eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
علیه‌السلام 🔹جادۀ توحید🔹 کنار پنجره‌فولاد، گریه مغتنم است در این حریم برای تو گریه محترم است جهان سادۀ من: گریۀ وصال و فراق تمامی دو جهان، گوشۀ همین حرم است شروع مرگ، زمان جدا شدن از تو به پایِ عشق تو مردن، حیاتِ دم به دم است چه دورم از تو... خدایا چه دیر فهمیدم! تو در کنار من و سرنوشت من عدم است تو را در آینه‌هایم نشد نشان بدهم چقدر ساحت این شعر کوچک است و کم است برای جستن دُرّ حدیث سلسله‌تان زمان به حال رکوع است و پشت عرش، خم است حدیث گفتی، حقا چه اتفاق افتاد به حکم «اِلّا»‌یت، پرده از نفاق افتاد.. نفاق و کفر به حکم تو راهشان سد شد مسیر کوی ولا غرق رفت و آمد شد سرودی «اَشهَدُ اَن‌ لا ‌اِلهَ اِلّا ‌الله» ولایت تو نشان داد راه را از چاه به«لا اله»، اذان را دوباره جان دادی برائت از همۀ کفر را نشان دادی «بشرطها»‌ی شما راه را به ما فهماند حضور منتشر ماه را به ما فهماند به«لا اله» رسیدیم و نفی غیر شما به بارگاه ولا، حصن محکم «الا» به حصن محکم خود راه داده‌ای ما را به زیر پرچم خود راه داده‌ای ما را حدیث گفتی و از حکمتت جهان پر شد کنار دریایت، هرصدف پر از دُر شد حدیث سلسله، تفسیر ناب توحید است تجلیات ولایت به قاب خورشید است به سمت جادۀ توحید می‌برد ما را به سوی خانۀ خورشید می‌برد ما را کلیم‌وار به طور تبسم آمده‌ایم به شوق «و رضی‌الله عنهم» آمده‌ایم زیارت تو شبیه عروج تا عرش است حریم تو ملکوت است؟ فرش یا عرش است؟ عروج عرش‌نشینان، هبوط در حرمت مقام سلطانی، خوشه‌چینی از کرمت به لطف نور تو هر ظلمتی سحر گردد گناه‌کار بیاید فرشته برگردد به اشتیاق نگاه تو زائرت شده‌ام همین بسم که بگویی که شاعرت شده‌ام تو قول داده‌ای ای مهربان- که هم‌نفسی- سه‌جا به داد دل شیعیان خود برسی سه‌جا؟ نه در همه‌جا لطف تو کنار من است تو آن امام رئوفی که بی‌قرار من است...
بین حق و باطل است مرزی باریک بی نور ولایت، همه‌عالم تاریک معیار بهشت یا جهنم این‌جاست «بُغضاً لأبیک» هست و «حُبّاً لأبیک» استاد
؛ بگذار در این معرکه جولان بدهم بگذار قیامتی به میدان بدهم... «بُغضاً لابیک» خصم تو آمده است «حُبّاً لابیک» آمدم جان بدهم استاد
حر باش! کمی با دل خود خلوت کن از ظلمت، سمت روشنی حرکت کن از وعده‌ی سبز اُمویون بگذر با حیدر کربلا بیا بیعت کن استاد
علیه‌السلام 🔹درّ یتیم🔹 دُرّ یتیمم و به صدف گوهرم ببین در بحر عشق، گوهر جان‌پرورم ببین هفتاد و دومین صدف ساحل توأم ای روح آب، رشحه‌ای از کوثرم ببین من سینه‌سرخ عشق عمویم، پرم بده دست مرا رها کن و بال و پرم ببین چشمم به قتلگاه و عمو مانده زیر تیغ تصویر غربتی‌ست به چشم ترم، ببین با بانگ استغاثهٔ او تیغ می‌شوم برنده‌تر ز تیغ عدو خنجرم ببین پروانه‌ام به پیلۀ واماندنم مخواه در هُرم عشق، شعلهٔ خاکسترم ببین دستم کبوتری‌ست که شوق پریدن است چون نبض عمه ملتهب و مضطرم ببین بر من، عمو! به چشم خریدار بنگر و دست مرا بگیر و از این برترم ببین کوچک‌ترم ز قاسم و دارم دلی بزرگ همچون علی‌اصغر خود اکبرم ببین من کودک برادر تو بودم و کنون در هیئت دلاور و جنگاورم ببین «هل من معین» شنیدم و تکلیف روشن است در التهاب پاسخت اهل حرم ببین هرچند دست یاری من‌ کوچک است و خُرد آن حس عاشقانه و جان‌پرورم ببین احرام بسته‌ام که کنم دور تو طواف خیل حرامیان همه دور و برم ببین کوچک‌تر است قد من از تیغ دشمنان اما سپر برابر‌شان پیکرم ببین ته‌ماندهٔ شراب شهادت که مانده ‌ا‌ست می‌نوشم و تو مستی از این ساغرم ببین در دست عمه دست کشیدم ز جان خویش حالا به روی سینه گل پرپرم ببین دیشب سرم به شانهٔ آرامش تو بود اکنون به روی سینهٔ خود بی‌سرم ببین
از لشکر کوفه این خبر می‌آید زخم است و دوباره بر جگر می‌آید این‌بار هدف کیست؟ پدر یا که پسر؟ تیر است و به قصد سه نفر می‌آید! پرسید پدر؟ پسر؟ هدف آخر کیست؟ انگار که دل توی دل مادر نیست ای تیر! به غیر زخم بر جان رباب، حرفِ درگوشی تو با اصغر چیست؟ می‌رفت به سمت لشکر بی‌خبران می‌گفت رباب، مادرانه، نگران: خورشید! متاب بر گلوی پسرم می‌ترسم چشمی بزند زخم بر آن... شب‌هایم مهتاب ندارد دیگر مادر، بی‌تو خواب ندارد دیگر گهوارۀ خالی از تو آغوش من است گهوارۀ تو تاب ندارد دیگر گفتند بر او داغ مجسم بزنند یک تیر ولی سه زخم توام بزنند حتی گهوارۀ علی را بردند تا تیر به قلب مادرش هم بزنند حالا من و، اشک و، شب مهتابی و او لالایی خواب و، تب بی‌خوابی و او گهوارۀ کودک مرا پس بدهید من باشم و، تنهایی و، بی‌تابی و او شش‌ماهه‌ام! ای طفل کفن‌پوش رباب! جایت خالی‌ست توی آغوش رباب در من انگار، کودکی می‌گرید هر روز صدای توست در گوش رباب...
