eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
718 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
212 ویدیو
48 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز برخلاف روز های قبل خیلی یهویی به لطف امام رئوف دست پر رفتیم! هم مبلغ برای تواصی به تعداد خوبی داشتیم و هم جشن میلاد☺️💐💐💐💐 قضیه از این قرار بود که یکی از دوستان شهرک نشین با تعدادی از دوستانشون تصمیم گرفتن یه جشن تو پارک بگیرن گروه سرود بچه های مدرسه، شربت، پخش مولودی، مسابقه برای بچه ها و جایزه، کاربرگ و ... تو سایه کنار مقبره شهدا بساطشونو پهن کردن و کم کم شروع کردن، با پخش مولودی افراد توجهشون جلب شده بود، بعضیا زاویه نشستنشونو تغییر دادن، بعضیا هم با نگاه رد می شدن. یکی اومد نزدیک و گفت برای انتخاباته😒، گفتیم نه جشن میلاد امام رضاست😅 ما هم سه چهار گروه دو نفره شدیم و راهی تبلیغ خودمون! البته برخی هم همونجا میرفتن و صحبت می کردن. برای اینکه مخاطب هامون تکراری نشن هر کدوم به یه سمت پارک رفتیم. با خودم عهد کرده بودم با آدم های سن بالا وارد صحبت نشم، ولی هر چی جلوتر می‌رفتیم موردی که چشممونو بگیره پیدا نکردیم😅 تا اینکه ته پارک سه تا حاج خانوم رو دیدیم گفتیم، اشکال نداره بریم باهاشون صحبت کنیم! یکی چادر رنگی سرش بود، یکی چادر مشکی، یکی هم مانتویی، گفتم احتمالا دوتا چادری ها رای می دن و اون یکی نه! رفتیم جلو، اول گمانه شون به این بود که برای انتخابات و رای جمع کردن برای فرد خاصی آمدیم، تا حدی که خانوم چادر گلی چشمش به زیر برگه های من خورد و گفت ببینم عکس کیه تو برگه هات، منم اصلا حواسم نبود که تو جابجا کردن برگه های پرسشنامه عکس سردار هم اومد تو دست من، با تعجب گفتم چیزی نیست گفت چرا بیا ببینم عکس کیه! وقتی عکس رو دید گفت سردار سلیمانی که جان دله☺️ برعکس گمان اولیه ام حاج خانوم مانتویی خیلی آدم فعال و انقلابی و اون دو نفر دیگه ناامید از انقلاب😐 حاج خانم مانتویی از رشادت های زمان انقلابش می‌گفت که میرفتم برای تظاهرات بعد برمی گشتم به بچه ام شیر میدادم و دوباره میذاشتمشون پیش پدرشون و دوباره میرفتم و کلی فعالیت های دیگشون😊 گفتیم حاج خانوم یه دستی هم به سر ما بکشید، به محض بچه دار شدن، دیگه خیلی سخت تکون می خوریم🙈 وسط همین صحبتا بودیم که حاج خانوم چادر مشکی که معلوم بود اصلا اعصاب نداره و شنیدن این حرفها انگار حالشو بد می کرد، خداحافظی کرد و رفت😔 صحبت ها و سوالاتمونو کم کم بردیم به سمت اینکه انشاءالله تو این انتخابات یکی بیاد تا درد مردم رو چاره کنه، تا اینو گفتم حاج خانوم چادر گلی گفت لعنت به من که انقدر رفتم راهپیمایی و..‌ ناخون های پام گوشت آورد بسکه پیاده می‌رفتیم، این همه زحمت کشیدیم برای انقلاب بعد که به مشکل خوردیم کسی نیومد در خونه ی ما رو بزنه که دردتون چیه😔😔 کمی از احوالاتش پرسیدیم، از حال و روز الانش، از معیشتش گفت شوهرم از قبل انقلاب تا خیلی بعدش، متولی مسجد بوده، بعد فوتش چون خودش نمی تونسته کارهای مسجد انجام بده، از مسجد اومده بیرون، و الان تو یه خونه ی قدیمی که الحمدلله مال خودشونه با یه دختر مطلقه و دو تا بچه اش زندگی می کنه و با ماهی ۲۰۰تومن!!! که پسراش براش میریزن و یارانه، دارن زندگی می کنن😔😔 ازشون آدرس خونشونو گرفتیم، خانوم مانتویی مارو