eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
2 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
   ای قبلۀ اقلیم ولایت کویت محراب بلند طاق دین ابرویت در خانۀ کعبه آمدی زان به وجود تا روی کنند از همه جانب سویت ....... این سیزده رجب عجب محترم است چون روز طلوع آفتاب كرم است حاجی! به طواف كعبه آرام برو چون سید اوصیا درون حرم است
ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود روح از پیکره ی کعبه برون آمده بود روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز عشق او بر دل سنگی‌‌ِ حرم غالب شد قبله مایل به علی بن ابی طالب شد از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت کعبه در بدرقه اش چند قدم با او رفت قفس کعبه شکسته است دم پرواز است برو از کعبه که آغوش محمد باز است آینه هستی و با آینه باید باشی خانه زادِ پسر آمنه باید باشی همه ی غائله ها گشت فراموشِ نبی کودکی های علی پر شد از آغوش نبی مستی اهل سماوات دو چندان شده است عطر گیسوی علی خورده به تن پوش نبی تا بچیند رطب تازه ای از باغ بهشت رفته دردانه ی کعبه به سردوش نبی که نبی بوده فقط این همه سرمست علی که علی بوده فقط آن همه مدهوش نبی چشم در چشم علی ، آینه در آیینه حرف ها می زند اینک لب خاموش نبی دور از من مشو ای محو تماشای تو من نگران می شوم از دور شدن های تو من من به شوق تو سکوتم ، تو فقط حرف بزن وحی می ریزد از آهنگ لبت ، حرف بزن می نشینم به تماشای تو تنها ، آری هر زمان خسته ام از مردم دنیا ، آری بر مکافات زمین با تو دلم غالب شد همه ی دهر اگر شعب ابی طالب شد خوب شد آمدی ای معنی بی همتایی بی تو هر آینه می مردم از این تنهایی دین اسلام در آن روز که بازار نداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت اول آن کس که خریدار شدش حیدر بود باعث گرمی بازار شدش حیدر بود وحی می بارد و من دوخته ام دیده به تو تو به اسلام ؟ نه ! اسلام گراییده به تو در زمین دلخوش از اینم که تویی همسفرم از رسولان دگر با تو اولوالعزم ترم می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام ...
تو را تا دیده‌ام محو جمال کبریا دیدم تو را غرق مناجات خدا، از خود رها دیدم تو را در سجدهٔ باران و بر سجّادهٔ صحرا به هنگام قنوت برگ‌ها، در «ربّنا» دیدم تو در هفت آسمان سیر و سفر می‌کردی امّا من تو را در سرزمین وحی، سرگرم دعا دیدم کنار «حجر اسماعیل» در سرچشمهٔ زمزم صفا و مروه را گرد تو در سعی و صفا دیدم «تو را دیدم که می‌چرخید گرد خانه‌ات کعبه خدا را در حرم گم کرده بودم در شما دیدم» تو را در دامن مادر، تو را در دست پیغمبر تو را مولود کعبه، قبلهٔ اهل ولا دیدم تو را فرمان بر «یا ایها المدثر» از اول تو را «السابقون السابقون» از ابتدا دیدم تو را پابند پیمان الست از مطلع هستی تو را عاشق‌ترین دلدادهٔ «قالو بلا» دیدم تو افکندی حجاب از روی «کَرّمنا بنی‌آدم» که سیمای تو را آیینهٔ ایزدنما دیدم تو آدم را فراخواندی به علم «عَلَّمَ الأسماء» تو را در کشتی نوح پیمبر ناخدا دیدم اگر اعجاز موسایی عصا بود و ید بیضا سرانگشت تو را پرگار تقدیر و قضا دیدم نه تنها از تو شد عیسی مسیحادم، که از اوّل تو را هم عهد و پیمان با تمام انبیا دیدم سلیمان از تو حشمت یافت هنگام نگین‌بخشی تو را روح قناعت، اسوهٔ فقر و غنا دیدم زدی خود را به آب و آتش ای شمس جهان‌آرا تو را پروانهٔ پیغمبر از غارحرا دیدم به جولان‌گاه احزاب و نبرد خندق و خیبر به دستت تیغ «لا سیف» و به شأنت «لا فتی» دیدم به یک ضربت که در خندق زدی، در برق شمشیرت جهانی را به لب «اَهلاً و سَهلاً مَرحَبا» دیدم تلاوت کردی «آیات برائت» را به زیبایی تو را خورشید بام کعبه در «اُمُ القُری» دیدم تو را در مسجد و محراب، در میدان و بر منبر تو را در بی‌نهایت، در کجا در ناکجا دیدم چه می‌دیدم خدایا روز فتح مکّه با حیرت خلیل بت‌شکن را روی دوش مصطفی دیدم «و سُبحانَ الّذی أسری بِعَبدِه» را که می‌خواندم تو را در لیلةُ المعراج، با بدرُالدُّجا دیدم سراغ آیهٔ «اَلیَوم اَکملتُ لکُم» رفتم تمام آیه را وصف علی مرتضی دیدم شکوه و عزّت هستی! کمال عشق و سرمستی! چه گویم من که روی دست پیغمبر چه‌ها دیدم تو را در سایۀ باغ «اَلَم نَشرح لَکَ صَدرَک» شکوفا یافتم، مصداق «مِصباحُ الهُدی» دیدم گل روی تو را در «سَبِّح اسم ربَّکَ الاعلی» تَجَسُّم کردم آری، تا جمال کبریا دیدم تو را در سورۀ «حامیم تنزیلٌ منَ الرَّحمن» تو را در آیهٔ تطهیر و در «قُل اِنَّما» دیدم تو را در نون «اَلرَّحمن» و عین «عَلَّمَ القُرآن» تو را در یای «یاسن» ترجمان طا و ها دیدم تو را در «قُل کَفی بِاالله» در «وَالتّین وَالزَّیتون» تو را در «لیسَ لِلانسانَ اِلّا ما سَعی» دیدم نه تنها هست اوج رفعتت در «قاف و القرآن» تو را در سورهٔ وَالشَّمس و طور و وَالضُّحی دیدم تو را با چهرهٔ پوشیده و خرما و نان بر دوش کنار زاغه‌های شهر کوفه بارها دیدم نوازش از تو می‌دیدند فرزندان شاهد هم تو را با گوهر اشک یتیمان آشنا دیدم به مسکین و یتیم از بس محبّت کردی و احسان تو را در سورهٔ انسان و متن «هل أتی» دیدم چه می‌دیدم خدا را در سکوت محض نخلستان تو را هر نیمه‌شب، در گریه‌های بی‌صدا دیدم شبی که شمع بیت‌المال را خاموش می‌کردی تو را با بی‌ریایی، خفته روی بوریا دیدم چو راز غربت خود را به گوش چاه می‌گفتی چو نیلوفر کشیدم قد، تو را ای ماه تا دیدم تو را پشت در آتش زده، با زهرةُالزّهرا صبور و مهربان، در تیرباران بلا دیدم اگر نامردمان دست تو را بستند، آن‌ها را اسیر پنجۀ تقدیر، در «تَبَّت یَدا» دیدم در ایوان نجف، در کوفه، در محراب مسجد هم شهادت‌نامهٔ «فُزتُ وَ رَبَ الکَعبه» را دیدم پس از آن لیلة القدری، که شد شقُّ القَمَر، هرشب تو را در جوهر خون شهیدان خدا دیدم تو را یاری‌گر خون خدا، با عترت یاسین تو را دلجوی یاس ارغوان، در نینوا دیدم تو را در آسمان نیلگون ظهر عاشورا تو را در سایه‌روشن‌های شام و کربلا دیدم شب شام غریبان و پرستوهای سرگردان تو را دلسوخته در شعله‌زار خیمه‌ها دیدم اگر خورشید دشت کربلا از نوک نی سر زد تو را در موجی از آیات تسلیم و رضا دیدم تو را با کاروان اهل‌بیت وحی در غربت تو را در حیرت از خورشید در تشت طلا دیدم کسی از آستانت دست خالی برنمی‌گردد که در آیینهٔ آیین تو مهر و وفا دیدم
