#بحث_گروهی
#سهم_من_برای_ظهور_چیست؟
🍃🍃🍃
یکشنبه ۲۶ فروردین ماه ۱۴۰۳ ساعت ١٠ صبح تا سهشنبه ۲۸ فروردین ماه ساعت ۱۰ صبح
الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ
با تجربه دیشب و تمام احساسات ضد و نقیضی که کمابیش همه تجربه کردیم، از ترس از آینده و پاسخ احتمالی، خوشحالی از انتقام، عزت و غرور از اقتدار ملی، شادی از خوشحالی مظلومان غزه، نگرانی از اثرات اقتصادی و اجتماعی این حملات و ...
✅ اگر در آینده نزدیک، ظهور محقق شود و این احساسات متناقض سراغمان آمد باید چه کنیم؟ چطور خود را برای رویارویی با تردیدهای آن روزها آماده کنیم؟ چطور مصداق آیهی «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» باشیم؟
✅ چطور برای تحقق شعار «تربیت سرباز امام زمان» خود را آماده کنیم؟ چطور فرزندانمان را برای پارکابی و جان فدایی در سپاه حضرت آماده کنیم؟
✅ سهم من از ظهور چیست؟ در مال و جان و عزیزانم؟
بحثهای گروهی، در کانال *گفتگوهای مادرانه* @goftoguye_madarane آرشیو می شوند.
دوستان عزیز اگر برای بحث گروهی پیشنهاد موضوع داشتید میتوانید به شناسهی @azadehrahimi پیام دهید.
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
(روایتی از کتاب ماه مادرانه)
امروز کتاب شهاب دین رو به پایان رسوندم. چقدر این کتاب پر بود از نکات معنوی. واقعا آیتالله مرعشی انسان عالیقدر و بزرگی هستند. عمر خودشون رو وقف کتاب کردند. تشنهی مطالعه بودند. عدهای کتابهاشون رو میفروشند تا غذا و مایحتاج زندگی تهیه کنند، ولی این مرجع عالیقدر حاضر بودند گرسنگی بکشند، یک سال نماز و روزه استیجاری رو برعهده بگیرند تا بتونند یک جلد کتاب تهیه کنند. کاش مردم کشورم و مخصوصا ما مادران ایرانی این افراد رو الگوی خودمون در زندگی قرار بدیم و سرمایه گرانقدر عمر رو صرف خواندن و درس گرفتن از کتابها کنیم. نکتهی قابل توجه دیگری که بنظرم این کتاب داشت، توسلات آیتالله به چهارده معصوم و حضرت معصومه (س) بود. ایشون در کنار اهل بیت زندگی میکردند و برای کوچکترین مسائل زندگیشون متوسل میشدند و چون واقعا خلوص نیت داشتند همیشه اهل بیت جوابشون رو میدادند. این کتاب درسی بود برای من که اگر دعا و توسلی دارم امید داشته باشم و به خدا اعتماد کنم. امروز این کتاب رو وقف در گردش کردم و امیدوارم مادران محلهای که در اون زندگی میکنم هم از نکات خوب این کتاب درس بگیرند و از نور اون استفاده کنند.
🖊وجیهه توسلیان
#شهاب_دین
#مادرانه_مشهد
#کتاب_ماه_مادرانه
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
نشست *از امت واحده تا ظهور*
فرصتهای جنگ غزه و تحولات بین المللی با توجه به نظریهی امت واحده.
سخنران: سرکارخانم سمیه چیتی
پژوهشگر روابط بین الملل
روز چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
ساعت ۱۵ الی ۱۶
در نرمافزار قرار
لینک نشست:
https://gharar.ir/r/907b7574
#رو_به_قله_در_مسیر
#فلسطين
#غزه
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
تجدید عهد مادرانهای با سردار موشکی
صدای غیژ و غیژ پهباد که آسمان کربلا را پر کرد، بعد خط نورانیش از بالای مسجد الاقصی گذشت، دلم رفت پیش آنها که شب روزشان را گذاشتند برای ساختن این شهابهای ثاقب که حالا آمده بودند خراب شوند بر سر شر مطلق. صدای قارقار ماشینهای همسایه که به سمت پمپ بنزین از هم سبقت میگرفتند فکرم را برد سمت غرغرهای فردایشان. گفتم نکند خستگی بر تنشان بماند! کاش خانهی تک تکشان را بلد بودم و برایشان یک شاخه گل میفرستادم. راستش خانهی یکی شان را بلد بودم، خانهی پدرشان را. یک بار جلسه مادرانهیمان در حسینیه منزل شهید طهرانی مقدم برگزار شده بود. همان که روی سنگ قبرش نوشتهاند «اینجا مدفن کسی ست که میخواست اسرائیل را نابود کند». چه خوب میشد اگر حداقل رسیدن موشکهایمان به اسرائیل را به خانوادهی شهید تبریک میگفتیم. در گروه محله نوشتم: «بچه ها بیاید یه سبد گل یا گلدون قشنگ بفرستیم دم خونهی شهید تهرانی مقدم. برای سردار حاجی زاده و بقیه هم دوست داشتم اما نمیشه». گفتند گلدان بهتر است. یادگار میماند. شماره حساب بگذار. گفتم فعلاََ گل را بگیریم شماره حساب برای بعدش. چادر چاقچور کردم رفتم جلسهی ما چند نفر. آخر جلسه به یک دوست ماشین دار گفتم، وقت داری مرا برسانی گلفروشی و بعد خانهی شهید تهرانی مقدم؟ بی مکث قبول کرد. دوست دیگری هم با ما همراه شد و از او هم پرسیدم که عجله ندارد؟ و او هم باخوشحالی گفت نه. راستش دم گل فروشی باکلاس خیابان خواجه عبدالله که پیاده شدیم نگران شدم که زیادی گران نباشد! اما نبود. یک ارکیده زیبا قسمتمان شد و دوست دیگر هم یک گلدان گل خرید. دوستی که رابط ما با خانواده شهید بود تلفنش را جواب نمیداد. میترسیدم که راهمان ندهند، بخاطر مسائل امنیتی. ولی همین که رسیدیم در خانه باز شد و خانمهایی با روی خندان از آن بیرون آمدند. پرسیدم همسر شهید هستند. گفتند بله. گلدانها را برداشتیم و رفتیم تو. در حیاط میز چیده بودند و رویش عکس شهید و شیرینی گذاشته بودند. حس خوبی در خانه جاری بود. حسینیه پر از میهمان بود و خبرنگاران هم داشتند با خانواده شهید مصاحبه میکردند. خودشان آمدند دم در و پرسیدند کی هستیم. گفتم. یادشان نیامد، اما از هدیه مادرانهایمان شاد شدند و با هم یک عکس یادگاری هم انداختیم. عکس را که برای بچههای محلهی مادرانه فرستادم شماره حساب هم گذاشتم و خیلی زود صدای دینگ و دینگ پیامک گوشی بلند شد و چیزی نگذشت که مجبور شدم پاکش کنم که خودم هم در گل مادرانه سهمی داشته باشم.
#مادرانه_شمالشرق
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
#صوت نشست *از امت واحده تا ظهور*
فرصتهای جنگ غزه و تحولات بین المللی با توجه به نظریهی امت واحده.
سخنران: سرکارخانم سمیه چیتی
پژوهشگر روابط بین الملل
روز چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
#رو_به_قله_در_مسیر
#فلسطين
#غزه
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
#روایت_در_متن
قرار بود دوشنبه طبق روال همیشه در مسجد میز کتاب داشته باشم. تصمیم گرفتم پا رو فراتر از گروهای مادرانه بگذارم و غیر از گذاشتن روایت صرفا در گروههای مادرانه، داخل بقیه گروهها هم تبلیغ کنم و روایت بفرستم و مادرهای محله رو جذب کتابخانهی سیارم کنم. آخرین روایت از میز کتاب هفته قبل رو داخل گروه مسجد و مهدکودک فرستادم و از مادران دعوت کردم فردا از کتابخانه بازدید کنند. صبح یک ساعتی زودتر به مسجد رفتم تا وقت داشته باشم کتابها رو با نایلون جلد کنم که کمتر آسیب ببینند. جمعی از خانمها در مسجد کلاس نهجالبلاغه داشتند و خداروشکر مسجد تقریبا شلوغ بود. وقتی کلاسشون تموم شد چندتا خانم با اشتیاق جلو اومدند و بابت گذاشتن روایت در گروه مسجد تشکر کردند و گفتند این حرکت براشون خیلی جذاب بوده و تقریبا ده جلد کتاب هم به امانت بردند. ولی راستش دوست داشتم مادرهای جوانتر مخاطب کتابهای همراهم باشند و بتونم شعاع دامنه نفوذم رو افزایش بدم. از پنجرهی مسجد، مهدکودک دیده میشد. تمام حواسم به این بود که کِی بچهها تعطیل میشند و مامانها میان دنبال فرزندانشون. با دیدن چند مادر جلوی مهد، فرصت رو غنیمت شمردم و دویدم بیرون و ازشون دعوت کردم بیان و از کتابها دیدن کنند. بعد از چند دقیقه همه دور میز جمع شدند. راجع به کتابها سوال میکردند و منم صبورانه هر کتابی که خونده بودم خلاصهای از مطلب کتاب میگفتم و تقریبا همه کتابهای امروزم به امانت رفت. صدای اذان در مسجد بلند شد. نماز رو به جماعت خوندم و خداروشکر کردم که امروزم کنارم بود و تنهام نذاشت و تونستم وظیفهم رو انجام بدم.
🖊وجیهه توسلیان
#دامنه_نفوذ
#تواصی_بالحق
#مادرانه_مشهد
#کتابخانه_سیار_هیات_انصارالزهرا_محله_رازی
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#کتاب_ماه_مادرانه
#مامان_باید_اهل_مطالعه_باشه
سلام دوستان
إن شاالله قرار هست در کنار هم، *اردیبهشت* ماه، کتاب #مردی_با_آرزوهای_دور_برد رو بخونیم و در مورد نکاتی که به نظرمون جالب هستند و بهرههایی که از کتاب بردیم، با دوستان و اقوام و آشنایان صحبت کنیم.
*مردی با آرزوهای دوربرد* ؛ روایتهایی ست مستند، از زندگی مردی که بُرد آرزوهایش از بُرد موشکهایش بلندتر بود. مردی که وصیت کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند «اینجا مدفن کسی است که میخواست اسرائیل را نابود کند».