برد دم خونشون، گفت بهش می گن زن آقا، رفتیم دم خونه، دختر زن آقا درو برامون باز کرد، باهاش کمی صحبت کردیم، شماره موبایل و شماره کارت و آدرس دقیق خونشونو، اسم مسجدی که کار می کردن رو گرفتیم‌ نمی دونستم دارم چیکار می کنم و با چه پشتوانه ای دارم امیدوارشون میکنم، ولی مطمین بودم نمیشه ازش بی خیال رد بشم. با دخترش هم کمی از انتخابات صحبت کردیم و از سوادش پرسیدیم و ... برگشتیم پیش زن آقا و دوستش، دیگه زن آقا اون آدم ناراحت چند دقیقه ی پیش نبود، کلی حالش بهتر شده بود، و کلی دعامون کرد، خنده به لب هاش اومده بود☺️ دوباره از انتخابات گفتیم، اینبار هم حاج خانوم مانتویی و هم زن آقا گفتن رای میدیم😁 کارمون طول کشید، رفتیم مسجد کنار پارک، تو این فکر بودم مسجد حتما باید خیریه داشته باشه، رفتم که از در قسمت خانومها برم تو دیدم کنارش خیریه ی مسجده و یه خانوم که من از طریق دوستی می شناختمشون، مسیول اونجا هستن. از وضعیت زن آقا و زندگیشون گفتم ،و اینکه این بنده خدا مسجد همینجا میان، اون بنده خدا هم گفت چرا به ما چیزی نگفتن و گفت حتما پیگیری می کنم. منم برای اینکه مطمین بشم فراموش نمی کنن، شمارشونو گرفتم تا دوباره یاد آوری کنم. انشاءالله که گره شون باز بشه و امیدشون ناامید نشه. @madaranemeidan
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
خواهر شهید بود.. می‌گفت خسته ام ودلخور ورای نمیدهم .. پدرم هم تا دوره ی قبل رای میداد ولی امسال گفته رای نمیدهم.. حتی دیگر اخبار راهم دنبال نمیکنم...آرامش بیشتری دارم.‌.. رای دادن با ندادن فرقی نداره ..اصلا به ما چه که رای بدیم با درد دل هایش همراهی کردم...تصدیق کردم.. گفت به خاطر تحریمها داروهای دامادم که سرطان خون داره پیدا نمیشه.. همش تقصیر اصل کاریه... بغض کردم.. تامل کردم چگونه این دل داغدار را از این بی‌تفاوتی نسبت به جامعه بیرون بیارم.. یاد کربلا افتادم.. گفتم می‌دونی کنارکشیدن مردم عادی وبی تفاوتی نسبت به جامعه ی مسلمین اون بلا را سر امام حسین آورد؟ گفتم درد زیاده ولی درمانش دنبال نکردن اخبار ورفتن توی کلونی‌های خودمون نیست.. گفتم تاسوعا عاشورا سینه میزنیم وای کاش اماما با تو بودیم سر میدیم.. به نظرت نسبت به مسیولیت اجتماعیمون بی‌تفاوت باشیم اون موقع میتونستیم با امام باشیم؟ کمی فکر کرد گفت حالا اون موقع یه کاریش میکردیم الان قضیه فرق داره.. گفتم فرقی نداره الان هر طور هستیم قبلاً یا بعدا نسبت به امام زمان هم همین طوریم.. نمی‌دونم اثری داشت یا نه ولی به نظرم ثانیه ای فکر کردن هم اثر خودش را داره حتی اگه به رای دادن هم ختم نشه... @madaranemeidan
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
یه دفعه جایی بحث شد که برای تبلیغ چهره به چهره گل درست کنیم و به مردم بدیم.. یه عده مثل خودم تریپ روشن‌فکرانه برداشتیم که نه بابا دیگه این کارا خیلی خزه.. دفعه پیش که رفتیم چهره به چهره یه گروه دیگه اومده بودن گل کاغذی درست کرده بودم.. یه تعدادیش راهم من برداشتم امتحانی ببینم عکس العمل ها چیه... اول صحبت می‌کردیم بعدش بهشون گل را از زیر چادر در میوردم میدادم.. وای خیلی خوشحال میشدن😍😍 باورم نمیشد‌‌... به این نتیجه رسیدم مردم از آنچه ما فکر میکنیم به ما نزدیک‌ترند @madaranemeidan
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
بسم الله الرحمن الرحیم ازمادرمون حضرت زهرا(س) مدد گرفتیم و یا علی گفتیم ... 🤲 به نمایندگی از جمع کثیری از مادران شهرمون؛ دغدغه هامون رو در قالب سوال طراحی، چاپ و تکثیر کردیم... و داخل پاکت گذاشتیم؛ بعد هم دادیم به ستادهای کاندیدای شورای اسلامی. گفتیم منتظر پاسخ هستیم ، پاسخ تون در فضای مجازی منتشر می کنیم. 🌱میخوایم انتخابمون آگاهانه باشه🌱 @madaranemeidan
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
داشتیم برمی گشتیم پیش بچه هامون که یه مادر و دختر دیدیم روی یه نیمکت نشستن، رفتیم و ازشون اجازه گرفتیم و سوالات پرسشنامه رو ازشون پرسیدیم. گفت از کجا میاید؟ گفتیم یه مجموعه ی مردمی هستیم به اسم مادرانه. گفت اونجا چه می کنید؟ گفتیم هدف مجموعه اینه که فضایی ایجاد کنیم خانومها از این فضایی که فقط به فکر خودشون و خانوادشون هستن کمی در بیان و مدل خانومهای زمان انقلاب نتنها حواسشون به خانوادشون بود بلکه حواسشون به جامعه و اتفاقاتی که داشت میفتاد بود . و خودشونو از جریانهای جامعه عقب نمی کشیدن. بعد از گفتن این حرفها، کمی روسریشو جلو کشید و دقیق تر به حرفهامون گوش داد☺️ گفتیم مشکل از اونجایی شروع شد که از یه جایی به بعد دست مردم از اتفاقات جامعه کوتاه شد، نقششون برای تاثیر گذاری کمرنگ شد و ما تلاشمون به اینه که این راه دوباره باز بشه و مردم بتونن مطالباتشونو منطقی بگن و اثرگذارتر باشن تو سرنوشت کشورشون. خلاصه بعد از این مقدمه رفتیم سراغ سوالای پرسشنامه😉 اول از مشکلات کشور پرسیدیم ، بعد اینکه ما مشکلات جنگ رو چطور سپری کردیم، و اینکه چه کشور هایی به ما کمک کردن، غربی ها کجای پازل بودن، بعد صحبت رفت به این سمت که الان مسیولین ما چرا به جای اینکه هشت سال مملکت رو فلج کنن تا بلکه خیری از غرب به ما برسه در حالی که غربی ها همیشه به ما دشمنی کردن و ... بعد از دستاورد های انقلاب پرسیدیم، از امنیت گفتیم، از هسته ای، از موشک ها، از تسلیحات نظامی، از شرکت های دانش بنیان بعد از اینکه بله مسیولینی داریم که با تکیه به داخل این دستاورد ها رو برای مملکت رقم زدن و الان هم اگر مسیولینی بیان که نگاهشون به داخل باشه انشاءالله خیلی از مشکلات رفع میشه هر چند که زمان میبره. بعد حرف رو بردیم به سمت انتخابات و گفت من که نمی‌دونم به کی رای بدم، پس رای نمیدم! گفتیم از اول انقلاب افرادی اومدن که نگاهشون به اقتصاد کشور نگاهی بود که محرومین زیر چرخ‌های اون اقتصاد بذاره له بشن و ..‌ ما نباید بذاریم دوباره افرادی با این تفکر بیان. باید برنامه و عملکرد افراد ببینیم و تصمیم بگیریم و اینکه رای تک تک ما روی انتخاب رییس جمهور اثر داره. گفت شما می خواید به کی رای بدید، گفتیم باید خودتون برنامه ها رو ببینید،بعد شروع کرد گفتن فلانی ، ما هم نظر و نگاه اون فرد و آنهایی که هم نظر رییس جمهور فعلی هستن رو گفتیم بعد گفتیم برید ببینید و تصمیم بگیرید. انشاءالله موثر واقع شده باشه☺️ @madaranemeidan
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
