد
#عمادالدین_علی
#زیارت_مشهد
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#تسلیت
این پست متنی ندارد... 😭😭
#نسل_سلیمانی_ها_در_راهند
#قاسم_سلیمانی_ها_در_گهواره_اند
#قاسم_سلیمانی
#سردار_دل_ها
#شهید_سلیمانی
#قاسم
#مادران_قاسم_ها
#مادر_شهید
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
وقتی تازه به دنیا آمده بودی، گریه میکردی...😭
گرسنه بودی و دنبال جرعهای شیر...
بعدتر، برای دلدردهایت هم گریه میکردی
برای تشنه بودن و آب خواستنهایت
برای سر کار رفتن بابا...
یک لحظه دور شدن مامان...
برای زمین خوردنهایت...
درد گرفتنهایت...
عزیز دلم❤️ اما...
چیزهای دیگری هم گریه دارد😭😭
دل سوختنها...
جگر پاره شدنها...
«عمو» رفتنها...
و برنگشتنها...😭😭😭
آری فرزندم...
بزرگتر که شوی...
این گریه کردنها را هم میفهمی...
و آن وقت باز بزرگتر میشوی...
و پر از بغض مقدس...
از #انتقام خون عمویت...
از همه آنهایی که نمیتوانند بزرگ شدنت
و بزرگ شدن ملتت را ببینند
راستی عزیزم...
برخیز برویم...
علم عمو، علمدار میخواهد...
#سر_دار_دلها
#نسل_جدید_قاسمها
#سلیمانی_آسمانی
#قاسمها_در_راهند
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
⁉️ به نظرتون ما چیکار میتونیم بکنیم برای #امتداد_راه_سردار_سلیمانی و تحقق #انتقام_سخت ؟
✅ جوابهاتون رو تا فردا برامون ارسال کنید.
ان شاء الله منتخب پاسخها در کانال منتشر خواهد شد.
🍀🍀🍀
ارتباط با ما:
@hm255
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
از وقتی مادر شدم تازه فهمیدم مقولهی #مادری چقدرررر پیچیده ست...
آدم تا وقتی بچه نداره، عمدتا فقط لذتها و جذابیتهای بچهداری رو میبینه و هی دلش میخواد زودتر این لذتها رو بچشه😍😍
بعد که بچهش به دنیا میاد تا یه مدت شوکه ست!
چون اون لذتها برای چندماه مخلوط میشن با حجم زیادی از زحمت و خستگی و استرس و...
و مادر با خودش میگه وااای چقدر سخته.😦😦
بعد یه مدت بچهش خندیدن، سینهخیز رفتن، نشستن، راه رفتن و حرف زدن رو یاد میگیره و مادر دوباره در انبوهی از لذتها غرق میشه.😇😇
با هر مریضی بچه، مادر یه دورهی بحران روحی و جسمی رو پشت سر میذاره.😵
با شروعِ لجبازی و غرغرهای بچه، مادر دوباره به فکر فرو میره که چرا آخه اینقدر سخت و طاقت فرساست مادری؟!😣
بعدِ بچهی دوم دوباره همون لذتها و سختیها، هر دوش با غلظتِ بیشتری تکرار میشه.😍😎
علاوه بر اون، مادر کمکم فکر میکنه، چرا اینقدر زمان زود میگذره؟!
توی چشم برهم زدنی ماهها میگذره و مادر حس میکنه داره همهی عمرش صرف بچهها میشه و از اهداف خودش داره جا میمونه...!!😦
فکر میکنم تا سنی که بچهها بزرگ و بالغ و کاملا مستقل بشن، مادر همیشه در رفت و برگشت بین لذتها و امیدها و سختیها و حسرتهاست...
اما این روزها فهمیدم مراحلِ بزرگتری از زندگیِ یک مادر هم میتونه وجود داشته باشه...
وقتی فرزندی که اون #مادر با همهی سختیها و شیرینیها بزرگ کرده، تبدیل میشه به یه #قهرمان_بینالمللی
و همهی مردم کشور و حتی دنیا از کارهای اون فرزند و درواقع از نتیجهی زحماتِ اون مادر، قدردانی میکنن...
و بهشون آفرین میگن...
این بخش ماجرا میتونه پایانِ خوب، لذت بخش و پرافتخاری باشه برای تلاشها و خستگیهای #یک_مادر... ✋
پ.ن ۱:
شاید بزرگترین آسیبی که ممکنه مادر بهش مبتلا بشه، اسیر شدن در امروز و غفلت از آینده باشه.
امروز مادر درگیر تَر و خشک کردن بچههاش و سر و کله زدن با چند تا بچهی به ظاهر زبون نفهمه،
ولی میتونه همین درگیریها ختم بشه به ایجادِ شخصیتی و فردی که در آینده همه به اون، به مادرش افتخار کنن و بخوان جای اون فرزند و مادرش باشن.
