یا در جواب اون سوال به این نتیجه برسیم که لزومی نداره دختری که مادری رو اولویت میدونه، از ابتدا وارد شریف و فضای نخبگانی بشه و جایگاه افراد دیگه با توانایی های بالا ! رو اشغال کنه.
و سوال مهم تر و ریشه ای تر
آیا تجمع عده ای از رتبه برتر های کنکور و استادان برتر کشور و اکثرا از فرنگ برگشته باعث می شه شریف تبدیل به فضای نخبگانی و قطب تولید علمی کشور بشه و دانشجوهای شریف برتر از دیگران محسوب بشن و جایگاه اونها مقدس و حسرت برانگیز بشه؟
آیا عدالت علمی به واسطه ی وجود چنین کلونی در یک دانشگاه خدشه دار نمیشه؟
اصولا عدالت علمی چگونه محقق می شه؟ و چطور میشه جایگاه های نخبگانی رو به افرادی داد که حقیقتا مستحق اون جایگاه هستن؟
پ.ن :
فقط یه چیز جالب میگم و جواب سوالات بالا رو به خودتون واگذار میکنم.
احتمالا تصور این برا غیر شریفی ها سخته ولی باید بگم که شریفی ها هم مثل بقیه آدم ها غذا میخورن و میخوابن و حتی بین کلاس هاشون توی سایت کانتر بازی میکنن و فیلم میبنن!!!
#ش_سعیدی_نیا
#برق91
#یادداشت_مهمان
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
قسمت اول؛ منِ آن سالها
اون موقعها به ما میگفتن باهوش! 🤓 🐇🐰
چهار سال اول دبستان مدرسه #دولتی بودم ولی به خاطر بیتوجهیهایی که از معلما میدیدم و استدلالشون این بود که این باهوشه خودش درسو میفهمه، به مدرسه #غیر_انتفاعی انتقال داده شدم.
ازون سال به بعد بهمون گفتن تیزهوشانی! 🤯🤓
سال اول راهنمایی مدرسه #سمپاد شهرستان بودم و از سال دوم به خاطر برادرم که دانشگاه شریف قبول شده بود و طاقت خوابگاه نداشت مهاجرت کردیم به تهران و من هم منتقل شدم به سمپاد تهران... 🏡🚙🏢
دوران دبیرستان توی فضای ریاضی زده مدرسه و زنگ پژوهشهاش اهل کارهای فنی شدم و علاقهمند به ریاضی فیزیک...
یکی دو سال #المپیاد_فیزیک خوندم ولی از نیمهی راه رفتم سراغ #رباتیک و المپیاد رو رها کردم.
تو این زمینه جدید از دید همه به موفقیت رسیدم و تا ته مسابقات بینالمللی و جهانی رفتم و رتبه آوردم، البته به صورت گروهی...🏆🥈🥉🏅⚽️
خلاصه همه فعالیتهام منحصر به کارهای فنی بود و تقریبا به جز درس و رباتیک تو هیچ عرصه دیگهای حضور نداشتم. 👩🏭👩🔧👩🚀
و چیزی که منو #هدایت میکرد در تصمیم گیریهام و اینکه کجا حضور داشته باشم و کجا نه، فقط فضا و اصطلاحا "#جو" بود. 👀
به تبع همین احوالات، اولویتهام برای انتخاب رشته دانشگاهی مکانیک و فیزیک بود که با اشتیاق و انگیزه فراوون سال ۹۲ #فیزیک_دانشگاه_شریف قبول شدم 🔭🔬🌡🔋🤩
یکی دو سال اول تو گروههای علمی دانشکده فعال بودم و در عین حال کمکم داشتم خودم رو میشناختم و #هویتم رو #بازیابی و #بازسازی میکردم و در نتیجه به مسیری که پشت سر گذاشته بودم و پیش رو داشتم بیشتر و جدی تر فکر میکردم و زمزمه اون روزهای من این بود:
روزها فکر من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ز کجا آمدهام آمدنم بهر چه بود
به کجا میروم آخر ننمایی وطنم
مانده ام سخت عجب کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده است مراد وی از این ساختنم
🧐🤓🤨🤪🙄😬😰😱
پ ن: هیچ وقت از مسیری که طی کردم ناراضی نیستم و از انتخابهام پشیمون نشدم چون "منِ اون سالها" خوشحال و راضی بود! و شناختی که الان بهش رسیدم مدیون همون مسیره و مکانها و موقعیتهایی که خدا منو توشون قرار داد... پس #الحمدلله
اما اگه "منِ این سالها" سفر کنه به اون سالها احتمالا انتخابهای دیگهای داشته باشه! شاید!