دیروز با سه تا مخاطب جوان روبرو شدیم که خیلی خوش اخلاق بودند.. سلام میشه چند دقیقه وقتتون را بگیریم.. بله .. ان شاالله جمعه پای صندوقهای رای میبینیمتون دیگه.. واکنش سه نفر مخاطب بله... نه... عمرا بیام رای بدم..... جالب بود اون عمرا بیام رای بدم گفت دفعه های پیش به دو نفر از این کاندیدا رای دادم ولی در ادامه می‌گفت نذاشتن رییس جمهور فعلی کارش را بکنه.. کلا سر کارمون گذاشته بود.. نفر اولی که می‌گفت رای نمیدم شروع کرد بلند بلند از حقوق کمشون واجاره خونه بالا حرف میزد.. دختر نوجوونش شونه هاش را میمالید ومیگفت مامان حرص نخور..اما همش به خنده وشوخی.. یه چند تا شبهه مطرح کردن منم تا حد امکان جواب دادم وگفتم واقعا اینها همش بازی رسانه هاست اگه اخبار را دقیقتر دنبال کنید بهتر میتونید تصمیم بگیرید .. به بازیها وتحریفهای رسانه ای در زمان امام علی اشاره کردم واین که اون زمان هم معاویه در جنگ تحریف پیروز میشد گوش میکردند وتصدیق.. آخرش گفتن آخه ما تو این چند روز که کسی را نمی‌شناسیم اگه یه رای به آدمی که نمی‌شناسیم بدیم هم مسیولیم..پس رای سفید میدیم.. گفتم تو این چند روز هنوز هم کاندیداها برنامه های تلویزیونی دارن دنبال کنید ان شاالله به نتیجه می‌رسید و بهترین انتخاب را میکنید.. @madaranemeidan
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
امام پرچم انقلاب را به دست زنان سپرد 🇮🇷اسلام و انقلاب و امام و در این کشور، زن را در مرکز فعالیت های سیاسی قرار دادند. و پرچم انقلاب را به دست سپرد. در حالی که زن در همان حال توانست، حجاب و وقار و متانت اسلامی و عفاف و دین و تقوای خود را حفظ کند. کسی حقی ازین بزرگتر بر گردن زن ایرانی و مسلمان ندارد.🇮🇷 ۶۸/۱۰/۲۶ @madaranemeidan
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
مادران مشغول کارند.... و کودکان شان نیز در میانه ی میدان🌸 و این گونه در بودن را به فرزندان شان می آموزند.... @madaranemeidan
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
تو پارک بودیم. بعد از اینکه صحبتمون با دو گروه جواب نداده بود، رفتیم سراغ یه خانواده. ازشون اجازه گرفتیم که می‌تونیم چند دقیقه وقت‌تونو بگیریم؟ 🤔 گفتند بله اجازه گرفتیم و روی روفرشی اونها نشستیم و شروع کردیم به صحبت. خانمی بود که حجاب خوبی هم نداشت. بنده خدا خیلی از اوضاع ناراحت بود. از گرونی ها، از قیمت لباس و مواد غذایی و میوه و پوشک، از اوضاع فرهنگی جامعه، از اوضاع اقتصادی، از همه‌چیز ناراحت بود😔.بهش حق می‌دادیم. باهاش صحبت کردیم. درد مشترک داشتیم. خیلی خوب حرف‌های ما رو قبول می‌کرد بعد کلی با هم حرف زدیم. آخرش هم که دیدیم یه آقایی هم همراهشون بود و براشون چای درست کرده بود🥃. دیگه احساس کردیم که نباید مزاحم بشیم. ازشون خداحافظی کردیم و اون خانم گفت که ما این حرف‌ها را که می‌زنیم منظورمون شما نیستید. شما از خودمونید😊. ما از دولتمردا ناراحتیم.😬 گفتیم درسته ولی خب ما هم دلمون می‌سوزه برای بچه‌هامون برای آینده شون،برای مردم، برای خودمون. به خاطره همین هم بچه‌ها مونو می‌زاریم تو خونه و میایم این‌جا با مردم صحبت می‌کنیم. واقعاً از روی دلسوزیه😊. بعد ایشون گفتند که به صحبتامون فکر می‌کنن🤩. خداحافظی کردیم و رفتیم. @madaranemeidan
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
