بانوان آسمانی
#داستان_یازدهم 🎬:
شهیده صدیقه رودباری:
۲۸ مرداد سال ۱۳۵۹ است و صدیقه ودوستانش خسته از مداوای مجروحین ودر حالی که پا به پای پاسداران دویده بودند،در اتاقی دور هم نشسته واستراحت می کردند.
رفقا گرم گفتگو بودند و از هر دری سخن می گفتند، صدیقه ،نگاهی مهربان به آنان کرد و گفت : خواهرای عزیزم ، شرمنده مهربونیتونم باید یه خستگی در کنم و بروم سراغ آموزش ، اگر دوست دارید شما هم با من بیاین ،قدمتون روچشمم،انشاالله که خدا خیرتون بدهد....در این حین، خانم سمت راستش که صمیمی ترین دوست صدیقه محسوب میشد، با لحنی آهسته، گفت : دعا کن خدا از همان خیرهایی که به تو داد به ما هم بدهد و با زدن این حرف خنده ریزی کرد .
صدیقه که می دانست منظور دوستش چیست ، لبخندی زد و گفت :الهی آمین ...
و صحنه چند روز گذشته در ذهنش زنده شد: آقای خادمی، جوانی انقلابی و سربه زیر، رئیس اطلاعات سپاه بانه، او را برای امر مقدس ازدواج، خواستگاری کرد و جالب این بود که وقتی دوستان آقای محمود خادمی متوجه این موضوع شدند، ذوق زده حرفهای قبل محمود را روایت میکردند.
گویا قبل از آمدن صدیقه به بانه، هر بار که اطرافیان به محمود اعتراض میکنند که چرا ازدواج نمی کنی؟! او می گوید:"هنوز همسری را که می خواهم برای خودم انتخاب کنم پیدا نکرده ام، من کسی را می خواهم که پا به پای من در تمام فراز ونشیب ها، حتی در جنگ با دشمن هم رزم من باشد ومرا در راه خدا یاری دهد..."
و حالا با وجود صدیقه، محمود خادمی عشق ازدواج به سرش زده، چون صدیقه رودباری که بیش از نوزده سال از عمرش نمی گذرد؛ همان دختری ست که آرزویش را داشت.
دختری انقلابی که در هیاهوی انقلاب پابه پای مردان دورانش قدم برمی دارد، هر کاری که دستش برسد برای ملت انجام می دهد چه آنزمان که محصل است و در مدرسه انجمن اسلامی راه می اندازد و چه آن زمان که اوقات فراغتش را در کهریزک است و گاهی هم در محضر معلولین ذهنی نارمک و به آنان خدمت می کند.
حالا هم که برای فعالیت های جهادی از طرف جهاد سازندگی به بانه آمده و بین بچه های سپاه می درخشد، خود را به همه کاری میزند از آموزش قرآن و آموزش نظامی به زنان اطرافش گرفته و تا رسیدگی به مجروحین، همه کار میکند.
صدیقه آنقدر فعال است که بارها توسط گروهک منافقین تهدید به مرگ شده است؛ اما اعتقادات او قوی تر از این تهدیدهای منافقانه است.
صدیقه بار دیگر چهره محمود در خاطرش می آید و رنگ رخسارش برافروخته می شود، رفیقش نگاهی به چهره صدیقه می کند و با خنده می گوید: حقا که عاشق شده ای و با این حرف، صدیقه از عالم افکارش بیرون می آید و همانطور که ذکر یاعلی برزبان جاری می کند، نیم خیز می شود و رو به دو رفیق همیشگی اش ، میگوید: دوستای گلم من باید بروم کلاس آموزش نظامی و با لبخند ادامه میدهد : دیگه سعادت اینکه در خدمتتون باشم را ندارم
در همین هنگام دختری وارد جمع سه نفره شان شد.صدیقه او را می شناخت.گاهی او را در کتابخانه دیده بود.آن دختر نزدیک شد و به بهانه ای اسلحه صدیقه را برداشت ومستقیم گلوله ای به سینه اش شلیک کرد.پاسداران با شنیدن صدای شلیک گلوله به سرعت به سمت اتاق دویدند.محمود خادمی خودش، پیکر نیمه جان صدیقه را به بیمارستان رساند.او بیشتر از سه ساعت زنده نماند و بالاخره به آرزوی خود که شهادت بود رسید.همانطور که در آخرین تماس تلفنی اش با خانواده اظهار داشت که "هیچ گاه به این اندازه به شهادت نزدیک نبوده است..."
دختر آزادهٔ دیگری به ضرب کینهٔ منافقین کور دل ، جام شهادت می نوشد و آسمانی می شود .