#ف_جباری
#فیزیک۹۲
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_اول
#کودکی_نامه
#منِ_آن_سال_ها #رَحِمَ_اللّهُ_اِمرَاً_عَلِمَ_مِن_أینَ_وَ_فی_أینَ_وَ_إلی_أینَ #امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#مولانا
#داستان_مادری
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
شرایط امکان #فعالیت_فوق_مادری !
دوران مجردی همیشه فکر میکردم چرا افراد وقتی مادر میشن، فعالیت های دیگه شون کمتر میشه؟😞
تصورم این بود که در کنار مادری خیلی کارای دیگه میشه کرد و آدم نباید خودشو محدود کنه و ...😅
تازه وقتی که پسرم به دنیا اومد فهمیدم چی به چیه🙈
و الان با دوسال سابقه مادری و دوتا بچه دوساله و شش ماهه😁 به این نتیجه رسیدم که انجام فعالیت های دیگه در کنار مادری کار راحتی نیست و نیاز به #تلاش زیادی داره.
به نظرم مهم ترین عامل واسه اینکه یه مادر بتونه در کنار بچه داری، درس بخونه یا فعالیت های دیگه انجام بده، تلاشه.
یعنی اگر کسی #بخواد کاری رو انجام بده و همه #تلاششو بکنه، کار نشد نداره.💪
علاوه بر #تلاش یه سری پارامتر های دیگه هم وجود داره و موثره در اینکه مادر بتونه کنار بچه داری کارای دیگه هم بکنه:
📌1. میزان #همراهی #همسر : ⌚
یعنی #پدر چقدر در خونه میتونه حضور داشته باشه و در اون زمان چقدر میتونه #خونه_داری و #خونواده_داری کنه😅
📌2. محل سکونت خانواده ی مادر و پدر:🏡
یه سریا خانواده شون شهرستانن ولی یه سریا خانواده شون نزدیکن و میتونن رو کمکشون حساب کنن.
📌3.اصول تربیتی مادر و میزان حساسیت ها:👓🔍
مثلا یکی معقتده که بچه مخصوصا توی سالهای اول زندگی باید پیش مامانش باشه. ولی یکی بچه شو میذاره مهد از همون اوایل.
یکی معتقده استفاده بچه از تلوزیون و بازی های رایانه ای بده ولی یکی دیگه اتفاقا اینو خوب میدونه چون وقت مادر رو آزاد میکنه.
و...
📌4.مدل بچه هایی که یه مادر باهاش مواجهه😆👶
یه سری بچه ها از بدو تولد آروم و خوشخوابن(که تعدادشون کمه😂) و یه سریا کم خوابن. توی چندماه اول کولیک دارن یا ریفلاکس و .. . بعدها بچه ممکنه شخصیتش مستقل باشه یا وابسته به مادر و .
📌5.وضعیت مالی خانواده : 💰💰
مثلا یه سریا برای انجام کارهای خونه شون از بقیه کمک میگیرن و هزینه شو میدن. یا وسایلی که کار خونه رو راحت و کمتر میکنه میخرن.در این شرایط زمان آزاد بیشتری برای مادر بوجود میاد و میتونه کارای دیگه هم بکنه.
✏توی پست های بعدی میخوام درباره هرکدوم از عوامل بالا و میزان اهمیتش باهم صحبت کنیم.
📌📌شماهم اگر پارامتر دیگه ای به ذهنتون میرسه بگید.
درباره پارامتر های بالا هم نظر بدید. کدومش موثرتره؟ کدومش درسته یا غلطه؟ کدومش جایگزین های دیگه ای داره که مادر میتونه ازش استفاده کنه ؟
#پ_شکوری
#شیمی91
#سبک_مادری
#مادر_دانش_جو
#مادر_فعال
#فعالیت_فوق_مادری
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
یادم نمیره چقدررررر واکنش ها به خبر آمدن فرزند دومم منفی بود😔 البته همه دلسوزی میکردن؛
یه عده برای خودم دلشون میسوخت!یه عده برای محمد، پسر اولم (که چه زود هوو اومده سرش)😕😯!!و عدهای هم برای فرزند جدید! (که فکر میکردن کسی فرصت رسیدگی به اون رو نداره!؟!😕)و عده دیگهای هم برا همهمون دلشون میسوخت😯😐😅حتی کسایی که به ظاهر، از اومدن فرزند جدید ابراز خوشحالی میکردن، مشخص بود همهی اون دلسوزیها رو دارن ولی مثلاً سعی میکردن بروز ندن، اما در لفافه هشدار های لازم رو میدادن😁😅
من، علی رو خوشبختتر از محمد میدونم، چون تو خونمون، سه نفر 👪 منتظر بهدنیا اومدنش بودن.
محمد هفتههای آخر از من هم بیتابتر بود برای تولد علی😍هر بار دکتر میرفتم تا از مطب میاومدم بیرون میگفت: پس داداش علی کو؟!😅 حتی بار آخر خودش باهام اومد تو مطب که به دکتر بگه داداش علی رو بیار دیگه😆😁
عکس، اولین دیدار دو تا داداش👬 هست، که من هربار با دیدنش تا مرز سکته ذوق میکنم😅💖
وقتی محمد و علی با هم دور اوپن آشپزخونه میچرخن و هردو غشغش😂 میخندن،
وقتی علی رو میسپرم به محمد و میرم کارامو انجام میدم، و میبینم محمد به خوبی از پس مراقبت از داداشی براومده.💪
وقتی علی کار جدید یاد میگیره و محمد از همه ما بیشتر ذوق میکنه و...
در همه این شرایط، که کم هم نیستن، دوست دارم به همه بگم، برای مامانی ناراحت و نگران باشید که فقط یه بچه داره و خودش به تنهایی مجبوره همه وقت بچه رو پر کنه،😳 همهی نیاز بچه به محبت رو تامین کنه، تازه اگه بتونه!!!
و اگه نتونست، اونوقت دلتون به حال اون بچه بسوزه😔که به هر دلیلی، تنها مونده😔البته تنهای تنها که نه، احتمالا با #تلویزیون، #موبایل یا #بازی_کامپیوتری، شایدم با #مربی و دوستای #مهد، تنها مونده😶😶
پ.ن۱: چندتا بچه داشتن و با فاصله کم بچهدار شدن خیلییییییییی سخته! ولی نه سختتر از داشتن #تک_فرزند!وقتی شرایط الان خودمو با وقتی که محمد ده ماهه بود مقایسه میکنم، این موضوع کاملا برام روشن میشه.
و اصلا مگه میشه تو دنیا بدون سختی کشیدن به نتیجه ی چشمگیری رسید؟!
پ.ن۲: عمیقا و همیشه برای کسایی که میخوان بچهدار بشن و تا حالا خدا نخواسته دعا کنیم که روزیشون بشه 🙏😇👼🏻👶🏻👧🏻👦🏻اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدِِ و آلِ مُحَمَّدِِ و عَجِّل فَرَجَهُم🌷
پ.ن۳: فکر میکنم بهتر از دلسوزی، چه برای امثال بنده و چه برا تک فرزندها و مادراشون، #کمک کردن به اونهاست😊😇✨💫
#پ_بهروزی
#ریاضی_۹۱
#نصیرالدین_محمد
#عمادالدین_علی
#تک_فرزندی
#چند_فرزندی
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
داستان یک #مادر_شریفی
قسمت دوم؛ منِ این سالها
هر روز که به عدد سن و سالم اضافه میشد، سوالاتم پررنگتر میشد و تغییرات درونی و بیرونیم بیشتر و انگیزهم برای رسیدن به جواب سوالام چندین برابر و خدا نشونههای بیشتری رو سر راهم میذاشت.
خلاصه زندگی با سرعت عجیبی جریان داشت که رسیدم به ترم چهار دانشجویی... 🧕🏻📕📒
یک سالی بود که درگیر خواستگاری بودم تا بالاخره از طریق یکی از دوستام فرد مورد نظر پیدا شد و یک ماه بعد #عقد کردیم! صفر تا صد آشنایی تا عقدمون هم #سنتی بود 💕🧕🧔🏻💍
همسرم فارغالتحصیل مهندسی صنایع دانشگاه علم و صنعت بودن و طلبه دروس حوزوی👨🏻🎓🎓📿
من همچنان #درگیر_در_ذهن و #مشغول_در_دل برای رسیدن به جواب سوالام بودم و هر روز و هر لحظه فکر بود و مشورت و صحبت با خودم و بقیه💭🧠👥🗣
اما در عین حال، مخصوصا بعد از ازدواج، با قدرت و انگیزه بیشتر فیزیک رو میخوندم، در حدی که جشن ازدواجمون یه روز یکشنبهای اوایل ترم ۶ بود، روز شنبهش کلاسهام رو کامل رفتم، روز یکشنبه غایب بودم و روز دوشنبه دوباره سر کلاسها حاضر شدم!🎂🎈🎉📈📝📒
بعد از ازدواج، با همون دوستم که معرف ازدواجمون بود و خودشم متاهل بود و بقیه دوستا به صورت مرتب #قرار_درس_خوندن داشتیم که کارای درسی رو تا جایی که میشه توی دانشگاه، به کمک هم انجام بدیم که وقتی میریم خونه وقت و فکرمون درگیر چیزی به جز همسر نشه⏰📖⏰💑
آخه زن و شوهر وقتی پاشونو میذارن تو خونه باید همه کاراشونو بذارن پشت در بعد بیان تو😎😅
مرور درسها، حل تمرینها، خوندن برای امتحانها و گزارش آزمایشگاه و... . روزای خوبی بود که تا ابد یادش به خیر و #الحمدلله
فاصله بین کلاسها که کاری نداشتیم میرفتیم مسجد دانشگاه، پاتوق گروهی درس خوندنمون بود، یا اگه آخرین کلاسمون زود تموم میشد تا غروب میموندیم و بعد میرفتیم خونه.
همزمان با درس و خانهداری توی تشکلهای دانشگاه و انواع و اقسام گروهها هم فعال بودم و همین فعالیتها من رو تو موقعیتهای نابی برای #خودشناسی و #بازیابی_هویتم قرار داد... ♻️
کم کم نقشه ناواضحی که از #دنیا و #هدفش داشتم با درک بیشتری که از #روحیات، #استعداد، #وضعیت_ایران، #نیاز های_ایران، #شرایط_خانوادگی و خیلی چیزای دیگه پیدا کردم برام واضح و واضحتر میشد و من به پایان دوران دانشجویی نزدیکتر و باید خودم رو یه جایی از این نقشه تصور میکردم🤔🙂👩🏫👩🍳👩🔬👸🤱
#ف_جباری
#فیزیک۹۲
#تجربیات_تخصصی
#قسمت_دوم
#شروعی_دیگر
#دانشگاه_نامه
#منِ_این_سال_ها
#ازدواج_سنتی
#داستان_مادری
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
گاهی باید کمی جابهجا شویم!!