ابتکار «مادران میدان» برای گرم‌تر کردن تنور انتخابات به نظرتان، خودمان را می‌بخشیم؟!تا اسم انتخابات را می‌آوردیم،بعضی می‌گفتند:«شما چون خودتان مشکل ندارید،این حرف‌ها را می‌زنید. شما را دم هر انتخابات بین مردم می‌فرستند که بگویید همه چیز گل و بلبل است!»...اما اتفاق شیرین هم کم نداشتیم. بعضی‌ها که اولش می‌گفتند:رأی نمی‌دهیم،در آخر صحبت‌هایمان نه‌تنها نظرشان تغییر می‌کرد بلکه از ما می‌خواستند برای انتخاب گزینه اصلح راهنمایی‌شان کنیم. می‌دانید این گره چطور باز شد؟با همدلی... متن کامل را در خبرگزاری فارس بخوانید http://fna.ir/1xnt6 @madaranemeidan
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
دیروز با چندتا از دوستان مادرانه‌ای اولین تجربه حضور میدانی رو داشتیم. هممون پر از استرس بودیم😅 اولش چند دقیقه‌ای به این که چی بگیم و چجوری بگیم گذشت. این یه کم روحیه داد بهمون💪 بعد جدا شدیم از هم که بریم برای صحبت ولی دیگه هیچ مورد مناسبی پیدا نمی‌شد😬 اغلب افراد با همسرانشون بودن. یکی دوتا بچه کوچیک داشت که همه حواسش به اون‌ها بود، یکی دیگه همش با تلفن حرف می‌زد و.. خلاصه دیگه دم غروب بود دیدم یه خانم تنها نشسته رو نیمکت🤩 به بهانه اجازه گرفتن برای نشستن همون اول شروع کردم به حرف زدن.. گفتم خیلی خسته شدم چون بخاطر بچه‌ها همش راه رفتم(پسرم رو تو کالسکه خوابوندم و..) درباره نیاز بچه‌ها به پارک گفت، حرف رو کشوندم به کرونا و ان‌شاالله واکسن بزنیم ببینیم بهتر میشه و‌.. گفت نگران حضوری/غیرحضوری بودن مدرسه بچه‌هاشه که کلاس اولی هستن(دوقلو بودن). گفتم ان‌شاالله درست می‌شه، یه مقدارم این چیزا مدیریت می‌خواد! می‌خواستم بپیچم تو اصل مسئله مشارکت و انتخابات و اینا که دیدم خانومه خودش جلوتر از من حرفا رو زد! واقعیت اینه که من هیچ کار خاصی نکردم ولی اون خانوم کار بزرگی برای من کرد. یادم آورد که حرف زدن با آدم‌ها چقدر راحته. بهم شجاعت داد. به این فکر کردم که چرا اولش می‌ترسیدم؟ از چی می‌ترسیدم🤔 از حرف زدن با یه آدم؟🧐 مگه چی می‌خواستیم بگیم به هم؟ مگه چه بلایی می‌خواستیم سر هم بیاریم🤷‍♀ ته تهش می‌خواست با تندی حرفامو رد کنه؟ تهش این بود که کم بیارم تو جواب؟ خب می‌تونستم با لبخند بهش بگم من مثل شما فکر نمی‌کنم و امیدوارم یه روز شما هم مثل من به آینده امیدوار باشین🙃 و تمام! واقعا چی به سرمون اومده که از حرف زدن با هم می‌ترسیم؟! چی شد که این جوری شدیم؟ @madaranemeidan
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
واما ازاخبار امروز بگیم رفیتم جایکه همیشه دوره گردها اجناس میارن از شیر مرغ تا جون آدمیزاد ☺️ وماهم که خیلی مشتاق رنده پلاستیکی و گوشت کوب چوبی هستیم.ولی انگار این دفعه اشتباه رفتم 🙈تو ردیف زیرشلواری ها 😂 خانمهای زیادی ازروستا اومده بودن. از فرصت استفاده کردم سرحرفو باز کردم: خوهرای گلم یادتون باشه جمعه همین مسجد بغل دستی پای صندوقهای رآی همدیگرو می بینیم ان شالله. چند تا ازخانها با لحنی تند که ما این دفعه رآی نمیدیم و...😔 همشون ازو ضعییت اقتصادی میگفتن.و از بیکاری و... گفتم منم مثل شمام😢 یعنی همه ما مثل همیم. درد همو میفمیم.ولی بخاطر همینم هست که میخایم رآی بدیم تا شرایط عوض بشه. حالا اگه رآی ندیم درست میشه؟ گفتن :حاج خانم !ما رآی بدیم ندیم همین که هست؟ گفتم مگه شما ازدست شرایط اقتصادی خسته نیستین ؟ گفتن ازهمه چی.