eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
701 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
217 ویدیو
48 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
دو تا پیرزن مهربون وسط پارک نشسته بودند با دوستم رفتیم سمتشون و سلام علیک کردیم با تعجب نگاهمون می کردن😳 پرسیدن مگه شما ما رو میشناسین؟؟ گفتیم نه، اگه دوست دارین با هم حرف بزنیم. استقبال کردند و گفتند چرا که نه☺️ شروع به صحبت و درد و دل کردن، از زندگیشون، نوه ها و عروس و داماد و بچه هایی که وقت ندارند و دیر به دیر بهشون سر میزنند.😔 گفتند ما که کسی رو نمی شناسیم،بچه هامون میان و میگن به کی رای بدیم، هنوز که نیومدن به من گفت شاید تا جمعه هم نیان، اسم یک نفر که میدونی آدم خوبی هست رو کاغذ بنویس و بهم بده که دستم خالی نباشه اون نفر دیگه ولی آگاه تر بود یکی دو نفر از نامزدها رو می‌شناخت لحظه خداحافظی، این مادربزرگ مهربون بهم گفت دیشب تو خواب دیدم که شما امروز میای و با من حرف میزنی😳😍 بعد هم خونش رو نشونم داد و گفت باز هم بیا پیشم🤩 @madaranemeidan
یه جمع ۱۰_ ۱۵ نفره با بچه هاشون وسط پارک تا گفتیم انتخابات گفتند معلومه که رای میدیم 😀اما طبق معمول گله هم بسیار داشتند سوال و ابهام🤔 جواب میدادیم وسط صحبت ها مدام می‌پرسیدند خوب شما میگین به کی رای بدیم؟ و من مرتب انتخاب رو بر اساس ملاک های درست به خودشون حواله میدادم ولی باز هم می پرسیدند🤦‍♀ آخر صحبت ها یکی از خانم ها پرسید: من یه سوال دارم شما خودت میخوای به چه کسی رای بدی؟؟ تا اسم نامزد مورد نظرم رو گفتم، تمام جمع یکصدا گفتند خوب بابا از اول بگو ما هم قراره به همون رای بدیم دیگه😂😂 قصد رفتن که کردیم، گفتند امروز آش نذری داره یکی از همسایه ها و تا ده دقیقه دیگه میرسه، بشینید و شما هم بخورید😋 با اینکه حسابی هوس آش به سرمون زده بود اما کارهای مهم تری داشتیم. @madaranemeidan
جلوی یه منزل ۴_۵ نفر نشسته بودند الحمدلله به جز یک خانم بقیه میگفتند وظیفه ما این هست که برای کشورمون رای بدیم😍 ولی این خانم می گفت به من گفتند اگر رای بدی گناه کردی😳 با این خانم شروع به صحبت کردیم، شایعاتی تو سرش بود از شیر مرغ تا جون آدمیزاد😬 امان از فضای مجازی🤦‍♀ _:چرا برق ما رو قطع میکنند و به جاش می فرستن عراق و سوریه؟؟ _: کی گفته؟؟😳 _: همه میگن😕 در مورد علت قطعی برق براش توضیح دادم و کلی حرف های دیگه که خداروشکر از ما پذیرفت.☺️ آخر صحبت ها یه قابلمه آش و چندتا کاسه و قاشق رسید😋 برای من و دوستم هم کشیدند اما تشکر کردیم و گفتیم باید بریم. @madaranemeidan
خانم میانسالی بود، با یه تسبیح تو دستش و ذکر روی لب، روی پله جلوی خونشون نشسته بود. میگفت یه پسر چهل ساله دارم که دوست داره ازدواج کنه اما با این وضع بیکاری و گرانی اجناس و اجاره خونه نمیتونه و الان افسردگی گرفته😔 من هم از غصه اون کم آوردم، اومدم بیرون صلوات بفرستم و چاره مشکلم رو از خود آقا بخوام ولی با این حال میگفت چرا نباید رای بدیم؟؟ مگه ما مسلمان نیستیم؟؟ @madaranemeidan