برای خرید کتاب *#مردی_با_آرزوهای_دور_برد* از نرمافزار *فراکتاب* ، میتونید از کد تخفیف *madarane* هم استفاده کنید.
امیدواریم زودتر از فرصت استفاده کنید برای تهیهی کتاب، تا این ماه هم همراهِ هم باشیم و از مطالعه و به اشتراک گذاشتن و عملی کردن دانستههای جدید لذت ببریم.
#کتاب_ماه_مادرانه
#مردی_با_آرزوهای_دور_برد
*#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) | [روبیکا](https://rubika.ir/madare_madari)*
#بحث_گروهی
#الجار_ثم_الدار
#همسایه
🍃🍃🍃
یکشنبه ۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ١٠ صبح تا سهشنبه ۴ اردیبهشت ماه ساعت ۱۰ صبح
رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله فرمودند: جبرئيل همواره مرا به حق همسايه سفارش مىكرد، تا آنجا كه گمان كردم كه به زودى او را در ارث شريكم كند.
✅ آیا با همسایگان خود ارتباط دارید؟ در این ارتباط چه تجربههای تلخ یا شیرینی را کسب کردهاید؟ برای ارتباط بهتر با همسایه چه توصیههایی دارید؟
✅ آیا «الجار ثم الدار» فقط در بُعد دعا کردن است؟ در بعد عملی چه میتوان کرد که همسایه را به خود برتری داد؟
✅ با توجه به شرایط محل زندگی خود، رسیدگی به حال و اوضاع همسایهها را تا چه حد ممکن میدانید؟ در عمل چقدر توانستهاید به ایدهآل نزدیک شوید؟
قربه الی الله از تجربههایتان برایمان بگویید که بی شک صدقه جاریه و ترویج سنت حسنه است.
بحثهای گروهی، در کانال *گفتگوهای مادرانه* @goftoguye_madarane آرشیو میشوند.
دوستان عزیز اگر برای بحث گروهی پیشنهاد موضوع داشتید میتوانید به شناسهی @azadehrahimi پیام دهید.
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#پویش_مادرانه
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: «وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً» و همواره دشمنِ سرسختِ ظالم و يار و مددكار مظلوم باشيد. سربازان انقلاب اسلامی ما هم تلاش کردند که این سخن حضرت را با «وعدهی صادق» محقق کنند تا هم قدرت نظام اسلامی را به رخ دشمن بکشند هم مرهمی باشند بر داغ دل مظلومان غزه.
حالا ما؛ مادران ایران اسلامی در پی این عملیات پیروزمندانه، و براساس تفسیر سورهی مبارکه نصر که فرموده برای تداوم پیروزیهای تان استغفار کنید، به اندازهی وسع مان جشن اقتدار برگزار میکنیم. برای برگزاری جشن، میتوانیم با آماده کردن شربت یا پختن کیک و دعوت آشنایانمان در پارک، خانه، مسجد و ... یک جشن ساده برگزار و از برکات سورهی نصر و ذکر استغفار بهرهمند شویم.
#جشن_اقتدار
#استغفار_در_پیروزی
#پویش_اردیبهشت۱۴۰۳
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
*#آرزوی_دیرینه*
#فراخوان_روایتهای_وعده_صادق
پهپادهای ایرانی به مقصد فلسطین اشغالی به راه افتادند و دلهای پردرد ما را هم با خودشان راهی این عملیات شورانگیز کردند.
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی!
آن شب و روزهای بعدش، به شما چگونه گذشت؟
*خاطراتی را که #وعده_صادق برایتان رقم زد، روایت کنید.*
🔸متنهایتان را به شناسه کاربری زیر در ایتا یا بله ارسال کنید:
@zahra_msh
🔸مهلت ارسال آثار: ٢٠ اردیبهشت ۱۴۰۳
🔸متنهای برگزیده در کانال *«جان و جهان»* منتشر خواهند شد.