درس این روزها واسه من این بود که ارزشِ مادری رو دست کم نگیرم،
و #ناشکری نکنم تو سختیها،
و سعی کنم مادریم رو به بهترین نحو انجام بدم،
شاید خدا به من هم توفیق داد و در آینده من هم تونستم مادر #یک_قهرمان باشم...
پ.ن ۲:
البته قطعا عواملِ زیادِ دیگهای هم در رشد و تکاملِ سردار قهرمانمون موثر بوده. ولی نقشِ مادرشون قابل انکار نیست.
#پ_شکوری
#روزنوشتهای_مادری
#مادر_قهرمان
#مادر_شهید
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
هفتهای که گذشت خیلی بیشتر از ۷ روز داشت.
گواه این حرفم اینه که حالا که به آخر هفته رسیدیم همهمون بیشتر از ۷ روز بزرگ شدیم
شاید ۷ ماه،
شاید هم ۷ سال!
همه چیز از صبح جمعه شروع شد...
همون موقعی که پیامک #حاج_قاسم_شهید شدِ همسرم خواب از چشمم گرفت.😪
خونهمون گرد عزا گرفت و شدیم #عزادار...
زندگی روی دیگهش رو نشون داد...
خونه انگار بمب خورده بود،
درسها تل انبار،
و اعصابها ضعیف شد.
هر چیزی که قبلا توانایی مدیریتش رو داشتم، دیگه از توانم خارج بود.
دلم میخواست فقط به داغی که روی سینهم بود، فکر کنم.
خودم رو گم کرده بودم و نمیتونستم پیدا کنم.
#ضعیف شده بودم زیر بار این غم و بهترین راه رو #غفلت میدیدم.
شاید همسرم حالم رو درک میکرد و انتظار نداشت همه چیز سر جاش باشه،
شاید حوزه علمیه درک میکرد و امتحاناتش رو چند روز تمدید کرد،
شاید محل کارم درک میکرد و پروژههای رو زمین مونده رو ازم پیگیری نمیکرد،
اما دخترم زهرا چی؟👶
اون که نمیفهمه #بیحوصلگیهام رو،
خیلی کوچیکه و هنوز درک نمیکنه علت عصبانی شدنهام رو از کارهاییش که وقتی توی این غم و غصه نبودم کمتر عصبانیم میکرد.
اون میفهمه علت بیتوجهیهای مادرش رو برای رفع نیازهاش؟
همهمون توی این داغ بزرگ شدیم، اما مادرها باز هم مثل همیشه این #فرصت رو داشتن که بیشتر از بقیه #بزرگ بشن...
اما من اینبار خودم رو یه مادر #شکست_خورده میبینم که نتونست از این فرصت استفاده کنه برای بزرگ شدنش.😑
هی به خودم گفتم دختر جان! کنترلت دست خودت باشه نه دست حال و احوالت! هر وقت خوبی خوبی، هر وقت بدی بدی! اگه خیلی هنرمندی، وقتی بدی خوب باش!
اما من اینبار هنرمند خوبی نبودم... داغ خیلی سنگین بود...
سنگینتر هم شد....
همون صبحی که خنکای #انتقام داشت داغ از دست دادن سردار دلهامون رو کم میکرد، #سقوط_هواپیمای_اوکراینی داغ #رفیق به دلم گذاشت...
اونم نه یه رفیق معمولی...
من هنوزم بعد از یک هفته نتونستم خودم رو پیدا کنم.
انگار بعضی تکههام توی بغداد و بعضی تکههام توی اون هواپیما سوخت و دیگه پیدا نمیشه...
پ ن ۱: مادرها هم حق دارن بعضی وقتها #احساس_شکست بکنن؟ یا اونها #قهرمانهای دائمی بچههاشونن؟
درسته که همیشه بحرانها به این داغی نیستن، اما خیلی روزا از زندگی اتفاقاتی میفته که مادر احتیاج داره یه جوری خودش رو آروم کنه... این جور وقتها با طفلی که همهی وجودش به مادرش وابستهست چی کار بکنه؟
پ ن ۲ : شاید تنها نکتهی #مادرانه این متن عکسش بود... لیوانی که رفیق شفیقم زهرا توی دوران #بارداری برام هدیه آورد،
روش نوشته "که جان را فرش مادر میتوان کرد"... دوست داشت دختردار بشه و اسمش رو بذاره لیلا...
#ف_جباری
#فیزیک۹۲
#تسلیت
#حاج_قاسم
#رفیق
#شهادت_بانوی_دو_عالم
#درس_زندگی
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#قسمت_ششم
طاهای عزیزم نیز به دلیل زردی 5روز بستری بود و پیشش تو بیمارستان بودم..
اما!