داخل پارکینگ یه ساختمان نشسته بودند و بساط چای و کشمش هم به راه بود☕️ ما رو به داخل دعوت کردند یه خانمی گفت شوهرم گفته اگر رفتی رای دادی، دیگه پا تو خونه من نزار، گفت ما هر سال خودمون و بچه هامون توی انتخابات شرکت می کردیم ولی این دفعه نمی کنیم گفتم چرا؟؟ چون یه خونه داشتیم تو تهران که ۵۰ سال اونجا زندگی می کردیم، دو سال پیش صاحبش از خارج برگشت و خونه رو از ما گرفتند می گفت ما سند نداشتیم و اون سند داشته فکر می‌کنم از زمین هایی بود که زمان انقلاب صاحبانش به خارج رفتند و عده ای مالک شدند. خواستم بگم عزیز من قانونا و شرعا حق با شما نبوده، چون شما مالک این زمین نبودی، این ربطی به نظام نداره، شما تو هر کشوری هم که می بودید برای چیزی که پولش رو ندادین نمی‌تونید ادعای مالکیت داشته باشید ولی خیلی آتیشی بود و اصلا اهل پذیرش حرف حق نبود مدام شبهه مطرح میکرد و وقتی جواب می گرفت سکوت می‌کرد و قانع می‌شد ، اما باز برمیگشت سر خونه اول👈 چرا بعد ۵۰ سال که طرف تو خارج عیش و نوش کرده باید برگرده و خونه ما رو پس بگیره؟؟🤦‍♀🤦‍♀ ظاهراً قرار نبود میخ آهنی در سنگ برود😔 الحمدلله بقیه خانم‌ها آگاه بودند و اهل شرکت در انتخابات. @madaranemeidan
جمعه بود ۲۸ خرداد😍 صبح به محض بیدار شدن بچه ها قبل از خوردن صبحانه حاضر شدیم و رفتیم برای رای دادن بچه ها حسابی ذوق داشتند برای انداختن برگه های رای داخل صندوق🤩 اون روز خونه داداشم مهمون بودیم دم دمای غروب بود و زن داداشم به خاطر مهمان داشتن هنوز نتونسته بود بره و رای بده که یهو دختر داداشم گفت همسایمون نمیخواد رای بده😒 گفتم چرا؟ بیا بریم باهاش حرف بزنیم زن داداشم گفت فایده ای نداره انقدر تو این مدت باهاش حرف زدم کلیپ و فیلم براش فرستادم، حتی پدرش و شوهر خواهرش کلی اصرار کردند بهش که چرا نمیخوای بدی؟ ایشون هم پاشون رو کردن توی یه کفش که رای بی رای🤦‍♀ وسط همین گفت‌وگو بودیم که یهو زنگ در رو زدند، زن داداشم که در رو باز کرد اشاره کرد که خودشه جلوی در رفتم و سلام کردم، لباس پوشیده و حاضر بود و میگفت قراره با مهمونامون بریم پارک بهش گفتم زن داداشم میخواد بره رای بده تنهاست، شما هم بیایید با هم برین طفلی تو رو در وایسی چیزی هم نمی تونست به من بگه لبخند زد و گفت مهمون دارم نمیتونم گفتم هر کاری داری میرم انجام میدم غذا هم می پزم براتون گفت غذامون حاضره گفتم الحمدالله پس همه چی جوره☺️ زن داداشم هم وارد عمل شد و اصرار که بیا باهم بریم گفت آخه اگه شلوغ باشه و دیر بشه چی؟؟ گفتم برین جایی که خلوت تره، دعا می کنم زیاد معطل نشید در کمال تعجب گفت باشه بریم و بعد از اون زن داداشم بود که مثل فرفره لباس پوشیده جلو در آماده بود و با همدیگه رفتن برای رای دادن😍 و من به این فکر میکردم ،خدایی که از ابتدا اسم یک نفر رو جزو لیست رای دهندگان نوشته باشه حتی شده ساعات آخر شرایط رو براش فراهم میکنه که بره پای صندوق خدای مهربانم شکرت که تا آخرین لحظات راه می نمایی🤲 @madaranemeidan
بگم؟ نگم؟ چی کار کنم؟ وای خدا داره روضه تموم میشه. چی کار کنم!؟😣 خب الان تو مجلس روضه من از آذوقه دام ها حرف بزنم ...بد نیست؟ بی ربط نیست؟ 🙄 از خشک کردن پوست میوه ها حرف بزنم بد نیست؟ بی ربط نیست؟ خدایا چیکار کنم؟ بگم نگم؟ این حرفا چه جایگاهی تو روضه داره؟ اصلا حالا من بگم، آیا دغدغه شون هست؟ اصلا براشون مهمه؟ خدایااا...کمکم کن. شیطان من رو از گفتن حرف حق نترسونه🙏 مداح بند آخر روضه رو هم خوند. و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون.. خدایا به خاطر تو حرکت میکنم به حرفم برکت بده.🤲 آروم از جام بلند میشم و روبروی خانم ها می نشینم.حرف رو توی دهانم مزه مزه میکنم. ناگهان یادم میاد یکی از خانم های حاضر در جمع چند سالی است چند راس گوسفند خریده اند.جرقه توی ذهنم میخوره😃 خیلی عادی و عامیانه حرف رو شروع میکنم. می پرسم خانم...این حرف هایی که راجع به کمبود غذای دام ها میگن درسته؟ شما به مشکل خوردین؟ الان شما چیکار می کنید برای تغذیه شون؟ خیلی طوفانی شروع میکنه : اوضاع خیلی خرابه.خوراکه گیر نمیاریم. دو سه تا کیسه کوچیک رو چند روز پیش به قیمت ۷۰۰ هزار تومن خریدیم. نگه داشتن گوسفندها برامون نمی صرفه. خودمونم موندیم چه کنیم.😔😞 چنان با آب و تاب حرف میزد که خانم ها رو به سکوت واداشته بود. حرفشو اینطور ادامه داد چند روز پیش یکی از هم ولایتی ها، میش هاشو به قیمت ۳۰۰ هزار تومن فروخته بود.😱😞 صدای نوچ نوچ و تعجب خانم ها بلند شد. واقعا!!😳 بله واقعا. اگه این اوضاع رو به خواب شب می دیدیم سکته می کردیم😓 گفتم ما چیکار میتونیم بکنیم؟ گفت هیچی.😔 گفتم یعنی اگه پوست میوه ها رو خشک کنیم به دردتون نمیخوره؟🤔🍎🍉🥦🍆🥕🥒 نه مگه شما چقدر پوست میوه میتونی جمع کنی؟ نوچ بی فایده س.😒 گفتم دوستان ما دارن یه کارایی تو سطح شهر میکنن... جمع آوری دور ریز میوه فروشی ها و فرهنگ سازی بین مردم کوچه بازار🚙 ... خودمون باید به داد خودمون برسیم. ما مادر ها هم باید از خونه ها شروع کنیم.☺️ بعد عکس هایی که بچه ها خشکاله هاشون رو جمع آوری کردن نشون دادم. گفتم مردم مسئولیت پذیر و دغدغه مند تو شهرهای دیگه م دارن حرکت هایی میکنن.🌱 گفت خوبه.اگه همه دست به دست هم بدن🤝 ولی شماها که دام ندارین چرا میخاین اینکار کنین؟ شما مگه چقدر میتونین میوه خشک کنین؟ گفتم عزیزم ماها مادری به اندازه ی ظرفیت مون باید حرکت کنیم.میتونیم این جریان رو حداقل تو خونه خودمون مدیریت کنیم.ولو به اندازه یک بشقاب خشکاله. خدا می بینه که ما دغدغه جامعه شیعی رو داریم....☺️ به مشت های کوچیک خودمون نگاه نمی کنیم به برکت این کار نگاه می کنیم.☘ فقط بدونیم بی تفاوتی.ممنوعه❌❌ به بهانه ی کم بودن و کوچک بودن کار نباید فعل رو ترک کنیم.کوچک هست ولی با ارزشه.🌟 یکی از خانم ها گفت اتفاقا ما دیشب مهمان داشتیم و کلی پوست خربزه و هندوانه ریختم تو سطل آشغال😟🤭 کاش خشک شون میکردم.می آوردم برای گوسفندای شما🐏🐑 گفتم خیلی عالی از امروز شروع کنین. به دیگرانم بگید. بعد گفتم حاج خانم موافقید برای دام هاتون خشکاله بیارن؟ گفت راستش من استقبال میکنم.اگه همه ی اهالی محله اهتمام کنن که عالیه😀 ان شالله همسایه ها پوست میوه هاشون رو بیارن من روی بالکن خونه مون جایی رو مشخص میکنم می ریزم اونجا تا خشک بشن.تا ببینیم خدا چی میخاد.ان شاالله خدا خودش رحمی کنه.🌱