ساقی شبیه ساقی کوثر نیامده جز او کسی به جای پیمبر نیامده جز او برای فاطمه همسر نیامده از کعبه جز علی احدی در نیامده یعنی کسی به پاکی حیدر نیامده هر کس غلام فاطمه شد در پناه اوست شاهی که عرش دوش نبی جایگاه اوست در معرکه سلاح نبردش نگاه اوست این گیسوی سیاه که تنها سپاه اوست بر شانه اش سیاهی لشکر نیامده اولاد مرتضی همه ذاتاً  مطهرند قرآن ناطقند، شفیعان محشرند شاهان روزگار غلامان قنبرند خدّام عرش گوش به فرمان حیدرند دور و برش که قحطی نوکر نیامده ابروش وقت جنگ کم از ذوالفقار نیست دنیا به جنگش آمده و بی‌قرار نیست در مکتبش ضعیف‌کشی افتخــار نیست کرار که در مبارزه اهل فرار نیست این کارها به فاتح خیبر نیامده هرگز نمی‌شود علم عشق سرنگون عشقش کشیده‌است دلم را به خاک ‌و خون پایان کار عاشق او چیست جز جنون؟ او گرد خاک پای علی شد که تا کنون سردار مثل مالک اشتر نیامده گرچه نبی نبود، وصی نبی که بود مسند نشین بی‌بدل این اریکه بود مردی که همسرش به ملائک ملیکه بود باید خدا شوی که بفهمی علی که بود کاری که از بنی‌بشری بر نیامده در حال احتضار ولی فکر قاتل است مولای ما نمونه انسان کامل است بی مهر او تمام عبادات باطل است آدم بدون عشق علی مشتی از گل است حیف از دلی که در بر دلبر نیامده دشمن هم از عنایت تو بی‌نصیب نیست در کشور تو هیچ غریبی غریب نیست بیچاره‌ای که در دل زارش شکیب نیست با اینکه فکر آیه «أمّن یجیب» نیست از بارگاه لطف تو مضطر نیامده بر راه کفر سد زده دیوار تیغ تو اصلاً هدایت است فقط کار تیغ تو هو، حق، علی مدد، همه اذکار تیغ تو دیدیم هر که رفت به دیدار تیغ تو با سر فرار کرده... ولی سر نیامده استاد در فنون نبردی ابوتراب فــــرمانروای کشور دردی ابوتراب حتی به مور ظـلم نکردی ابوتراب گفتم هزار مرتبه مردی ابوتراب با تو هزار مرد برابر نیامده شد در غم تو چشم هزاران یتیم تر بعد از تو می‌شوند یتــــیمان یتیم تر من از ازل اسیر تو ام یا قدیم تر ای خانواده‌ات همه از هم کریم تر از سفره‌ی تو پر برکت تر نیامده
می نویسم سر خط، مرد خطر یعنی تو تیغ بالای سر فتنه و شر یعنی تو سوره ی فتح و سلیمان ظفر یعنی تو ها علیٌ بشرٌ کیف بشر یعنی تو دوستداران تو با عرش برابر هستند سینه چاکان تو با کعبه برادر هستند شعر در وصف تو ای شاه سرودم،امروز واژه در مدح تو از عرش ربودم امروز می شوی ذکر مناجات و درودم امروز من به کعبه بخدا سجده نمودم امروز قبله در ماه رجب سمت تو آقا آمد کعبه ای بود در این کعبه به دنیا آمد صدف کعبه در این لحظه پر از دُر شده بود خانه از عرش نشینان خدا پر شده بود فاطمه بنت اسد غرق تحیر شده بود درک میلاد تو بیرون ز تصور شده بود دو سه روزی که شده کعبه ز عطرت لبریز معتکف بود حرم با تو شد ایام البیض برکت رفته از آن خوان که در آن نیست نمک فکر کردم که در این واژه چه چیزیست “نمک” صد و ده بار علی و صدو ده چیست، نمک نان این سفره حسینش شده، کافیست نمک نمکین عشق علی شد ابدی و ازلی برکت سفره ی شیعه است حسین بن علی کیست این، معرکه دار همه ی جولان ها؟ کیست این، پیر و امیر همه ی ایمان ها؟ کیست این، خطبه ی کولاک همه توفان ها؟ کیست این اُسّ و اساس همه ی بنیان ها؟ مست شو با لب خورشید، لب ماه بگو أشهد انّ علیّاً ولی الله بگو ناگهان پرده برانداخته حق می بینی مست از خانه برون تاخته حق، می بینی نرد عشقی به خودش باخته حق، می بینی چهره را مثل علی ساخته حق، می بینی چه شرابی است که کعبه شده میخانه ی او این علی کیست که زهرا شده پروانه ی او یا علی ای که خودت هم هدفی، هم راهی بنده ی حقی و در بندگی خود شاهی کهکشان هستی و خورشید ترینی، ماهی آیه ی «أنفسنا»، نفس رسول اللهی این تو بودی که به بت های تهی «لا» گفتی نیمه شب، وقت خطر، جای پیمبر خفتی ای پیمبر تو بگو مرد خطر کیست، علی وسط معرکه ها شیرجگر کیست، علی قاتل عبدود و دافع شر کیست، علی یار غارند همه، سینه سپر کیست، علی باید ای شیعه به خصمش برسانی لعنت بر فلانی و فلانی و فلانی لعنت صاحب تیغ دو لب، لب به سخن باز کن و خطبه بی نقطه بخوان، با سخن اعجاز کن و زمزم کعبه، شبی زمزمه ای ساز کن و تا ثریای خودت فاطمه پرواز کن و بگو ای شعر تو یک مصرع دیگر داری آینه دار تو زهراست، برابر داری
وا نشد جبریل اگر سمت نجف بال و پرش بهتر آنکه بر زمین جاری شود خاکسترش خوش به حال آن کبوتر بچه ای که تا سحر میپرد از صحن ایوانش به صحن دیگرش داستان سنگ و زر يعنى که ما و فضه اش قصه شاه و گدا يعنى که ما و قنبرش در مقام آخريت بود ، ديدند اولش در مقام اوليت بود ، ديدند آخرش خاک را گل ميکند گل را خلائق ميکند نيست هرکه خلق مولا خاک عالم برسرش با على يکتاپرستم, ورنه ميخواهم چکار آن خدايى را که اين آقا نباشد مظهرش آرزوى مرگ کردن چاره ى کارش بود سائلی که دست خالى ميرود از محضرش چهارده قرن است دارد رزق ما را ميدهد با همان يک مرتبه بخشيدن انگشترش آه...ظلمت آه...ظلمت آه..ظلمت ميشود واى اگر خورشيد را روزى براند از درش مرتضى يعنى قسيم النار والجنة , ولى هست معيارش در اين تقسيم حب همسرش تازه کعبه آبرویی یافت و قیمت گرفت همچنانی که صدف قیمت گرفت از گوهرش از در کعبه نرفت و بر در کعبه نرفت چونکه باید بعد ازین کعبه بیاید بر درش خاک یا خاکسترش کن مصحفی را که درآن آیه ی"الیوم اکملت"نباشد محورش *مبعث ختم رسل ترویج حب حیدر است تا دهد نشر ولایت حق کند پیغمبرش* به خودش كه جای خود ، حتي به خاك پاش هم هر کسی شک میکند شک میکنم به مادرش کور دلها احمقند ، احمق چه میفهمد علی جان احمد بود که خوابید بین بسترش . . جز علی و فاطمه دیگر ندیده روزگار اینقدر شرمنده باشد همسری از همسرش *بیت از *
کعبه خلوت گه اسرار فراوان علی ست بیت حق جلوگر از عارض رخشان علی ست در جهان مرد عمل باش علی را بشناس که ترازوی عمل کفه میزان علی ست دادگاهی که به فردای قیامت برپاست حکم حکم علی و محکمه دیوان علی ست ای ابوبکر مکن غصب خلافت زیرا به خدا بعد نبی سلطنت از آن علی ست کشتن مَرحب و بگرفتن درب خیبر خاطرات خوش دیباچۀ دوران علی ست دور شو ای پسر عبدود از دیدۀ او که شجاعان عرب پشۀ میدان علی ست این حسینی که رئیس الشهدایش خوانند با خبر باش که شاگرد دبستان علی ست گر چه «خوشزاد» ز دیدار نجف محروم است در عوض ریزه خوره سفرۀ احسان علی ست
ﺷﺄﻥ تو در اندیشه ما جا شدنی نیست در کوزه که جا دادن دریا شدنی نیست هرچند که توصیف تو مولا شدنی نیست تو لطف کنی ناشدنی ناشدنی نیست طبعی که نپرداخت به نام تو تلف شد بر خاک نوشتند علی درّ نجف شد ماییم و دلی مست در ایوان طلایی احسنت چه معماری انگشت‌نمایی تاریخ ندیده به خود این‌گونه بنایی دارد هنر شیخ بهایی چه بهایی هرکس که تو را دید به زانو زدن افتاد در صحن تو خورشید به جارو زدن افتاد در خلقت تو هرچه خدا داشت عیان شد در روز ازل هرچه دلت خواست همان شد هر کس که گدای تو شد آقای جهان شد از برکت نام تو اذان نیز اذان شد سردار بجز میثم تمار نداریم ما غیر علی با احدی کار نداریم از ظرفیت خویش فراتر چه بگویم؟ گنگ است زبان پیش تو دیگر چه بگویم؟ از تو که خدا گفته مکرر چه بگویم؟ هیچ است علی پیش تو من هر چه بگویم مقصود تویی کعبه و بت‌خانه بهانه‌ست چیزی که عیان است چه حاجت به بیان‌ست نام تو شده قدرت بازوی پیمبر در غزوه احزاب تویی یک تنه لشکر یک ضربه‌ا‌‌ت از کل عبادات فراتر با فاطمه شد قدرت تو چند برابر غیر از تو علی هیچ کسی حصن حصین نیست یا فاطمه گفتی رجزی بهتر از این نیست باید که به رخ‌ها بکشانی هنرت را آسوده کن این مرتبه تیغ دوسرت را رندی کن و یک گوشه رها کن سپرت را صفین محیاست بیاور پسرت را چشم تو گره خورده به ابروی اباالفضل وصل است به تو قدرت بازوی اباالفضل
در مخزن لايموت دردانه علي است در كون و مكان امير فرزانه علي است در كعبه ظهور كرد تا بر همه كس معلوم شود كه صاحب خانه علي است
به گریه فاطمه ای در مقابل کعبه ست شبیه موج خروشان به ساحل کعبه ست رواست اینکه بگیرند حاجت از این زن کسی که داشت علی را معادل کعبه ست ندا رسید به مریم اگر که خارج شو برای فاطمه فرمان به داخل کعبه ست پس از سه روز و سه شب چونکه وضع حمل نمود علی ست حاصل او یاکه حاصل کعبه ست برای کعبه فضیلت شود که بنویسم پس از سه روز و سه شب کعبه در دل کعبه ست دل شکسته می آید به کار پیش خدا فقط شکاف یمانی مکمل کعبه ست ببین شکافته هرسال از همان نقطه که دوری از علی اش اصل مشکل کعبه ست خراب گشت به عشق علی و مجنون شد دراین خصوص جنون از فضایل کعبه ست رواست اینکه بگردد به دور او دنیا که خاک پای علی مایه ی گل کعبه ست به خاک،کعبه اگر شکل ناقص علی است به روی عرش، علی شکل کامل کعبه ست
اگر بیرون کند از بیشه‌ی تمکین خود سر را به لرزش آورد ارکان أرض و چرخ أخضر را به ظاهر، تا بلی گفتیم، نفس از پرده بیرون شد پسندیدم علی را تا پسندیدم پیمبر را مراعات نظیر ذوالفقار از موج کوثر کن میاور با فرات و نیل یکجا تیغ حیدر را اگر نازک کند روز قیامت پشت پلک خویش نمی‌بیند بهشت آن روز حتی روی قنبر را ز فیضش لال، خط نامه را بر کور می خواند ز لطفش کور دارد رهنمایی مردم کر را کتابی هست اگر، شرحی است بر آن متن گیسویت خدا بهر تماشای تو میزان کرد محشر را غبار رحمتی شد باده بر آسمان پیچید به شعله‌ی یادش گرفتم دامن تر را بدان بازو کدامین طعمه را پاس ادب دارم که جاه باز بستی از کرم بال کبوتر را شرافت داشت دست بولهب بر پلّه‌ی شأنش مشرّف گر نمی‌فرمود با پادوش منبر را فقیهان را به زین اسب کرسی شجاعت داشت اگر می‌بست هنگام قتال آن شیر نر، سر را ز قدرت می‌کِشد از نیستی ها کرّه‌ی هستی مقدر می‌کند بر نیستی امر مقدر را حدیث روی آتشناک تو با خاک زایل نیست به دوشم می‌کشم بعد از وفاتم نیز ساغر را ز چین تا روم اگر دیبای خوبان موج خیز افتد نخواهم داد از کف دامن اولاد حیدر را عیالات خدا را تهمت همسنگی از کفر است مبندی بر زنانش غیر زهرا شأن همسر را
امشب به لبم همین ترانه ست، علی !!! مقصود تویی ، کعبه بهانه ست، علی !!! این بیت ، ز مستجار ، فریاد زند ... خانه منم و صاحب خانه ست ، علی ... ....... جز حب علی نیست نجاتی دیگر جز خندهٔ او نیست براتی دیگر تا شاد شود قلب محمد صلوات بر حیدر و زهرا صلواتی دیگر