اون موقع محمد ۱.۵ ساله بود. اینو از تاریخ عکسی که اون روز گرفته بودم، فهمیدم.
اون روز محمد، بنده خدا بدجوری اذیت بود😣
مدام گریه میکرد و بهونه میگرفت😫 نمیدونستمم علتش چیه😓
از طرفی چند ساعتی بود که غذا نخورده بود و قاعدتا باید گشنه میبود؛ ولی لب به غذا نمیزد و با نزدیک شدن غذا جیغ میکشید!😱
دیگه منم داشتم گریه میکردم😥
نمیدونستم چیکار کنم.
گوشیو برداشتم و به همسرم زنگ زدم 📞
تا ازش بخوام زودتر بیاد خونه؛
نمیدونم شایدم یکم غر بزنم و آروم شم..😧😧😅
همسرم گفت ببرش بیرون یکم بازی کنه... اصلا حوصله این کارو نداشتم😒
تو حالت عادیم به بیرون بردنش مقاومت داشتم، چه برسه به الان که داغون بودم؛😞ولی گفتم ببینم چی میشه و گوشیو قطع کردم.
اما انگاری این دست خدا بود که در قالب پیشنهاد همسرم به کمکم اومده بود.😀 تصمیممو گرفتم.💪
چند تا اسباب بازی ⚽️🚙 ریختم تو یه مشمای بزرگ و با محمد زدیم بیرون😏
غذاشم 🍲 با همون پیالهی شیشهایش برداشتم😄
البته «بیرونِ من» خیلی بیرون نبود!!
پارکینگ و حیاط ساختمونمون بود!!🏡🏢
۴۴ تا پله رو اومدم پایین، از انباری یه زیرانداز برداشتم و بار و بندیلمو گذاشتم روش و نشستم😌
آقا محمدم انگاری فقط بیرون رفتن خونش کم شده بود. پاش که به پارکینگ رسید، گل از گلش شکفت😄
تازه داشتم رو جایگاهی که برا خودم درست کرده بودم، جا خوش میکردم😏 که اسباب بازیها، جذابیت خودشونو از دست دادن و پسر اومد دنبال من که باهم بازی کنیم (فکر کنم اگه یه آبجی یا داداش داشت، میتونستم اونجا راحت برای خودم بشینم و تماشاشون کنم😜)
تو پارکینگ یه شیر آب بود 🚰که محمد عاشقش بود؛
با یه شیلنگ بلند و یه آب پاش🚿😃
بازیمون این بود که با شلینگ داخل آبپاش آب میریختیم و میرفتیم تو باغچه حیاط خالی میکردیم 🏡
چقد بچم دوست داشت این کارو.
مهمترین نکته ماجرا این بود که وسط بازی، قاشق قاشق غذاشم میذاشتم دهنش 🍝 فقط باید مادر باشی که بدونی #غذا_خوردن بچه چه حسی داره😎
اصلا آسمون آبی میشه🏞 و آدم احساس مفید بودن در زندگی میکنه!!!😏
خداروشکر خیلی حالم خوب شد☺
خوشحال بودم از اینکه #غول_بیرون_رفتن رو شکست دادم💪
گاهی تو زندگی، باید تلاش کرد برای #تغییر_شرایط بدی که توش هستیم💡
گاهی باید یه قدمی برداریم👣؛ یه قدمی متفاوت از قبل😃
گاهی باید کمی #جابهجا بشیم😅
پ.ن: یکی دوساعت بیرون بازی کردیم و محمد حسابی خسته شد.
بعد که برگشتیم، به خواب عمیقی فرو رفت😴
چه آرامشی بود بعد طوفان...
#ه_محمدی
#برق۹۱
#آرامش_بعد_از_طوفان
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif