eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
چه خوب شد که ذکر دل ، علی علی است روز و شب پناه اول آخرم ، فاطمه شد به لطف رب چه خوب شد که گشته ام غلام قنبر کسی که عالم از شجاعتش ، هنوز مانده در عجب فراری اُحُد کجا ، دلاور احُد کجا کجاست شان مصطفی ، نایب عافیت طلب امان از آن که حُرمت ِ امین وحی را شکست کشیده دین چه ها ازین ، خلیفه های بی ادب به زیر دین ِ حضرت خدیجه ایم و فاطمه اگر علی علی علی ، نشسته است روی لب بناز شیعه تا ابد ، به دین آسمانی ات سهم کدام مکتبی ، شده عقیله العرب چه همتی ، چه غیرتی ،چه کرده است پای دین فاطمه ی کرببلا ، زینب صبر آفرین سلام ای عقیله ی ، تمامی زمانه ها کسی نداشت مثل تو ، ز فاطمه نشانه ها تو بی معلم عالمه ، فهیمه ای و فاضله تو جاودنه گوهری ، در یم بی کرانه ها نشانده کوه غیرتت ، وقار و صبر و هیبتت حماسه ی حسین را ، به صدر جادوانه ها تو دست بسته بسته ای ، دست بنی امیه را حریف عزم راسخت ، نمی شود بهانه ها چه گویم از کرامتت ، سرم فدای قدرتت تو روضه ات بهشت را ، می آورد به خانه ها سلام سایه ی سر و ، ملیکه ی حسینیان سلام مطمئن ترین، پناه آخر الزمان در آسمان عاشقی ، تو سرترین ستاره ای سرآمد حسینیان ، میان هر هزاره ای زمین و آسمان همه ، فدای آن خدای که نکرد خلق غیر تو ، فاطمه ی دوباره ای توسلی به حضرت ِ خطیبه ی فدک نما بهم بریز کوفه را ، فقط به یک اشاره ای علی حسین مجتبی ، فاطمه و محمدی برای جمع پنج تن ، فقط تو استعاره ای خطبه شام و کوفه ات ، شبیه خطبه فدک نهیب زد سر ِ ستم :" هنوز هیچ کاره ای" بت شکنی و دخترِ بت شکن مدینه ای شیر زنی و دختر ِشیر زن مدینه ای حماسه های حیدری، نشسته در کلام تو به ظلم پشت پا زده ، فاطمه مرام تو همیشه بهر یاورش ، امام می کند دعا بود ولی ملتمس ِ دعای تو امام تو به غیر چاره نفر ، خدا به کس نمی دهد اجازه ورود را ، به کعبه ی مقام تو تو قبله ی فضیلتی ،تو منتهای عزتی بلند می شود حسین ، ز جا به احترام تو گفته خدا تو زینت ِ شیر دلاور منی مادر حیدری تو ، فخر کُنَد به نام تو معجزه مانده عاجز از ، نام‌گره گشای تو کار مسیح می کند ،بنده ی بنده های تو تویی که حسرت همه ، ملائک است خدمتت تهمت و سنگ و کعب نی ، نبود حق عصمتت رواست کل سال ما ، محرم و صفر شود گرفته جان شیعه را ، مصیبت اسارتت مطهره ترین چرا ، تو را زدند با وضو کاش نداشت نام دین ، قصه ی هتک حرمتت کوری چشم حرمله ، فاتح شام و کوفه ای معجر پاره پاره ات ،نکرد کم ز عزتت تو در میان سلسله ، بخوان نشسته نافله بخوان که باز هم خدا ، فخر کند به خلقتت شکست پیش چشم تو ، غرور نازدانه ها چه قدر داده غصه ی ، حرم تو را خجالتت خدای صبر با دلت ، چه کرده اند شامیان که بی رقیه روز و شب ، مرگ شده است حاجتت تو از زمانه دیده ای ، چه غیر داغ پشت داغ بگو که جز تو این همه ،کشیده است از فراق ؟!
ماه يكتايى و بی همتا به دنیا آمدی هم ردیف نور اعطینا به دنیا آمدی مثل حیدر عالی اعلی به دنیا آمدی تو شبیه حضرت زهرا به دنیا آمدی روز میلاد تو در تقویم روز باور است روز عشق و روز تکریم مقام خواهر است آمدی و می رسد بانگ مبارک بادها بی معلم می شوی فرزانه ی استادها ای علمدار حقیقت بانی فریادها ای دلیل کاف و ها و یا و عین و صادها هرچه دارد کربلا در اختیار جبر توست پرچم شاه شهیدان هم به سوی قبر توست آمدی تا که بگویی قصه ی پرواز را تا کجاها برده ای این شور انسان ساز را ای رسول عشق می بینم ز تو اعجاز را زنده کردی نهضت هفتاد دو سرباز را شام در زیر قدمهای تو در تاب و تب است این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است آمدی تا انتهای جاده ی عشق و جنون هم ردیفت بعد زهرا کس نبوده تاکنون گامهایت در مسیر آیه ی والسابقون خواهر صبر و کرم ای دختر والراکعون آمدي در دفتر دلدادگان يكتا شوي آمدي اسطوره ي ميدان عاشورا شوي ای درخت استوار ای اسوه ی شب زنده دار شد ردیف شرح تو در هر قصیده اقتدار با حضورت شاه مردان حرز میخواهد چکار آمدی مستانه تر صف می گشاید ذوالفقار دختر شیری و یک جلوه ز الله الصمد مادری کردی برایش حضرت بنت اسد حاصل پیوستن دریا به دریا زینب است چشمهایی که ندید الا جمیلا زینب است نقش بازوبند ساقی حرم یا زینب است لافتی الاعلی لا عشق الا زینب است باز هم رو سوی بانوی وفا آورده ام شصت و نه دفعه به لب نام تو را آورده ام واژه ی ایثار را باید به پای تو نوشت در مقام صبر هم باید برای تو نوشت شاه را مشتاق و بی تاب دعای تو نوشت بعد او کرببلا را کربلای تو نوشت جان فدای شاعری که اینچنین زیبا سرود کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود خیرها از تو رسیده دست ما خیر کثیر عشق دارد در کنار تو مراعات نظیر حضرت ام الحیا اخت الحسن بنت الامیر ای اسیری که اسارت شد به دست تو اسیر از میان محملت نور خدا تابیده است دشمنت یک لحظه هم آه تو را نشنیده است عقل را بازی گرفتی عشق حیرانت شده مرتضی هم محو در تفسیر قرآنت شده هر که دیده جلوه هایت را مسلمانت شده هر که نامت را شنیده بعد گریانت شده چند وقتی هست پای تو جنون دلباخته مرز بین حق و باطل را حریمت ساخته کاش قابل بودم و از یاورانت می شدم با نشان زینبیون بی نشانت می شدم با دو جرعه عشق از لب تشنگانت می شدم از شهیدان دفاع از آستانت می شدم ما همان سیل خروشانیم در راه بلا کلنا اصحابک لبیک بنت المرتضی شاعر: رضا تاجیک حضرت زینب (س) میلاد
سلام روشن زیبائی کرامت ها سلام حضرت بانو غلامت آمده است شکسته تر ز سکوت رواق آینه ها گدای دم دمی بی مرامت آمده است کنار بال کبوتر نشسته ام امشب به خاک بوسی این آستان نورانی در اوج فیض توسّل قنوت می خوانم کنار هر نفس این ضریح عرفانی دخیل بسته ام ای خواهر امام رئوف به پای پنجره ی سبز آسمانهایت من از کنار همین گنبد و مناره ی عشق سفر نموده ام آری به بی کرانهایت اجازه ام بده از باب لطف همسایه الی الابد سر این سفره میهمان باشم در عالم در و همسایگی حواسم هست کنار پنجره فولاد یادتان باشم اگرچه از گذر لحظه ها نمی نالم اگرچه در حرمت بی نشانه می خندم ولی کنار شما چون برادرت فرمود به اشک روضه ی غربت دخیل می بندم سلام می دهم از جانبت به بابایی که لااقل به لبش چوب خیزران نزدند اگرچه سوخت ولیکن مقابل چشمش دگر که حرف کنیزیّ دختران نزدند شاعر:وحید قاسمی حضرت ام البنین (س) روضه
زیر غلاف و تازیانه خورد شد بازو زهرا به مسجد رفت اما دست بر پهلو زهرا به مسجد رفت ، اما گرم فریاد است سلمان ! بگو مسجد چرا در لرزه افتاد است فریادهای فاطمه دیوار را لرزاند سلمان بگو دیدی که مسجد را صدا لرزاند زهرا اگر نفرین کند دنیا نمی ماند مسجد فرو می ریزد و بر پا نمی ماند تنها نمی ماند علی وقتی که زهرا هست - پهلوی او‌ هم‌ بشکند - زخمی است ، اما هست سرباز مولا می شود وقتی علی تنهاست زهراست حیدر ، ای جماعت ! مرتضی زهراست وقتی که مسجد در دل لات و هبل شد گم بتخانه با مسجد چه فرقی می کند مردم! منبر بدون مرتضی چوب است و جز این نیست بی مرتضی هرجا که باشی حرفی از دین نیست مردم ! فدک ارثیه ی قانونی زهراست آیا غلاف و تازیانه اجر ذی القرباست؟! زهرای مجروح علی آن روز غوغا کرد دست علی را فاطمه با خطبه اش وا کرد حیدر به زهرا گفت ؛ ما بی هم چه می کردیم؟! زهرا بیا با هم به سمت خانه برگردیم می دانم از بس درد داری ناتوانی تو اما عزیزم با علی باید بمانی تو با من بیا این روزها غوغاست در خانه زهرا به زینب فکر کن تنهاست در خانه همپای حیدر ! دست در دست علی بگذار حالا که اذیت می شوی کم کم قدم بردار هم صحبت تنهائیم ! تا خانه راهی نیست باید بمانی ، بی تو حیدر را پناهی نیست من بی تو بغضم ، گریه ام ، فریاد خاموشم باید بمانی بار غم برداری از دوشم زهرا چرا هی دست را بر گونه می گیری زهرا بگو از مرتضایت رو نمی گیری الجار ثم الدار می‌خواندی تو قبل از این حالا چرا عجّل وفاتی می کنی تلقین هر شب دعایت می کنم ، با من بمانی کاش زهرا بمان ، شبها تو سقای حسینم باش شاعر: محسن ناصحی حضرت زهرا (س) روضه
مادرِ خوبِ حضرتِ دلبر به فدایِ تو جانِ مادرِ ما روزِ محشر تو می‌کنی محشر می‌شوی باز سایه‌یِ سرِ ما با شما باشکوه و دیدنی است روزِ یوم‌ُالحساب وَاللّهِه تو جدا کن مرا بگو این است عبدِ این آستانه نوکرِ ما تو بهشتِ غلامِ درباری سرنوشتم فقط به دستِ شماست می کند سینه را حسینیِّه نظرِ بی‌نظیرِ کوثرِ ما مثلِ باران زلالی و شفّاف مثلِ دریا رئوف و بااِنصاف اِنسیه... هانیه... مُکرَّمه‌ای... مصحفِ کامل و مُطهّرِ ما از همه حیدری‌تری مادر شاهدم روضه‌هایِ میخِ در ای خدا روزگارِ بی‌انصاف چه بلایی می‌آوَرَد سرِ ما شده کوچه بلایِ جانِ حسن شده خانه بلایِ جانِ حسین بسته‌ای داده‌ای به زینب که... واٰ کنی روضه‌هایِ پیکرِ ما پیکرِ پاره‌پاره بی‌کفن است روضه‌یِ اهلِ خیمه سوختن است روضه‌ها سخت و باورش دشوار سرِ بازار رفته لشکرِ ما کنجِ ویرانه فاطمه دارد بَر و رویِ سه‌ساله شد نیلی سیلی آمد سراغِ طفلِ حسین تا بگیرد بهانه‌یِ سرِ ما فاطمه روضه‌خوانِ تشتِ طلا فاطمه بی‌قرارِ ویران است فاطمه ندبه‌خوانِ هجران است تا ببیند جمالِ دلبرِ ما حسین ایمانی حضرت زهرا (س) روضه
حیدر به غیر تو که دلداری ندارد غمدیده هست و یار وغمخواری ندارد ای کشتی عمر علی پهلو گرفتی بی روی تو ماه شب تاری ندارد خالی مکن پشت علی را فاطمه جان حالا که مولا جز تو دیواری ندارد ای چشمه ی جاری مولا کوثر عشق عالم شبیهت چشمه ی جاری ندارد زهرای من کمتر به فکر رفتنت باش وقتی که می بینی علی یاری ندارد ای مستجاب الدعوه کاری کن برایم ماندن برایت فاطمه کاری ندارد شانه به موی زینبت بانو مزن تو بازو و دستت قدرت یاری ندارد از من مپوشان چهره ی نیلوفری را شب هم به مانند تو رخساری ندارد باغ جنان هم مثل این پیراهن تو ای یاس من اینقدر گلکاری ندارد حسین.... از علقمه برگشت سوی زینب و گفت لشگر دگر میر و علمداری ندارد زهرا..... در کوفه ای تشنه لبم بالای نیزه قرآن بخوان که زینبم قاری ندارد میلاد یعقوبی حضرت زهرا (س) روضه
قیامت است تماشای صبح دولت او که محشری‌ست مقامات بی نهایت او فقط نه روز قیامت، یکایک ایام به یُمن لیله‌ی قدرند زیر منت او کسی که ماه و ستاره‌ست گردن‌آویزش شده‌ست نُقل دهانِ فَلَک، کرامت او شبیه زهره کنیزش درخششی دارد زُحل که بسته کمر گوئیا به خدمت او! غبار درگه او فضه می‌شود قطعاً عیار سنجش پیغمبران، محبت او قیام فاطمه گرچه خمیده بود ولی، قیامت است رکوع یکی دو رکعت او توسلات خلائق به ذیل چادر او امام، معتکف خیمه‌ی امامت او جنان ز غنچه‌ی لبخند او شده پیدا نهان رضای خداوند در رضایت او خیال خاک به درک ضریح او نرسید کشیده سرمه به چشمان عرش، تربت او دمی که بی کفن اهل قبور برخیزند حریر و سُندُس و اِستبرَق است خلعت او به روی ناقه‌ای از نور در مسیر صراط روانه سوی جنان، محمل جلالت او عنان ناقه‌ی او را گرفته جبرائیل حریر بال ملک پرده‌دار حرمت او چه آبشار رفیعی‌ست چادر زهرا که جاری است از آن، رشته‌ی شفاعت او پیمبران همگی سر به زیر اندازند که چشم را نزند آفتاب طلعت او در آن میانه فدک ایستاده با دلِ خون خزان زده‌ست هنوز از غم مصیبت او * * کسی که مادر آب است حرمتی دارد لهیب آتش دوزخ کجا و ساحت او ؟! من از حوادث روز جزا ندارم بیم قیامت است فقط لحظه‌ی شهادت او گمان کنم که اگر میخ هم شود محشور سرش بلند نمی‌گردد از خجالت او به جست و جوی حسین است در صف محشر که مرهمی بنهد بر روی جراحت او اگر چه محسن او هم شهید شد اما، گلوی زخمی طفلی شده شکایت او حجت‌الاسلام
خدا نانِ تو را هرگز نگیرد از گدا زهرا پناهِ بی پناهیِ منِ بی دست و پا زهرا چراغ عرش، فانوس حیاط خانه‌ات بوده تو آن نوری که جریان داشتی از ابتدا زهرا کمالِ ظرف تو، بیش از حدِ اُمِّ اَبیهایی‌ست به این ترتیب باید گفت: اُمُّ الاَنبیا؛ زهرا عبا را اعتباری نیست بی حظِّ حضور تو به زیر سایه‌ی تو جمع شد اهل کسا زهرا نخِ چادر نماز وصله‌دارت آبروی ماست گرفته بیرق ما رنگ از این تارها..، زهرا اگر درد است درد عشق تو..، دردت به جان من ز عُشاقت نمی‌آید به جز قالو بَلیٰ، زهرا جواز اتصال ما به تو دستِ حسن‌جان است همین فرزندِ ارشد شیعه را بُرده است تا زهرا علی نام تو را ورد لب فرزندهایت کرد صد و ده مرتبه با مرتضی گفتیم: یا زهرا خطای طفل سهل‌انگار را مادر نمی‌بیند همیشه چشم‌پوشی می‌کنی از خبط ما زهرا غلاف قنفذ نامرد هم، عهد تو را نشکست چه محکم دستِ بیعت داده‌ای با مرتضی، زهرا * * چنان مسمار با شدت به پهلویت اصابت کرد که چندین استخوان در سینه‌ات شد جابه‌جا زهرا چه دید آنجا زمان بردنش حیدر..، که زد فریاد: بیا فضه..، بیا فضه..، بیا فضه..، بیاااا..، زهرا...
غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود پشت در جان علی مرتضی افتاده بود دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته آیه‌ای از سوره ی کوثر جدا افتاده بود گوش ناموس خدا شد پاره همچون برگ گل گوشواره من نمی‌دانم کجا افتاده بود دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست پای دشمن باز شد زهرا ز پا افتاده بود مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت کل قرآن در میان کوچه‌ها افتاده بود کاش ای آتش بسوزی در شرار قهر حق هرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود مادر مظلومه می‌پیچید پشت در به خود دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود غیر زهرا غیر محسن غیر آتش غیر در کس نمی‌داند که پشت در چه‌ها افتاده بود فاطمه نقش زمین گردید میثم آه آه فاطمه نه بلکه ختم‌الانبیا افتاده بود استاد غلامرضا سازگار حضرت زهرا (س) روضه
حیدر کنار تو ز پا افتادنی نیست فریادهایت از صدا افتادنی نیست بین در و دیوار پوشاندی خودت را پرده ز ناموس خدا افتادنی نیست افتادی اما چادر از رویت نیفتاد این پرچم حجب و حیا افتادنی نیست فهمیدم از طرز نفس هایت عزیزم این استخوان دنده جا افتادی نیست تو سیب نوبر داشتی حالا نداری جز با تکان، بارِ شما افتادنی نیست فریاد زد قنفذ کمک کن بر مغیره زهرا ز مولایش جدا افتادنی نیست جای قلاف افتاده پشت گردن تو سر بی شتاب ضربه ها افتادنی نیست لشگر همه گفتند محکم‌تر بزن شمر سر با بریدن از قفا افتادنی نیست گودال روی دامن تو سر جداشد گیسو به خاک کربلا افتادنی نیست
در مقامی که نبی مستِ خصال زهراست نور توحیدی حق، وصف جمال زهراست فخر حیدر به همین همسر زهرا شدن است همنشینیِ علی، اوج کمال زهراست لیلة القدر که بهتر ز هزاران ماه است تابشِ کوچکی از روح زلال زهراست همه ی هستی خود را به فقیران بخشید زیور و زینت این خاک، وبال زهراست فاطمه کوکبِ دُرّی است در افلاک رسول أنتِ مِنّیِ نبی، شرح جلال زهراست می چشد از نفسش ختم رسل، عطر بهشت روح معراج نبی، حب وصالِ زهراست ما اگر پای ولی تا دم آخر ماندیم اثر تربیت و نان حلال زهراست هر کسی مهر علی داشت، مدالش دادند سینه ی سوخته با میخ، مدال زهراست نور سرخی که به چشمان علی تابیده نور خورشید رخِ رو به زوال زهراست بر بهارش چقدر رنگ خزان پاشیدند قاتل جان علی، قد هلال زهراست **** صورت و بازو و پهلوی کبودش گویاست منشأ روضه ی جانسوز سه ساله زهراست
در تنور غمش قرارم سوخت نه قرارم، که روزگارم سوخت زل زدم بس به جاده‌ی خورشید عاقبت چشم انتظارم سوخت هجر، آتش به دفترم انداخت قلم و طبع تازه‌کارم سوخت جاده‌ی عاشقی شرربار است اول راه، کوله‌بارم سوخت من و امّید، هم‌قطار شدیم در تب خوف، هم‌قطارم سوخت روز وصلت نمی‌رسد از راه؟! ساعت ثانیه‌شمارم سوخت فصل بی آبی است ای باران! در بیابان گلِ بهارم سوخت صحبت از آب شد کباب شدم جگرم سوخت، چشم تارم سوخت * * آه از آن دم که مادری می‌گفت از عطش طفل شیرخوارم سوخت یادگار از تو داشتم مادر وسط شعله، یادگارم سوخت