eitaa logo
مدرس فقهی امام محمد باقر علیه‌السلام
2.8هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
105 ویدیو
142 فایل
قالَ الصَّادقُ علیه‌السلام: مَنْ تَعَلَّمَ اَلْعِلْمَ وَ عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لِلَّهِ دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ اَلسَّمَاوَاتِ عَظِيماً قم، خیابان معلم، نبش کوچه ۲۱ کانال دروس مدرس فقهی در ایتا و تلگرام: @dars_madras_emb
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 تسلیم قَالَ الصَّادِقُ علیه‌السلام إِذَا أَرَدْتَ زِيَارَةَ قَبْرِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَلِيٍّ علیهماالسلام وَ هُوَ عَلَى شَطِّ الْفُرَاتِ بِحِذَاءِ الْحَائِرِ [الْحَيْرِ] فَقِفْ عَلَى بَابِ السَّقِيفَةِ وَ قُلْ: ... أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ الْمُرْسَلِ وَ السِّبْطِ الْمُنْتَجَبِ وَ الدَّلِيلِ الْعَالِمِ وَ الْوَصِيِّ الْمُبَلِّغِ وَ الْمَظْلُومِ الْمُهْتَضَم‏... 📚 کامل الزیارات؛ ص۲۵۶ شهادت می دهم برای حضرتت به تسلیم و تصدیق و وفا و خیر خواهی، برای یادگار پیامبر مرسل. @madras_emb
🔆 ملاقات حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام با جابر بن عبدالله انصاری ● جابر بن عبدالله انصاری گوید: هنگامی که امام حسین علیه‌السلام قصد حرکت به سمت عراق را داشتند خدمت حضرت رفتم و عرض کردم: شما فرزند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و یکی از دو سبط آن حضرت هستید؛ مصلحت می بینم که شما نیز همانند برادر بزرگوارت امام حسن علیه‌السلام با این قوم صلح نمایید؛ چرا که آن حضرت موفق شده و رستگار بود. ● حضرت در پاسخ فرمودند: «يا جابر، قد فعل أخي ذلك بأمر اللّه و أمر رسوله، و إنّي أيضا أفعل بأمر اللّه و أمر رسوله، أ تريد أن أستشهد لك رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله و عليّا و أخي الحسن بذلك الآن؟» آنچه را برادرم انجام داد به فرمان خدا و پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله بود و آنچه را هـم مـن انـجـام مـي‌دهـم، بـه دسـتـور خـدا و پـيـامـبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است و اگر بخواهي، بر اين مطلب، پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و اميرالمؤمنين علیه‌السلام و برادرم را هم شاهد مي‌آورم. ● جـابر مي گويد: اينجا حضرت نگاهي به آسمان كرد و درهاي آسمان باز شد كه پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و عـلـي علیه السلام، حـسـن، حمزه و جعفر را ديدم كه به زمين فرود آمدند من ترسان و هراسان برخاستم پـيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: « يا جابر، أ لم أقل لك في أمر الحسن قبل الحسين: لا تكون‏ مؤمنا حتّى‏ تكون‏ لأئمتك‏ مسلّما و لا تكن معترضا؟» آيا به تو نگفتم كه درباره حسن، مؤمن نيستي مگر آنكه تسليم امر همه امامان شوي و اعتراض نكني؟ آيا مي‌خواهي جايگاه معاويه و يزيد را ببيني؟ ● عـرض كـردم: آري يا رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله، آنگاه پايش را به زمين زد و زمين شكافته شد و دريايي پديدار گـشـت آن نيز شكافته شد، باز زميني آشكار گرديد تا هفت زمين و دريا و زير همه اينها آتش بود كـه ولـيد بن مغيره، و ابوجهل و معاويه طاغي و يزيد را به يك زنجير بسته بودند و شياطين را هم به آنان ملحق كرده بودند. بـعـد فـرمود: سرت را بالا كن، درهاي آسمان را گشوده ديدم كه بهشت بالاي آن بود آنگاه رسول خـدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بـا كساني كه همراهش بودند بالا رفتند، چون به فضا رسيدند، پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله حسين علیه السلام را صـدا زد و فـرمـود: يـا بـنـي! الحقني، پسرم به من ملحق شو پس همگي در بهشت در آمدند. ● آنگاه پيامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله مرا صدا زد و فرمودند: «يا جابر، هذا ولدي معي هاهنا، فسلّم له أمره، و لا تشك لتكون مؤمنا» اي جابر! اين فرزندم با من است پس تسليم امر او باش و در او شك مكن تا اينكه مؤمن باشي. جابر مي گويد: چشمان من كور باد اگر آنچه را از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل كردم، نديده باشم. 📚الثاقب في المناقب؛ ص۳۲۲ @madras_emb
🔆 کرامت امام سجاد علیه‌السّلام ● زُهْری گوید: خدمت امام زین العابدین علیه‌السّلام بودم که یکی از اصحابش نزد آن حضرت آمد و حضرت به او فرمود‌ند: ای مرد چه وضعی داری؟ عرض‌کرد: یا ابن رسول الله من امروز چهارصد اشرفی قرض دارم و نانخور زیادی دارم و چیزی ندارم برای آنها ببرم. امام به شدت گریه کرد. عرض‌کردم: چرا گریه می‌کنی؟ فرمود: آیا گریه برای غیر مصیبت و بلاهاست؟ (گریه برای مصائب و محنتهای بزرگ است). گفتند: این چنین است. فرمودند: «فَأَيَّةُ مِحْنَةٍ وَ مُصِيبَةٍ أَعْظَمُ عَلَى حُرٍّ مُؤْمِنٍ مِنْ أَنْ يَرَى بِأَخِيهِ الْمُؤْمِنِ خَلَّةً فَلَا يُمْكِنُهُ سَدُّهَا وَ يُشَاهِدُهُ عَلَى فَاقَةٍ فَلَا يُطِيقُ رَفْعَهَا» چه محنت و مصیبت بر مؤمن آزاد از این سخت‌تر که برادر خود را محتاج بیند و نتواند به او کمک کند و او را فقیر بیند و نتواند علاج آن بکند. ● زهری گوید: مجلس بهم خورد و یکی از مخالفان که بر امام طعن می‌زد و می گفت: از اینها تعجب است که یک بار ادعا می‌کنند آسمان و زمین و هر چیزی فرمانبر آنها است و خدا هر خواست آن‌ها را اجابت کند و بار دیگر، نسبت به اصلاح حال خواص خودشان، اعتراف به درماندگی می‌کنند. ● این خبر به آن مرد گرفتار رسید و آمد نزد امام و عرض کرد: یابن رسول الله از فلانی به من خبر رسیده که چنین و چنان گفته و این گفته او از گرفتاری خودم بر من سخت‌تر است. امام فرمود: خدا اجازه رفع گرفتاریت را داده است. ‌ای فلانه (خطاب به یکی از کنیزها)، افطاری و سحری مرا بیاور. دو قرص نان آورد. امام به آن مرد فرمود: اینها را بگیر که جز آنها چیزی نداریم. خدا به وسیله آنها از تو رفع گرفتاری کند و مال بسیاری به تو می‌رساند. ● آن مرد آن دو قرص نان را گرفت و به بازار رفت و نمی‌دانست چه کند. در‌اندیشه قرض سنگین و بدی وضع عیالش بود و شیطان به او وسوسه می‌کرد که این‌ دو قرص نان چطور حوائجت را برطرف می‌کند؟ به ماهی فروشی رسید که ماهی او خشک شده بود. به او گفت: این ماهی تو خشک است، این قرص نان من هم خشک است، میل داری این ماهی خشک شده‌ات را به این قرص نان خشک من بدهی؟ گفت: آری. ماهی را به او داد و قرص نان او را گرفت. باز به مرد نمک فروشی که نمک او را نمی‌خریدند برخورد کرد و به او گفت: این نمکت را که از تو نمی‌خرند به من می‌دهی و در مقابل، این قرص نان را بگیری؟ گفت: آری. نمک را از او گرفت و با ماهی آورد و با خود گفت این ماهی را با آن نمک اصلاح می‌کنم. چون شکم ماهی را شکافت دو لؤلؤ فاخر در آن یافت و خدا را حمد گفت. ● در این میان که خوشحال بود، در خانه او را زدند. آمد ببیند پشت در خانه چه کسی است. دید صاحب ماهی و نمک هر دو آمدند و هر کدام می‌گویند‌: ای بنده خدا ما و عیال ما هر چه کوشش کردیم دندان ما به این قرص نان تو کار نکرد (نتوانستم نان را بخوریم) و گمان کردیم که تو از بدحالی و فقر این نان را می‌خوری و آن را به تو برگرداندیم و آنچه هم به تو دادیم بر تو حلال کردیم آن دو قرص نان را گرفت. چون آن دو نفر برگشتند، باز در خانه او را زدند که فرستاده امام بود. وارد شد و گفت: امام می‌فرماید خدا به تو گشایش داد، طعام ما را باز ده که جز ما کسی آن را نخورد. آن مرد آن دو لؤلؤ را به بهای بسیاری فروخت و قرضش را ادا کرد و وضع زندگیش خوب شد. ● یکی از مخالفین گفت: ببین تفاوت تا کجا است؛ در عین حالی که علی بن الحسین علیه‌السّلام توانا به رفع فقر خود نیست، او را به این ثروت بسیار رسانید و این چگونه می‌شود و چگونه کسی که از رفع فقر خود ناتوانست‌ به این ثروت بی نهایت تواناست. ● امام فرمودند: قریش هم به پیغمبر همین اعتراض را داشتند و می‌گفتند: کسی که نمی‌تواند از مکه تا مدینه را جز در دوازده روز برود (چنان که به هنگام هجرت او نیز چنین بود)، چگونه در یک شب از مکه به بیت المقدس می‌رود و برمی‌گردد. ● سپس علی بن الحسین علیه‌السّلام فرمودند: اینها غافلند از کار خدا و دوستان خدا. إِنَّ الْمَرَاتِبَ الرَّفِيعَةَ لَا تُنَالُ إِلَّا بِالتَّسْلِيمِ لِلَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ تَرْكِ الِاقْتِرَاحِ عَلَيْهِ وَ الرِّضَا بِمَا يُدَبِّرُهُمْ بِهِ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ صَبَرُوا عَلَى الْمِحَنِ وَ الْمَكَارِهِ صَبْراً لَمْ يُسَاوِهِمْ فِيهِ غَيْرُهُمْ فَجَازَاهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ ذَلِكَ بِأَنْ أَوْجَبَ لَهُمْ نُجْحَ جَمِيعِ طَلِبَاتِهِمْ لَكِنَّهُمْ مَعَ ذَلِكَ لَا يُرِيدُونَ مِنْهُ إِلَّا مَا يُرِيدُهُ لَهُمْ؛ 👈به مقام‌های بلند نمی‌توان رسید مگر با در مقابل خدا و ترک اظهار نظر و رضا به آنچه او صلاح می‌داند. دوستان خدا صبر می‌کنند بر گرفتاری‌ها و ناراحتی‌ها بطوری که دیگران چنین صبری ندارند و خداوند در مقابل این شکیبائی آنها را به تمام آرزوهایشان می‌رساند. با وجود این، آنها جز خواسته خدا را نمی‌خواهند. 📚الأمالي (للصدوق)؛ ص۴۵۳ @madras_emb
💠 امتحان سنگین تسلیم ● جابر بن عبدالله انصاری گوید: رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «حَدِّثُوا عن بنی اسرائیل و لا حَرَج»؛ داستانهای بنی اسرائیل را نقل کنید و اشکالی هم ندارد؛ زیرا داستانهای عجیبی دارند. بعد خود حضرت یکی از این داستانها را نقل می‌کند. می‌فرماید: گروهی از بنی اسرائیل از قبرستانی عبور می‌کردند، گفتند بیائید نماز بخوانیم و دعا کنیم که خدا یکی از مرده‌ها را زنده کند و از او بپرسیم مرگ چگونه است؟ گفتند فکر خوبی است. شروع کردند به نماز و دعا، یک‌مرتبه شخصی از خاک بیرون آمد با حالتی عجیب و در بین پیشانی‌اش اثر سجده بود. گفت از من چه می‌خواهید، می‌دانید یکسال است که مُرده ام ولی «ما کان سَکَنت عنّی حرارةُ الموت» هنوز از داغی مرگ آرام نگرفته‌ام. ● جابر گوید: بخدا قسم من عجیب‌تر از این را از حسن بن علی علیهماالسلام و حسین بن علی علیهماالسلام دیده‌ام. ● اما آنچه از امام مجتبی علیه‌السلام دیدم؛ وقتی اصحاب حضرت با ایشان بی‌وفایی کردند و با معاویه مصالحه کرد، «اشتَدَّ ذَلکَ علی خواصِّ اَصحابِه» این صلح برای شیعیان خاص حضرت سنگین آمد و از جمله آن افراد خود من، که می‌رفتم و به حضرت اعتراض می‌کردم. ● حضرت فرمودند: جابر به من اعتراض نکن و مرا سرزنش نکن، مگر از جدّم نشنیدی که فرمودند: «خدا بواسطه این پسر (یعنی من) بین دو گروه از مسلمین آرامش و صلح برقرار می‌کند». جابر گوید: چرا شنیدم ولی امکان ندارد این قضیه در مورد معاویه باشد چرا که او خیلی خبیث است و این صلح باعث هلاکت شیعیان است. ● حضرت دست مبارکش را روی سینه جابر گذاشتند و فرمودند: گویا هنوز در شک و شبهه هستی؟ گفتم: بله. فرمودند: می‌خواهی رسول خدا را به شما نشان دهم و از خود حضرت مقصودش را بشنوی؟ جابر گوید: از کلام حضرت تعجب کردم، تا حضرت اینرا فرمودند یک‌مرتبه دیدم صدائی آمد و زمین شکافته شد، رسول خدا و حضرت امیرالمومنین و جناب جعفر و حمزه علیهم‌السلام از خاک بیرون آمدند. امام مجتبی عرض کرد: یا رسول الله جابر دارد مرا سرزنش میکند به آنچه که میدانید. ● پیامبر به جابر فرمودند: «یا جابر إنّک لاتکون مومناً حتی تکون لأئمتک مسلّماً و لاتکون علیهم برأیک معترضا، سلّم لابنی الحسن ما فعل، فانّ الحقّ فیه» ای جابر تو ایمانت درست نمی‌شود مگر تسلیم امامت باشی و رای و نظری از خودت نداشته باشی و به آنها معترض نباشی. تسلیم پسرم حسن باش که حق در صلحی است که انجام داده و آنچه انجام داده دستور خدا و دستور من است. عرض کردم: در مقابل امام مجتبی تسلیم هستم. تا اینرا گفتم دیدم به آسمانها بالا رفتند تا آسمان هفتم. 📚الثاقب فی المناقب؛ ص۳۰۶ ✍️مشکل بزرگان اصحاب مثل حجر بن عدی و سفیان بن ابی لیلا و جابر بن عبدالله در عدم تسلیم محض از امام مجتبی است. عدم تسلیمی که بخاطر نفرت شدید از معاویه است نه امور دنیوی. آنها به قدری در مظلومیت امیرالمومنین علیه السلام سوخته‌اند و از معاویه نفرت دارند که تاب صلح امام مجتبی علیه‌السلام با او را ندارند. @madras_emb
💠 در دل هم چون و چرا نباید کرد و الّا «لَكَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِينَ» عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْكَاهِلِيِّ قَالَ‏ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام‏ لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ حَجُّوا الْبَيْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَيْ‏ءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِي صَنَعَ أَوْ وَجَدُوا ذَلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ‏ لَكَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِينَ‏ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ- فَلا وَ رَبِّكَ‏ لا يُؤْمِنُونَ‏ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ‏ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ‏ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ‏ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً (سوره نساء/۶۸) ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَلَيْكُمْ بِالتَّسْلِيمِ. 📚الكافي؛ ج‏۱؛ ص۳۹۰ امام صادق عليه‌السلام فرمودند: اگر مردم خداى يگانه و بی‌شریک را عبادت كنند و نماز گزارند و زكات دهند و حج بجا آورند و ماه مبارک رمضان را روزه دارند و پس از همه اينها نسبت به حکم خدای متعال يا رسولش بگويند: "چرا چنین حکمی کرد؟ چرا برعکسش را حکم نکرد؟" يا اين سخن را در دل خود بگوید (بى آنكه به زبان آورند) به همين سبب مشرك می‌شوند. سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: «نه، به پروردگارت سوگند ايمان ندارند تا تو را در اختلافات خويش حاكم كنند، سپس در دل‌هاى خويش از آنچه حكم كرده‌اى ملال و گرفتگى نيابند و بى چون و چرا گردن نهند.» سپس امام صادق عليه‌السلام فرمودند: بر شما باد به تسليم. @madras_emb
🌤 تسلیم عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ كَثِيرٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ مِهْزَمٌ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي عَنْ هَذَا الْأَمْرِ الَّذِي نَنْتَظِرُ مَتَى هُوَ فَقَالَ يَا مِهْزَمُ كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ. 📚الکافی؛ ج۱؛ ص۳۶۸ عبد الرحمن بن كثير گويد: خدمت امام صادق عليه‌السلام نشسته بودم كه مهزم وارد شد و عرض كرد: قربانت گردم، به من خبر دهيد: اين امرى كه در انتظارش هستيم كى واقع مى‏‌شود؟ حضرت فرمودند: اى مهزم! تعيين كنندگان زمان آن دروغگو هستند، و عجله كنندگان هلاک می‌شوند و تنها تسليم شدگان نجات مى‏ يابند. @madras_emb
نظرات و سلائق شخصی خود را جزء دین ندانیم قَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ : إِنَّ دِينَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لاَ يُصَابُ بِالْعُقُولِ اَلنَّاقِصَةِ وَ اَلْآرَاءِ اَلْبَاطِلَةِ وَ اَلْمَقَايِيسِ اَلْفَاسِدَةِ وَ لاَ يُصَابُ إِلاَّ بِالتَّسْلِيمِ فَمَنْ سَلَّمَ لَنَا سَلِمَ وَ مَنِ اِقْتَدَى بِنَا هُدِيَ وَ مَنْ كَانَ يَعْمَلُ بِالْقِيَاسِ وَ اَلرَّأْيِ هَلَكَ وَ مَنْ وَجَدَ فِي نَفْسِهِ شَيْئاً مِمَّا نَقُولُهُ أَوْ نَقْضِي بِهِ حَرَجاً كَفَرَ بِالَّذِي أَنْزَلَ اَلسَّبْعَ اَلْمَثَانِيَ وَ اَلْقُرْآنَ اَلْعَظِيمَ وَ هُوَ لاَ يَعْلَمُ. 📚کمال الدین؛ ج۱؛ ص۳۲۴ امام سجاد علیه‌السلام فرمودند: بوسیله عقل‌های ناقص و نظریه‌های باطل، و قیاس‌های باطل و بی اساس نمی‌توان به دین خداوند دست یافت؛ تنها وسیله رسیدن به دین واقعی، تسلیم محض است؛ پس هركس تسلیم ما اهل بیت باشد از هر انحرافی در امان است و هر كه به وسیله ما هدایت یابد خوشبخت ‏خواهد بود. و شخصی كه با قیاس و نظریات شخصی خود بخواهد دین را دریابد، هلاك می‌گردد.‏ @madras_emb
💠 وقتی امضای امام پایان کار باشد ✍️ امام صادق علیه‌السلام بعد از وفات عبدالله بن ابی یعفور در نامه‌ای به مفضل بن عمر فرمودند: عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الْعُبَيْدِيُّ، قَالَ: كَتَبَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام إِلَى الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ الْجُعْفِيِّ حِينَ مَضَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أَبِي يَعْفُورٍ، يَا مُفَضَّلُ ... فَوِلَادَتِي‏ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَا كَانَ فِي عَصْرِنَا أَحَدٌ أَطْوَعَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِإِمَامِهِ مِنْهُ، فَمَا زَالَ كَذَلِكَ حَتَّى قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ بِرَحْمَتِهِ وَ صَيَّرَهُ إِلَى جَنَّتِهِ، مُسَاكِناً فِيهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام أَنْزَلَهُ اللَّهُ بَيْنَ الْمَسْكَنَيْنِ مَسْكَنِ مُحَمَّدٍ وَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیهماالسلام وَ إِنْ كَانَتِ الْمَسَاكِنُ وَاحِدَةً وَ الدَّرَجَاتُ وَاحِدَةً! فَزَادَهُ اللَّهُ رِضًى مِنْ عِنْدِهِ وَ مَغْفِرَةً مِنْ فَضْلِهِ بِرِضَايَ عَنْهُ. 📚رجال الكشي؛ ص۲۴۸ ● ... به جدم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله سوگند؛ در روزگار ما کسی مطیع تر نسبت به خدا و رسولش و امامش از ابن ابی یعفور نبود. ● و همیشه به این منوال بود تا اینکه خداوند، او را با رحمت خود، به سوی خود میراند. ● و به سوی بهشت خود در کنار رسول خدا و امیرالمومنین علیهماالسلام، میان خانه پیامبر و امیرالمومنین علیهماالسلام سکونت داد و اگر چه خانه‌ها و مقام‌ها یکی بود. ● خداوند به خاطر رضایت و خشنودی من، هر چه بیشتر از جانب خود از او راضی باشد و از فضل خود بر وی ببخشد. @madras_emb
💠 إخبار از غیب ❖ آیت‌الله‌العظمی شبیری زنجانی: 👈 خبر دادن از آینده به هیچ وجه دلیل بر معنویّت مخبر نیست. مرتاضان هندی نیز ریاضت باطل می‌کشند و از آینده خبر می‌دهند، بلکه معیار در معنویت، پیروی از دستور شرع است. ● یکی از مدعیان عرفان و تشرّف، از آینده خبرهایی می داد و احتمال می‌دهم ریاضت‌هایی هم کشیده بود. ● یکی از اشراف اردبیل به نام حاج جواد مجتهدزاده، اخوی زاده میرزا علی اکبر اردبیلی و نوه ملا محسن مجتهد اردبیلی، که بسیار خوش فهم و باهوش و امام زمانی و محشور با علماء بود، تصمیم می‌گیرد خانه ای در قم بخرد. به همین منظور وارد قم می شود و در مسافرخانه ابن سینا اتاق کرایه می کند تا پس از خرید منزل، خود و خانواده‌اش به آنجا بروند. ● در همین ایام، شبی آن شخص مدعی عرفان به منزل سرهنگ بازنشسته‌ای به نام فرهنگ صدرایی که اواخر