علیه‌السلام 🔹سفینة النجات🔹 ای تیر مرا به آرزویم برسان! یعنی به برادر و عمویم برسان حالا که پدر، تشنۀ لبیک من است بی‌تاب، خودت را به گلویم برسان لبیک به اوست آرزویم؛ لبیک! می‌گویم با خون گلویم لبیک تفسیر عظیم «یتلظّی عطشا»ست لب باز نمودم که بگویم: «لبیک» من نیز یکی از آن همه مردانت قابل شده این جان، که شود قربانت؟ حالا که بلا دور سرت می‌گردد بگذار علی شود بلاگردانت باید که به روی دست، قرآن ببرم شش آیه از آن سورۀ انسان ببرم تا قرآن باز، روی نیزه نرود باید که تو را نیز به میدان ببرم شش‌ماهۀ خود را که به میدان آورد گفتند حسین، تیغ برّان آورد سوگند به قرآن! که پی معجزه است... این بار به جای تیغ، قرآن آورد! غوغای عطش بود و فراتی می‌خواست از خضر نجات، آب حیاتی می‌خواست طوفان بلا ساحل امنی می‌جُست این قوم، سفینة النجاتی می‌خواست طفل است؟ نه! این کمال خود را دارد در یاری تو، مجال خود را دارد این نیست تلظی و رجزخواندن اوست! این شیر، زبان حال خود را دارد این گریه، نه! زخم بر تن احساس است! طفل است و تلظی... رجزش هم خاص است! با تیر سه‌شعبه گفت دشمن، این طفل هم قاسم، هم اکبر، هم عباس است می‌دید غریبی پدر را و... گریست مادر را و سوز جگر را و... گریست جز تیر، کسی حرف دلش را نشنید بر حنجر او گذاشت سر را و گریست هستی شما حرام شد ای مردم آلوده به ننگ و نام شد ای مردم «کیف یتلظی عطشا» یعنی که حجت به شما تمام شد ای مردم! شد گندم ری طعم هواخواهی‌شان دیدی که چه بود اوج خداخواهی‌شان! دیدی که چگونه اصغرم را کشتند با نیت قربةً الی اللهی‌شان!
او رفت که بی‌تاب کند لشکر را از شرم عطش آب کند لشکر را؟ او در پی تشنۀ حقیقت می‌گشت می‌رفت که سیراب کند لشکر را
او رفت که بی‌تاب کند لشکر را از شرم عطش آب کند لشکر را؟ او در پی تشنۀ حقیقت می‌گشت می‌رفت که سیراب کند لشکر را استاد
سیدمهدی حسینی _ این غم را مگیر از ما.mp3
10.55M
🏴
🎙 بانوای: 🚩 مرهم غم تو آبروی ماست، این غم را مگیر از ما دلیل پلک‌های زخم! مرهم را مگیر از ما نگاه خیس ما ارثیه‌ی آبا و اجدادی‌ست بیا لطفی کن این حق مسلّم را مگیر از ما برای ما که از غوغای این عالم گریزانیم همین یک دلخوشی مانده‌ست، این کم را مگیر از ما به غیراز خیمه‌ی تو هرکجا آلوده‌ی فتنه‌ست نشستن در پناه سرخ پرچم را مگیر از ما رضا فرمود فَابکِ لِلحسین اِن کُنتَ باکِیّا عمل کردن به این فرمان محکم را مگیر از ما دم نوحه برای سینه‌زن حکم نفس دارد بدون روضه می‌میریم، این دم را مگیر از ما تمام سال با شوق همین یک ماه سرکردیم تمام سال را باشد... محرّم را مگیر از ما ✍ .