ازبس به ماقولهای بی خودی دادن خسته شدیم😞 امرو همیچین حق مارومیخوروند 😡 یه آب هم روش هیچکسی هم نیست که درددل ماروبفهمه. گفتم عزیزای دلم این دولتی بود که خودمون خواستیم و انتخاب کردیم 😢😐 ولی این دفعه خوب انتخاب کنیم😊 برنامه تلوزیون نگاه کنیم. یکی شون گفت: ای حاج خانم جان اینقدر کارداریم به تلوزیون نمیرسه. گفتم باشه قبول. روحانی محل که داریم بریم ازش سوآل کنیم مشورت بگیریم تا راهنمایی تون کنه. خلاصه قرار شد ساعت ۵ بعداز ظهر همگی باهم بریم خونه ی اقای روحانی محل 😂😂 وخیلی خیلی جالب بود یکی ازکاسب ها گفت خدایش منکه رآی به فلانی میدم 😉😉 با خودم گفتم خدایا شکرت لا اقل اگه خرید کردم پولمو به کسی دادم که اهل تقوا بود الحمدلله... @madaranemeidan
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
نمی‌تونستم مثل دوره قبل خوش خیال بشینم و دست روی دست بذارم که آره بابا فلانی رای میاره.. توی مسجد محله با یه دخترخانم جوان باهم قرار گذاشتیم برای تبلیغ توی پارک اول خیابان فقاهت. با خیلی‌ها صحبت کردیم.. همون اول کار پسرک دو و نیم ساله‌م روی همون سه چرخه کنارمون خواب رفت و چون داشت میفتاد مجبور شدم بغلش کنم. نزدیک به یک ساعت بغلم بود و من ایستاده بودم مشغول مباحثه و تبلیغ! انقدر درددل‌ها زیاد بود و عجیب که اصلا متوجه سختی بغل کردن بچه نبودم... یکی از افرادی که باهاش صحبت کردم خانمی چادری بود که قصد رای دادن نداشت. هم برادرش شهید شده بود و هم همسرش جانباز، دوتا بچه داشت. با درآمد ماهانه یک میلیون، به سختی داشتن زندگی رو می‌گذروندن و اصلا نمی‌خواست رای بده. از بیماری‌های همسر جانبازش گفت، از دختر جوانش که دچار مشکلات عصبی شده. از هزینه گزاف داروها. می‌گفت من نمیام رای بدم چون خسته‌ایم از این شرایط. (در آخر با عنایت حضرت معصومه(س) راضی شدن که رای بدن) @madaranemeidan
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
امروزم به یاری خدا در پارک با چند نفری وارد صحبت شدم. زندگی یکی از خانم‌ها خیلی ذهنمو به خودش مشغول کرد. خانمی که ده سال بود از همسرش به دلیل اعتیاد و.. طلاق گرفته و دوتا پسر ۱۵ و ۱۲ ساله داشت. این خانم خودش کلی بیماری داشت. گفت پسر اولم بیش‌فعالی شدید و نیاز مبرم به مصرف داروهای تجویز شده روانپزشک داره. این پسر بخاطر مشکلش آسیب‌های زیادی رو به خونه وارد کرده. حتی با مشت به دیوار خونه زده و یه شکاف بزرگ افتاده بود. گفت درآمد ماهیانه‌شون ماهی ۵۰۰هزار تومنه. می‌گفت ما الان نهار نخوردیم. صبحانه خوردیم تا شام😔 می‌گفت الان خونه اینقد گریه کردم و حالم خوب نبوده، اومدم بیرون یه کم قدم بزنم بلکه بهتر بشم. قلبا برای این خانم خیلی ناراحت بودم، بعد کلی صحبت گفتم بیا بریم روی نیمکت بشینیم، اگر چه من کاره‌ای نیستم اما در وهله اول انسانیتم اجازه نمی‌داد که بخوام رد شم و برم. نشستم پای درد دل این خانوم... از تمام مشکلات زندگیش گفت. گذاشتم آروم بشه. خیلی باهم صحبت کردیم شماره‌ش رو گرفتم. گفتم در حد توان خودم به هرجایی که برسم این مسله رو مطرح می‌کنم شاید کسی بتونه کمکی به این خانم کنه. بعد کلی صحبت گفت کامل مخالف رای دادنه ولی آخر کار به یاری خدا راضی شد بیاد رای بده. نیت کردم برا تعجیل در ظهور آقاجانمون، برای این خانم و یه خانم دیگه اگر کاری از دستم بر بیاد درحد توان خودم انجام بدم. به این قصد که به امید خدا و عنایت صاحب عصر(عج) نتیجه انتخابات فرد اصلح باشه.