محمود خادمی که بعد از سالها ،همسر مورد نظرش را یافته بود، پس از شهادت این دخترک پاک ، عنوان می کند که او هم به زودی میرود و درست دو ماه بعد ، محمود خادمی پر میکشد به سوی معبود و به شهادت می رسد وگویا جشن عروسی این دو جوان معصوم و مظلوم، باید در آسمان و در میان خیل ملائک برگزار شود.
📝ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 «مصائب حضرت زینب کبری علیهاالسلام»
🎙 حجت الاسلام عالی
➖➖➖➖➖➖➖➖
6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ظریف: رهبری هیچوقت مخالف مذاکره نبوده است!
و اما نظر مقام معظم رهبری...
مداحی_آنلاین_سلام_من_به_زهرای_زمین_کربلا_زینب_جواد_مقدم.mp3
5.44M
سلام من به زهرای
زمین کربلا زینب
دارم همیشه آوای
روحی لک الفدا زینب
#واحد🔊
#جواد_مقدم🎙
#شهادت_حضرت_زینب(س)🏴
مداحی_آنلاین_میدونستم_آخر_میایی_و_منو_میبری_پیش_مادر_مهدی_رسولی.mp3
2.97M
میبینم آب گریه میکنم
دل کباب گریه میکنم
شبا تا صبح پا به پای هم
من با رباب گریه میکنم
#زمینه🔊
#مهدی_رسولی🎙
#شهادت_حضرت_زینب(س)🏴
#معارف_علوی
🔰 من که جای خود … نبی هم میرود سوی علی …
در روایت آمده است:
💬 روزی جبرئیل بر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نازل شد و عرضه داشت:
📋 يَا أَحْمَدُ إِنَّ اللَّهَ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ: قُمْ إِلَى عَلىَّ بْنِ أَبِي طَالِب!
🔻ای احمد! خدای متعال به تو سلام میرساند و میفرماید: «برخیز و به سوی علی بن أبیطالب علیهالسلام برو!»
📋 فَإِنَّ مَثَلَهُ مَثَلُ الكَعْبَةِ يُحَجُّ إِلَيْهَا وَ لَا تَحُجُّ إِلَى أَحَدٍ.
🔻چرا که مَثَل علی علیهالسلام، مَثَل کعبه است که به سوی آن به حج میروند و کعبه به سوی کسی نمیرود.
📚دلائل الإمامة، ص۸۳
📚نوادر المعجزات، ص۱۹۹
✍ اين چرخ به انگشت شما میگردد
خاک قدمت عرش خدا میگردد
والله قسم خانه كعبه هر روز
دور سر ايوان طلا میگردد
شب دست به گيسوى علی میگيرد
خورشيد رخ از روى علی میگيرد
آنقدر زدم سنگ علی بر سينه
سنگ لحدم بوى علی میگيرد
مانند خدای خويش بی همتا بود
روزى خور سفرهاش همه دنيا بود
گويند علی به دست خیبر شكنش
انگشتر "يا فاطمة الزهرا" بود
#⃣ #فیش_روضه_حضرت_زينب
#⃣ #حضرت_زينب
#⃣ #شهادت_حضرت_زينب
اَلسَّلامُ عَلَیٰ قَلبِ زَینبِ الصَّبور وَ لِسانُهَا الشَّکور سَلامٌ عَلَی مَن عَجَبَت مِن صَبرِها مَلائِکَةُ السَماءِ...
السَّلامُ عَلَیکِ یا مُهجَةَ قَلبِ البَتول، وَقُرَّةَ عَینِ الرَّسول، یا حَبیبَةَ خَیرِ خَلقِ الله، وَرَبیبَةَ بَیتِ وَحیِ الله، وَشَقیقةَ السِّبطَین، الحَسَنِ وَالحُسَین، وَعَمَّةَ الأئِمَّةِ المَیامین، مِن آلِ طهَ وَیاسین، وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه
بر جلوه ی صبر و استقامت صلوات
بر مظهر والای امامت صلوات
بفرستد هر آن کس که شفاعت طلبد
از زینب کبری به قیامت، صلوات
*شب وفات شهادت گونه ی عمه ی سادات حضرت زینب کبری سلام الله علیهاست، دلهامون از همین راه دور روانه ی حرمش کنیم و پای دلم و با اشک چشم اونجا عرض ادب کنیم...*
پس از تو آب اگر خوردم از این چشمان تر خوردم
گُلی هستم که از شش جهت به خار برخوردم
شب شهادت چه خانومیِ؟ همون خانومی که داداشش ابی عبدالله داشت میرفت میدان، دیگه محرمی براش نمونده بود...
تا قبلش هی می گفت:کجا میخوای بری؟مارو به کی میسپاری؟ ابی عبدالله زینب رو آرام می کرد،تا دستش رو گذاش رو قلب زینب..زینب گفت:برو قربونت برم...*
برای دلخوشی دختران نیمه جانت بود
در این یکسال و اندی لقمه نانی هم اگر خوردم
چه کارى برمى آمد از برادر مرده اى چون من
فقط زانو بغل کردم، فقط خون جگر خوردم
*عبدالله سئوال کرد از کنیزِ بی بی،حالِ همسرم زینب چطوره؟ بهتر شده؟ چند وقتِ لب به آب و غذا نمیزنه... کنیز نگاه کرد به عبدالله بن جعفر،گفت:آقا خیلی حالش خرابه، هر کاری می کنیم آروم نمیگیره،عبدالله ثروتمند بوده،یه روز نشست مقابل زینب،خانوم! بریم یه باغی یه بستانی حالت بهتر بشه،خیلی اصرار کرد خانوم قبول کرد،اومدن باغ و بستان،یه لحظه نگاه کرد دید زینب کنار جوی آب نشسته،هی به این آب نگاه میکنه،خانوم!چی شده؟اومدیم اینجا آروم باشیم،دیگه دست از گریه بردار..عبدالله! چه کنم دست خودم نیست، آب می بینم یاد حسین می افتم..لباش به هم می خورد،هی می گفت:جیگرم میسوزه...گلارو می دید گریه می کرد،عبدالله! همه گلام رو کربلا پرپر کردن...*
منی که سایه ام را مردم کوچه نمی دیدند
منی که شش برادر داشتم، حالا نظر خوردم
به نان کوچه و خرمای مردم لب نزد زینب
میان کوفه هر چه خوردم از دست پدرخوردم
*میرزای شیرازی نشسته بود براش روضه بخونن،روضه ی بی بی حضرت زینب سلام الله علیها... روضه خون شروع کرد روضه خواندن "السلام علیکَ یا اباعبدالله"جمله اول صدا زد: "دَخَلَت زِینَبُ عَلَیٰ اِبنِ زیاد" یه وقت دیدن میرزای شیرازی داره تو صورتش میزنه، از هوش رفت،به هوش اومد،گفتن:آقا! هنوز روضه شروع نشده؟ گفت:دیگه چی میخوای بگی؟ زینب کجا؟مجلس ابن زیاد کجا؟....*
نمی دانم تو می بینی که جایی را نمی بینم؟
غروبی داشتم میرفتم از خانه به درخوردم
شب شام غریبانت از این خیمه به آن خیمه
برای هر یتیمی که سپرگشتم سپرخوردم
تو و پیراهن پاره، من و این چادر پاره
تو سنگ از صد نفر خوردى،من از صدها نفر خوردم
*گفت: هر جا سرهای بریده رو وارد می کردن روی نیزه،عمه ی سادات اول سر بريده ي ابي عبدالله رو نگاه می کرد، ریاض القدس نوشته: نگاه می کرد ببینه سر چطوره..گفت: هر جا مارو وارد کردن دیدم چشاش باز بود،حواسش به دختراش بود، به زن ها بود، فقط یه جا دیدم چشاش رو بست، اونم وقتی مارو از دروازه ساعات وارد کردن،گفت:نگاه به سر بریده کردم،دیدم چشاش رو روی هم گذاشته،یعنی دیگه نمی تونم ببینم...*
ببین این روزها پیراهنم هم رنگ عوض کرده
فقط گرما نخورده بودم آنهم آنقدر خوردم
✍️ #علی_اکبر_لطیفیان
عبدالله بن جعفر هر چی التماس می کرد،خانوم! چرا اصرار داری بسترت رو تو صحن خونه زیر آفتاب پهن کنم،دیگه جونی برات نمونده،چرا زیر سایه نمیآی؟
فرمود:عبدالله! آخه تو که نبودی ببینی، جلو چشمام،بدن حسینم زیر آفتاب،روی خاک ها،اجازه ندادن کنار بدنش قدری عزاداری کنم...
اشکاتو روی دست بگیر،دستای گداییت رو بالا بیار ،الهی بحق زینب، خدایا به اضطرارِ عمه ي سادات به سوزِ دل زینب کبری، به اشک چشمش، به دل داغ دیده اش، به چادر خاک آلودَش، به بدن تازیانه خوردهاش، فرج امام زمانمان را برسان، موانع فرجش برطرف بفرما... امشب همه ما را به زینب کبری ببخش..*