در *جان و جهان* هر بار یکی از مادران، درباره چیزی سخن میگوید، از آفاق تا انفس...🌱
💠 [بله](https://ble.ir/janojahan) | [ایتا](http://eitaa.com/janojahanmadarane) | [روبیکا](https://rubika.ir/janojahaan) 💠
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
#روایت_در_متن
امروز با دوست عزیزم که مسئول پویش هستند کمی ابتکار به خرج دادیم. تصمیم گرفتیم کنار میز کتاب، #پویش_اردیبهشت ماه مادرانه رو هم اجرا کنیم. و کتاب ماه مادرانه رو هم معرفی کنیم. روی میز قرآن و تسبیح و ظرف شکلات گذاشتیم و روی یه برگه فواید تلاوت سوره نصر و آثار استغفار برای رسیدن به پیروزی قدس شریف رو با خط خوانا و درشت نوشتیم و روی یه برگه دیگه هشتک پویش و جشن اقتدار رو نوشتیم و در کنار رحل قرآن قرار دادیم. یک جلد از کتاب ماه مادرانه #مردی_با_آرزوهای_دور_برد رو هم روی میز گذاشتیم. دو تا میز کنار هم یکی برای امانت کتاب و دیگری برای اجرای پویش برای کسانی که توی مسجد بودند خیلی جالب بود و مردم ناخوداگاه به سمت ما جذب میشدند. به هرکسی که سوال میکرد فواید سوره نصر و ختم استغفار رو توضیح میدادیم و با شکلات ازشون پذیرایی میکردیم و تقاضا میکردیم برای پیروزی قدس شریف و آزادی مردم مظلوم فلسطین دعا کنند. این حرکت ما برای مردم واقعا جالب بود. خانمی اینقدر تحت تاثیر قرار گرفت که اشک توی چشمانش حلقه زد و تا آخر کنار ما نشست و با ذکر استغفار مارو همراهی کرد. در آخر هم مابقی شکلاتها رو بین نمازگزاران پخش کردم و از تکتکشون خواهش کردم برای آزادی فلسطین دعا کنند. ما امروز با یه تیر چند تا نشون زدیم هم کتابها رو امانت دادیم و دامنه نفوذمون رو افزایش دادیم و با اجرای پویش اردیبهشت ماه کلی نور با دعا و استغفار نمازگزاران برای مردم فلسطین فرستادیم و هم با معرفی کتاب ماه مادرانه پدر موشکی ایران شهید حسن تهرانی مقدم رو به مردم معرفی کردیم. دیدن اشک و دعای مردم برای فلسطین باعث شد حال دلم امروز خوب بشه. خداروشکر برای داشتن چنین مادرانی. انشالله این حرکت ما مورد عنایت حضرت ولی العصر و ارواح شهدا قرار بگیره. آمین.
🖊وجیهه توسلیان
#دامنه_نفوذ
#تواصی_بالحق
#مادرانه_مشهد
#کتاب_ماه_مادرانه
#پویش_اردیبهشت۱۴۰۳
#کتابخانه_سیار_هیات_انصارالزهرا_محله_رازی
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
#روایت_در_متن
توی راه که میرفتم با خودم میگفتم استغفار رو چطور با جشن جمع کنم؟ بگم هم شادیم هم از خدا معذرت میخوایم به خاطر کار خوبی که کردیم ،ازش بخوایم ما رو ببخشه به خاطر کاری که چهل و پنج ساله منتظرش بودیم. برگهای رو در توضیح لزوم استغفار بعد از پیروزی با خط درشت نوشتم با عنوان دستور قرآن برای بعد از پیروزی و دو خط هم از مطلب رهبر با عنوان پیروزی چه تناسبی دارد با استغفار؟
خب، کمکم مادرها از راه میرسیدند و با شکلات یک پذیرایی کوچولو میشدند. یکی میگفت استغفار برای آمرزش گناهانه که... یکی دیگه گفت: من نمیفهمم آدم تو خوشحالی واسه چی استغفار کنه؟ و خب که چالشی شد، با همه این عزیزان آیه قرآن رو مرور کردیم و در مورد حکمت دستور خدا صحبت کردیم و همینطور سه خط صحبت رهبری رو هم پیرو بحث بیان کردیم و اینکه چقدر جالبه به این مطلب رسیدیم که چه در شادی و چه در غم و شهادت سرداری و چه در فتنه و توطئه به سخنان رهبر و پدر جامعه توجه کنیم. به این رسیدیم که استغفار بعد از پیروزی برای توبه از گناهی که در دلمون پنهان بوده و یا هنوز نیومده بود یعنی همان عجب و غرور، یعنی همونی که بنی اسرائیل دچارش شدند. به این رسیدیم که شکست و پیروزی همه از جانب خداست یکی برای تمرین صبر و یکی برای تنبیه نفس. به این رسیدیم که جامعه با این استغفار در شادی به بلوغ فکری میرسه و برای از خدا دیدن و این ما رو مهیا تر میکنه برای اومدن صاحب اصلی امت. و در آخر گفتند که حالا قشنگتر میبینیم آیهی وَ مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ رو. و چه حکیمانه اومده این آیه برای پیروزی، فسبح بحمد ربک. البته همه اینها در بین گفتگو با مخاطبها صورت گرفت که در اخر دیدیم تک به تک صحبت کردن وقت گیره، یه صحبت جمعی هم برای مخاطبین انجام شد. برخیها از برگه عکس میگرفتند تا اون رو در گروههای خودشون هم منتقل کنند. و قشنگتر این بود که معرفی کتاب ماه #مردی_با_آرزوهای_دور_برد رو هم کنارش داشتیم و برام سوال شد چرا اکثرشون اسم شهید تهرانی مقدم به گوششون نخورده بود؟ چرا هنوز گمنام هستند ایشون؟
🖊شهربانو هماورد
#دامنه_نفوذ
#تواصی_بالحق
#مادرانه_مشهد
#کتاب_ماه_مادرانه
#پویش_اردیبهشت۱۴۰۳
#کتابخانه_سیار_هیات_انصارالزهرا_محله_رازی
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#گزارش_هیأت
بیش از شش ماه از حماسه طوفانالاقصی گذشت و ما در تمام جلسات هیأت در این شش ماه از غزه گفتیم، پرچم فلسطین را بر سر در هیأت آویختیم و شمع روشن کردیم، و برای آزادی پارهی تن اسلام دعای فرج خواندیم. بچهها پرچم فلسطین درست کردند و با پرچمهای در دست خود سرود حماسی سر دادند. و این بار در فرودین ماه ۱۴۰۳ و همزمان با رمضان المبارک، دست در دست هم نیت کردیم و قطره قطره جمع کردیم تا ذرهای باشد در کاهش آلام مقاومت مظلوم و مقتدر غزه. که قطرهای باشد بر دریای بیکران دعاها و کمکهای الهی در تسریع این پیروزی حتمی و نابودی سریعتر اسرائيل جنایات کار.
خادمین هیأت از همراهی تکتک شما بزرگواران تشکر میکنند که توانستیم همراه شما مبلغ ۱۰ میلیون تومان را از طریق پویش «مهربانی بدون مرز» (بنیاد مردمی تحول اجتماعی) و بنیاد خیریه فرهنگی ام الیتامی «حضرت خدیجه کبری» به اهالی غزه برسانیم آنان که به فرموده رهبری مثل کوه، مثل صخره ایستادهاند.
به امید برگزاری جشن نابودی اسرائیل و پیروزی مقاومت در هیأت حصن الزهرا (س).
*اجر همگی با صاحب اصلی هیأت* .
@hesnolzahra
#هیات_خانوادگی_تشکیلاتی_حصن_الزهرا(س)
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
#روایت_در_متن
اینجا محله شکوفه ست. اینجا هم که میبینید انقدر شلوغه، پارک شکوفه ست. خیلی وقتها با خودم فکر میکردم چطور میتونم به جهاد تبیین رهبرم لبیک بگم؟! توی فضای مجازی و گروهها و کانالهای مختلف فعال بودم اما اونجوری که میخواستم نمیتونستم حق مطلب رو ادا کنم و خیلی وقتها به نتیجه مطلوب نمیرسیدم. تا این که یه روز با چندتا از مادرهای محل که مثل خودم بچههای قدو نیم قد داشتن راهی پارک شدیم. یه زیر انداز کوچک و یه فلاکس چای. دنبال مخاطب نبودیم، مخاطب دنبال ما بود. اونجا بود که تفاوت کار چهره به چهره با کار مجازی رو فهمیدم. تو کار چهره به چهره، تو دنبال سوژه نیستی، سوژه ست که دنبال توست. نیازی نیست تو صحبتت با مردم از اخبار جهانی و دغدغههای فرهنگی و دینی بگی، ریختن یه لیوان چایی با شیرینی لبخند میتونه باب صحبت رو برات باز کنه. این همون نتیجه مطلوبی بود که من دنبالش بودم. حالا من و مادرای محل تو هفته اخیر به عنوان پویش «جشن اقتدار» دقیقا همین کار رو عملیاتی کردیم. تو یه روز ابری، فلاکس چای و زیر انداز رو برداشتیم و رفتیم تو دل پارک، رفتیم بین مردم، با پرچم ایران و پرچم مظلوم مردم فلسطین. دقیقا همون کاری که آقا ازمون میخواد. «نزدیک شدن قشر مذهبی و مردم». بعد پذیرایی با چای و بیسکوییت، رنگآمیزی کاربرگهای نقاشی اقتدار، حالا دیگه نوبت بخش ویژه برنامه بود. بخش مخصوص مامانهایی که بعد از چند هفته مارو شناخته بودن. قطعا صحبتهای یک مشاور کودک و نوجوان میتونست خیلی بهشون کمک کنه. بارون شروع به باریدن کرد. آخر برنامه، زیر بارون، یه چایی داغ ،بین مادرا و مهمانهای محل، خیلی چسبید. جای همتون خالی.
🖊ز.بافقی
#جشن_اقتدار
#مادرانه_جنوبشرق
#پویش_اردیبهشت_۱۴۰۳
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#روایت_در_متن
کتاب تور مادرانهی محلات، باری دیگر از راه رسید و ماها که قبلتر مزهمزهاش کرده بودیم دلمان نیامد از این تور دوست داشتنی بگذریم. خصوصاً اینبار که در هوای دلنشین بهاری رقم میخورد. بچهها با ذوق در فضای کودک کتابخانه، در کنار قفسهی کتابهای سنین مختلف قدم میزدند و کتاب مورد علاقهشان را بیرون میکشیدند و با کتابها آشنا میشدند و بعضی با اسباببازیهای موجود در کتابخانه سرگرم شده بودند و از قصهخوانی یکی از مادرهای عزیز لذت بردند. در فضای باز و دلنشین محوطهی کتابخانه ملی بعد از مختصر پیادهروی در هوای بارانی، دورهمی مادرها برپا شد با طعم دلچسب کتاب. مروری بر کتاب فروردین ماه یعنی «شهاب دین» و روایتهای مختلف دوستان از مطالعهی این کتاب ارزشمند و معرفی کتاب اردیبهشت ماه، «مردی با آرزوهای دور برد» با خواندن صفحاتی از آن که اینها همه در هیاهوی بازیهای گروهی بچهها بود. از بادکنک بازی گرفته تا لیلی، نقاشی و بازی با توپ و...
برپایی جشن پیروزی و مقاومت با کیک و شربت و شکلات و پذیرایی از رهگذران، شیرینی کتابتور را دوصدچندان کرد و خاطرهای دوست داشتنی برایمان رقم زد. به امید رفاقت هر چه بیشتر مادرها و فرزندانشون با این یار مهربان.
🖊فاطمه بهزادی
#کتاب_تور
#مادرانه_کرمان
#کتاب_ماه_مادرانه
#پویش_اردیبهشت_۱۴۰۳
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#روایت_در_متن
چند روز بود دغدغه داشتم چه برنامهای بریزیم تا ما هم جشن اقتدار داشته باشیم به افتخار وعده صادق، که قرار شد خونهی یکی از دوستان مادرانه دورهمی بگیریم برای برنامهریزی کارهای مادرانه سال جدید، گفتیم خوب همین بهانهای شد که کنار این دورهمی جشن اقتدار بگیریم. یکی از دوستان گفت من آش میپزم و میارم و دوست میزبان هم بقیه تدارکات رو زحمت بکشن. دخترم رو از مدرسه آوردم و حاضر شدیم و حرکت کردیم به طرف خونه دوستم، ما که رسیدیم دوستان دیگه هم اومده بودن. بعد سلام و احوالپرسی دوست میزبانمون مشغول پذیرایی شد گپ و گفت مونم گل کرده بود. جاتون خالی خیلی خوش گذشت. دیگه رسید به خواندن سوره نصر و گفتن استغفار. همگی باهم اول سوره نصر رو قرائت کردیم و بعد هم استغفار گفتیم. و بعد سفره پهن شد بچهها رو هم که مشغول بازی بودند صدا زدیم. جاتون خالی آش خوشمزه میل شد و در آخر هم برای پیروزی فلسطین دعا کردیم.
🖊م. نجفی
#جشن_اقتدار
#مادرانه_شهریار
#پویش_اردیبهشت_۱۴۰۳
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#روایت_در_متن
حال و احوال محله برایم مهم بود،مدتی از آن شور و اشتیاق قدیم افتاده بود و فکرم را درگیر خودش کرده. چه کنم تا دوباره آن جمع صمیمی را دور هم داشته باشم و دوباره خواهرانگی پررنگ شود و همهی محله با هم در ارتباط باشند؟ این سوال در ذهنم میچرخید که هیئت میتواند نقطهی آغاز دوباره باشد؟ یاعلی گفتیم و به همت دوستان شروع کردیم و عجیب خدا راهگشاست. من نیت برگزاری هیئت انصار الزهرا را کرده بودم و با فراز و نشیب شرایطش مهیا میشد. محبتهای خواهرانه قبل از رسیدن به هیئت شروع شده بود و هر کسی سر راه رسیدن، عزیز دیگری را مهمان و همسفر خود میکرد. مسجد و آن مکان جذاب و پرنور و دوست داشتنی همهی ما، با حضور مادران و کودکان، همچون دریای خروشان بود برای ما. و مهمان، هیجانانگیزترین بخش هیئت را برایمان رقم زد. ایشان از سختیها و چالشهای دوران زندگی و فرزندپروری شان تعریف میکردند که چطور با وجود ۳ فرزند و ۲ فرزند آسمانی، توانسته بودند فضا برای کار و فعالیت و اثرگذاری اجتماعی رو مهیا کنند، و شدنها را برایمان معنی میکردند. ما همراه ایشان موج سواری میکردیم و غرق در این آبی بیکران بودیم. ما روزی را به لطف خدا و هیات انصار الزهرای محله شهران ،عالی و پرانرژیتر از قبل گذراندیم و عزمی جزم کردیم برای آنچه که شنیدیم از اهمیت هیات و روضه و با ذهنهایی آمادهتر از قبل برای عملیاتی کردن دانستهها.
#مادرانه_شمالغرب
#هیئت_انصار_الزهرا
#مادرانه_محله_شهران_کوهسار
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
#روایت_در_متن
زیاد توصیه شدهایم به روضه هفتگی گرفتن در خانه. مدتها بود دلم میزبانی روضه میخواست. شنیده بودم روضه برکت میآورد توی خانه. خانهای که ذکر اهل بیت و قرائت قرآن تویش باشد، مثل یک ستاره در نگاه آسمانیان میدرخشد. بچههای آن خانه با عشق اهلبیت بزرگ میشوند و احتمال انحرافشان کم میشود. و هزار تا مزیت دیگر... اما هربار دلیل و بهانه برای روضه نگرفتن در خانهام فراهم بود: خانه ما پله زیاد دارد، کسی نمیآید. با بچهداری که نمیشود خانه را مناسب مهمانی تمیز کرد و تمیز نگه داشت. به فرض که مهمانش جور شد، کدام سخنران و مداح را دعوت کنم که هم خودم خوشم بیاید، هم با این همه تکثر نظرات نگران نباشم حرف نامناسبی بزند، هم از پس هزینهای که باید بهش بدهم بربیایم. خلاصه وسواس خناس برای مانع انداختن در برقراری این روضه شدیدا فعال بود و من هم که بندهی ضعیف؛ روضه هر روز و هر هفته عقب میفتاد. تا اینکه در آخرین روزهای یک فروردین طولانی و کشسانِ پر از خیر و خوبی، در جلسهای پربار، شیرفهم شدیم که وقت آن است بنشینیم «پای درس امام و ولی جامعه» و چه قالبی سادهتر و بیدردسرتر از روضه خانگی. میگفتند شنبهای در راه است که ۱و۲و۳ است و اول ماه عزیز دلم اردیبهشت. شور میدادند که آن شنبهای که برای شروعها، منتظرش بودی دارد میآید، پا شو شروع کن. وقتش بود به کمالگراییام بگویم احترامت سر جا، ولی روضه کوچک و سادهاش هم برکتش را دارد. خصوصا وقتی امامخوانی باشد. مهم شروع است و بعد استمرار و دوام است. گفتم و شنبه را گذاشتم برای شروع طرح: خانه باید همیشه آماده مهمان باشد. دوشنبه همان شنبه را به یاد امام حسن و امام حسین، میزبانهای این روز، روز روضهی خانگیمان قرار دادم.
دعوتنامهها به دست میهمانان رسید و کارها در حد توان و در سکوت پر از تماشای کمالگرایی جان، انجام شد. روز موعود فرا رسید. رفقا یکی یکی آمدند. جمعمان که جمع شد، به شکرانه تحقق وعده صادق و تلنگر پویش ماه مادرانه، سوره نصر خواندیم و دقایقی با کلام استاد، پای معارف این سوره نشستیم. یک بند از استغفار هفتاد بند امیرالمومنین را هم با هم خواندیم که به آنچه شنیدهایم عمل کرده باشیم. بعد از آن با زیارات روز دوشنبه، بار رزق روزمان را با میزبانهای گرامیمان بستیم. با زیارت آلیاسین و کلام ولی، به امام غایبی که دلتنگش هستیم و ما را میبیند، سلام دادیم و عرضارادت کردیم. دلمان که با یاد ائمه بزرگوارمان صیقل گرفت، گلویی تر کردیم و به سراغ درس ولی و نایب امام رفتیم. با نظر دوستان حاضر، مطالعه جمعی و مباحثه تفسیر سورهی مبارکهی جمعه را از کلام امام شروع کردیم و حسن ختام، به لطف فنآوریهای نوین، پای منبرشان نشستیم و کسب فیض نمودیم. نزدیک اذان ظهر بود که با دلی شاد و قلبی مطمئن، دوستان عزیزم را از در منزل بدرقه کردم. درست است که فراموش کردیم جلسهمان را با دعا به پایان برسانیم ولی برق رضایت در چشم دوستان و اقرار زبانی و پیامیشان به پرباری جلسه، مرا به گوشهچشم امام به دلهایمان و استجابت دعاهای ته دلمان که به زبان نیامد، امیدوار کرد. کمالگرایی که تا الان ساکت و مودب یک گوشه نشسته بود، با رفتن دوستان گفت بدک نبود، اما لطفا جلسات بعدی نقایص را جبران کن.
#مادرانه_اصفهان
#محله_شرق_پروین
#کتاب_مـاه_مادرانه
#تفسیر_سوره_جمعه
#پویش_اردیبهشت۱۴۰۳
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#روایت_در_متن
ساعتم را نگاه میکنم کمی دیر شده، دخترم را با عجله بیدار کردم و آماده شدیم، کمی صبحانه خوردیم و با تاکسی راهی شدیم. خداروشکر دختر کوچکم در خواب ناز بود و او را به پدرش سپردم. راه دوری نبود و زود به مقصد رسیدیم. ناخودآگاه از دیدن چند فرشته کوچک در یک جا، لبخند بر لبانم نشست. با مادرانشان سلام و احوال پرسی کردم. مادرانی که مادری را به احسن وجه انجام میدهند و فقط به تغذیه جسم کودکشان بسنده نمیکنند و برای تغذیه روح آنها هم برنامههایی دارند. با بچهها دور یک میز نشستیم و یکی از مادران کتاب داستان زیبایی را برای بچهها خواند. وقت کتابخوانی و بازیهای فکری بچهها تمام شد. هوای دلانگیز پس از باران بهاری و طبیعت اردیبهشت ماه ما را به سمت حیاط کتابخانه میکشاند. در حیاط کتابخانه چندین فرش پهن کردیم نه فقط برای نشستن، برای گفتگوهای مهم و جشنی مهمتر. جشنی با بادکنکهای رنگی و لیوانهای رنگی هیأت. با کیکهای خانگی و شربت هایی شیرین که شیرینی وعده صادق، دفاع از مظلومان فلسطین، تنبیه متجاوز، انتقام سخت و سیلی زدن به دشمن را به کاممان شیرینتر میکرد. گفتگو کردن از کتاب، کتابهایی کوچک که از مردانی بزرگ برایمان حکایتهایی داشتند. «شهاب دین» و «مردی با آرزوهای دور برد».
🖊بتول بابایی
#کتاب_تور
#مادرانه_کرمان
#کتاب_ماه_مادرانه
#پویش_اردیبهشت۱۴۰۳
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#بحث_گروهی
#از_پوشک_گرفتن
#تجربه_زیسته
👶👶👶👶
یکشنبه ۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ١٠ صبح تا سهشنبه ۱۱ اردیبهشت ماه ساعت ۱۰ صبح
✅ از پوشک گرفتن کار سخت و پر اضطرابی بنظر میاد. به تجربه چه عواملی رو برای مثبت یا منفی بودن پروژه از پوشک گرفتن سرنوشتساز دیدید؟
✅ سن، جنسیت، فصل تابستان یا زمستان، روش تدریجی یا دفعی، حذف پوشک شب و هر نکته مهمی که راهگشای کودکان آینده میدانید را با ما در میان بگذارید.
بحثهای گروهی، در کانال *گفتگوهای مادرانه* @goftoguye_madarane آرشیو میشوند.
دوستان عزیز اگر برای بحث گروهی پیشنهاد موضوع داشتید میتوانید به شناسهی @azadehrahimi پیام دهید.
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#روایت_در_متن
چه تب و تابی داشتم برای مجلس روضه. روضههای بر مدار حضرت زینب (سلام الله علیها) حتی اسمش هم در درونم غوغا به پا میکرد. دنبال بیانات مناسب بودم که پویش ماه توجهم رو به بیانات حضرت آقا در مورد دوگانههای مقابله با دشمن و توجه به سوره نصر جلب کرد. چقدر خوب که با یک تیر دو نشون بزنیم. از بیانات چند تا پرینت گرفتم و با مادرای دیگه رفتیم روضه. نور حدیث کسا که دلهامون رو روشن کرد، در محضر ولی، درس مواجهه درست با دشمن رو گرفتیم و بعد سوره نصر رو با هم خوندیم. در آخر با روضه حضرت موسی بن جعفر دلهامون روانه کاظمین شد. وقتی روضه خون کاغذهای بیانات رو دید، متعجب شد و از کم و کیف کاغذها سوال پرسید، او که سالیانی روضهخوان اهلبیت علیهمالسلام بوده تا کنون چنین شگفتانهای ندیده بود و خوشحال از درک ضرورت امامخوانی در جمع مادران، کلی کیف کرد و قول حمایت و کمک داد. پسر روضهخوان اصرار داشت از کتاب قرآن مدرسهاش قرآن برایمان بخواند و چقدر زیبا که وقتی کتابش را باز کرد، سوره ای که یادآور نصر و فتح بود را برایمان خواند، چقدر هم جهت با ما و این خود پیامی شادیآور برای ما به همراه داشت.
#مادرانه_شمالغرب
#مادرانه_محله_دریاچه
#پویش_اردیبهشت۱۴۰۳
#روضههای_بر_مدار_حضرت_زینب(س)
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایت_در_متن
کارهای منزل رو انجام دادم نگاهم به ساعت بود عقربهها تند و تند حرکت میکردند. به بچهها قول داده بودم که امروز به پارک میرویم. مدام میپرسیدن کی میرویم؟ ساعت چند شد؟ بالاخره آماده شدیم و حرکت کردیم. زمانی که رسیدیم ریسهی پرچم ایران و فلسطین در پارک خودنمایی میکرد. دوستان در حال پذیرایی چای و شکلات در بین مردم بودند و یک عده از بچهها مشغول کشیدن نقاشی و عدهای دیگر در کنار اسباببازیها. مامانها هم گوش به صحبتهای مهمان برنامه که قرار بود درباره حضور و تاثیر اجتماعی صحبت انجام شود و در پایان سوره نصر تلاوت. در همین اثنا صدای غرش ابرها بود که بچههای کنار اسباببازیها رو به سمت مادران کشاند. حالا آسمان هم برای برگزاری جشن آماده بود و قطرههای بارانش را میهمان جشن اقتدارمان کرده بود.
🖊درودیان
#جشن_اقتدار
#مادرانه_جنوبشرق
#پویش_اردیبهشت_۱۴۰۳
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
(کتاب ماه مادرانه به روایت من)
غرق در ناراحتیها وناخوشیهای خویش بودم که تعریف کتابی رو شنیدم. هر روز مطالب زیبایی که یکی از اعضای گروه به بهانههای مختلف در موردش صحبت میکرد. کنجکاو شدم تا بیشتر در مورد شخصیت کتاب بدونم. دربهدر، پبام به پیام در فضای مجازی گشتم تا عزیزی رو پیدا کنم که کتابش رو بهم امانت بده. سرانجام موفق شدم و رسیدم به محبوبه جان اسدی. قدم به قدم، صفحه به صفحه تورق ميکنم تا ببینم نتایج تهذیب نفس دو زوج جوان چه میشود؟ در کوچه پس کوچههای نجف همراه شهاب میشوم. گاه در کنارش خویش را میبینم که با چشم اشکبار به مولایم علی(ع) سلام میدهم. گاهی هم با حسرت به سرداب میروم و آرزوی هرچه زودتر زیارت اهلبیت را میکنم. چند روزی را با شهاب سیر میکنم و جان تازهای میگیرم. و این حال خوش را با همسرم به اشتراک میگذارم. قدم به قدم در عراق نفس تازه میکنم و همراه شهابالدین به مسجد سهله میروم. گریه امانم را بریده، گویی دلم برای امام زمانم خیلی تنگ شده. به حال شهاب غبطه میخورم و با مولایم نجوا میکنم. دلم را به دستان با کرامت مولاجان میدهم تا آرامم کند و مرا از وانفسای دنیا رهایی بخشد. به امید دیدار صاحب زمانها و جانها و تقدیم دستهگلهایم برای ظهورش.
🖊حبیبه مهدوی
#مادرانه_کرمان
#کتاب_ماه_مادرانه
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*