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
امروز وقتی دخترم صبحانه اش را خورد براش توضیح دادم که قرار هست یکسری از کاردستی ها را ما درست کنیم و گفتم که روی کمکش حساب کردم( ۸ سال و نیمش هست). برنامه پارک را براش توضیح دادم اما😳😳 با سوال هاش مواجه شدم. اگر کسانی که کاردستی ها را بگیرن همه خودشون بخوان رای بدن چی میشه؟ کارمون الکیه😬😬😬 گفتم نه دخترم ماهم که می ریم روشنگری تو یک جمع چند نفر میخوان رای بدن یکسری ها نمیخوان. اگر اون بچه ها زود کاردستی را بندازن دور چی؟ ☹️☹️ اگر به مامان باباشون نشون ندادن چی؟😩😩 سوالات داشت ادامه پیدا میکرد و کار به جاهای باریک میکشید. اول جا خوردم اما بعد گفتم بچه میخواد یک راه را انتخاب کنه. میخواد آگاهانه باشه😊😊 گفتم دخترم امام خمینی(ره)گفتند ما مامور به وظیفه ایم نه نتیجه و براش توضیح دادم. و اینکه ما بیکار بشینیم چی میشه؟ اینطوری میتونیم جبهه حق را یاری کنیم. قبول کرد و شروع کردیم. در حین کار آهنگ رای ما ر.... را هم گذاشتم و حسابی خوشحال بود که داره به جبهه انقلاب کمک میکنه. این اولین تجربه مستقیم جهادی دخترم بود💕💕 البته وقتی از سختی هایی که مادران روشنگرمان که باردار بودند و بقیه شرایط براش گفتم در گرفتن تصمیم کمکش کرد‌. @madaranemeidan
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
باور انقلابی 🦋اگر زن ها این انقلاب را نمی پذیرفتند و به آن باور نداشتند، مطمئنا انقلاب اسلامی واقع نمی شد.🦋 @madaranemeidan
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
🦋خیر مقدم عرض می کنیم خدمت دوستان عزیزی که تازه به جمع ما پیوستند😊 در این کانال تجربه های مادرانی از سراسر کشور از روشنگری در میدان انتخابات، به صورت های مجازی، میدانی، تلفنی و....ثبت میشه. هم چنین پاسخ گویی به انواع شبهات و شیوه های تبلیغ موثر با هشتگ های مربوطه در کانال موجود است🦋 منتظر دریافت، روایت ها، پیشنهادات و انتقادات شما عزیزان هستیم☺️ @maryam_barzoyi
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
💐۳ روز تا 💐 🗳 تأثیر یک رأی 🔺️ رهبر انقلاب: گاهی یک رأی هم مؤثّر است؛ هیچکس نگوید رأی منِ تنها چه تأثیری دارد. گاهی یک رأی یا چند رأی، در سرنوشت یک کشور اثر میگذارد. ۱۳۷۸/۱۱/۲۶ 🗳 💻 @Khamenei_ir
۲۵ خرداد ۱۴۰۰
ابتکار «مادران میدان» برای گرم‌تر کردن تنور انتخابات 🔹همزمان با گرم‌تر شدن تنور انتخابات، چند هفته‌ای است پویش خودجوش مادرانه‌ای در نقاط مختلف کشور شکل گرفته و گروهی از مادران خوش‌فکر و آگاه با حضور داوطلبانه در مراکز عمومی، تلاش می‌کنند از طریق گفت‌وگو، بانوان مردد را برای شرکت پرشور در انتخابات دعوت کنند. 🔹یکی از این خانم‎ها می‎گوید: تا اسم انتخابات را می‌آوردیم،بعضی می‌گفتند:«شما چون خودتان مشکل ندارید،این حرف‌ها را می‌زنید. شما را دم هر انتخابات بین مردم می‌فرستند که بگویید همه چیز گل و بلبل است!»...اما اتفاق شیرین هم کم نداشتیم. بعضی‌ها که اولش می‌گفتند: رأی نمی‌دهیم،در آخر صحبت‌هایمان نه‌تنها نظرشان تغییر می‌کرد بلکه از ما می‌خواستند برای انتخاب گزینه اصلح راهنمایی‌شان کنیم. می‌دانید این گره چطور باز شد؟ 📝 اینجا بخوانید @Farsna
۲۵ خرداد ۱۴۰۰