eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
544 دنبال‌کننده
883 عکس
118 ویدیو
45 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. از طریق شناسه‌ی @madaremadari در پیام‌رسان‌ بله با ما مرتبط شوید. https://ble.im/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
👶👶👶👶 یکشنبه ۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ١٠ صبح تا سه‌شنبه ۱۱ اردیبهشت ماه ساعت ۱۰ صبح ✅ از پوشک گرفتن کار سخت و پر اضطرابی بنظر میاد. به تجربه چه عواملی رو برای مثبت یا منفی بودن پروژه از پوشک گرفتن سرنوشت‌ساز دیدید؟ ✅ سن، جنسیت، فصل تابستان یا زمستان، روش تدریجی یا دفعی، حذف پوشک شب و هر نکته مهمی که راهگشای کودکان آینده می‌دانید را با ما در میان بگذارید. بحث‌های گروهی، در کانال *گفتگوهای مادرانه* @goftoguye_madarane آرشیو می‌شوند. دوستان عزیز اگر برای بحث گروهی پیشنهاد موضوع داشتید می‌توانید به شناسه‌ی @azadehrahimi پیام دهید. * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
چه تب و تابی داشتم برای مجلس روضه. روضه‌های بر مدار حضرت زینب (سلام الله علیها) حتی اسمش هم در درونم غوغا به پا می‌کرد. دنبال بیانات مناسب بودم که پویش ماه توجهم رو به بیانات حضرت آقا در مورد دوگانه‌های مقابله با دشمن و توجه به سوره نصر جلب کرد. چقدر خوب که با یک تیر دو نشون بزنیم. از بیانات چند تا پرینت گرفتم و با مادرای دیگه رفتیم روضه. نور حدیث کسا که دل‌هامون رو روشن کرد، در محضر ولی، درس مواجهه درست با دشمن رو گرفتیم و بعد سوره نصر رو با هم خوندیم. در آخر با روضه حضرت موسی بن جعفر دل‌هامون روانه کاظمین شد. وقتی روضه خون کاغذهای بیانات رو دید، متعجب شد و از کم و کیف کاغذها سوال پرسید، او که سالیانی روضه‌خوان اهل‌بیت علیهم‌السلام بوده تا کنون چنین شگفتانه‌ای ندیده بود و خوشحال از درک ضرورت امام‌خوانی در جمع مادران، کلی کیف کرد و قول حمایت و کمک داد. پسر روضه‌خوان اصرار داشت از کتاب قرآن مدرسه‌اش قرآن برایمان بخواند و چقدر زیبا که وقتی کتابش را باز کرد، سوره ای که یادآور نصر و فتح بود را برایمان خواند، چقدر هم جهت با ما و این خود پیامی شادی‌آور برای ما به همراه داشت. (س) * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کارهای منزل رو انجام دادم نگاهم به ساعت بود عقربه‌ها تند و تند حرکت می‌کردند. به بچه‌ها قول داده بودم که امروز به پارک می‌رویم. مدام می‌پرسیدن کی می‌رویم؟ ساعت چند شد؟ بالاخره آماده شدیم و حرکت کردیم. زمانی که رسیدیم ریسه‌ی پرچم ایران و فلسطین در پارک خودنمایی می‌کرد. دوستان در حال پذیرایی چای و شکلات در بین مردم بودند و یک عده از بچه‌ها مشغول کشیدن نقاشی و عده‌ای دیگر در کنار اسباب‌بازی‌ها. مامان‌ها هم گوش به صحبت‌های مهمان برنامه که قرار بود درباره حضور و تاثیر اجتماعی صحبت انجام شود و در پایان سوره نصر تلاوت. در همین اثنا صدای غرش ابرها بود که بچه‌های کنار اسباب‌بازی‌ها رو به سمت مادران کشاند. حالا آسمان هم برای برگزاری جشن آماده بود و قطره‌های بارانش را میهمان جشن اقتدارمان کرده بود. 🖊درودیان * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
(کتاب ماه مادرانه به روایت من) غرق در ناراحتی‌ها وناخوشی‌های خویش بودم که تعریف کتابی رو شنیدم. هر روز مطالب زیبایی که یکی از اعضای گروه به بهانه‌های مختلف در موردش صحبت می‌کرد. کنجکاو شدم تا بیشتر در مورد شخصیت کتاب بدونم. دربه‌در، پبام به پیام در فضای مجازی گشتم تا عزیزی رو پیدا کنم که کتابش رو بهم امانت بده. سرانجام موفق شدم و رسیدم به محبوبه جان اسدی. قدم به قدم، صفحه به صفحه تورق مي‌کنم تا ببینم نتایج تهذیب نفس دو زوج جوان چه می‌شود؟ در کوچه پس کوچه‌های نجف همراه شهاب می‌شوم. گاه در کنارش خویش را می‌بینم که با چشم اشکبار به مولایم علی(ع) سلام می‌دهم. گاهی هم با حسرت به سرداب می‌روم و آرزوی هرچه زودتر زیارت اهل‌بیت را می‌کنم. چند روزی را با شهاب سیر می‌کنم و جان تازه‌ای می‌گیرم. و این حال خوش را با همسرم به اشتراک می‌گذارم‌. قدم به قدم در عراق نفس تازه می‌کنم و همراه شهاب‌الدین به مسجد سهله می‌روم. گریه امانم را بریده، گویی دلم برای امام زمانم خیلی تنگ شده. به حال شهاب غبطه می‌خورم و با مولایم نجوا می‌کنم. دلم را به دستان با کرامت مولاجان می‌دهم تا آرامم کند و مرا از وانفسای دنیا رهایی بخشد. به امید دیدار صاحب زمان‌ها و جان‌ها و تقدیم دسته‌گل‌هایم برای ظهورش. 🖊حبیبه مهدوی * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
*یا هادی من استهداه* ✨✨✨❤️✨✨✨✨ با نام و یاد خدا و عرض سلام و ادب و احترام دوره *حفظ گروهی سوره مبارکه ملک از شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام تا میلاد امام رضا علیه‌السلام به یاری خدا به مدت ۱۴ روز به جز جمعه ها* همراه با پایش روزانه صحت حفظ 😍 علاقه‌مندان جهت ثبت‌نام *تا ساعت ۲۴ جمعه ۱۴ اردیبهشت* می‌توانند با ارسال پیام *لبیک یا مهدی عج* به https://ble.ir/zmoghimi إن‌شاالله ثبت‌نام اولیه رو داشته باشند. ❤️ 🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨ https://ble.ir/ghalbe_quran * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
امروز خوانش کتاب به پایان رسید. خیلی کتاب عالی و جذابی بود و در عین کوتاه بودن، هر صفحه‌اش درسی از مردانگی داشت. این کتاب رو در قرارگاه روز دوشنبه (میز کتاب) *وقف در گردش* کردم و با زبان ساده ویژگی‌های خوبی که از این شهید عالی‌قدر در کتاب اومده بود رو برای مادران بچه‌های مهدکودک و بقیه مخاطبان تعریف کردم و با استقبال بی‌نظیری مواجه شدم. حاج حسن عزیزم؛ فکر می‌کنم دیگر لازم نباشد روی سنگ قبرت بنویسیم "اینجا مزار کسی است که آرزو داشت..." چرا که بیش از هر زمانی، فرزندان نامشروع انگلیس و آمریکا، خطر محو شدن از صحنه روزگار را بوسیله موشک‌های‌ شما احساس می‌کنند. کاش بودی و این وعده صادق رو می‌دیدی... حاج حسن طهرانی مقدم؛ یاد و خاطره‌ات، همیشه در وجودمان هست و انگشت اشاره‌ات که محو اسرائیل را نشان می‌دهد، سرلوحه زندگی‌مان. امیدوارم از نسل حسن طهرانی‌مقدم‌ها فرزندانی به وجود بیان و راه این شهید بزرگوار رو ادامه بدند و نابودی کامل اسرائیل رو در قدس شریف جشن بگیریم. 🖊وجیهه توسلیان * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
به نام ذات اقدس اله قرار بود یه دورهمی هفتگی تو یکی از پارک‌های زیبای شهریار داشته باشیم با رایزنی‌های بسیار قرار بر این شد که شنبه ساعت ۵ همگی تو پارک کودک شهریار دورهم جمع بشیم و یه دورهمی با کلی خاطره خوب برای خودمون و بچه‌ها و صد البته افراد ناظر و حاضر در پارک بسازیم. یکی زیرانداز میآورد و یکی وسایل کاردستی و یکی خوراکی به ظاهر برای بچه‌ها ولی بیشتر برای خودمون چرا که بچه‌ها مشغول بازی می‌شدن و ما مشغول خوردن. قرار بر این بود که چند نفری زودتر برسن که جای مناسب برای بساط پهن کردن پیدا کنن که متاسفانه چند نفر به یک نفر با دو طفل غرغرو تقلیل پیدا کرد. خواهر مذکور که تا حالا پارک کودک نیومده بود به لطف این توفیق اجباری کلی پارک‌گردی کرد و با چند نفری هم خوش و بش کرد. ساعت ۵:۱۰ بود که یواش جمع مستان دور هم جمع شدیم و کلی ماچ و روبوسی. جای همگی خالی بچه‌ها مشغول کاردستی و نقاشی کشیدن شدن و خواهرای دینی و جونی مشغول خوش و بش. حقیقتا می‌دیدم که بعضی از افراد حاضر در پارک چقدر از دیدن این جمع نورانی خوشحال بودن که نه سخن زشتی توش بود نه سگ و گربه بلکه چند تا فرشته بودن (بچه‌ها) که دنبال هم می‌دویدن و صدای قهقهه هاشون هوش از سر می‌برد و قلب همه رو مسرور می‌کرد. بعد حدود نیم ساعتی راه محل بازی رو در پیش گرفتیم و بچه‌ها خوشحال تر از قبل که حالا نوبتی سوار تاب می‌شدن و پشت سر هم از سرسره پایین می‌اومدن. نیم‌ساعتی هم اونجا وقت سپری شد و با خانم‌های دیگه‌ای هم آشنا شدیم و خوش و بش کردیم. بعد هم باز برگشتیم سر بساط خودمون و حرف‌هایی از جهت سبک شدن دل‌هامون. حالا نوبت به دعای دسته جمعی برای پیروزی مجاهدین اسلام و پیروزی غزه و نابودی اسرائیل بود. ساعت ۷ هم دورهمی یواش یواش به انتها رسید و بعضی از خواهرا راه مسجد جامع در پیش گرفتن (خوش به سعادتشون) بعضی هم راه منزل. انشالله این دورهمی‌ها که هم قلب خودمونو جلا داد هم بچه‌هامون رو هم دار و درخت پارک و هم افراد حاضر در پارک را ادامه پیدا کنه. 🖊افسانه قدیمی
یاعلی گویان وارد مسجد شدم، خانم‌ها دور تا دور مسجد نشسته بودند و سخنران مشغول صحبت. گویا امروز جلسه تبیینی اعضای محترم بسیج محله بود. روزهایی که مسجد شلوغ‌تر بود انگیزه بیشتری برای ادامه دادن این کار داشتم. همینطور که کتاب‌ها رو روی میز می‌چیدم به سخنرانی هم گوش می‌دادم. بیشتر صحبت حول محور جهاد تبیین در امر به معروف و نهی از منکر و سخنان رهبر عزیزمون بود. انصافا جلسه عالی و پر محتوایی بود. برای منی که قبلا زیاد در مسجد حضور نداشتم این قرار کتاب باعث شد توفیق حضور دورادور در جلسات روزهای دوشنبه مسجد رو داشته باشم. یکی از کسانی که هفته گذشته کتاب امانت گرفته بود نزدیک شد و بعد از کلی عذرخواهی گفت پرنده خونگیش قسمتی از جلد کتاب رو پاره کرده واسه همین دوجلد از همون کتاب خریده بود و علاوه بر اون یه کتابم اهدا کرد منم به خاطر حس وظیفه‌شناسی کلی ازشون تشکر کردم. تقریبا تمام کسانی که دوشنبه‌ها به مسجد رفت و آمد می‌کردند من رو می‌شناختند و در این چند هفته‌ای که توفیق حضور در مسجد رو داشتم تقریبا بیشتر کتاب‌های ماه مادرانه و همچنین کتاب‌های مفید در حوزه هویت‌سازی چندین بار به امانت رفت. از خدا می‌خوام تو این راه کمکم کنه تا بتونم با انرژی بیشتری به کارم ادامه بدم و مادرهای بیشتری رو جذب کتاب کنم. آمین. 🖊وجیهه توسلیان * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
خوشبختی یعنی نون حلال بابا مهر حضرت زهرا تو خونه‌مون باشه نیت کرده بودم و دیگر جارو زدن خانه هم رنگ و بوی دیگری گرفته بود. فرصتِ اندکم و خستگی این روزها انگیزه‌ام را بیشتر کرد تا به جای حذف یا عقب انداختن روضه، چاشنی سادگی را بر آن بیفزایم و همراهی‌های همسر دلگرمی همیشگی‌ام بود. از پشت تلفن با صدایی خسته درخواست خرید شیرینی را حواله‌اش کردم و یک «باشه إن‌شاالله» مردانه و سرشار از عشق تحویل گرفتم. عشقی که به مادر پهلو شکسته داشت تارهای صوتی‌اش را هم تحت تاثیر قرار داده بود. لبخند بی‌رمقی روی صورتم نقش بست. با صدای نماز صبح پدر همسر از خواب بیدار شدم. خیالم در خواب پریشانی که دیده بودم گیر کرده بود و راه نجاتی جز پمپاژ کردن خون قلبم به سمت پاها نداشتم. به سمت سالن راه افتادم. - سلام بابا - سلام بابا نمازتو بخون زودتر نماز که تمام شد با صدایی پدرانه گفت: - بابا امروز روضه داری؟ - بله - کیا میان؟ - دوستای مادرانه‌م هستن بابا - قبول باشه إن‌شاالله لبخندم کش‌دار تر شد. خستگی و اشتیاق هر دو در کالبد جسمانی‌م موج می‌زد و روحم در حال پرواز بود. دیشب سمیه متن بیانات رهبری را که حول محور سوره مبارکه نصر جمع‌آوردی کرده بود خواهرانه و بی‌دریغ برایم فرستاده بود. جداً که کار تمیز و مرتبی بود و معلوم بود زحمت زیادی برایش کشیده است، لیلا و عطیه و صدیقه پیام «کمک می‌خوای؟ کی بیایم؟» داده بودند و دلم را قرص کرده بودند. خواهرانگی هایشان همیشه برایم از شیرین‌ترین خاطرات مادرانه بود. صورت مهربان لیلا را که با بچه‌ی کوچک بغل‌ گرفته در آیفون دیدم هیجان قلبم بیشتر شد. کلاس مجازی‌اش هم مانع زودتر برای کمک آمدنش نشده بود و این خیلی برایم ارزش داشت. عطیه، فائقه، صدیقه، ظریفه یکی‌یکی به جمع‌مان اضافه شدند. چهره‌هایی ناآشنا با قلب‌هایی مملو از عشق اهل‌بیت که مسجدِ محله نقطه‌ی اتصال‌مان بود و دوستان مشتاق دیگر، همه‌‌ی یازده نفرمان، منتظر سخنرانی عالی‌ترین مقام لشگری و کشوری بودیم. عملکرد ما در دوگانه‌های مختلف اجتماعی به زیبایی با بیانی ساده و شیوا تشریح شده بود و یک استحکام درونی که جز با تکیه بر قدرت ایمان به دست نمی‌آید در تک‌تک جملات موج می‌زد. توحید را جرعه جرعه نوشیدیم و خود را به این محکم‌ترین دژ عالم هستی، دخیل بستیم. مداح خوش صدای‌مان شهادت شیخ الائمه، امام جعفر صادق را بهانه‌ی توسلش کرده بود. با هر فراز و فرود صدایش بند از بند وجودمان پاره می‌شد و این سیل اشک‌ها بود که داغ سینه‌ها را فرو‌ می‌نشاند‌. دسته‌‌ی سینه‌زنی کودکان روی مبل دونفره‌ که تشکیل شد لبخند روی صورت‌های گریان نشست و تصویر چهره‌های معصوم‌شان زیباترین قاب عکس امروز شد. حال و هوای عجیبی بر جمع‌مان حاکم بود. روضه‌ی بانوی پهلو شکسته نگین خاتم مجلس‌مان شد. روح و جسم‌مان با استغفار سوره‌ی مبارکه‌ی نصر به دست مادر حقیقی‌مان تطهیر شده بود. خوشبختی را با تک‌تک سلول‌هایم احساس می‌کردم. 🖊فهیمه بهنام نیا (س) * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
همیشه فضای روضه برایم مشخص بود. قالب تعریف شده‌ای داشت. آن هم از نوع خانگی‌اش؛ دیوارهای سیاه‌پوش شده، عطر چای خارجی قندپهلوی دم‌کشیده، کیک یزدی، صدای مداح و گریه‌های زنان چادر به صورت کشیده. اما این بار همه چیز فرق می‌کرد. من امروز میزبان جلسه‌ی روضه‌ای بودم که هیچ‌کدام از آن ویژگی‌های آشنا را نداشت. حتی چایش هم دیگر خارجی نبود! حدیث کسای مظلومانه‌ای خواندیم و بعد کاغذهای پرینت گرفته شده بیانات حضرت آقا بین مهمانان پخش شد. من میزبان بودم ولی همه‌اش چشمم به مریم بود! خب حالا چه کار کنیم؟ مریم اما قدیمی این جلسات بود. روال کار را خوب می‌دانست. دفعه اولش هم نبود که با میزبانی نابلد طرف شده باشد. بیانات خوانی و مباحثه هم تمام شد و مهمانان یکی یکی خداحافظی کردند و روضه به پایان رسید! روضه؟! داشتم فکر می‌کردم این واقعا روضه بود؟ جلسه خوبی بود ولی می‌شد اسم روضه رویش نباشد. بالاخره هر کاری آدابی دارد! یادم آمد که اسم این جلسات روضه‌های بر مدار حضرت زینب(س) است. چرا حضرت زینب؟ لحظه‌ای مکث کردم... حضرت زینب... عقیله بنی‌هاشم... جوابم را گرفتم! السلام علیک یا زینب کبری. 🖊سیده طیبه صافی (س) * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
42.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضور خواهر طیبه رمضانی مسئول مادرانه شمال‌غرب تهران در برنامه‌ی سلام خبرنگار، شبکه خبر زمان: ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ موضوع: ششمین نشست تشکیلاتی _ خانوادگی مادرانه * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
یکشنبه ١۶ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ١٠ صبح تا سه‌شنبه ١٨ اردیبهشت ماه ساعت ۱۰ صبح بحث حقوق زنان یکی از بحث‌های چالش‌برانگیز در جامعه ما است. هرچند ما تابع احکام اسلام در تعیین حقوق و تکالیف زنان هستیم، اما به نظر می‌رسد همچنان در فهم و تفسیر این احکام راه‌هایی وجود دارد که می‌تواند به مردسالاری سنتی یا فمینیسم منتهی شود. ✅ به نظر شما معیارهای افراط و تفریط در بحث حقوق زنان چیست؟ ✅ چه مواردی در ذهن دارید که بحث از حقوق زنان به غلط برچسب فمینیسم یا مردسالاری و تحجر خورده است؟ ✅ به نظر شما مردسالاری و فمینیسم هریک چگونه ممکن است در قانون‌گذاری‌‌های حوزه زنان با نگاه اسلامی، آثار خود را نشان دهند؟ آیا مثالی در ذهن دارید؟ بحث‌های گروهی، در کانال *گفتگوهای مادرانه* @goftoguye_madarane آرشیو می‌شوند. دوستان عزیز اگر برای بحث گروهی پیشنهاد موضوع داشتید می‌توانید به شناسه‌ی @azadehrahimi پیام دهید. * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
*دوره‌ی زن بر مدار کرامت الهی* در این دوره به چه مسائلی پرداخته می‌شود؟ 🔸چرا مسئله زن برای ما مهم است؟ 🔸چرا به الگوی سوم زن می‌پردازیم؟ 🔸همسرداری مطلوب الگوی سوم چگونه است؟ 🔸آیا عرصه فعالیت اجتماعی فراجنسیتی است؟ 🔸دیدگاه انقلاب اسلامی راجع به جنسیت چیست؟ 🔸نقطه تلاقی جنسیت و انسانیت کجاست؟ 🔸آیا نقش زن، تنها در خانه‌داری تعریف می‌شود؟ 🔸چه خطاهایی در بیان الگوی سوم صورت گرفته است؟ 🔸شاخص‌های الگوی شرقی و غربی چیست؟ 🔸نقش مرد در تکامل الهی زن چیست؟ بخشی از مباحث مطرح شده که طی دوره ۱۱ جلسه‌ای آقای تکلو در کنار مباحث دیگر، آنها را هم برای‌مان شرح می‌دهند. فروش *محتوای صوتی و فایل‌های پیاده‌سازی شده جلسات* به مبلغ: ۲۵٠/٠٠٠ تومان که برای عزیزان مادرانه‌ای شامل ۵۰ درصد تخفیف می‌شود. برای دسترسی به محتوای دوره، به شناسه‌ی زیر پیام بفرستید: @gpiroozeh * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
370220802_-1864401000.m4a
1.58M
⁉️همسرداری مطلوب الگوی سوم چگونه است؟ ⁉️آیا حسن التبعل همان رفع و رجوع کارهای خانه است؟ ⭕️ شوهرداری زن جهاد است. 👈 «جهاد المرأة حسن التّبعّل» یعنی ثواب مجاهدت آن جوانی را که رفته توی میدان جنگ و جان خودش را کف دستش گرفته، به خاطر این کار، به این زن می‌دهند؛ چون این کار هم زحمتش کمتر از آن نیست. البته شوهرداری خیلی سخت است. با توقعات‌شان، با انتظارات‌شان، با بداخلاقی‌هاشان، با صدای کلفت‌شان، با قد بلندترشان؛ خب، زنی بتواند با این شرائط، محیط خانه را گرم و گیرا و صمیمی و دارای سکینه و آرامش - سَکَن - قرار بدهد، خیلی هنر بزرگی است؛ این واقعاً جهاد است؛ این شعبه‌ای از همان جهاد اکبری است که فرموده‌اند؛ جهاد با نفس است. 🔸مدت زمان صوت، ۱.۳۵ ثانیه. 💎 استاد دوره: آقای مهدی تکلو دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی پژوهشگر مطالعات اجتماعی جنسیت. برای دسترسی به محتوای دوره به شناسه‌ی زیر پیام بفرستید: @gpiroozeh * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
بحث حقوق زنان یکی از بحث‌های چالش‌برانگیز در جامعه ما است. هرچند ما تابع احکام اسلام در تعیین حقوق و تکالیف زنان هستیم، اما به نظر می‌رسد همچنان در فهم و تفسیر این احکام راه‌هایی وجود دارد که می‌تواند به مردسالاری سنتی یا فمینیسم منتهی شود. پرسش و پاسخ پیرامون حقوق زنان در اسلام باحضور سرکار خانم الهه مقدم‌منش استاد حوزه *روز چهارشنبه ١٩ اردیبهشت ۱۴۰۳ - در گروه مجازی مادرانه* * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
معمولا روزهای دوشنبه قبل از رفتن به مسجد می‌رم باشگاه. هر هفته تو باشگاه کلی تبلیغ می‌کنم و خانوم‌ها رو دعوت می‌کنم که به مسجد بیان و از کتاب‌ها دیدن کنند. ولی متاسفانه تعداد کمی از بچه‌های باشگاه برای امانت کتاب میان. امروز تو باشگاه خانمی گفت: هر هفته میز کتاب داری؟ منم گفتم: آره. گفت: سخت نیست؟ واسه این کار دستمزدی دریافت می‌کنی؟ منم با خوش‌رویی گفتم: دستمزد من اول رضای خداست و دوم اینه که مادرها کتابخون می‌شند و لابه‌لای این کتاب‌ها هویت حقیقی‌شون رو پیدا می‌کنند. واژه‌ی هویت برای کسانی که داشتند صحبت مارو گوش می‌دادند واژه‌ی غریبی بود. یکی از خانوم‌ها با تمسخر گفت هویت؟ حالا حواس‌تون باشه هویت‌تون گم نشه با این کتاب‌ها. مربی‌مون گفت: انشالله که تو زندگی از این کار خیر ببینی. برادرهای من چندین سال عمر و جوونی‌شونو واسه هیات امام حسین گذاشتند و کلی پول خرج کردند ولی تو زندگی خیری ندیدند. منم در جواب گفتم: اولاً نیت و اخلاص مهمه، انشالله که نیت برادران‌تون خالص بوده دوماً مگه همه خوشبختی ختم به همین دنیا می‌شه؟ انشالله امام حسین به وقتش جزاشونو میده البته اگر واقعاً نیت‌شون خالص بوده. مربی‌مون دیگه سکوت کرد و چیزی نگفت. امروز خیلی با خودم فکر کردم که آیا من که حرف از خلوص نیت می‌زنم واقعا تو این راه اخلاص داشتم؟ این که هر هفته بخوای با بچه بیای شاید این کار در نظر خیلی‌ها سخت باشه ولی وقتی هدف رضای خدا باشه همه‌ی این سختی‌ها آسون می‌شه. خداروشکر امروز هم مردم از کتاب‌ها استقبال کردند و نذاشتند خستگی این کار تو تنم بمونه. چند نفر از بچه‌های باشگاه هم به مخاطبینم اضافه شدند. به امید روزی که بقیه دوستان مومن هم‌محله‌ای روزهای دوشنبه بیان مسجد و با حضورشون برام قوت قلب باشند. 🖊وجیهه توسلیان * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
میان این همه غوغا میان صحن و سرایت من از خودم که شمایی چقدر فاصله دارم امام رضا (ع) فرموده‌اند: "هر کس از دوستانم مرا زیارت کند در حالی که حقم را بشناسد، روز قیامت او را شفاعت خواهم کرد." چقدر شأن و جایگاه امام رضا علیه‌السلام را می‌شناسیم، تا به وسیله زیارت با معرفت‌مان، وارد بهشت شویم؟ منابعی برای شناخت مقام و جایگاه و حق اهل‌بیت سلام‌الله‌علیهم وجود دارد که کامل‌ترین آنها، *زیارت جامعه کبیره* است. *می‌خواهیم عارف به حق شویم. در هر جمعی که داریم، به مناسبت دهه‌ی کرامت، فرازهایی از زیارت جامعه کبیره را بخوانیم و منتشر کنیم.* 🌷جشن‌های دوستانه 🌷مراسم دعای خانگی 🌷جمع‌های خانوادگی 🌷دورهمی در پارک زیارت با معرفت و عارف شدن به حق، پا گذاشتن در جاده‌ی عشق است... * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
از همان جلسه اول، شیرینی‌ش رفت زیر زبانم. روضه‌های خانگی را می‌گویم. و امروز دومین قرار ماست. کمی دیر رسیده‌ام ولی آرامم. جمع دوستان را می‌شناسم و احساس راحتی و خواهرانگی دارم. نمیدانم کدام یک از بیانات آقا را قرار است بخوانیم ولی می‌توانم حدس بزنم. آخر میزبان امروز، هفته پیش میهمان حضرت آقا بوده است! _شغل معلمی باید محترم شمرده شود. _هویت منابع انسانی در مدرسه شکل می‌گیرد. _از عناصر نخبه در آموزش پرورش استفاده شود. _اهمیت معاونت پرورشی در مدارس _اهمیت الگوسازی در جامعه معلمین هر کدام از این عناوین به تنهایی کافیست تا بذر ناامیدی در دلم جوانه بزند. اطلاعاتم را سریع بالا و پایین می‌کنم؛ هیچ نتیجه‌ی مطلوبی ندارد. وضعیت امروز مدارس و دانش‌آموزان کجا و قله ترسیم شده‌ی در مقابل چشمانم کجا؟! دلم نمی‌خواهد تسلیم شوم اما راه حل، پیچیده و مسیر سخت است... خودم را به کلام رهبرم می‌سپارم. می‌دانم که دستم را در میانه راه رها نمی‌کند. منتظر می‌مانم... *_القا امید، خدمت به آینده‌ی کشور است.* ای قربان تدبیرتان بروم. انگار می‌کنم که روی صحبت‌شان با من بود. امید، این کلید واژه‌ی همیشه جاری در کلام آقا، دلم را قرص می‌کند. 🖊سیده طیبه صافی (س) * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ ساعت ١٠ صبح تا سه‌شنبه ۲۵ اردیبهشت ساعت ۱۰ صبح ✅ شاخص نوجوان با ادب از نظر شما چیست؟ بی‌ ادبی نوجوانان شامل چه مواردی می شود؟ ✅ علل بی‌ ادبی در نوجوانان چیست و چگونه با آنها برخورد کنیم؟ ✅ آیا مفهوم و معنای ادب از گذشته تا به امروز تغییر کرده است؟ اگر گزاره‌های ادب در گذشته رعایت نشود حمل بر بی‌ ادبی است یا تغییر در شکل آن است؟ ✅ برای تبیین ادب در عبادت و ادب نسبت به ولی خدا، برای نوجوان‌تان چه مسیری را طی کرده‌اید؟ بحث‌های گروهی، در کانال *گفتگوهای مادرانه* آرشیو می‌شوند. @goftoguye_madarane دوستان عزیز اگر برای بحث گروهی پیشنهاد موضوع داشتید می‌توانید به شناسه‌ی @mkhandan پیام دهید. * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
یا حق از صبح زود که مثل هرروز مشغول حاضر کردن بچه‌ها برای مدرسه بودم، ته دلم یک ذوق خاصی داشتم که من رو به سرعت عمل داشتن وادار می‌کرد. برای خرید کیک جشن برنامه‌ریزی کنم، به ته تغاری لباس مرتب‌تر بپوشونم که امروز جشن داریم. به سمت مسجد بقیع راه افتادم. چندتا از خواهرای خوب ندیده‌ام، زودتر رسیدن. به دنبال تطبیق چهره‌ها و اسم‌های لیست هستم. مرضیه جان، فاطمه سادات، زهرای عزیز... کم‌کم دورتادور اتاق پر می‌شود و خانم عزیزی مشغول خواندن حدیث کسا می‌شوند که انشالله برکتی از این ذکر نورانی مجلس کوچک و خواهرانه‌ی ما رو به نور خودش منور کنه‌. بعد هم چند دقیقه‌ای برای تولد این خواهر و برادر عزیز کرده‌ی ایران، شاه خراسان و خواهرشون، مولودی خواندند و صدای دست و جیغ و شادی بچه‌ها و شکلات‌هایی که به سر بچه‌ها ریخته می‌شد، حسابی الفت قلوب رو به رخ می‌کشید. یکی از مامان‌های خلاق‌مون با بچه‌ها مشغول بازی و کاردستی شدن و با خوراکی‌های خوشمزه مشغول. مادران هم قبل از آمدن مهمان عزیزمون، توی یه گعده‌ی دوستانه مشغول صحبت شدند و فاطمه احمدی عزیز خیلی دقیق و باحوصله از مادرانه گفتن برامون. از اینکه چطور می‌تونیم توی یک محله همدل و همراه باهم پیش بریم و دوستی‌هامونو عمیق و قلوب رو به هم نزدیک‌تر کنیم انشالله. مهمان عزیزمون رسیدن. نرگس سادات عزیز و زینب کوچولو که همراه همیشگیه مادره. نرگس سادات خیلی زیبا برای ما از مادرانه گفت. از مادری کردنی که رنگ و بوی حیات داشت. از مادرانگی بدون رنج روزمرگی. اونجایی که کودکان بجای وزر و وبال، می‌شن دوتا بال تا همراه با کودکی کردن، شیطنت‌ها و نیازمندی‌شون به ما، ما رو رشد بدن و برسیم به اونجایی که مقصد و مقصود زنان بزرگ بوده. از اونجایی که مادر بودن نمیشه نقطه‌ی سکون و ایستایی، میشه سکوی پرتاب من مادر، تا همراه خودم اول خانواده و بعد جامعه‌ای رو همراه کنم. از مادرانه که بستر رشده، سکوی پرتابه و مسیرساز، برای اینکه بتونیم مثل رود جاری باشیم و به سهم خودم تک‌تک اطرافیانم رو به حرکت و رشد وادارم. هیجان و نور و امیدی که تو دلمون روشن می‌شد، سوالاتی که مادرا می‌پرسیدن، بعضی چهره‌ای پر ابهام داشتن و بعضی پر از نور امید که من هم می‌تونم. صدای اذان ظهر در مسجد پیچید. اونقدر صحبت‌هامون گل انداخته بود که رفتن سخت بود. به ناچار پسرکم رو برداشتم و به سمت ماشین رفتم تا بچه‌ها که از مدرسه میان پشت در نمونن. توی دلم نوری روشن بود و شوق، که بتونیم انشالله با دوستان همراه و هم‌محل، چراغی هر چند کوچیک روشن کنیم به لطف خدا و مدد امام عصرمون (عج). 🖊مریم مددی * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
امروز هم طبق روال در مسجد میز کتاب داشتم. تو راه با خودم گفتم انشالله امروز اتفاقات خوبی برام رقم بخوره و بتونم مخاطب‌های جدیدی رو جذب کتابخوانی کنم. با کیسه کتاب‌ها وارد مسجد شدم. طبق معمول در مسجد جلسه تدبر در قرآن برگزار شده بود و معلم جوان و انقلابی مشغول تدریس بود. صحبت‌ها برام خیلی آشنا بود چون صبح موفق شدم قبل از بیرون اومدن، قسمتی از کتاب «طرح کلی اندیشه امام» رهبری رو مطالعه کنم. چقدر حس خوبی بود مرور مطالبی که یک بار خوندی. بعد از چند دقیقه از پنجره مسجد نگاهم به بیرون افتاد، یکی از دوستان مادرانه‌ایم رو دیدم که با فرزندش داره وارد مسجد میشه. واقعا خوشحال شدم و انرژی مضاعف گرفتم. همیشه بودن یک دوست در کنار آدم باعث اطمینان خاطر و قوت قلب میشه. خوشحالیم وقتی چند برابر شد که دوست عزیزم مجموعه پنج جلدی «نقش و رسالت زن» رو به من اهدا کرد. چند وقتی بود که خیلی دنبال این مجموعه بودم. امروز دیگه دختر کوچولوم تو مسجد تنها نبود و کلی با دختر دوستم بازی کردند. بعد از اتمام جلسه تدبر در قرآن، جاذبه کتاب‌ها باعث شد مردم دور میز جمع شوند، به گوشم می‌خورد کسانی که تا به حال کتاب امانت گرفته بودند از کتاب‌ها تعریف می‌کردند و دوستان‌شان رو تشویق به امانت گرفتن کتاب مورد علاقه‌شون می‌کردند. امروز از کتاب‌ها استقبال زیادی شد و اکثراً به جای یک جلد، چند جلد امانت می‌گرفتند. چند نفری راجع به موضوع کتاب‌ها می‌پرسیدند و وقتی از هدف مادرانه در انتخاب این مدل کتاب‌ها برای هویت بخشی مادران به عنوان بخش اصلی خانواده صحبت می‌کردم، بیشتر مشتاق می‌شدند که در این حوزه کتاب امانت بگیرند. خداروشکر سه جلد کتاب ‌«خاطرات سفیر»، «منم یه مادرم» و «خانم مربی» به امانت رفت. یکی از مادران دغدغه‌مند برای پسر نوجوانش کتاب «مردی با آرزوهای دور برد» و کتاب «از چیزی نمی‌ترسیدم» رو امانت گرفت. بعد از خلوت شدن میز، معلم تدبر نزدیک شد و کلی برای این اقدام مادرانه تشکر کرد و کتابی رو به امانت گرفت. خداروشکر امروز هم برام بهترین‌ها رقم خورد و تونستم افراد زیادی رو جذب کتابخوانی کنم و شعاع دامنه نفوذم رو افزایش بدم. امیدوارم از لابه‌لای این کتاب‌ها مادران سرزمینم هویت گمشده و اصیل‌شون رو پیدا و شرایط جامعه رو برای ظهور حضرت حجت آماده کنند. آمین. 🖊وجیهه توسلیان * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
«این بانوی بزرگوار، با حرکت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمه و عبور از شهرهای مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد فرود آمدن در قم، موجب شده که این شهر به عنوان پایگاه اصلی معارف اهل‌بیت در آن دوره‌ی ظلمانی بدرخشد و پایگاهی بشود که انوار علم و معارف اهل‌بیت را به سراسر دنیای اسلام از شرق و غرب منتقل کند.» امام خامنه اي ۱۳۸۹/۷/۲۹ نشست بررسی *حرکت جهادی حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها* سخنران: *دکتر محمدهادی همایون* هیأت علمی دانشکده فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳ ساعت ۱۰:۳۰ در نرم افزار قرار https://gharar.ir/r/907b7574 منتظر تک‌ تک شما عزیزان هستيم. * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
چهره‌ی متواضعش بدجوری به دلم نشسته بود. شروع به صحبت که کرد آنقدر جذاب بود که همه‌ی مادران سراپاگوش شدند، در بحث شرکت می‌کردند و سوال می‌پرسیدند. در میان واژه‌ها به دنبال گمشده‌ام می‌گشتم تا اینکه یکباره بند دلم پاره شد! به واژه‌ای رسیده بود که به تازگی رنگ‌ و بوی جدیدی برایم گرفته بود. «اثرگذاری». در پاسخ به سوالی که پرسیده بودم، گفت: «موفقیت مهم نیست، انسان باید بتونه حوزه‌ی اثرگذاری خودش رو پیدا کنه!» چیزی در وجودم به غلیان افتاده بود. سختی‌هایی که در این دو سه هفته بابت هماهنگی‌ها به جسم و روحم وارد کرده بودم یکباره شیرین‌تر از قبل به جانم نشست و حالا مشتاق‌تر گوش‌ می‌دادم. - چیزی که در این سال‌ها فهم کرده‌ام اینه که اولین قدم برای اثرگذار بودن «دیگرخواهی» هست. چیزی که در فطرت همه‌ی مادران وجود داره و این دیگرخواهیه که موجب رشد انسان می‌شه. رشدی که با رشد دادن دیگران اتفاق میفته، نه اینکه صرفا به این فکر کنم که خودم چطور می‌تونم رشد کنم! سعی کردم واژه به واژه‌اش را در ذهنم که نه در قلبم ثبت کنم برای روز مبادا. برای روزهای خستگی و روزهای تردید. تا محکم بمانم برای «اثرگذار بودن» و «رشد کردن» در کنار «دیگران» و البته مهم‌تر از آن: «رشد دادن دیگران». * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
فراخوانی زدیم توی گروه محله که به مناسبت دهه‌ی کرامت یک دورهمی صمیمانه معنوی داشته باشیم. مکان مورد نظرمان پارک محله بود که وسایل بازی هم برای سرگرمی بچه‌ها داشته باشه. مادران و کودکان دورهم جمع شدیم. با هم به تبادل تجربه و نظر در موضوعاتی که اکثرا دغدغه‌مان هست پرداختیم. وقتی مطمئن شدیم دیگر جامانده‌ای نداریم، خواندن زیارت جامعه کبیره و استعانت از ائمه بزرگوار را شروع کردیم و چقدر روح‌بخش و آرامش‌دهنده بود و احساس اتصال به نیروی عظیمی که تو را به معبود بی‌انتهایی وصل می‌کند و شکرانه نعمت ولایت و اینکه خداوند محبت این خاندان را به ما عطا کرده است را با سجده شکر به جا آوردیم. * "مادرانه" [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*