دیگه مامان اولی نبودم😃 و خیلی زود خودمو جمع و جور کردم؛ کنترل ذهن و روحیه م رو بدست گرفتم مقاومتر شده بودم☺️ تازه برای باقی مامانا هم مامان میشدم😅
برگشتم خونه...جناب همسر با توکل بر خدا کاری به کارهایش(درس دانشگاه، تدریس، تالیف و اشتغال پاره وقت)افزوده بود! تنها اتاقمون رو خالی کردیم و یه خاور خرما، ارده کنجد و شیره خرما درجه یک خالی کردیم توش😝
مرد خونه شبها بعد از کارش میفتاد تو کوچه پس کوچههای محله شلوووغ 🗣🛵🚲🚙 بازاریابی، سفارش گیری و تحویل رو یه تنه انجام میداد اونم بدون وسیله نقلیه!😱😢 اصلا هم به خدشهدار شدن وجههی مهندس شریفی اش فکر نمیکرد👌👏
سر بچه اولم انقدر تو نخ بنده خدا #میثم_تمار بودم...میثم که روزیمون نشد(#قسمت دوم) اما تمار چسبید به اسم جناب همسر😅
خوشا غیرتت مرد مومن👌
و اما من... با دو بچه ۱ سال و دو ماهه و چند روزه تا آخر شب تک و تنها😔
اما... دیگه مامان اولی نبودم😃
صبحها آیه الکرسی میخوندم(بچه ها بلایی سر هم نیارن😝) طاها رو روی تخت بلندش میذاشتم و رویه میکشیدم(احیانا رضا چیزی سمتش نشونه گرفت، حداقل به هدف نخوره😝) تو خواب بچه ها، هرکاری با اونطرف حیاط داشتم، با دلشوره انجام میدادم. گوشهامو تیز میکردم تا با اولین صداشون برگردم😐😅
طاها کوچولو سحرخیز بود و باید تند تند بهش سرمیزدم و بازیش میدادم تا رضا رو بیدار نکنه! بیشتر اوقات با نوزاد در بغل کارهای خونه رو انجام میدادم، تک دست!
به حضرت زهرا(س) متوسل میشدم و تا آخر شب مدام به خودم یادآور میشدم که تو باید بتونی💪
خدا خواست و طاها مثل رضا مسائل جدی گوارشی نداشت😊
خوابش خیلی بهتر و منظمتر بود😴
رضا حسادت نمیکرد و عاشق داداشی بود😍
محله هم که باب دلم بود، همه چیز در دسترس😊
مرخصی بدون احتساب در سنوات هم داشتم☺️
از یه دوست قدیمی هم خبردار شدیم یه شرکت خیلی خوب از نخبگان میخواد ۱۰۰ نفر نیرو بگیره و آزمون برگزار میکنه😍
اینم نگاه مهربون خدا😚
خب حالا میریم که داشته باشیم ترم هفتم کارشناسی رو با دو دردونه ۴ ماهه و یکسال و نیمه! و همسری که در آزمون استخدامی پذیرفته شده دو هفته در ماه قراره خرمشهر دوره ببینه...😮
#ط_اکبری
#هوافضا90
#فرهنگ_مقاومت
#وجهه_مهندسی
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
گفتم: علی چند روز دیگه یه سالش میشه.😍😘
گفت: آخی پس تولدشه، مهموناتو دعوت کردی؟
- نه! هنوز نمیدونه تولد چیه، ما هم تا وقتی خودش نخواد برای چی خودمونو تو زحمت بندازیم؟!😆😅
- بچه است خب، دوست داره، خوشحال میشه.
- خب میگم هنوز نمیدونه که میتونه با چنین چیزی خوشحال بشه. اصلا کی گفته پسر بچهی یه ساله با چیزی شبیه اونچه که ما بهش میگیم #جشن_تولد خوشحال میشه؟!
- پس چهجوری خوشحالش میکنید؟!
با ارسال عکس فوق، براش توضیح دادم.😆😅😂
پ.ن۱: خیلی از کارهایی که ما به اصطلاح برای بچههامون انجام میدیم، در واقع برای دل خودمون هست، مثل همین جشن تولد یک سالگی😉 و من چون خودم تمایلی به این کار نداشتم، سعی میکنم برای بچهها هم تمایلش رو ایجاد نکنم.😆
پ.ن۲: آزادی تو غذا خوردن انقدر مفید و لازمه که ظاهراً اگر منجر به اندکی هدررفت غذا بشه، اسراف به حساب نمیاد. ضمن اینکه ما زیر بچه پارچه میندازیم و غذاهای روی پارچه رو حتی المقدور خودمون میخوریم. (اگر هم قابل خوردن نباشه میریزیم تو باغچه)
پ.ن۳: دور هم جمع شدن و با هم بودن خانواده خیلی خوبه و تولد هم میتونه بهونهای برای دورهمی خانوادگی باشه، ولی من و همسرم از اول ترجیح دادیم بهانهی این دورهمی جشنهای مذهبیمون باشه، مثلا روز میلاد پیامبر برای محمد و روز میلاد امیرالمومنین (یا عید غدیر) برای علی جشن بگیریم و اطعام کنیم. اینجوری مهمانها هم به زحمت نمیافتند برای تهیهی هدیه.
#پ_بهروزی
#ریاضی_۹۱
#روزنوشت_های_مادری
#نیاز_اساسی
#آزادی_کودک
#غذا_بازی
#نیاز_کاذب
#جشن_تولد
#عمادالدین_علی
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif