eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
720 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
198 ویدیو
47 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
چشمم به انبوهی از جزوه های نخوانده امتحان فردا بود و دلم پیش قراری که برای امروز گذاشته بودم. صفحات جزوه را تند تند ورق می زدم و ضربان قلبم بین رفتن و نرفتن بالا و پایین میرفت. فرصت نداشتم باید تصمیم میگرفتم. چشمم به دخترم فاطمه افتاد. روی پاهای پدرش تکان تکان می‌خورد و چشم هایش به سمت خواب میرفت. یازهرایی در دل گفتم و بلند شدم. شیر فاطمه را آماده کردم و سپردمش به خدا و بعد به پدرش. به سرعت خودم را سرقرار رساندم. برای اولين‌بار تعدادی سوال آماده کرده بودیم برای پرسیدن از نامزدهای شورای شهر. فرصت زیادی نداشتیم روز به سیاهی میرفت و باید هرچه زودتر پاکت ها را به دست شان می‌رساندیم. به همراه دوستم وارد مغازه ای که قرار بود سوال ها را تکثیر کند شدیم. نه سوالی آماده بود و نه پاکتی و تقریبا هیچ! ظاهرا صاحب مغازه به خاطر سر شلوغی سفارش مان را آماده نکرده بود. حالا هم مانده بودیم چه طور سوال ها را از توی گوشی وارد سیستم مغازه کنیم. نه کابلی بود. نه پیام رسانی روی سیستم نصب میشد. تایپ آن همه سوال توی آن مدت کم هم عملا بی نتیجه بود. مدام چشمم به ساعت بود و ساعت بیداری فاطمه را چک میکردم. یکهو ساده ترین راه به ذهنم رسید. انتقال از طریق ایمیل. دست به کار شدم و بالاخره بعد از کلی تلاش و معطلی پاکت ها را آماده کردیم و به همراه جمعی از بانوان و مادران سبزواری راه افتادیم سمت ستادها. هرجا صدای آهنگی بلند بود می‌فهمیدیم داریم به یک ستاد نزدیک می‌شویم. داخل هرستادی دغدغه هایمان را گفتیم و پاکت سوال هایمان را دادیم و گفتیم منتظر جوابتان هستیم. راستش خودمان هم خیلی امید به پاسخ دادنشان نداشتیم. ولی برایمان مهم بود که در این ستادبازار شوراها که بیشترشان عملا به جای اینکه مکانی باشند برای پاسخ گویی به سوالات و طرح بحث های تخصصی و مهم شهری، تبدیل شده اند به مکانی برای دورهمی های خانوادگی و تالار عروسی و برگزاری مسابقات تفریحی، لاقل ما حرف مان را بزنیم. بیشتر از چیزی که فکر مي کردم کارمان طول کشید. برای همین فاطمه خانم هفت ماهه هم وسط راه به جمعمان اضافه شد. حالا با خیال راحت تر قدم برمی‌داشتم. قدم به برای ایجاد تغییر، به امید ایجاد تغییر. خنده های شیرین کودکانه اش، تلخی دیدن چهره زخم خورده شهر را کم تر می‌کرد؛ شهری که به فاصله کوتاهی از شروع تبلیغات حالا باید تا مدت ها همچون تابلویی مرده، انواع و اقسام عکس هاي رنگارنگ را به دوش بکشد. ما دلمان خوش است به همین نخودی که در آش مطالبه گری می اندازیم. دلمان خوش است به همین تلاش بی مقدار برای ایجاد تغییر. امید داریم، امید به تغییر وضع موجود. ما یا زهرایش را گفتیم و یاعلی اش باشما... @madaranemeidan