🔸پرده ی اول: روز_داخل خانه_مجلس روضه خانگی شهادت امام جواد (ع)◾️ منبر دوست داشتنی❤️ یک کلام ختم کلام! منبر دوست داشتنی منبریه که حرفش، حرف خدمت به مردم باشه. و روحیه خطیب ،روحیه ی خدمت مومنانه. خطیب منبری باید زودتر از همه آستین هاش رو بالا بزنه،پاشنه های کفش ش رو ور بکشه و یا علی بگه تا پا منبری ها بهش اقتدا کنن. منبر می تونه هم آزاد اندیشی رو یاد بده.🤔 هم می تونه فکرها رو ببنده.🤫 منبر می تونه باعث وحدت قلوب مومنین برای رفع گرفتاری ها باشه.💚 می تونه بی تفاوت و یخ زده باشه😶 منبری میتونه نقشه راه به پامنبری هاش بده. پا منبری باید اهل طلب کردن باشه. اهل حرکت... اهل قیام... ما پا منبری ها می خواستیم منبر امروز جایی برای ایجاد هم بستگی برای رفع یه معضل جدی اجتماعی باشه. کدوم معضل؟ معضل آذوقه دام ها و غصه دامدارها 😞 . منبر امروز سعی داشت منبر دوست داشتنی❤️ باشه... 🔸🔸پرده ی دوم روز_داخل خانه_مجلس روضه خانگی بعد از منبر... گفت و گوی صمیمانه بین خانم ها🦋 🔹تقرب به خدا با پوست خربزه🧐😊 تقرب به خدا می تونه از جنس نماز خوندن باشه.🤲 می تونه از جنس روزه گرفتن باشه.🙂 می تونه دعا خوندن باشه قرائت قران باشه.ختم اذکار و اوراد باشه🌿 جنس عبادت گاهی می تونه خیلی متفاوت باشه.😌 اون قدر متفاوت که اصلا به مخیله مون هم نگنجه که این کار عبادته🤨🧐 با نیت درست تمام روز مره ی ما می تونه راهی برای تقرب و زندگی مومنانه باشه...😀 وقتی استقلال اقتصادی جامعه شیعه هدف متعالی تو باشه... اونجاست که خشک کردن پوست خربزه و رسوندنش به دام دار میشه مسیر تقرب تو به خدا...😄😇 مدیریت سطل زباله میشه عبادت ... مدیریت خشکاله ها میشه کسب معنویت. مادر نمونه؛ جای دوری نرو... همه چی همینجاست...☺️ تو خونه...🌸 به همین سادگی... به همین خوشمزگی... گفت و گوی بین خانم ها باید مترقی باشه.🤓باید رشد کنه. باید از حرفای خاله خان باجی بازی فاصله بگیره.🤭 نقشه رو از منبر گرفتیم.😃 حالا پهن ش کنیم رو زمین. 😊 بگردیم و جای خودمون رو توی نقشه پیدا کنیم و نقش مون رو درست ایفا کنیم...🇮🇷 ما امروز تو روضه گفتیم ما از اون ماماناش نیستیم که سبد سبزی بیاریم با چاشنی غیبت!❌ سبزی میاریم با چاشنی تفکر.😎🌱 گاهی برای فعال شدن فکر باید افراد اهل عمل رو ببینیم.پس مهمون اهل عمل آوردیم تو روضه☺️😌 مهمونمون کی بود؟ مادری که دو ساله تو خونه ش زباله تولید نکرده.دور ریز غذا نداره.. دور ریز پوست میوه جات نداره...نایلون و پلاستیک که کلا صفر...😳😲👏👏 خانما میگن خوش به حالش که دیگه با شوهرش سر بردن آشغالا بحث نمیکنه.😄😁
امشب مهمون داشتم.☺️ و کلللی پوست میوه تولید شد.😃 با ذوق و شوق تمااام، پوست هندونه ها🍉 رو برش های کوچیک ۵_۶ سانتی زدم تا رو تراس کوچیک خونه مون خشک کنم و ان شالله برسونم به دست دامدارها...😊
🔸پرده ی اول: روز_داخل خانه_مجلس روضه خانگی شهادت امام جواد (ع)◾️ منبر دوست داشتنی❤️ یک کلام ختم کلام! منبر دوست داشتنی منبریه که حرفش، حرف خدمت به مردم باشه. و روحیه خطیب ،روحیه ی خدمت مومنانه. خطیب منبری باید زودتر از همه آستین هاش رو بالا بزنه،پاشنه های کفش ش رو ور بکشه و یا علی بگه تا پا منبری ها بهش اقتدا کنن. منبر می تونه هم آزاد اندیشی رو یاد بده.🤔 هم می تونه فکرها رو ببنده.🤫 منبر می تونه باعث وحدت قلوب مومنین برای رفع گرفتاری ها باشه.💚 می تونه بی تفاوت و یخ زده باشه😶 منبری میتونه نقشه راه به پامنبری هاش بده. پا منبری باید اهل طلب کردن باشه. اهل حرکت... اهل قیام... ما پا منبری ها می خواستیم منبر امروز جایی برای ایجاد هم بستگی برای رفع یه معضل جدی اجتماعی باشه. کدوم معضل؟ معضل آذوقه دام ها و غصه دامدارها 😞 . منبر امروز سعی داشت منبر دوست داشتنی❤️ باشه... 🔸🔸پرده ی دوم روز_داخل خانه_مجلس روضه خانگی بعد از منبر... گفت و گوی صمیمانه بین خانم ها🦋 🔹تقرب به خدا با پوست خربزه🧐😊 تقرب به خدا می تونه از جنس نماز خوندن باشه.🤲 می تونه از جنس روزه گرفتن باشه.🙂 می تونه دعا خوندن باشه قرائت قران باشه.ختم اذکار و اوراد باشه🌿 جنس عبادت گاهی می تونه خیلی متفاوت باشه.😌 اون قدر متفاوت که اصلا به مخیله مون هم نگنجه که این کار عبادته🤨🧐 با نیت درست تمام روز مره ی ما می تونه راهی برای تقرب و زندگی مومنانه باشه...😀 وقتی استقلال اقتصادی جامعه شیعه هدف متعالی تو باشه... اونجاست که خشک کردن پوست خربزه و رسوندنش به دام دار میشه مسیر تقرب تو به خدا...😄😇 مدیریت سطل زباله میشه عبادت ... مدیریت خشکاله ها میشه کسب معنویت. مادر نمونه؛ جای دوری نرو... همه چی همینجاست...☺️ تو خونه...🌸 به همین سادگی... به همین خوشمزگی... گفت و گوی بین خانم ها باید مترقی باشه.🤓باید رشد کنه. باید از حرفای خاله خان باجی بازی فاصله بگیره.🤭 نقشه رو از منبر گرفتیم.😃 حالا پهن ش کنیم رو زمین. 😊 بگردیم و جای خودمون رو توی نقشه پیدا کنیم و نقش مون رو درست ایفا کنیم...🇮🇷 ما امروز تو روضه گفتیم ما از اون ماماناش نیستیم که سبد سبزی بیاریم با چاشنی غیبت!❌ سبزی میاریم با چاشنی تفکر.😎🌱 گاهی برای فعال شدن فکر باید افراد اهل عمل رو ببینیم.پس مهمون اهل عمل آوردیم تو روضه☺️😌 مهمونمون کی بود؟ مادری که دو ساله تو خونه ش زباله تولید نکرده.دور ریز غذا نداره.. دور ریز پوست میوه جات نداره...نایلون و پلاستیک که کلا صفر...😳😲👏👏 خانما میگن خوش به حالش که دیگه با شوهرش سر بردن آشغالا بحث نمیکنه.😄😁 @madaranemeidan
همیشه دوست داشتم یه حیاط ولو فسقلی روزی ما هم میشد این بار از همیشه بیشتر😌 یه متر تراس ، یه وجب آفتاب کلی کارم رو جلو مینداخت، کلی پوست رو جدا جدا تو سبد و سینی جورواجور چیدم تا زودتر خشک بشن و منم سهمی تو جهاد خدمت به دامداران داشته باشم ... اما هر بار بهر دلیلی ، نشد که نشد .... من بودم و یه بغل زباله ی کپکی😢 که فکر کنم اونام حسرت داشتن بشن خشکاله ی راسکی😊 اما من و کوتاه اومدن از راهی که مطمئنم درسته ، محاله😉 بازم یه راه جدید رو امتحان کردم ، بعد از جور کردن سبدهای میوه، پسماند میوه ها و صیفی جات رو تو سبدا از هم جدا کردم و سبدا روی هم چیدم و زیر پنجره گذاشتم همون یه ذره جریان هوا هم ان شاءالله موثره😉 خودش گفته ؛ از تو حرکت از من برکت😍 حتما بادی رو به آدرس خونه ی ما و دل پر دغدغه ی من میفرسته،خدا جونم😘 به اندازه ی داشته هامون مورد امتحانیم،باید مواظب باشم از نیتهای خوبِ آدمهای خوب ، جا نمونم.... @madaranemeidan