هم معمّم شد و منزلی نزدیک مدرسه حجّتیه داشت و بعدها آقای آسید احمد اشکوری آن را خرید، می رود. حاج جواد مجتهدزاده نیز به منزل سرهنگ می‌رود. ● آن شخص مدعی به حاج جواد گفت: من شما را شام اینجا می‌بینم، خوابیدن را هم همین جا می‌بینم، تابستان هم شما را در اردبیل می‌بینم و خانه‌ای که می‌خواهید بخرید، نصیب شما نمی‌بینم. به این شکل چهار خبر از آینده داد. ● حاج جواد برای باطل کردن کردن ادّعاهای او، هنگامی که سفره شام پهن شد، از جا بلند شد و بیرون رفت. اهل مجلس گفتند: کجا می‌خواهی بروی!؟ میرزا حسین مصطفوی که از مریدهای آن شخص بود، گفت: چرا بد اخلاقی می‌کنی؟ صاحب خانه هم مانع شد، ولی حاج جواد گفت: اگر حرف او درست باشد، اگر بروم، باز مرا به اینجا بر می گرداند. حاج جواد رفت و نان سنگکی خرید و شام را در مسافرخانه خورد و همانجا خوابید و به این صورت دوتا از خبرهای غیبی آن شخص، خلاف واقع درآمد. ● حاج جواد می‌گفت: ولی موقعی که می‌خواستم خانه بخرم، به مشکل برخوردم. لذا به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفتم و به آن حضرت عرض کردم که امر خریدن خانه به مشکل خورده و اگر عنایتی نکنید و از خدا نخواهید که مشکل من حل شود، ادعای باطل این شخص ثابت می شود. بعد از این توسل، با عنایت حضرت معصومه (سلام الله علیها) مشکل حل شد و مراحل ثبت سند رسمی خانه تمام شد. ● در همان زمان در میان مریدان آن شخص منتشر شده بود که حاج جواد بی جهت به این در و آن در می‌زند و همان طور که مرادشان گفته، خانه نصیبش نخواهد شد. حاج جواد می‌گفت: در حجره آقا میرزا حسین مصطفوی کتابفروش بودم که این مطلب در آنجا نیز مطرح شد و گفتند که بی جهت تلاش نکنید. من همانجا قباله خانه را بیرون آوردم و نشان دادم. ● همچنین بنا داشتم برخلاف پیش گویی آن شخص، تابستان به اردبیل نروم و تصمیم گرفته بودم اگر خانه قم مهیا نشد، به مشهد یا جای دیگر بروم که با خرید خانه قم، تابستان را در قم ماندم و به این ترتیب پیشگویی های سوم و چهارم آن شخص نیز خلاف واقع درآمد. ....................................... ۱. مرحوم آیت الله سیدمحمدمهدی مرتضوی لنگرودی در کتاب «ارمغان هند و پاک» (ص ۱۲۲-۱۳۵) نمونه ای از اخبار مرتاضان هندی از آینده را نقل کرده است. 📚جرعه‌ای از دریا؛ ج۴؛ ص۵۷۸ @madras_emb
💠 مُرّ فرمایشات حضرات معصومین علیهم‌السلام ● از آقای نظری‌منفرد چنین نقل کردند: مرحوم آیةالل‍ه‌العظمی حاج سیّد محمّدرضا گلپایگانی اوّلین سالی که مرا دعوت کردند شب‌های قدر در منزل‌شان مراسم قرآن سر گرفتن داشته باشم، به خیال خودم خیلی جامع و کامل انجام وظیفه نمودم؛ به هر معصومی می‌رسیدم، ذکر مصیبت و توسّل و دعا داشتم. ● مراسم برگزار شد. چند روز بعد که خدمت‌شان رسیدم، منتظر بودم که ایشان چیزی بگویند، تعریف و تمجیدی داشته باشند؛ ولی دیدم هیچ نگفتند. گفتم: آقا! برنامهٔ شب‌ها چطور بود؟ گفتند: ما را به زحمت انداختید، مجبور شدیم دومرتبه قرآن سر بگیریم؛ 👈چون آنچه شما انجام دادید مطابق دستورِ رسیده نبود؛ گفته‌اند این‌گونه انجام دهید، باید همان‌طور انجام دهیم. 📚ما سمعتُ ممّن رأیتُ؛ ج۲؛ ص۳۱۶ @madras_emb